درس مکاسب - خیارات

جلسه ۱۳۱: خیار عیب ۳۸

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

آیا ارش از نقدین باید باشد یا خیر؟

در أرش جهاتی مورد بحث قرار گرفته است:

جهت أولی این بود که: مقدار أرش به مقدار قیمت واقعیّه عیب می‌باشد، یا اینکه نسبت بین صحیح و معیب در نظر گرفته می‌شود.

مختار مرحوم شیخ این شد که مقدار أرش از ثمن به مقدار نسبت بین صحیح و معیب می‌باشد.

جهت دوم این بود: فروشنده که أرش می‌دهد از عین ثمن باید بدهد، یا از غیر ثمنی که گرفته از سائر نقود می‌تواند بدهد.

مرحوم شیخ قائل شد که دادن أرش از عین ثمن واجب نمی‌باشد.

جهت سوم این است که: أرش لازم است که از نقدین و جنس پول باشد، یا اینکه می‌تواند مقدار أرش را از غیر نقدین نیز بدهد.

فعلاً کلام در جهت سوم می‌باشد. جهت سوم أیضاً مورد اختلاف می‌باشد. جماعتی از محققین مثل مرحوم شیخ اختیار کرده‌اند که أرش از نقدین و از جنس پول باید باشد.

دلیل بر این مدّعا این است که در اصل در باب ضمانات این است که ما هو التالف تضمین به نقدین و پول می‌شود. مثلاً اگر زید گاو عمر را تلف کرده است، ضمان به پول دارد نه به آهن و گندم و...

قانون کلّی در باب ضمانات ضمان به نقدین و پول می‌باشد و ما نحن فیه از این قانون کلّی استثناء نشده است. بناء علی هذا گاوی را که زید به هزار تومان خریده و معیوب بوده است، فروشنده صد تومان بابت أرش باید بدهد، گرچه مخیّر است صد تومان را از پولی که گرفته بدهد یا از پول‌های دیگرش بدهد. بناء علی هذا فروشنده معادل پول را آهن نمی‌تواند بدهد و هکذا...

نظریه دوم این است: کما اینکه ارش را از نقود می‌تواند بدهد، کذلک از غیر نقود مانند گندم و برنج و... می‌تواند بدهد. این نظریه را جامع المقاصد از کلام علامه و مرحوم شهید استفاده کرده است. پس مسأله ذات قولین می‌باشد.

۳

کلام علامه و شهید

بقی فی المقام سه مطلب:

مطلب اول در توضیح فرمایش علامه و مرحوم شهید. این دو محقق فرموده‌اند: اگر بیع طلا با نقره واقع بشود، مثلاً زید یک مثقال طلا فروخته است به عوضی که ده مثقال نقره باشد، بعد از تحقّق قبض و اقباض از مجلس بیع خارج شده‌اند و تفرّق از مجلس حاصل شده است، ثمّ تبیّن برای مشتری طلائی که به او داده شده است معیوب بوده است. مقدار أرش آن عیب ربع مثقال یا عشر مثقال طلا می‌باشد که این عشر مثقال را زید فروشنده به عنوان أرش به عمر خریدار باید بدهد. در این فرض عشر مثقال طلا معادل آن بیست من گندم می‌باشد یا ده من برنج می‌باشد یا یک من روغن می‌باشد.

در اینجا مرحوم شهید و علامه فرموده‌اند که: زید حق دادن عشر مثقال از طلا به مشتری ندارد، برای اینکه عشر مثقال از طلا که ارش طلا می‌باشد، جزء از مبیع می‌باشد و اگر زید عشر مثقال از طلا را بدهد معنای آن این می‌شود که در بیع صرف یکی از شرائط آن که قبض العوضین فی المجلس باشد تحقّق پیدا نکرده است، چون عشر مثقال طلا جزء أحد العوضین بوده است. باید تا وقتی که مجلس عقد برپا می‌باشد تحویل صورت گرفته باشد و حسب الفرض تفرّق حاصل شده است. عشر مثقال طلا که به مشتری داده شده است، تسلیم و تسلّم خارج از مجلس عقد می‌باشد.

لذا مرحوم شهید فرموده است: راه حل مشکل این است که عشر مثقال طلا قیمت می‌شود، مساوی با آن قیمت که بیست من گندم است بدهد.

۴

اشکال محقق ثانی بر علامه و شهید و بررسی آن

مطلب دوم: اشکال محقق ثانی بر علامه و مرحوم شهید می‌باشد. حاصل آن اشکال این است که: شما می‌گویید در مالیّات از قبیل گاوی که تلف شده است. شما می‌گویید در حقوق مالیّه از قبیل حق التحجیر تلف کننده این حق مالی را ضمان به پول و نقدین دارد. با این فتوای شما در باب ضمانات، تضمین فروشنده به ده من گندم غلط است. تضمین فروشنده به پنج من برنج غلط است. شما حقّ مالی را تضمین به ذهب و فضّه می‌کنید. کیف در ما نحن فیه که فروشنده عشر مثقال طلا بدهکار است، می‌توانید تضمین به گندم و برنج کنید؟ هذا لا یمکن. پس اینکه دادن أرش از غیر نقدین صحیح است اساسی ندارد.

مطلب سوم: جواب مرحوم شیخ از اشکال محقق ثانی و دفاع مرحوم شیخ از علامه و مرحوم شهید. حاصل آن دفاع این است: مواردی که تالف تضمین به نقدین می‌شود شرائطی دارد:

شرط اول این است: آنچه را که تالف از بین برده است از اموال باشد، مثل گاو و گوسفند و عبا و کتاب و...

شرط دوم این است: آنچه را که تالف از بین برده است تعیّن داشته باشد، مثل کتاب زید و گاو عمر. یعنی اگر آنچه که تلف شده است مردّد بین گاو و حق خیار باشد فایده‌ای ندارد. مردّد بین نکاح و مال باشد فایده‌ای ندارد، چون تردید دارد.

شرط سوم این است: آنچه را که تالف از بین برده است شیء مستقر در ذمّه باشد، مثل اینکه زید غاصب گاو یا قیمت گاو بعد از تلف بر ذمّه او ثابت است. مثل زیدی که هزار تومان از عمر قرض کرده است، آن هزار تومان بر ذمّۀ زید ثابت است. مثل گندم عمر که زید آتش زده است. مقدار گندم عمر بر ذمّه زید ثابت است.

کلّ مواردی که آنچه که از بین رفته است واجد شرائط ثلاثه است، که در ما نحن فیه این شروط ثلاثه مفقود است چون مشتری بعد از آنکه فهمیده است نقره‌ها خراب بوده است حق الخیار دارد که از حقوق است و از مالیّات نمی‌باشد، کما اینکه شرط دوم مفقود است چون مشتری می‌تواند معامله را امضا کند و چیزی از فروشنده نگیرد، و می‌تواند معامله را به هم بزند و نقره خودش را از فروشنده بگیرد، می‌تواند عقد را با گرفتن ارش لازم بکند.

پس مشتری مخیّر بین سه امر است: حقّ مشتری تعیّن ندارد، تردّد بین امور ثلاثه دارد، لذا شرط دوم مفقود است. کما اینکه شرط سوم مفقود است، چون دادن عشر مثقال از طلا بر فروشنده غرامتی است که بر او واجب است، وجوب دادن صد تومان بر زید حکم تکلیفی می‌باشد، حکم وضعی ندارد.

ما نحن فیه از این قبیل است، دادن ارش بر فروشنده واجب است و لکن حکم تکلیفی است، اشتغال ذمّه ندارد، لذا شرط سوم مفقود است.

پس مرحوم شیخ اختیار می‌کند که ارش باید از نقدین باشد، مگر تحت یکی از دو عنوان قرار بگیرد، مثلاً عشر مثقال طلا با بیست من گندم معاوضه کند. بعد از معاوضه بیست من گندم می‌تواند بدهد، یا بگوییم فروشنده اشتغال ذمه به عشر مثقال طلا دارد و لکن در مقام تفریغ ذمه قالی را به عنوان وفای دین بدهد.

۵

تطبیق اشکال و جواب جلسه گذشته

نعم، يبقى الكلام في كون هذا الضمان المخالف للأصل بعين بعض الثمن، كما هو ظاهر تعريف الأرش في كلام الأكثر بأنّه جزءٌ من الثمن، أو بمقداره (جزء از ثمن)، كما هو مختار العلاّمة في صريح التذكرة وظاهر غيرها والشهيدين في كتبهما؟ وجهان: تردّد بينهما في جامع المقاصد.

وأقواهما الثاني (می‌تواند از سایر پولها بدهد)؛ لأصالة عدم تسلّط المشتري على شي‌ءٍ من الثمن، وبراءة ذمّة البائع من وجوب دفعه (عین جزء ثمن)؛ لأنّ المتيقّن من مخالفة الأصل ضمان البائع لتدارك الفائت الذي التزم وجوده (وصف) في المبيع بمقدارٍ وقع الإقدام من المتعاقدين على زيادته على الثمن لداعي وجود هذه الصفة، لا في مقابلها (صفت)، مضافاً إلى إطلاق قوله عليه‌السلام في روايتي حمّاد وعبد الملك: إنّ «له أرش العيب»، ولا دليل على وجوب كون التدارك بجزءٍ من عين الثمن، عدا ما يتراءى من ظاهر التعبير في روايات الأرش عن تدارك العيب ب: «ردّ التفاوت إلى المشتري» الظاهر في كون المردود شيئاً كان عنده أوّلاً، وهو بعض الثمن.

لكن التأمّل التامّ يقضي بأنّ هذا التعبير وقع بملاحظة أنّ الغالب وصول الثمن إلى البائع وكونه من النقدين، فالردّ باعتبار النوع، لا الشخص. ومن ذلك يظهر أنّ قوله عليه‌السلام في رواية ابن سنان: «ويوضع عنه من ثمنها بقدر العيب إن كان فيها» محمولٌ على الغالب: من كون الثمن كلّياً في ذمّة المشتري، فإذا اشتغلت ذمّة البائع بالأرش حسب المشتري عند أداء الثمن ما في ذمّته (مشتری) عليه.

ثمّ على المختار من عدم تعيّنه من عين الثمن،

۶

تطبیق آیا ارش از نقدین باید باشد یا خیر؟

ثمّ على المختار من عدم تعيّنه من عين الثمن، فالظاهر تعيّنه من النقدين؛ لأنّهما الأصل في ضمان المضمونات، إلاّ أن يتراضى على غيرهما من باب الوفاء أو المعاوضة.

واستظهر المحقّق الثاني من عبارة القواعد والتحرير بل الدروس عدم تعيّنه منهما (نقدین)؛

۷

تطبیق کلام علامه و شهید

حيث حكموا في باب الصرف بأنّه لو وجد عيبٌ في أحد العوضين المتخالفين بعد التفرّق جاز أخذ الأرش من غير النقدين ولم يجز منهما (نقدین)،

۸

تطبیق اشکال محقق ثانی بر علامه و شهید و بررسی آن

فاستشكل ذلك بأنّ الحقوق الماليّة إنّما يرجع فيها إلى النقدين، فكيف الحقّ الثابت باعتبار نقصانٍ في أحدهما؟.

ويمكن رفع هذا الإشكال: بأنّ المضمون بالنقدين هي الأموال المتعيّنة المستقرّة، والثابت هنا ليس مالاً في الذمّة، وإلاّ بطل البيع فيما قابلة من الصحيح؛ لعدم وصول عوضه قبل التفرّق، وإنّما هو حقٌّ لو أعمله جاز له مطالبة المال، فإذا اختار الأرش من غير النقدين ابتداءً ورضي به الآخر فالمختار نفس الأرش، لا عوضٌ عنه. نعم، للآخر الامتناع منه؛ لعدم تعيّنه عليه، كما أنّ لذي الخيار مطالبة النقدين في غير هذا المقام وإن لم يكن للآخر الامتناع حينئذٍ.

وبالجملة، فليس هنا شي‌ءٌ معيّنٌ ثابتٌ في الذمّة، إلاّ أنّ دفع غير النقدين يتوقّف على رضا ذي الخيار ويكون نفس الأرش، بخلاف دفع النقدين، فإنّه إذا اختير غيرهما لم يتعيّن للأرشيّة.

الضمانين المذكورين ؛ لأنّ ضمان المعاوضة يقتضي انفساخ المعاوضة بالنسبة إلى الفائت المضمون ومقابله ؛ إذ لا معنى له غير ضمان الشي‌ء وأجزائه بعوضه المسمّى وأجزائه ، والضمان الآخر يقتضي ضمان الشي‌ء بقيمته الواقعيّة.

الجواب عن الاشكال

فلا أوثق من أن يقال : إنّ مقتضى المعاوضة عرفاً هو عدم مقابلة وصف الصحّة بشي‌ءٍ من الثمن ، لأنّه أمرٌ معنويٌّ كسائر الأوصاف ؛ ولذا لو قابل المعيب بما هو أنقص منه قدراً حصل الربا من جهة صدق الزيادة وعدم عدّ العيب نقصاً يتدارك بشي‌ءٍ من مقابله ، إلاّ أنّ الدليل من النصّ والإجماع دلّ على ضمان هذا الوصف من بين الأوصاف (١) ، بمعنى وجوب تداركه بمقدارٍ من الثمن مُنضافٍ (٢) إلى ما يقابل بأصل المبيع لأجل اتّصافه بوصف الصحّة ، فإنّ هذا الوصف كسائر الأوصاف وإن لم يقابله شي‌ءٌ من الثمن ، لكن له مدخلٌ في وجود مقدارٍ من الثمن وعدمه ، فإذا تعهّده البائع كان للمشتري مطالبته بخروجه عن عهدته بأداء ما كان يلاحظ من الثمن لأجله ، وللمشتري أيضاً إسقاط هذا الالتزام عنه.

هل الضمان بعين بعض الثمن أو بمقداره؟

نعم ، يبقى الكلام في كون هذا الضمان المخالف للأصل بعين بعض الثمن ، كما هو ظاهر تعريف الأرش في كلام الأكثر بأنّه جزءٌ من الثمن (٣) ، أو بمقداره ، كما هو مختار العلاّمة في صريح التذكرة (٤) وظاهر‌

__________________

(١) في «ش» زيادة : «وكونه في عهدة البائع».

(٢) في «ش» : «يُضاف».

(٣) منهم العلاّمة والمحقّق الثاني وغيرهما ، وقد تقدّم عنهم في الصفحة ٣٩٣ ٣٩٤.

(٤) التذكرة ١ : ٥٢٨ ، وفيه : والأقرب أنّه لا يتعيّن حقّ المشتري فيه بل للبائع إبداله.

غيرها والشهيدين في كتبهما (١)؟ وجهان : تردّد بينهما في جامع المقاصد (٢).

الأقوى في المسألة

وأقواهما الثاني ؛ لأصالة عدم تسلّط المشتري على شي‌ءٍ من الثمن ، وبراءة ذمّة البائع من وجوب دفعه ؛ لأنّ المتيقّن من مخالفة الأصل ضمان البائع لتدارك الفائت الذي التزم وجوده في المبيع بمقدارٍ وقع الإقدام من المتعاقدين على زيادته على الثمن لداعي وجود هذه الصفة ، لا في مقابلها ، مضافاً إلى إطلاق قوله عليه‌السلام في روايتي حمّاد وعبد الملك : إنّ (٣) «له أرش العيب» (٤) ، ولا دليل على وجوب كون التدارك بجزءٍ من عين الثمن ، عدا ما يتراءى من ظاهر التعبير في روايات الأرش عن تدارك العيب ب : «ردّ التفاوت إلى المشتري» (٥) الظاهر في كون المردود شيئاً كان عنده أوّلاً ، وهو بعض الثمن.

لكن التأمّل التامّ يقضي بأنّ هذا التعبير وقع بملاحظة أنّ الغالب‌

__________________

(١) راجع الدروس ٣ : ٢٨٧ ، والمسالك ٣ : ٢٩٩ ٣٠٠ ، والروضة ٣ : ٤٧٤.

(٢) جامع المقاصد ٤ : ١٩٤.

(٣) في «ش» : «إنّه».

(٤) راجع الوسائل ١٢ : ٤١٥ ، الباب ٤ من أبواب العيوب ، الحديث ٧ ، والصفحة ٤١٦ ، الباب ٥ من أبواب العيوب ، الحديث ٣.

(٥) لم نعثر على العبارة بلفظها ، نعم يدلّ على مفادها ما ورد في أبواب الخيار وأبواب أحكام العيوب ، منها ما ورد في الوسائل ١٢ : ٤١٨ ، الباب ٦ من أبواب أحكام العيوب ، الحديث الأوّل ، وفيه : «يرد عليه فضل القيمة» ، والصفحة ٣٦٢ ، الباب ١٦ من أبواب الخيار ، والصفحة ٤١٣ ، الباب ٤ من أبواب أحكام العقود ، وغيرهما.

وصول الثمن إلى البائع وكونه من النقدين ، فالردّ باعتبار النوع ، لا الشخص. ومن ذلك يظهر أنّ قوله عليه‌السلام في رواية ابن سنان : «ويوضع عنه من ثمنها بقدر العيب إن كان فيها» (١) محمولٌ على الغالب : من كون الثمن كلّياً في ذمّة المشتري ، فإذا اشتغلت ذمّة البائع بالأرش حسب المشتري عند أداء الثمن ما في ذمّته عليه.

الظاهر تعيّن الارش من النقدين

ثمّ على المختار من عدم تعيّنه من عين الثمن ، فالظاهر تعيّنه من النقدين ؛ لأنّهما الأصل في ضمان المضمونات ، إلاّ أن يتراضى على غيرهما من باب الوفاء أو المعاوضة.

واستظهر المحقّق الثاني من عبارة القواعد والتحرير بل الدروس عدم تعيّنه منهما ؛ حيث حكموا (٢) في باب الصرف بأنّه لو وجد عيبٌ في أحد العوضين المتخالفين بعد التفرّق جاز أخذ الأرش من غير النقدين ولم يجز منهما ، فاستشكل ذلك بأنّ الحقوق الماليّة إنّما يرجع فيها إلى النقدين ، فكيف الحقّ الثابت باعتبار نقصانٍ في أحدهما؟ (٣).

ويمكن رفع هذا الإشكال : بأنّ المضمون بالنقدين هي الأموال المتعيّنة المستقرّة ، والثابت هنا ليس مالاً في الذمّة ، وإلاّ بطل البيع فيما قابلة من الصحيح ؛ لعدم وصول عوضه قبل التفرّق ، وإنّما هو حقٌّ لو أعمله جاز له مطالبة المال ، فإذا اختار الأرش من غير النقدين‌

__________________

(١) الوسائل ١٢ : ٤١٤ ، الباب ٤ من أبواب أحكام العيوب ، الحديث الأوّل.

(٢) في «ش» : «حكما».

(٣) جامع المقاصد ٤ : ١٩٢ ١٩٤ ، وراجع القواعد ٢ : ٣٩ ، والتحرير ١ : ١٧٢ ، والدروس ٣ : ٣٠٤.

ابتداءً ورضي به الآخر فالمختار (١) نفس الأرش ، لا عوضٌ عنه. نعم ، للآخر الامتناع منه ؛ لعدم تعيّنه عليه ، كما أنّ لذي الخيار مطالبة النقدين في غير هذا المقام وإن لم يكن للآخر الامتناع حينئذٍ.

وبالجملة ، فليس هنا شي‌ءٌ معيّنٌ ثابتٌ في الذمّة ، إلاّ أنّ دفع غير النقدين يتوقّف على رضا ذي الخيار ويكون نفس الأرش ، بخلاف دفع النقدين ، فإنّه إذا اختير غيرهما لم يتعيّن (٢) للأرشيّة.

هل يعقل استغراق الارش للثمن؟

ثمّ إنّه قد تبيّن ممّا ذكرنا في معنى الأرش : أنّه لا يكون إلاّ مقداراً مساوياً لبعض الثمن ، ولا يعقل أن يكون مستغرقاً له ، لأنّ المعيب إن لم يكن ممّا يتموّل ويبذل في مقابله شي‌ءٌ من المال بطل بيعه ، وإلاّ فلا بدّ من أن يبقى له من الثمن قسطٌ.

تصوير ذلك فيما لو حصل قبل القبض أو في زمان الخيار عيب مستغرق للقيمة

نعم ، ربما يتصوّر ذلك فيما إذا حدث قبل القبض أو في زمان الخيار عيبٌ يستغرق للقيمة مع بقاء الشي‌ء على صفة التملّك (٣) ، بناءً على أنّ مثل ذلك غير ملحقٍ بالتلف في انفساخ العقد به ، بل يأخذ المشتري أرش العيب ، وهو هنا مقدار تمام الثمن. لكن عدم إلحاقه بالتلف مشكلٌ ، بناءً على أنّ العيب إذا كان مضموناً على البائع بمقتضى قوله عليه‌السلام : «إن حدث بالحيوان حدثٌ فهو من مال البائع حتّى ينقضي خياره» (٤)

__________________

(١) في «ش» : «فمختاره».

(٢) كذا في النسخ ، لكن قال الشهيدي قدس‌سره : «الصواب : فإنّه إذا اختير أحدهما يتعيّن للأرشيّة» هداية الطالب : ٥٤٨.

(٣) في محتمل «ق» : «الملك».

(٤) الوسائل ١٢ : ٣٥٢ ، الباب ٥ من أبواب الخيار ، الحديث ٥ ، وليس فيه : «حتّى ينقضي خياره».