درس مکاسب - خیارات

جلسه ۱۳۰: خیار عیب ۳۷

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

مقدار ارش در ثمن معیوب، قیمت واقعیه است یا بالنسبه مبیع است؟

در این مباحثه چند مطلب بیان شده است:

مطلب اول این است: در صورتی که ثمن معیوب باشد، آیا مقدار أرش به مقدار قیمت واقعیّه باید باشد که نفس ما به التفاوت بین صحیح و معیب در نظر گرفته می‌شود یا اینکه در این فرض مثل معیوب بودن مثمن بالنسبه کم می‌شود؟ دو نظریه وجود دارد:

نظریه اولی این است که: در این فرض خریدار نفس ما به التفاوت را باید بدهد. مثلاً گاوی که به هزار تومان خریده شده است، دویست تومان آن معیوب بوده است. خریدار دویست تومان را بر هشتصد تومان اضافه می‌کند، هزار تومان به فروشنده می‌دهد. چون ما به التفاوت بین معیوب و صحیح دویست تومان بوده است.

مرحوم شیخ می‌فرمایند: این نظریه بر این اساس بوده است که ۹۹% ثمن از نقود می‌باشد، تبعاً در این فرض تکمیل ثمن به دادن قیمت تمام عیب و مقدار تفاوت بین معیوب و صحیح می‌باشد. در ما هو الغالب این نظریه صحیح است و اما نسبت به غیر غالب نظریه صحیح نمی‌باشد. مثلاً ثمن جاریه بوده است که ششصد تومان برای آن قیمت مقرّر شده است و مبیع عبد بوده است که قیمت آن ششصد تومان حساب شده است. جاریه ثمن برای عبد قرار گرفته است، ثمّ تبیّن که ثمن شما یعنی جاریه معیوب بوده است. فرض کنید قیمت واقعیّه جاریه دو هزار تومان می‌باشد، جاریه معیوبه هزار و پانصد تومان قیمت دارد، جاریه صحیحه دو هزار تومان است. ما به التفاوت بین جاریه معیوبه و صحیحه پانصد تومان می‌باشد. نسبت پانصد به هزار و پانصد نسبت به ربع می‌باشد. در این مثال اگر بگوییم نفس ما به التفاوت را باید بدهد یعنی پانصد تومان به خریدار باید بدهد. و اگر ما ذکرنا را قائل شدیم مشتری دویست تومان به خریدار باید بدهد. بلکه باید نسبت بین صحیح و معیوب در نظر گرفته شود. معادل این نسبت در ناحیه مسمّی در نظر گرفته می‌شود. لذا به همین نسبت ارش تعیین می‌شود. لذا قطعاً نفس ما به التفاوت میزان نمی‌شود. یعنی همان طور که در مثمن معیوب نسبت را از ثمن کم می‌کنیم و قیمت واقعیه در نظر گرفته نمی‌شود، در ناحیه ثمن هم حکم همین است و لا فرق بین الثمن و المثمن.

۳

اشکال

مطلب دوم این است که: یک اشکالی در رابطه با ارش عیوب وجود دارد که این اشکال أعم است از اینکه مبیع معیوب باشد یا اینکه ثمن معیوب باشد. حاصل آن اشکال این است: در صورتی که وصف صحّت تخلّف شده باشد، گاو معیوب بوده است، گندم معیوب بوده است، روغن که خریده شده است معیوب بوده است، شما می‌گویید فروشنده مقداری که در مقابل وصف بوده است یا قیمت واقعیّه آن را باید بدهد، یا به مقدار نسبت از پولی که گرفته است به مشتری برمی‌گرداند. علی تقدیر اینکه مبیع معیوب باشد می‌گویید بایع وصف صحّت را ضامن می‌باشد، یا ضمان معاوضی یا ضمان به قیمت واقعیّه و کذلک در ناحیه ثمن خریدار یا قیمت عیب ثمن را بدهکار می‌باشد یا مقداری از مثمن که در مقابل وصف صحّت در ضمن واقع شده است بدهکار می‌باشد.

این حکم به ضمان، تطبیق با باب ضمانات ندارد، لما ذکرنا که کل موارد ضمانات از دو فرض خارج نمی‌باشد:

یا ضمان ید است که در کلّ این موارد ضمان به قیمت واقعیّه می‌باشد.

یا ضمان معاوضی است که در کلّ این موارد عقدی که بین جزء مفقود و ثمن در مقابل آن واقع شده است منفسخ می‌باشد. آنچه که در مقابل مفقود فروشنده گرفته است به خریدار باید بدهد و کذلک در ناحیه ثمن؛ و حکم به ضمان در موارد تخلّف وصف با هیچ یک از این دو ضابط تطبیق نمی‌کند، فقط در موارد تخلّف جزء تطبیق می‌کند. مثلاً رسائل و مکاسب را به صد تومان فروخته است، چهل از صد در مقابل رسائل بوده است، شصت از صد در مقابل مکاسب معاوضه شده است. در این مثال رسائل که در مقابل چهل معاوضه شده است، اگر فروشنده رسائل را به مشتری نداده است، عقدی که بین رسائل و چهل تومان که مقابل رسائل است واقع می‌شود آن عقد منفسخ می‌شود. پس از انفساخ چهل تومانی را که فروشنده به ازای رسائل و در مقابل آن گرفته است که ملک فروشنده بعد از انفساخ می‌باشد، فروشنده در این مورد چهل تومان خریدار را ضمان می‌باشد چون عقد منفسخ شده است. آنچه که در مقابل رسائل گرفته شده فروشنده به خریدار بدهکار است.

در این موارد خوب است چون معاوضه بین رسائل و چهل تومان واقع شده است. شما در این مورد می‌توانید ضمان بالنسبه قائل بشوید، می‌توانید علی قول غیر صحیح قیمت واقعیّه را بدهکار باشد. مجال برای تطبیق ضمان ید و ضمان معاوضی می‌باشد و لکن هیچ یک از این دو راه در موارد تخلّف وصف صحّت امکان ندارد لما ذکرنا مراراً که در مقابل وصف صحّت ثمن قرار نمی‌گیرد بلکه در مقابل کلّ شروط أعم از شروط صحّت و کمالیّه ثمن قرار نمی‌گیرد و لذا قلنا که اگر ده من گندم معیوب را به هشت من گندم سالم بفروشد ربا خواهد بود، چون در مقابل وصف صحّت چیزی قرار نگرفته است.

بناء علی هذا گاوی که خریده شده فاقد وصف صحّت بوده، در مقابل وصف صحّت ثمن قرار نگرفته است، ثمن در مقابل ذات المبیع قرار گرفته است، پس بین قیمت واقعیّه و وصف صحّت و ثمن و وصف صحّت معاوضه قرار نگرفته است.

در نتیجه آنچه که در مقابل وصف صحّت فروشنده ضامن می‌باشد چه نحو ضمان است؟ اگر ضمان ید باشد یا ضمان معاوضی باشد باید وصف صحّت مقداری از ثمن در مقابل آن قرار گرفته باشد.

فظهر که در کلّ موارد که تخلّف وصف صحّت در مثمن یا ثمن شده باشد، ضمان فروشنده در صورتی که مبیع فاقد وصف صحّت بوده است خارج از ضمان به قیمت واقعیّه و ضمان معاوضی می‌باشد.

اشکال دومی وجود دارد و آن این است: شما که میزان در ارش را بالنسبه گرفته‌اید معنای آن این می‌شود: آنچه را که خریدار به عنوان ارش باید بدهد، باید آن مقدار از عین الثمن باشد، حق ندارد از پولهای دیگرش ارش را بدهد و این خلاف فتوای محققین است. فعلیه ارشی که در موارد تخلّف وصف صحّت گرفته می‌شود این دو اشکال را دارد.

۴

جواب اشکال

مطلب سوم، جواب مرحوم شیخ از این دو اشکال می‌باشد.

جواب از اشکال اول این است که: در مقابل وصف صحّت پول قرار نگرفته است، فقط پول در مقابل ذات مبیع قرار گرفته است، مقابله بین ثمن و وصف صحّت نشده است کما اینکه در مقابل اوصاف کمالیّه پول قرار نگرفته است. معاوضه در نظر عرف بین ثمن و ذات المثمن قرار می‌گیرد، بین گاو و هزار تومان معاوضه واقع شده است. بلکه مطلق الأوصاف از موجبات ترقّی عین بوده است. عبد است که قیمت خود آن به واسطه وصف صحّت و کمال بالا رفته است. عبد است که به واسطه نقص اوصاف قیمت خود آن تنزّل پیدا کرده است. و در ما نحن فیه استناداً به روایات که می‌گوید اگر مبیع معیوب بوده است فروشنده ارش بدهد. استناداً به اجماعات که می‌گوید اگر مبیع معیوب بوده است فروشنده ارش بدهد. به استناد به روایات و اجماع ارش ثابت است، به دست می‌آوریم آن مقدار قیمت مبیع که به واسطه وصف صحّت و کمال ترقّی پیدا کرده است فروشنده ضامن است ولو در مقابل آن ثمن قرار نگرفته باشد، چون لا شک که اوصاف صحّت و کمال قیمت خود مبیع را بالا می‌برد. لذا علی خلاف القواعد استناداً به روایات و اجماعات ارش را ثابت می‌کنیم چون حقیقتاً ثمن در مقابل وصف صحّت و کمال نبوده است.

و اما اشکال دوم؛ مرحوم شیخ می‌فرماید: گرچه جماعتی گفته‌اند که ارش از عین ثمن باید باشد و لکن دلیلی بر این قول نداریم، بلکه در بعض روایات داریم که فروشنده ارش عیب را بدهد که اعم از عین ثمن و غیر آن می‌باشد. فقط آنچه که موجب توهّم بوده است کلمه (یردّ) است که این کلمه ظهور دارد مردود بعض از آنچه را که گرفته است باشد و بر غیر ثمن مردود صادق نیست. و لکن حق این است که مردود به اعتیار نوع بوده است نه شخص، ثمن ۹۹% از نقود می‌باشد پول می‌باشد. اگر مراد نوع پولها باشد بر غیر ثمن هم مردود صادق است.

و الذی یشهد در بعض روایات آمده است فروشنده مقداری از ثمن را کنار بگذارد و نگه بدارد، این علی ما هو الغالب که اثمان کلی ما فی الذمه است. در وقت اداء کلّی فی الذمه هشتصد تومان را بدهد و دویست تومان را نگه دارد ولو فرض که شک کنیم که اگر از آن هزار تومان دیگر پول داد کافی است یا نه؟ یعنی شک داریم مشتری تسلّط دارد که از پول خودش باید مطالبه کند یا ندارد که از هر پول کفایت کندو در نتیجه شک داریم اصل عدم سلطنت مشتری می‌باشد، کما اینکه شک در تعیّن وجوب دفع عین از ثمن داریم، اصل عدم تعیّن دفع از عین ثمن است.

۵

تطبیق مقدار ارش در ثمن معیوب، قیمت واقعیه است یا بالنسبه مبیع است؟

وقد توهّم بعض من لا تحصيل له: أنّ العيب إذا كان في الثمن كان أرشه تمام التفاوت بين الصحيح والمعيب، ومنشأه (توهم) ما يُرى في الغالب: من وقوع الثمن في الغالب نقداً غالباً مساوياً لقيمة المبيع، فإذا ظهر معيباً وجب تصحيحه ببذل تمام التفاوت، وإلاّ (این دو را قائل نشدیم) فلو فرض أنّه اشترى عبداً بجاريةٍ تسوي معيبها (جاریه) أضعاف قيمته (عبد)، فإنّه لا يجب بذل نفس التفاوت بين صحيحها (جاریه) ومعيبها (جاریه) قطعاً.

وكيف كان، فالظاهر أنّه لا إشكال ولا خلاف في ذلك وإن كان المتراءى من الأخبار خلافه، إلاّ أنّ التأمّل فيها قاضٍ بخلافه.

۶

تطبیق اشکال

نعم، يشكل الأمر في المقام من جهةٍ أُخرى،

ما توهّمه بعض من لا تحصيل له

وقد توهّم بعض من لا تحصيل له : أنّ العيب إذا كان في الثمن كان أرشه تمام التفاوت بين الصحيح والمعيب ، ومنشأه ما يُرى (١) في الغالب : من وقوع الثمن في الغالب نقداً غالباً مساوياً لقيمة المبيع ، فإذا ظهر معيباً وجب تصحيحه ببذل تمام التفاوت ، وإلاّ فلو فرض أنّه اشترى عبداً بجاريةٍ تسوي معيبها أضعاف قيمته ، فإنّه لا يجب بذل نفس التفاوت بين صحيحها ومعيبها قطعاً.

الظاهر عدم الخلاف في المسألة

وكيف كان ، فالظاهر أنّه لا إشكال ولا خلاف في ذلك وإن كان المتراءى من الأخبار خلافه ، إلاّ أنّ التأمّل فيها قاضٍ بخلافه.

الاشكال من جهة اُخرى

نعم ، يشكل الأمر في المقام من جهةٍ أُخرى ، وهي : أنّ مقتضى ضمان وصف الصحّة بمقدار ما يخصّه من الثمن لا بقيمته انفساخ العقد في ذلك المقدار ؛ لعدم مقابلٍ له حين العقد كما هو شأن الجزء المفقود من المبيع ، مع أنّه لم يقل به أحدٌ ، ويلزم من ذلك أيضاً تعيّن أخذ الأرش من الثمن ، مع أنّ ظاهر جماعةٍ عدم تعيّنه منه معلّلاً بأنّه غرامة (٢).

وتوضيحه : أنّ الأرش لتتميم المعيب حتّى يصير (٣) مقابلاً للثمن ، لا لنقص (٤) الثمن حتّى يصير مقابلاً للمعيب ؛ ولذا سُمّي أرشاً كسائر الاروش المتداركة للنقائص ، فضمان العيب على هذا الوجه خارجٌ عن‌

__________________

(١) كذا في ظاهر «ق» ، وفي «ش» : «ما يتراءى».

(٢) صرّح به العلاّمة في التذكرة ١ : ٥٢٨ ، وصاحب الجواهر في الجواهر ٢٣ : ٢٩٤.

(٣) في «ق» : «يصلح» ، والظاهر أنّه من سهو القلم.

(٤) في «ش» : «لا لتنقيص».

الضمانين المذكورين ؛ لأنّ ضمان المعاوضة يقتضي انفساخ المعاوضة بالنسبة إلى الفائت المضمون ومقابله ؛ إذ لا معنى له غير ضمان الشي‌ء وأجزائه بعوضه المسمّى وأجزائه ، والضمان الآخر يقتضي ضمان الشي‌ء بقيمته الواقعيّة.

الجواب عن الاشكال

فلا أوثق من أن يقال : إنّ مقتضى المعاوضة عرفاً هو عدم مقابلة وصف الصحّة بشي‌ءٍ من الثمن ، لأنّه أمرٌ معنويٌّ كسائر الأوصاف ؛ ولذا لو قابل المعيب بما هو أنقص منه قدراً حصل الربا من جهة صدق الزيادة وعدم عدّ العيب نقصاً يتدارك بشي‌ءٍ من مقابله ، إلاّ أنّ الدليل من النصّ والإجماع دلّ على ضمان هذا الوصف من بين الأوصاف (١) ، بمعنى وجوب تداركه بمقدارٍ من الثمن مُنضافٍ (٢) إلى ما يقابل بأصل المبيع لأجل اتّصافه بوصف الصحّة ، فإنّ هذا الوصف كسائر الأوصاف وإن لم يقابله شي‌ءٌ من الثمن ، لكن له مدخلٌ في وجود مقدارٍ من الثمن وعدمه ، فإذا تعهّده البائع كان للمشتري مطالبته بخروجه عن عهدته بأداء ما كان يلاحظ من الثمن لأجله ، وللمشتري أيضاً إسقاط هذا الالتزام عنه.

هل الضمان بعين بعض الثمن أو بمقداره؟

نعم ، يبقى الكلام في كون هذا الضمان المخالف للأصل بعين بعض الثمن ، كما هو ظاهر تعريف الأرش في كلام الأكثر بأنّه جزءٌ من الثمن (٣) ، أو بمقداره ، كما هو مختار العلاّمة في صريح التذكرة (٤) وظاهر‌

__________________

(١) في «ش» زيادة : «وكونه في عهدة البائع».

(٢) في «ش» : «يُضاف».

(٣) منهم العلاّمة والمحقّق الثاني وغيرهما ، وقد تقدّم عنهم في الصفحة ٣٩٣ ٣٩٤.

(٤) التذكرة ١ : ٥٢٨ ، وفيه : والأقرب أنّه لا يتعيّن حقّ المشتري فيه بل للبائع إبداله.

غيرها والشهيدين في كتبهما (١)؟ وجهان : تردّد بينهما في جامع المقاصد (٢).

الأقوى في المسألة

وأقواهما الثاني ؛ لأصالة عدم تسلّط المشتري على شي‌ءٍ من الثمن ، وبراءة ذمّة البائع من وجوب دفعه ؛ لأنّ المتيقّن من مخالفة الأصل ضمان البائع لتدارك الفائت الذي التزم وجوده في المبيع بمقدارٍ وقع الإقدام من المتعاقدين على زيادته على الثمن لداعي وجود هذه الصفة ، لا في مقابلها ، مضافاً إلى إطلاق قوله عليه‌السلام في روايتي حمّاد وعبد الملك : إنّ (٣) «له أرش العيب» (٤) ، ولا دليل على وجوب كون التدارك بجزءٍ من عين الثمن ، عدا ما يتراءى من ظاهر التعبير في روايات الأرش عن تدارك العيب ب : «ردّ التفاوت إلى المشتري» (٥) الظاهر في كون المردود شيئاً كان عنده أوّلاً ، وهو بعض الثمن.

لكن التأمّل التامّ يقضي بأنّ هذا التعبير وقع بملاحظة أنّ الغالب‌

__________________

(١) راجع الدروس ٣ : ٢٨٧ ، والمسالك ٣ : ٢٩٩ ٣٠٠ ، والروضة ٣ : ٤٧٤.

(٢) جامع المقاصد ٤ : ١٩٤.

(٣) في «ش» : «إنّه».

(٤) راجع الوسائل ١٢ : ٤١٥ ، الباب ٤ من أبواب العيوب ، الحديث ٧ ، والصفحة ٤١٦ ، الباب ٥ من أبواب العيوب ، الحديث ٣.

(٥) لم نعثر على العبارة بلفظها ، نعم يدلّ على مفادها ما ورد في أبواب الخيار وأبواب أحكام العيوب ، منها ما ورد في الوسائل ١٢ : ٤١٨ ، الباب ٦ من أبواب أحكام العيوب ، الحديث الأوّل ، وفيه : «يرد عليه فضل القيمة» ، والصفحة ٣٦٢ ، الباب ١٦ من أبواب الخيار ، والصفحة ٤١٣ ، الباب ٤ من أبواب أحكام العقود ، وغيرهما.

وصول الثمن إلى البائع وكونه من النقدين ، فالردّ باعتبار النوع ، لا الشخص. ومن ذلك يظهر أنّ قوله عليه‌السلام في رواية ابن سنان : «ويوضع عنه من ثمنها بقدر العيب إن كان فيها» (١) محمولٌ على الغالب : من كون الثمن كلّياً في ذمّة المشتري ، فإذا اشتغلت ذمّة البائع بالأرش حسب المشتري عند أداء الثمن ما في ذمّته عليه.

الظاهر تعيّن الارش من النقدين

ثمّ على المختار من عدم تعيّنه من عين الثمن ، فالظاهر تعيّنه من النقدين ؛ لأنّهما الأصل في ضمان المضمونات ، إلاّ أن يتراضى على غيرهما من باب الوفاء أو المعاوضة.

واستظهر المحقّق الثاني من عبارة القواعد والتحرير بل الدروس عدم تعيّنه منهما ؛ حيث حكموا (٢) في باب الصرف بأنّه لو وجد عيبٌ في أحد العوضين المتخالفين بعد التفرّق جاز أخذ الأرش من غير النقدين ولم يجز منهما ، فاستشكل ذلك بأنّ الحقوق الماليّة إنّما يرجع فيها إلى النقدين ، فكيف الحقّ الثابت باعتبار نقصانٍ في أحدهما؟ (٣).

ويمكن رفع هذا الإشكال : بأنّ المضمون بالنقدين هي الأموال المتعيّنة المستقرّة ، والثابت هنا ليس مالاً في الذمّة ، وإلاّ بطل البيع فيما قابلة من الصحيح ؛ لعدم وصول عوضه قبل التفرّق ، وإنّما هو حقٌّ لو أعمله جاز له مطالبة المال ، فإذا اختار الأرش من غير النقدين‌

__________________

(١) الوسائل ١٢ : ٤١٤ ، الباب ٤ من أبواب أحكام العيوب ، الحديث الأوّل.

(٢) في «ش» : «حكما».

(٣) جامع المقاصد ٤ : ١٩٢ ١٩٤ ، وراجع القواعد ٢ : ٣٩ ، والتحرير ١ : ١٧٢ ، والدروس ٣ : ٣٠٤.