قال: ويجوز في المستحق كونُه عقاباً. (در گذشته به عنوان شرط اول بیان شد که ان یکون مستحقاً. اگر آلام مستحق باشد، مطلقا حسن میباشد. برخی معتقدند که صرف مستحق بودن کافی نیست. چون استحقاق به این معنا است که عقاب است. اگر آلامی در اینجا باشد که استحقاقی باشد، باید غیر از عقاب، عوضی هم داشته باشد.)
أقول: هذا مذهب أبي الحسين البصري، فإنّه جوّز أن تقع الأمراض في الكفّار والفسّاق عقاباً للكافر والفاسق (خود درد و مرضی که در دنیا وجود دارد، عقاب تلقی میشود) لأنّه ألم واصل إلى المستحق (ألمی است که به مستحقش رسیده است) فأمكن أن يكون عقاباً (میتوان فرض نمود که عقاب هم باشد. اشکالی هم ندارد)، ويكون تعجيله قد اشتمل على مصلحة لبعض المكلفين كما في الحدود. (نه تنها اشکالی ندارد که این درد به عنوان عقاب تلقی شود بلکه در آن مصلحتی هم وجود دارد. خداوند متعال، عقاب سخت عالم آخرت را جلو انداخته است. تعجیل مشتمل بر مصلحتی برای برخی از مکلفین است. مثل حدود. همانگونه که حدود، عقاب اخروی را جبران میکند.)
ومنع قاضي القضاة (قاضی عبدالجبار) من ذلك وجزم بكون أمراضهم محناً لا عقوبات (امراض، سیل و مصیبتهای دنیوی، محنت و آزار و اذیت و مشکل محسوب میشوند. آنها را نمیتوان عقوبت تلقی نمود.) لأنّه يجب عليهم الرضا والصبر عليها والتسليم وترك الجزع (چون دستور داریم که نسبت به امراض دنیوی راضی باشید و در مقابل آنها صبر کنید) ولا يلزمهم ذلك في العقاب. (اما میتوان گفت که در مقابل عقاب جزع نکرد؟! در مقابل عقاب تسلیم معنا ندارد. خواه، ناخواه عذاب محقق میشود. همین اندازه فرق میان مصیبتهای دنیوب و عقاب کافی است که گفته شود امراض و مصیبتهای دنیوی، عقاب نیستند. اگر امراض دنیوی عقاب نباشند، باید بگوییم، تمام مصیبتهایی که خداوند در دنیا میآورد، از نوع غیر مستحق است. اگر خداوند سیل و زلزله جاری میکند بر اساس مبنای قاضی عبدالجبار، ألم مبتدء است. به عبارت دیگر، قاضی عبدالجبار از بین ألم مستحق و ألم مبتدء، ألم مستحق را قبول ندارد. بنابر این، تمام آلام، آلام مبتدء محسوب میشود. شرط حسن ألم ابتدایی هم این است که منفعت عظیم یا دفع ضرر اعظم نماید.
خواجه این دیدگاه را نمیپذیرد.)
والجواب (خواجه، سخن قاضی عبدالجبار را قبول ندارد و به ألم مستحق قائل میباشد.): المنع من عدم اللزوم في العقاب (ایشان دو بیان دارند. قاضی عبدالجبار بین آلام و عقاب تفاوت قائل شد. سوال آن است، این که قاضی میگوید در مقابل محنتها و مصیبتها باید رضا وجود داشته باشد، رضا یکی از دو معنا را دارد. یا معنای رضا آن است که اعتقاد داشته باشیم که صدور این فعل از خداوند، خوب است. کسی که رضایت ندارد، اعتراض میکند. زمانی که به خداوند اعتراض میکند به این معنا است که صدور این فعل از خداوند، شایسته نیست. اگر این معنا از رضایت باشد، در باب عقاب و امراض صحیح است. ما راضی به عقاب به این معنا که عقاب خداوند، حسن است. زیرا در مقابل گناه است. به این معنا نسبت به محنتها و امراض دنیا، رضایت داریم. یعنی خداوند حکیم میداند چرا مرض فرستاده و فعل او حسن است.
اگر معتقدید که منظور از رضا یعنی باب میل بودن. این معنا نه در باب عقاب و نه در باب مصیبت جاری نیست. زیرا هیچ کدام، باب میل نیست. باب میل بودن، امر اختیاری نیست که فرد امر کند از دردی که دارد لذت برد. همچنان که در باب عقاب، نمیتوان گفت که لذت برد.
سوال: در مورد ائمه چگونه است؟ ائمه در مشکلات بودند و از آن مشکلات حلاوت داشتند.
پاسخ: این سخن را قبول نداریم. حلاوت از دو جهت است. حلاوت از جهت بدبختی و مصیبت نیست. به حضرت امیر عرضه شد: كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ أَصْبَحْتُ بِشَرٍّ فَقَالُوا لَهُ سُبْحَانَ اَللَّهِ هَذَا كَلاَمُ مِثْلِكَ فَقَالَ يَقُولُ اَللَّهُ تَعَالَى: وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ اَلْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنٰا تُرْجَعُونَ فَالْخَيْرُ اَلصِّحَّةُ وَ اَلْغِنَى وَ اَلشَّرُّ اَلْمَرَضُ وَ اَلْفَقْرُ اِبْتِلاَءً وَ اِخْتِبَاراً.
راوی گفت: شما میفرمایید: بشر؟! فرمود: بله به این دلیل است که دعا میکنیم تا رفع شود.
مریضی از آن جهت که مریضی است، شر است. چون این مریضی سبب میشود که متذکر خداوند شود، لذت میبرد.
اگر حضرات از محنتها و مصیبتها لذت ببرند، نباید هیچ شری را دفع نمایند. پس چرا سیدالشهدا تا آخرین لحظه به جنگ و محافظت از خانواده خویش پرداختند؟
رضایت سیدالشهدا به کشته شدن خود و اسیر شدن خانواده خود نیست بلکه از این که خداوند متعال، راضی شده است، رضایت دارد. سیدالشهدا، راضی میباشد به رضایت خدا. رضایت خداوند، کشته شدن سیدالشهدا نبود. قطعا فعل شمر، مرضی خداوند نیست. این که دست شمر و ابن ملجم را دست خدا بدانیم، قطعا اشتباه است. خداوند راضی است به این که چنین فعلی توسط شمر، صادر شود. رضایت خداوند به معنای پسند آن فعل نیست. از نظر تشریعی، نسبت به آن فعل نه تنها راضی نیست بلکه نهی میفرماید و بدترین عقاب هم برای آن درنظر میگیرد.
در ما نحن فیه نیز چنین است. در دنیا، شخص مریض میشود. مرض شر است و خداوند این شر را فرستاده است. شخص نسبت به مرض راضی نیست. اثر این فعل، قرب الی الله است. نسبت به قرب الی الله شاکر و رضایت داریم و این را خیر میدانیم. ألمی باشد که در مقابلش یک نفع عظیم وجود داشته باشد. ما از نفع عظیم یا دفع ضرر اعظم، رضایت داریم.
بنابر این، ایشان چنین میفرمایند: المنع من عدم اللزوم في العقاب. به چه دلیل رضا و صبر و تسلیم و ترک جزع، در عقاب نیست؟! در آنجا هم وجود دارد. باید رضا صحیح معنا شود)
لأن الرضا يطلق على معنيين:
أحدهما: الاعتقاد لحسن الفعل (من معتقد باشم که این کار خوب است)، وهو مشترك بين العقاب والمحنة. (هم معتقدیم که فعل عقاب از خداوند و هم مرضی که خداوند فرستاده است، خوب است.)
والثاني: موافقة الفعل للشهوة (منظور از رضا یعنی لذت میبرد)، وهذا غير مقدور للعبد (اصلا مقدور نیست. این معنا نه در محنت و نه در عقاب، صادق نیست. ممتنع است.) فلا يجب في المحنة ولا في العقاب، وإذا كان الرضا بالمعنى الأول واجباً في العقاب (حالا که معنای رضا مشخص شد. صبر و تسلیم نیز چنین است و باید اینگونه معنا شود.) فكذلك الصبر على ذلك الاعتقاد واجب (این که من نسبت به چنین چیزی صبر کنم، واجب است) بأن لا يظهر خلاف الرضا وهو الجزع (زمانی که فعل از خداوند آمده و فعل خداوند هم حکیمانه است، صبر میکنم و جزع نمیکنم.)، ويجب أيضاً التسليم (تسلیم نیز چنین است.) بأن يعتقد أنّه لو تمكن من دفع المرض الذي هو مصلحة له لا يدفعه ولا يمتنع منه. (اگر بدانیم کاری صحیح است، برای دفع آن اقدامی نمیکنیم. اگر میبینیم که عقاب حق است، تلاش برای دفع نمیکنیم. تسلیم یعنی زمانی که چیزی را حق میبینیم، در مقابلش اعتراضی نمیکنیم. اگر میتواند، مرضی را که مصلحت او است را دفع کند، لا يدفعه ولا يمتنع منه. اگر بدانم که این مرض برایم خوب است، آن را دفع نمیکنم.
در مقابل مصیبتها تلاش میکنیم اما اگر بدانیم که برای ما خوب است، تسلیم میشویم. باید توجه داشت که بحث در اینجا، "لو" است. اگر بدانیم که در این مرض و مصیبت، مصلحتی نهفته است، معتقدیم که نباید در مقابل آن اقدامی نمود.
حاصل بحث آن که، قاضی عبدالجبار به دنبال آن است که بین مصیبت در دنیا و عقاب در آخرت، تفاوت قائل شود و ثابت نماید که مصیبتها نمیتواند عقاب تلقی شود.
مرحوم خواجه، تمام وجوه اختلاف را رد کردند و بیان فرمودند که چنین تفاوت و اختلافی صحیح نیست.)