درس کفایة الاصول - جلد دوم

جلسه ۴۳: حجیت خبر واحد ۹

 
۱

خطبه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا محمد و آله الطاهرین

۲

خلاصه مباحث گذشته

«فصلٌ فی الوجوه العقلیة الّتی اُقیمت علی حجیة الخبر الواحد».

خلاصه جلسات گذشته

تا به حال مرحوم آخوند فرمودند: آیات شریفه دلالتشان بر حجیت خبر واحد ناتمام است. دلالت روایات را هم مورد اشکال قرار دادند، الاّ از راه تواتر اجمالی و اخذ به أخصّ المضمون نمودند و از روایات یک نتیجة اجمالی برای حجیت خبر واحد گرفتند و همچنین سیره عقلائیه بر حجیت خبر واحد را هم تمام دانستند، تا به حال مهم‌ترین دلیلی که برای حجیت خبر واحد اقامه شد، سیره عقلائیه است.

۳

دلیل انسداد صغیر و بررسی آن

دلالت دلیل عقلی بر حجیت خبر واحد

مرحوم آخوند به بیان وجوه عقلیه‌ای که دلالت بر حجیت خبر واحد می‌کنند می‌پردازند:

اولین وجه

این وجه بر گرفته از بیان مرحوم شیخ انصاری است، مرحوم آخوند معتقد ما دو نوع علم اجمالی داریم کبیرو صغیر؛ علم اجمالی کبیر داریم به اینکه محرماتی و واجباتی در شرع وجود دارد و این احکام طریقی وجود دارد، برخی از آنها محتمل الححجیة است که شهرت و اجماع و روایات و هرچه که محتمل الطریقیة است. علم اجمالی دیگری نیز وجود دارد که بسیاری از این احکام در کتب معتبره آمده است و این علم اجمالی صغیر وافی به احکام است، در نیتجه بعد تساوی تکالیف الزامیه با علم اجمالی صغیر؛ علم اجمالی کبیر منحل می‌شود به علم تفصیلی به وجود احکام الزامیه در روایات و شک بدویه به وجود تکالیف در غیر روایات، بنابرین علم به حجیت خبر واحد خواهیم داشت.

وقتی علم اجمالی مطرح می‌شود باید احتیاط نمود کبیر باشد یا صغیر تفاوتی نمی‌کند؛ ولی اگر علم اجمالی کبیر منحل شد، دیگر لازم نیست در مورد علم اجمالی کبیر احتیاط کنیم و تنها باید علم اجمالی صغیر مراعات شود و به مقتضایش احتیاط کرد؛ چراکه علم اجمالی کبیر از بین رفته است و علم اجمالی ضغیر مانده است و باید احتیاط شود.

تشبیه حقائق الاصول

در انحلال را حقائق چنین مثال می‌زنند:

اگر علم اجمالی داشته باشیم گوسفندی در بین همه این گوسفندان سفید یا سیاه موطوئه است، علم اجمالی کبیر دارد که در همه این گوسفندان یکی حرام است، بینه قائم شد که این گوسفند بین گوسفندان سیاه است، این قیام بینه سبب می‌شود علم اجمالی اول منحل شود به وجود گوسفند حرام در تعداد محدود تری، لذا باید به همین تعداد گوسفند را احتیاط کند.

تفاوت بیان مرحوم شیخ و آخوند

بیانی که مرحوم شیخ دارند همین بیان است اما کمی تفاوت دارد چراکه ایشان وافی بودن روایات به تکالیف الزامیه را مطرح نکرده‌اند، این قید را مرحوم آخوند اضافه می‌کنند و سبب انحلال را همین وفای به احکام الزامی می‌داند. تفاوت درهمین قید است.

لذا مرحوم شیخ اشکال کرده‌اند علم اجمالی صغیر سبب انحلال علم اجمالی کبیر نیست و حجیت خبر واحد و انحلال به روایات را ثابت نمی‌کند چون باز ممکن است احکام الزامیه‌ای در غیر روایات باشد و علم به وجود احکام الزامیه در روایات نداریم و شک بدویه نیز به غیر آن نداریم بلکه احتمال وجود در غیر روایات نیز داده می‌شود؛ اما مرحوم آخوند با اضافه کردن این قید انحلال را قطعی میداند و این اشکال را وارد نمی‌داند.

اشکال مرحوم آخوند

مابه دنبال حجیت خبر از باب احتیاط نیستیم؛ بلکه دنبال خبری هستیم که بتواند در مقابل عمومات قرار بگیرد و مخصص آن باشد، منطوقش مقابل مفهوم آیه بایستد، مرجح در صورت تعارض واقع شود؛ اما اگر از باب احتیاط باشد مفاد خبر را باید از باب احتیاط عمل نمود نه از باب حجتی که توان مقابله با غیر حجتی را داشته باشد یا مخصص حجتی واقع شود؛ لذا این خبر واحد این قابلیت را ندارد.

۴

تطبیق دلیل انسداد صغیر و بررسی آن

«فصلٌ فی الوجوه العقلیة التی اقیمت علی حجیة الخبر»، در وجوه عقلیه‌ای است که بر حجیت خبر اقامه شده است.

«احدها»، وجه اول. «أنّه یعلم إجمالاً بصدور کثیرٍ ممّا بأیدینا من الأخبار من الأئمّة الأُطهار»، علم اجمالی داریم به صدور کثیری از آنچه که دست ماست از اخبار، که از ائمه اطهار علیهم السلام صادر شده است. این علم اجمالی علم اجمالی صغیر است که ما مثلاً در میان این پنجاه هزار روایت علم اجمالی داریم که لااقل سی هزار روایتش از ائمه معصومین علیهم السلام وارد شده است مرحوم آقای حکیم در حقائق فرمودند: «یکفی فی صدق هذه الدعوی ملاحظة بعض فوائد الوسائل»، وسائل الشیعه در جلد آخر فوائدی دارد، مرحوم آقای حکیم فرموده اگر آن فوائدی که صاحب رسائل آنجا مطرح کرده است، «المتضمّن لذکر القرائن علی صحّة کتب الأربعة»، که قرائنی صاحب وسائل شیعه در صحت این کتب اربعه روائی ما آورده است.

ایشان می‌فرماید اگر آنجا را ملاحظه کنید این علم اجمالی صغیر برای شما بخوبی محقق می‌شود. «بمقدارٍ وافٍ بمعظم الفقه»، مرحوم آخوند می‌فرماید: این مقدار متعلق به آن کثیر است. کثیری از اینها صادر شده به مقداری که وافی به معظم فقه است. یعنی آن تکالیف الزامیه را برای ما بیان می‌کند بین مرحوم آخوند و شیخ فقط در این قید اختلاف است شیخ این قید «بمقدارٍ وافٍ بمعظم الفقه»، را نیاورده اما مرحوم آخوند آوردند.

«بحیث لو عُلِم تفصیلاً ذاک المقدار»، اگر آن مقدار تفصیلاً دانسته شود «لکن حلّ علمنا الإجمالی»، می‌آیند سراغ علم اجمالی کبیر. علم اجمالی کبیر به ثبوت تکالیف الزامیه که بین روایات و سائر الامارات هست، یعنی هر کسی که باشد یک علم اجمالی دارد. خداوند یک سری تکالیف را برای او بیان کرده که آن تکالیف پراکنده است در بین روایات شهرات، اجماعات و هر چیزی که محتمل الطریقیه است. خب آن اجمالی به چه انحلال پیدا می‌کند «إلی» متعلق به «إن حلّ» است «إن حلّ إلی العلم التفصیلی بتکالیف فی مضامین الأخبار الصادرة»، یعنی ما علم تفصیلی پیدا می‌کنیم آن تکالیف در میان اخبار هست کدام اخبار؟ اخباری که از معصوم صادر شده «المعلوم تفصیلاً». آن اخباری که تفصیلاً ما دانستیم از معصوم صادر شده البته تفصیلاً آن به نحو تعلیقیه است.

گفتیم اگر به ما بگویند این اخبار، این سی‌هزارتا از معصوم صادر شده آن تکالیف در بین این سی‌هزار تا قطعاً وجود دارد. آن وقت نسبت به سائر امارات شک ما شک بدوی می‌شود. «وشک البدوی فی ثبوت التکلیف فی مورد سائر الأمارات الغیر المعتبرة»، مثل اجماعات منقوله و شهراء. شما ببینید در هر علم اجمالی وقتی انحلال پیدا کند؛ انحلال یعنی می‌آید شعبه پیدا می‌کند یک شعبه می‌شود علم تفصیلی یک شعبه شک بدوی می‌شود.

مثال رایجش این است که اگر دو ظرف علم اجمالی داریم: یکی از این‌ها نجس است، اینجا اگر بعدا نسبت به یکی از این ظرفها علم تفصیلی به نجاست پیدا کردیم نسبت به ظرف دیگر شک بدوی می‌‌شود. علم اجمالی شما منحل شد به این علم تفصیلی و شک بدوی، اینجا هم آن علم اجمالی کبیر منحل می‌شود به وجود آن تکالیف تفصیلاً در بین روایات و اینکه آیا سائر امارات برای ما تکلیفی بیان می‌کند یا نه، شک آن شک بدوی می‌شود.

حالا «ولازم ذلک» که این لازمش را ما در خارج مطلب عرض نکردیم.

بیان شد که هرگاه ما بدانیم که همین مقدار روایت به معظم فقه ما کافی است عمل میکنیم و اگر ندانیم باید به خبری که مثبت تکلیف است عمل کرد و اگر نافی بود عمل به آن روایت جایز است؛ اما دیگر واجب نخواهد بود؛ لکن در خبر نافی اگر مانعی ایجاد شود و معارضی داشته باشد به معارضش عمل میکنیم مثلا اگر خبر نفی حکم کند و استصحایب اثبات تکلیف کند به استصحاب عمل خواهد شد.

چراکه در بحث علم اجمالی نزاعی وجود دارد که آیا در اطراف علم اجمالی اصلی مثل استصحاب جاری است یا خیر؟ تفاوتی نمی‌کند استصحاب موافق با علم اجمالی باشد یا مخالف آن باشد. مثلا علم اجمالی به نجاست یکی از دو ظرف داریم، درحالی که حالت سابقه یکی طهارت است و استصحاب درموردش جاری است، در این صورت استصحاب جاری نیست چون نقض علم اجمالی خواهد بود؛ حال که خبرواحد را با احتیاط ثابت کردیم، لذا خبر نافی تکلیف جایز العمل است و لازم نیست به مقتضایش عمل شود.

«ولازم ذلک»‌، لازمه این انحلال لزوم عمل بر طبق «جمیع الأخبار مثبتة»، یعنی جمیع اخباری که می‌آید برای ما یک حکمی را اثبات می‌کند، چه حکم وجوبی چه حکم تحریمی. «و جواز العمل علی طبق نافی منها»، بر طبق اخباری که نافی است می‌آید می‌گوید که واجب نیست حرام نیست عمل بر طبق نافی از این اخبار جائز است.

البته در کجا جائز است؟ «فی ما إذا لم یکن فی المسألة أصلٌ مثبتٌ له»، در آنجائی که اصلی که مثبت است برای تکلییف. «له» به تکلیف می‌خورد. اصلی که مثبت برای تکلیف است نباشد. اصل مثبت تکلیف چیست؟ «من قاعدة الاشتغال او الإستصحاب» قاعده اشتغال یا استصحاب. آنوقت می‌فرمایند بناءً این قید برای استصحاب است. «بناءً علی جریان الإستصحاب فی اطراف ما عُلِم اجمالاً باتّخاذ الحالة السابقه فی بعضها»، بنابر جریان استصحاب بر اطراف آنچه که اجمالاً دانسته شده است، به اینکه حالت سابقه در بعضی از آن اطراف نقض شده است. یعنی اگر حالت سابقه طهارت است علم اجمالی داریم ما به نجاست در بعضی از این اطراف.

یا اجمالا دانسته شده یا یک اماره معتبره بر انتقاض حالت سابقه «فیه» یعنی در بعضی از اطراف قائم شده، اماره‌ای آمده بر اینکه یکی از این دو نجس هست بینه‌ای قائم شده است، «والاّ» یعنی ما اگر گفتیم در اطراف علم اجمالی استصحاب جریان ندارد، الان ما نحن فیه ما هم همینطور است. ما یک علم اجمالی صغیر داریم الان آمدیم در روایات یک روایتی نافی تکلیف است، اگر گفتیم استصحاب در اطراف علم اجمالی جریان دارد، اینجا استصحاب اگر تکلیفی را برای ما اثبات کرد به مقتضای استصحاب ما عمل می‌کنیم.

اگر گفتیم استصحاب در اطراف علم اجمالی جریان ندارد، فقط قاعده اشتغال باقی می‌ماند و الاّ یعنی اگر استصحاب جریان نداشته باشد، «لااختصّ عدم جواز العمل علی وفق النافی»، جواز عمل بر وفق خبر نافی اختصاص پیدا می‌کند، «بما إذا کان علی خلاف قاعدة الإشتغال»، به آنجائی که بر خلاف قاعده اشتغال باشد. یعنی اگر قاعده اشتغال در کار نبود، ما در اینجا به خبر نافی عمل می‌کنیم؛ اما اگر قاعده اشتغال باشد باید سراغ قاعده اشتغال برویم.

پس خبر نافی ما استصحاب را، استصحاب الان فرض این است که مثبت تکلیف است استصحاب مثبت تکلیف است، وقتی استصحاب مثبت تکلیف شد، بعضی‌ها قائلند استصحاب اگر با علم اجمالی موافق بود، جاری می‌شود و اشکالی ندارد. بنابراین اینجا این خبر نفی تکلیف می‌کند، استصحاب هم اثبات تکلیف می‌کند، استصحاب با علم اجمالی منافات ندارد؛ لذا جاری می‌شود. مانع از خبر نافی می‌شود؛ اما عده‌ای که می‌گویند استصحاب با علم اجمالی مطلقا سازگاری ندارد، یعنی هر جا علم اجمالی بود دیگر حق ندارید سراغ استصحاب بروید، اینجا پناه ما فقط قاعده اشتغال می‌شود.

 «وفیه أنّه لا یکاد ینهض»، یعنی أنّ این وجه، لا یکاد ینهض، قائم بر حجیت خبر نمی‌شود، مرحوم آخوند می‌فرماید: به حجیتی که ما دنبالش هستیم این است: «بحیثُ یقدّم تخصیصاً»، مخصص واقع شود «أو تقییداً»، مقید باشد، «أو ترجیحاً علی غیره»، یا یک خبری را ما ترجیح بر غیر خودش بدهیم. تخصیصاً او تقییداً او ترجیحاً علی غیره، که غیر «من عمومٍ أو إطلاقٍ أو مثل مفهومٍ»، لف و نشر مرتب است. یعنی «یقدّم تخصیصاً» در مقابل عموم. «یقدم تقییداً» در مقابل اطلاق. «یقدم ترجیحاً» در مقابل مفهوم.

بعد می‌فرماید: «وإن کان» این وجه، «یسلم أمّا أورد علیه»، از آن ایرادی که شیخ انصاری، شیخ وقتی این وجه اول را بیان کردند، چهار ایراد در رسائل برایش وارد کردند، ایراد اول همین است که مرحوم آخوند اشاره می‌کند که با این بیانی که ما برای وجه اول کردیم، دیگر ایراد اول شیخ انصاری وارد نیست. «أمّا اورد علیه»، که شیخ گفته «من أنّ لازمه الاحتیاط فی سائر الأمارات»، شیخ می‌گوید دوتا علم اجمالی داریم یک علم اجمالی کبیر و یک علم اجمالی صغیر. همانطوری که علم اجمالی صغیر اقتضای احتیاط را در روایات دارد، علم اجمالی کبیر هم اقتضای احتیاط در روایات، شهرات و اجماعات دارد.

لازم است این وجه احتیاط در سائر امارات، سائر امارات یعنی شهرات و اجماعات، یعنی اگر یک شهرتی آمد یک تکلیفی برای ما ثابت کرد اجماع منقولی آمد یک تکلیفی را برای ما ثابت کرد احتیاط می‌گوید باید به او اخذ بکنیم. لا خصوص روایات. حالا آخوند می‌گوید چرا این وجه ما «یسلم» از این اشکال؟ لما تعلیل است برای یسلمُ است. «لما عرفت من إنحلال العلم الإجمالی بینهما» که ما گفتیم علم اجمالی بینهما یعنی بین روایات و امارات انحلال پیدا می‌کند «بما علم بین الاخبار بالخصوص» به آنچه که بین الاخبار دانسته شده «ولو بالإجمال فتأمّل جیدا»، این وجه اول.

قید به مقدارٍ وافٍ بمعظم فقه سبب می‌شود علم اجمالی کبیر منحل شود. چون این علم اجمالی صغیر وقتی آن مقدار اخباری که صادر شده وافی به آن مقدار تکالیف هست، مساوی با او هست او منحل می‌شود؛ وقتی منحل شد، دیگر احتیاط در اطراف علم اجمالی کبیر واجب نیست؛ اما شیخ که این قید را نیاورده وقتی این قید را نیاورده، ممکن است بگوییم آن مقدار اخباری که صادر شده کمتر از آن مقدار تکالیفی است که در علم اجمالی کبیر داریم.

وقتی کمتر باشد دیگر ما باید باز نسبت به علم اجمالی کبیر احتیاط کنیم. عرض کردم مرحوم آقای حکیم تشبیهی برای وجه آخوند آورده که آن تشبیه قلم را عرض کردیم یک تشبیهی هم برای وجه شیخ آورده که آن تشبیه را مراجعه فرمایید.

۵

وجه دوم دلیل عقلی

وجه دوم دلیل عقل

وجه دوم را مرحوم صاحب وافیه مطرح می‌کنند نتیجه آن این است که روایت باید در کتب اربعه آمده باشد و جمعی بدان عمل کرده باشند و اگر معارضی نداشته باشد آن روایت حجت است چند مقدمه را مطرح می‌کند: مقدمه اول اینکه علم اجمالی داریم که تکالیف الی یوم القیامة جعل شده است و دوم اینکه تکالیفی داریم که اجزاء وشرایطش در قرآن و حدیث متواتر بیان نشده است است، مثلا اصل نماز در قرآن و روایات متواتر بیان شده است؛ اما شرایطش بیان نشده است در نتیجه باید تنها نماز بدون اجزاء و شرایط بر ما واجب باشد و نماز از نماز بودن خارج می‌شود و یا روزه نیز چنین است. در نتیجه به مقتضای این علم اجمالی تمام روایات کتب اربعه حجت خواهد بود.

۶

تطبیق وجه دوم دلیل عقلی

«ثانیها ما ذکره فی الوافیة»، استدلال کرده بر حجیت اخبار موجوده در کتب معتمده شیعه مثل کتب اربعه، فرموده است این روایات حجت هستند با دو قید. ۱ـ «مع عمل جمعٍ به»، البته بها بود بهتر بود، اگر جمعی از فقها عمل کرده باشند به آن اخبار. قید دوم، «من قید ردٍّ ظاهرٍ»، بدون اینکه معارضی داشته باشد بدون اینکه خبری بیاید آن خبر را رد کند. «وهو»، یعنی آن مطلب صاحب وافیه این است: چند تا مقدمه دارد. ۱ـ «إنّا نقطع ببقاء تکلیف»، تا روز قیامت. «سیما باصول الضروریه»، مثل «نماز و کالصلاة والزکاة والصوم والحج والمتاجر والأنکر ونحو‌ها»، این یک مقدمه است.

۲ـ «مع أنّ جُلّ اجزائها و شرائطها و موانعها»، کثیری از اجزاء و شرائط، «إنّما یثبت بالخبر الغیر القطعی» به خبر غیر قطعی ثابت شده است. «بحیث نقطع بخروج حقائق هذه الأمور أن کونها هذه الأمور»، به طوری که ما قطع داریم که حقائق این امور، یعنی حقیقت نماز روزه، از حقیقت خودشان خارج می‌شوند. «عند ترک العمل بعمل الواحد»، یعنی این اخباری که این خصوصیات را بیان کرده بگذاریم کنار، نماز بخوانیم بدون رکوع، چون قرآن فقط فرموده اقیم الصلاة، خصوصیات را بیان نکرده. خبر متواتر هم که ما نداریم خصوصیات را ذکر کند. نماز بخوانیم بدون رکوع، بدون سجده بدون تشهد بدون قرائت، این دیگر نماز نیست. روزه بگیریم بدون شرائط و خصوصیات، این روزه نیست.

«ومن أنکر»، یعنی کسی که انکار کند این را یعنی کسی که بگوید اگر خبر واحد هم کنار بگذاریم می‌توانیم حقائق این امور را با حقائشان انجام بدهیم کسی که این را انکار کند، «فإنّما ینکره بلسان»، زباناً انکار می‌‌کند وحال آنکه «قلبه مطمئنٌّ بالإیمان»، در قلبش می‌داند که اگر این خبر واحد را کنار بگذاریم دیگر این امور حقیقت خودش را از دست می‌‌‌دهند.

فصل

في الوجوه العقليّة الّتي اقيمت على حجّيّة خبر الواحد

[الوجه الأوّل : دليل الانسداد الصغير (١)]

__________________

(١) قال المحقّق العراقيّ في هامش فوائد الاصول ٢ : ١٠٢ : «ميزان الكبر والصغر في باب الانسداد كبر دائرة العلم الإجماليّ وصغرها». وتوضيحه : أنّ العلم الإجماليّ على قسمين :

أحدهما : العلم الإجماليّ الكبير. وهو العلم الإجماليّ الذي كانت دائرة أطرافه وسيعة ، بحيث يشمل جميع المشتبهات من الأخبار والأمارات الظنّية المعتبرة وغير المعتبرة ـ من الشهرات والإجماعات والأولويات ـ. فإذا انتهت المقدّمات المرتّبة في الانسداد إلى حجّيّة مطلق الظنّ ـ من أيّ طريق كان ـ فهو دليل الانسداد الكبير.

ثانيهما : العلم الإجماليّ الصغير. وهو العلم الإجماليّ الذي كانت دائرة أطرافه ضيقة ، بأن تكون أطرافه خصوص الأخبار الموجودة في الكتب المعتبرة. وإذا انتهت المقدّمات المرتّبة في الانسداد إلى حجّيّة الظنّ الحاصل من طريق خصوص الأخبار الموجودة في الكتب المعتبرة فهو دليل الانسداد الصغير.

وفرّق المحقّق النائينيّ بين الانسدادين بأنّ الفرق بينهما أنّ مقدّمات الانسداد الكبير إنّما تجري في نفس الأحكام ، ليستنتج منها حجّيّة مطلق الظنّ فيها ؛ وأمّا مقدّمات الانسداد الصغير فإنّما تجري في بعض ما يتوقّف عليه استنباط الحكم من الرواية ـ من العلم بصدور الخبر ، والعلم بجهة صدوره ، وكون الخبر ظاهرا في المعنى المنطبق عليه ، وحجّيّة الظهور ـ ليستنتج منها حجّيّة مطلق الظنّ في خصوص الجهة التي انسدّ باب العلم فيها. فوائد الاصول ٣ : ١٩٦ ـ ١٩٧.

والسيّد الإمام الخميني ـ بعد ما فرّق بينهما بما أفاد المحقّق العراقيّ ـ تعرّض لما ذكره المحقّق النائيني وأطال الكلام في المناقشة فيه ، فراجع أنوار الهداية ١ : ٣١٨ ـ ٣١٩.

أحدها (١) : أنّه يعلم إجمالا بصدور كثير ممّا بأيدينا من الأخبار من الأئمّة

__________________

(١) وهذا الوجه قرّبه الشيخ الأعظم الأنصاريّ بنحو يرد عليه إيرادات أربعة. وقرّبه المصنّف رحمه‌الله في المقام بنحو لا يرد عليه إلّا الإيراد الرابع منها.

وتوضيح الفرق بين التقريبين يتوقّف على ذكر ما أفاده الشيخ الأعظم أوّلا ، وبيان ما أفاده المصنّف رحمه‌الله في المقام ثانيا.

أمّا الشيخ الأعظم : فأفاد في تقرير الوجه : أنّا نعلم إجمالا بصدور جملة من الأخبار الّتي بأيدينا عن المعصوم عليه‌السلام ، ولا سيّما بعد ملاحظة اهتمام الرواة في رواية الأحاديث وضبطها وتدوينها وجهد العلماء في المحافظة عليها وإسقاط الضعاف منها. ومقتضى هذا العلم الإجماليّ لزوم الاحتياط والأخذ بجميع الأخبار الموجودة في الكتب ، وهو غير ممكن ، فلا بدّ من العمل بكلّ خبر مظنون الصدور ، لأنّه أقرب إلى الواقع من غيره.

ثمّ أورد على هذا الوجه بإيرادات أربعة :

الأوّل : أنّ هذا الدليل لا يفيد حجّيّة خصوص الخبر ، بل يفيد حجّيّة كلّ ما ظنّ منه بصدور الحكم عن الحجّة وإن لم يكن خبرا. وذلك لأنّ وجوب العمل بالأخبار الصادرة إنّما هو لأجل اشتمالها على الأحكام الواقعيّة الّتي يجب امتثالها ، فالعمل بالخبر الصادر من جهة كشفه عن حكم الله تعالى ، لا بما أنّه خبر. وعليه فالعلم الإجماليّ بصدور كثير من الأخبار يرجع إلى العلم الإجماليّ بوجود تكاليف واقعيّة في ضمن هذه الأخبار ، والعلم الإجماليّ بوجود التكاليف الواقعيّة لا يختصّ بالأخبار ، بل نعلم إجمالا بوجودها في ضمن غيرها من الأمارات الظنّيّة أيضا ، فنعلم بوجودها في ضمن الشهرات والإجماعات المنقولة. ومقتضى هذا العلم الإجماليّ هو العمل بكلّ ما يفيد الظنّ بالحكم الشرعيّ بعد تعذّر الاحتياط. وهذا ممّا لا يمكن الالتزام به.

ثمّ نفى دعوى انحلال العلم الإجماليّ الكبير ـ وهو ما كانت أطرافه الأمارات الظنّيّة ـ بالعلم الإجماليّ الصغير ـ وهو ما كانت أطرافه خصوص الأخبار ـ. وحاصل ما أفاده : أنّ العلم الإجماليّ الكبير لا ينحلّ بالصغير إلّا إذا فرض عدم بقاء الكبير لو عزلنا من أطراف الصغير بمقدار المعلوم بالإجمال. وأمّا إذا فرض بقاء العلم الإجماليّ الكبير بين الباقي من أطراف الصغير وسائر أطراف الكبير لم ينحلّ الكبير بالصغير. وما نحن فيه من هذا القبيل ، ضرورة أنّه لو عزلنا من الأخبار طائفة بمقدار المعلوم صدوره من الأخبار يبقى العلم الإجماليّ بوجود أحكام واقعيّة بين باقي الأخبار وسائر الأمارات الظنّيّة ، فلا ينحلّ العلم الإجماليّ الكبير ، بالعلم الإجماليّ الصغير.

الثاني : أنّ اللازم من الوجه المذكور هو لزوم العمل بكلّ خبر يحصل الظنّ بكون ـ

__________________

ـ مضمونه حكم الله ـ ولو من الشهرة ـ ، سواء كان مظنون الصدور أو لا ، إذ عرفت أنّ العمل بالخبر الصادر إنّما هو باعتبار كون مضمونه حكم الله الّذي يجب العمل به.

الثالث : أنّ مقتضى هذا الدليل لزوم العمل بالخبر المثبت للتكليف ، لأنّا مكلّفون بامتثال الأحكام المعلومة إجمالا. وأمّا الأخبار النافية للتكليف فلا يجب العمل بها. فهذا الدليل أخصّ من المدّعى ، إذ المقصود من حجّيّة الخبر هو إثبات كونه دليلا متّبعا في قبال الاصول اللفظيّة والعمليّة ، سواء كان مثبتا للتكليف أو نافيا له.

الرابع : ما أفاده بقوله : «وكذلك لا يثبت به حجّيّة الأخبار على وجه ينهض لصرف ظواهر الكتاب والسنّة القطعيّة ...». وحاصله : أنّ مقتضى هذا الوجه هو وجوب العمل بالأخبار احتياطا ، لا حجّة ، لأنّه مقتضى العلم الإجماليّ ، فلا ينهض لإثبات الحجّيّة للأخبار بنحو تصلح الأخبار لتخصيص ظواهر الكتاب أو السنّة القطعيّة أو تقييدها. والمقصود من حجّيّة الخبر كونه دليلا مستقلّا متّبعا في قبال الاصول اللفظيّة والعمليّة.

هذا ملخّص ما أفاده الشيخ في تقريب هذا الوجه والإيراد عليه. فراجع فرائد الاصول ١ : ٣٥١ ـ ٣٦٠.

وأمّا المصنّف رحمه‌الله : فقرّبه بنحو لا يرد عليه إلّا الإيراد الأخير. وتوضيح ما أفاده : أنّ لنا علمين إجماليّين:

الأوّل : العلم الإجماليّ الكبير ، وأطرافه جميع المشتبهات وموارد الأخبار والأمارات المعتبرة وغير المعتبرة. فنعلم إجمالا بوجود تكاليف شرعيّة فيها ، إذ لا معنى للشرع الخالي عن التكليف ، ولا نحتمل مخالفة جميع الأمارات للواقع.

الثاني : العلم الإجماليّ الصغير. وأطرافه خصوص موارد الأخبار الموجودة في الكتب المعتبرة ، فإنّا نعلم إجمالا بصدور جملة من هذه الأخبار عن الأئمّة الأطهار عليهم‌السلام بمقدار واف بمعظم الفقه ، بحيث لو علم تفصيلا ذاك المقدار يستكشف أنّ المعلوم بالإجمال في العلم الإجماليّ الكبير لا يزيد عددا على المعلوم بالإجمال في العلم الإجماليّ الصغير ، فينحلّ العلم الإجماليّ بثبوت التكاليف في موارد قيام الأمارات ـ وهو الكبير ـ بالعلم الإجماليّ بثبوتها في مضامين الأخبار الّتي علمنا إجمالا بصدور كثير منها ـ وهو الصغير ـ. وحينئذ نعلم تفصيلا بثبوت التكاليف في ما بأيدينا من الأخبار الصادرة الّتي علمنا إجمالا بصدور كثير منها ، ونشكّ في ثبوتها في غير الأخبار ، فلا يجب الاحتياط إلّا في أطراف العلم الإجماليّ الصغير. فيجب العمل على طبق الأخبار المثبتة للتكاليف الموجودة في الكتب المعتبرة ، ويجوز العمل على طبق النافية فيما إذا لم يكن في المسألة أصل مثبت للتكليف ، ـ

الأطهار عليهم‌السلام بمقدار واف بمعظم الفقه ، بحيث لو علم تفصيلا ذاك المقدار (١) لانحلّ

__________________

ـ ولا يجب الاحتياط في أطراف العلم الإجماليّ الكبير من جميع المشتبهات وموارد الأمارات المعتبرة وغير المعتبرة.

وأمّا الفرق بين التقريبين : أنّ الشيخ قرّب الاستدلال بنحو ينتج لزوم العمل بكلّ خبر مظنون الصدور بلحاظ تطبيق مقدّمات الانسداد على الأخبار ؛ وأمّا المصنّف رحمه‌الله فقرّبه بنحو ينتج لزوم العمل بالأخبار المثبتة للتكليف. وأنّ الشيخ ذهب إلى عدم الانحلال في المقام ، والمصنّف رحمه‌الله ذهب إلى انحلال العلم الإجماليّ الكبير بالعلم الإجماليّ الصغير.

ومن هنا يظهر : أنّه لا يرد على هذا الاستدلال بالتقريب الّذي ذكره المصنّف رحمه‌الله إلّا الإيراد الرابع. وأمّا الثلاثة الأول فلا يرد عليه.

أمّا الإيراد الأوّل : فأجاب عنه بأنّ العلم الإجماليّ الكبير ـ وهو العلم بثبوت التكاليف في ضمن الأمارات الظنّيّة ـ قد انحلّ بالعلم الإجماليّ الصغير ـ وهو العلم بصدور جملة من الأخبار الموجودة في الكتب المعتبرة عن المعصوم عليه‌السلام ـ. ونتيجة ذلك وجوب العمل على طبق الأخبار المثبتة للتكليف الموجودة في الكتب المعتبرة ، لا العمل على طبق كلّ ما يفيد الظنّ بالحكم الشرعيّ كي يقال : «إنّ هذا الدليل لا يفيد حجّيّة خصوص الخبر».

وأمّا الإيراد الثاني : فيجاب عنه بما يجاب عن سابقه.

وأمّا الإيراد الثالث : فأجاب عنه المصنّف رحمه‌الله بأنّ الغرض وجوب العمل على وفق الأخبار المثبتة وجواز العلم على طبق الروايات النافية فيما إذا لم يكن في موردها أصل مثبت للتكليف ، لا وجوب العمل بالأخبار المثبتة فقط كي يقال : «أنّ هذا الدليل أخصّ من المدّعى».

وأمّا الإيراد الرابع : فهو مشترك الورود على كلا التقريبين ، فإنّ الدليل ـ بكلا التقريبين ـ إنّما يثبت وجوب العمل بالأخبار احتياطا ، لأنّه مقتضى العلم الإجماليّ. فلا ينهض على إثبات لزوم العمل بها من جهة إثبات حجّيّتها كي تصلح هذه الأخبار لتقييد المطلقات وتخصيص العمومات وغير ذلك.

هذا توضيح ما أفاده المصنّف رحمه‌الله في الوجه الأوّل.

وقد أطال الأعلام الثلاثة والعلمان السيّدان الكلام حول هذا الوجه بما لا يهمّ التعرّض إليه. وعلى الطالب المحقّق أن يرجع فرائد الاصول ٣ : ١٩٦ ـ ٢١١ ، نهاية الأفكار ٣ : ١٣٢ ـ ١٤٣ ، نهاية الدراية ٢ : ٢٣٨ ـ ٢٤٤ ، أنوار الهداية ١ : ٣١٧ ـ ٣٢٤ ، مصباح الاصول ٢ : ٢٠٣ ـ ٢١٣.

(١) كأن يعلم إجمالا بثبوت مائة حكم إلزاميّ في الروايات وسائر الأمارات ، ويعلم إجمالا بثبوت تلك المائة في الروايات.

فالمراد من قوله : «لو علم تفصيلا» أنّه لو علم تفصيل مقدار الأحكام الثابتة إجمالا ـ

علمنا الإجماليّ بثبوت التكاليف بين الروايات وسائر الأمارات إلى العلم التفصيليّ بالتكاليف في مضامين الأخبار الصادرة المعلومة تفصيلا (١) ، والشكّ البدويّ في ثبوت التكليف في مورد سائر الأمارات الغير المعتبرة.

ولازم ذلك (٢) لزوم العمل على وفق جميع الأخبار المثبتة ، وجواز العمل (٣) على طبق النافي منها فيما إذا لم يكن في المسألة أصل مثبت له (٤) من قاعدة الاشتغال (٥) أو الاستصحاب (٦) بناء على جريانه في أطراف ما علم إجمالا بانتقاض الحالة السابقة في بعضها ، أو قيام أمارة معتبرة (٧) على انتقاضها فيه ، وإلّا (٨) لاختصّ عدم جواز العمل على وفق النافي بما إذا كان على خلاف قاعدة الاشتغال.

__________________

ـ بين الروايات. فالأولى سوق العبارة هكذا : «لو علم عدد الأحكام الثابتة الّتي علمنا بثبوتها في الروايات».

(١) لا يخفى : أنّ قوله : «المعلومة تفصيلا» وصف لقوله : «بالتكاليف». ومعنى العبارة : «إلى العلم التفصيليّ بثبوت التكاليف الّتي علمنا عددها تفصيلا في مضامين الأخبار».

ولا يخفى أيضا : أنّ المراد من «العلم التفصيليّ» هنا ليس العلم التفصيليّ المصطلح ، كيف؟ ومع العلم التفصيليّ بالتكاليف يجب العمل بها ، ولا مجال للاحتياط ولزوم العمل بجميع الأخبار ، بل المراد منه العلم الإجماليّ الّذي كانت أطرافه أقلّ من العلم الإجماليّ الآخر ، وهو العلم الإجماليّ الصغير ، فإنّه بالقياس إلى العلم الإجماليّ الكبير علم تفصيليّ.

(٢) أي : لازم العلم التفصيليّ (العلم الإجماليّ الصغير) بالتكاليف الثابتة في مضامين الأخبار الصادرة.

(٣) عطف على قوله : «لزوم العمل».

(٤) أي : للتكليف.

(٥) فلا يجوز العمل بهذا الخبر النافي للتكليف إذا دلّت قاعدة الاشتغال على ثبوت التكليف ، كما إذا قام خبر على عدم وجوب صلاة الجمعة فيما إذا علمنا بوجوبها أو وجوب صلاة الظهر ، لكن مقتضى قاعدة الاشتغال هو وجوب الجمعة.

(٦) فلا يجوز العمل بهذا الخبر النافي للحكم إذا كان مقتضى الاستصحاب ثبوت التكليف ، كما إذا قام خبر على نفي وجوب الاجتناب عن الماء القليل المتنجّس المتمّم كرّا بطاهر ، ولكن استصحاب نجاسته يقتضى ثبوت نجاسته ووجوب الاجتناب عنه.

(٧) عطف على قوله : «بانتقاص».

(٨) أي : وإن لم يجر الاستصحاب في أطراف العلم الإجماليّ.

وفيه : أنّه لا يكاد ينهض على حجّيّة الخبر بحيث يقدّم تخصيصا أو تقييدا أو ترجيحا على غيره من عموم أو إطلاق أو مثل مفهوم ، وإن كان يسلم عمّا اورد عليه (١) من أنّ لازمه الاحتياط في سائر الأمارات لا في خصوص الروايات ، لما عرفت من انحلال العلم الإجماليّ بينهما (٢) بما علم بين الأخبار بالخصوص ولو بالإجمال ، فتأمّل جيّدا.

[الوجه الثاني : ما ذكره صاحب الوافية]

ثانيها : ما ذكره في الوافية (٣) مستدلّا على حجّيّة الأخبار الموجودة في الكتب المعتمدة للشيعة ـ كالكتب الأربعة ـ مع عمل جمع به من غير ردّ ظاهر.

وهو : «أنّا نقطع ببقاء التكليف إلى يوم القيامة ، سيّما بالاصول الضروريّة ، كالصلاة والزكاة والصوم والحجّ والمتاجر والأنكحة ونحوها ، مع أنّ جلّ أجزائها وشرائطها وموانعها إنّما يثبت بالخبر غير القطعيّ ، بحيث نقطع بخروج حقائق هذه الامور عن كونها هذه الامور عند ترك العمل بخبر الواحد. ومن أنكر ذلك فإنّما ينكره باللسان وقلبه مطمئنّ بالإيمان» (٤) ، انتهى.

واورد عليه (٥):

أوّلا : بأنّ العلم الإجماليّ حاصل بوجود الأجزاء والشرائط بين جميع الأخبار ، لا خصوص الأخبار المشروطة بما ذكره (٦) ، فاللازم حينئذ إمّا

__________________

(١) إشارة إلى الإيراد الثاني من الإيرادات الأربعة الّتي أوردها الشيخ الأنصاريّ على هذا الوجه. راجع فرائد الاصول ١ : ٣٥٩.

(٢) أي : بين الروايات وسائر الأمارات.

(٣) وهو للفاضل التونيّ.

(٤) الوافية في اصول الفقه (للفاضل التونيّ) : ١٥٩.

(٥) والمورد هو الشيخ الأنصاريّ في فرائد الاصول ١ : ٣٦١ ـ ٣٦٢.

(٦) وهو كونها موجودة في الكتب المعتمد عليها عند الشيعة وكونها معمولا عندهم.