فیلسوفان به تقسیم بندی که از سوی متکلمین ارائه گردیده، اشکال دارند.
توضیح اشکال: مبنای متکلمین در معنای قدرت عبارت است از "صحة الفعل و الترک". یعنی فرض میشود که فاعلی با وجود تمام شرائط انجام فعل دو احتمال هم زمان در حقش صادق است. چنین تعریفی اساسا در خارج تحقق پیدا نمیکند و محال میباشد.
فلاسفه، بر اساس این تعریف از قدرت چهار اشکال بیان نمودهاند که سه اشکال تنها متوجه خداوند میشود و یک اشکال هم متوجه خداوند و هم متوجه سایر مخلوقین میشود. (بنابر این اشکالات نمیتوان گفت فاعلی در نظام هستی وجود دارد و هم زمان صحت فعل و ترک را دارا میباشد.)
اشکالات به اختصار در ادامه مطرح میگردد.
۱) صحة الفعل و الترک به معنای امکان صدور فعل و ترک است. امکان به چه معنا است؟ امکان تقسیم میشود به امکان ذاتی و امکان بالغیر و امکان بالقیاس الی الغیر و امکان استعدادی و... است.
واجب از آن جهت که واجب است هیچ یک از معانی امکان در حق او صادق نیست. بنابر این قول به قدرت به معنای صحة الفعل و الترک، ادخال معنای امکان در واجب است که امری محال است.
۲) صحة الفعل و الترک و آن را چنین معنا نمود که خداوند نسبت به فعلی هم میتواند و هم نمیتواند و بعدا فعل از او صادر میشود. همین که گفته شود در مرحلهای فعل از خداوند صادر نشد و بعدا از او صادر شد، تغییر در ذات الاهی محسوب میشود. در ذات الاهی اسباب و علل صدور این فعل وجود داشت یا وجود نداشت؟ اگر وجود داشته باشد که باید صادر شود و جواز ترک ندارد. همین که گفته میشود، جواز ترک است به این معنا است که در آن مرحله خداوند متعال نسبت به این فعل به گونهای لا اقتضا بود (اقتضای صدور از ذات الاهی نداشت) اکنون که صادر شد، حاصل اتفاقی است.
اگر کفته شود، از بیرون چیزی اضافه نشده است، لازمهاش آن است که از درون ذات تغییری حاصل شده باشد.
۳) زمانی که گفته شود صحة الفعل و الترک، و بعدا فعل صادر شود به دنبال اثبات فاعل بالقصد بودن خداوند هستید. در این صورت باید گفت ابتدا غرض و غایت چنین فعلی در خداوند نبود؛ اکنون این غرض در خداوند ایجاد شد. هرچند علم را ذاتی بدانیم اما غرض را نمیتوان ذاتی پنداشت بلکه حادث میباشد. زیرا فرض آن است که انجام نداد و الآن فاعل بالقصد شد. (غرضی بوجود آمد و خداوند متعال تابع آن غرض فعل را انجام داد.) اشاره شد که در نگاه فلاسفه مقصود از غرض در فاعل بالقصد، غرض زائد بر ذات است.
چنانچه غرض، عین ذات دانسته شود لازم میآید فعل از ازل صادر شود. زیرا علم ذاتی خداوند است و غرض هم ذاتی خداوند است و منشأ پیدایش فعل همین دو عنصر میباشد که از ازل بودهاند.
باید علم و یا غرض زائد بر ذات باشد. ذاتی بودن علم امری مسلّم و پذیرفته شده است، در نتیجه غرض زائد بر ذات است. لازمه این زائد بر ذات بودن، احتیاج در ذات فاعل (خداوند) است. زیرا غایت چیزی است که بخاطر آن فعل رخ میدهد. فاعلی که با یک هدف و نتیجه فعلی را انجام میدهد باید در رتبه قبل فاقد غرض باشد. چنانچه غرض ذاتی باشد، فعل از ازل از سوی فاعل صادر میشود در صورتی که به نظر متکلمین اینگونه نیست.
چنانچه هدف و غرض برای ذات الاهی حاصل بود، دیگر اراده کردن برای رسیدن به آن هدف تحصیل حاصل و محال میباشد. پس باید فرض گرفت که آن غرض و هدف برای ذات الاهی وجود ندارد. چون غرض برای ذات الاهی وجود ندارد خداوند آن را اراده میفرماید. لازمه این اراده، احتیاج در خداوند است.
سه اشکال مذکور، با توجه به آن است که صحة الفعل و الترک را در خداوند جاری دانست. اشکال بعدی مربوط به آن است که حتی چنین معنایی را نمیتوان در سایر مخلوقات به کار برد.
۴) در مورد غیر خداوند نیز به کار بردن "صحة الفعل و الترک" امری اشتباه میباشد. به دلیل آن که صحة الفعل و الترک به معنا جواز و امکان است. آیا آن فاعلی که در حالت صحة الفعل و الترک، فعل را انجام نمیدهد؛ تمام شرائط فعل را دارد یا ندارد؟ اگر گفته شود، تمام شرائط فعل در فاعل جمع است یعنی علت تامه حاصل است. با حصول علت تامه بالفور معلول حاصل میشود. اصلا با بودن علت تامه، فرض صحة الفعل و الترک ازبین میرود. اگر گفته شود، برخی از شرائط در فاعل وجود دارد و برخی دیگر را ندارد. گفته میشود، آن شرائطی که وجود ندارد (در حالت صحة الفعل و الترک) چگونه حاصل میشود؟ میگویند خود فاعل انجام میدهد.
متکلمین برای آن که صحة الفعل و الترک درست باشد تنها میتوانند بگویند: تمام شرائط فعل آماده است و فعل بدون یک مرجّح بیرونی (بدون اضافه شدن یک امر خارجی) حاصل میشود. فاعل تمام شرائط انجام را دارد اما این که انجام نمیدهد یا در آینده فعل را انجام میدهد به دلیل آن است که از خود ذات فاعل این فعل تحقق پیدا میکند. اگر چیزی از خارج به فاعل اضافه شود، مشخص میشود که فاعل تمام اسباب فعل را نداشته است. زمانی که تمام اسباب فعل وجود نداشت نمیتوان گفت یصح منه الفعل و الترک زیرا اسباب فعل آماده نبود. زمانی میتوان گفت یصح منه الفعل و الترک که تمام اسباب فعل وجود داشته باشد. که در این صورت ترجیح بلا مرجح است. فاعل فعلی را انجام میدهد (ترجیح میدهد) اما هیچ گونه مرجح خارجی وجود ندارد. لازمه تعربف قدرت به صحة الفعل و الترک، آن است که پذیرفته شود، تمام شرائط صدور فعل در فاعل وجود دارد اما انجام نمیدهد. زمانی که انجام میدهد، بدون این که از بیرون مرجحی به ذات اضافه گردد؛ خود فاعل انجام میدهد. حال که بدون مرجح خارجی است به این معنا است که یک امر ممکن بدون وجود مرجح خارجی، تحقق پیدا میکند. ترجیح بلا مرجح هم امری محال میباشد.
اشکال مذکور، منحصر در خداوند نیست، بلکه در مورد انسان نیز جاری است. با این توضیح که، فاعلیت انسان، اگر با یک عامل بیرونی باشد، مشخص میشود که یصح منه الفعل نیست. در صورتی که بدون عامل بیرونی انجام گیرد به معنای یصح منه الفعل میباشد. اما الان انجام نمیدهد، در زمان بعد که انجام داد باید بدون سبب و مرجح باشد که امری محال است.