در بعض از موارد اختلاف بین خلاف مقتضای خلقت اصلیّه با ملاحظۀ حال اغلب افراد واقع میشود، لذا در این موارد میزان در صحیح و معیب بودن کدامیک از آن دو نفر قرار میگیرد؟
مثلاً فرض کنید زمینی است که مالیّات بر آن بسته شده است و ما نمیدانیم بستن این مالیات به این زمین عیب است که مشتری زمینی را که خریده است فسخ بکند، یا اینکه جعل مالیّات بر زمین از عیوب زمین نمیباشد که مشتری حق فسخ ندارد؟
در این مورد دو راه برای اینکه جعل مالیات بر این زمین عیب باشد یا نباشد وجود دارد:
راه اول این است که دیده بشود که جعل این مالیّات مقتضای خلقت زمین است تا بگوییم عیب نمیباشد یا خلاف مقتضای خلقت زمین است تا گفته بشود که جعل این مالیات عیب است. اگر مقتضای خلقت اصلیه میزان قرار بدهیم باید بگوییم که جعل مالیّات بر این زمین عیب میباشد، برای اینکه این مالیات چیزی است برخلاف مقتضای خلقت اولیه زمین، ذات زمین اقتضای مالیات دادن مالک را ندارد، کل ما کان علی خلاف المقتضی فهو عیب.
راه دوم این است که مقیاس و میزان در شناخت عیب حال اغلب افراد زمینها قرار بدهیم. فرض بفرمایید زمین از اراضی خراجیه میباشد، یا اینکه ضرورتی اقتضاء کرده است که دولت از باب أکل میته جعل مالیّات بر أراضی کرده است که اغلب اراضی مالکین آن مالیات باید بدهند، ما اغلب زمینها را که ملاحظه میکنیم در اراضی خراجیه مالیات دارند، زمینی که خریده شده بر آن مالیات بسته شده است، اگر میزان اغلب افراد باشد بدهکار بودن زمین به مالیات عیب نمیباشد چون اغلب افراد زمینها حسب الفرض بر آنها جعل مالیات شده است.
در نتیجه اگر میزان اول را قبول کردیم باید بگوییم عیبٌ و اگر میزان دوم را قبول کردیم باید بگوییم لیس بعیب.
یا ثیبوبه أمه را نمیدانیم عیب است یا نه؟ چون از طرفی بر خلاف خلقت اصلیه است در نتیجه عیب میباشد یا به ملاحظه أغلب افراد که باکره نمیباشند بگوییم عیب نمیباشد.
پس ضابطی که برای تشخیص معیوب از صحیح در نظر گرفته شده است این مشکله را دارد.
مطلب دوم: مرحوم شیخ در حل این مشکل دو طریق ارائه میدهد:
طریق اول این است که در کل این موارد میزان در شناخت ملاحظۀ حال اغلب افراد باشد، برای اینکه عرف آنچه را که بر خلاف حال اغلب افراد باشد عیب میشناسد، لذا ثیبوبه در إماء عیب نمیباشد، کما اینکه عدم ختان در عبید عیب میباشد.
طریق دوم این است که ما قائل بشویم که میزان در شناخت در نظرگرفتن خلقت اصلیه میباشد، یعنی آنچه را که خلاف خلقت اصلیه است فهو عیبٌ، و آنچه را که موافق با خلقت اصلیه است عیب نمیباشد. مثلاً مالیات بر مغازه عیب است، ثیبوبه عیب است، عدم ختان عیب نمیباشد.
مرحوم شیخ همین طریق دوم را تقویت میکند و میزان را خلقت أصلیه میداند.
مطلب سوم این است: بنا بر انتخاب طریق دوم یک اشکالی به وجود میآید و آن این است: طبق این طریق ثیبوبه باید عیب باشد، مع العلم به اینکه فقها میگویند عیب نمیباشد. کذلک مالیات باید عیب باشد و فقها میفرمایند خراج عیب نمیباشد. و عدم ختان عیب نمیباشد، علامه میفرماید عیب است.
مرحوم شیخ در جواب از این اشکال میفرماید: مراد کسانی که میگویند این أمور عیب نمیباشد، عدم عیب مجازی و عدم عیب حکمی، یعنی احکام عیب بر مالیات زمین بار نمیشود، احکام عیب بر ثیبوبه أمه بار نمیشود.
دلیل بر عدم ترتّب رد و ارش در این موارد این است: در اوّل بحث خیار عیب تقدّم الکلام که اثبات خیار عیب بر این اساس بوده است که اطلاق عقد اقتضای سلامت مبیع را داشته است، که این اطلاق به منزلۀ اشتراط چشم داشتن عبد است، پس ثبوت رد و ارش به واسطۀ این بوده است که اطلاق اقتضای سلامت از عیب را داشته است و من الواضح جدّاً در محیطی که ۹۹% اراضی آن مالیات میدهند، کیف یمکن ادعای اینکه اطلاق اقتضای عدم مالیات را داشته است، با وجود این که اغلب افراد زنهای پیر ثیّبه میباشند، چگونه ادعای تمسّک به اطلاق میکنید.
پس اطلاق با ملاحظه حال اغلب افراد اقتضای سلامت را ندارد. پس مراد فقها از لیست عیباً یعنی احکام عیب بر آن بار نمیشود، لذا منافاتی با کلام فقها وجود ندارد. وقتی منافات میداشت که عدم عیب حقیقی مراد باشد.
این جواب در یک مثال تطبیق آن دقت احتیاج دارد. عدم ختان طبق خلقت اصلیه است، لذا حقیقتاً عیب نیست. اینجا نمیتوانید بگویید عدم ختان مجازاً عیب نیست.
مرحوم شیخ در این مثال هم طوری تقریب میکند که واقعاً عیب باشد. توضیح ذلک: تارة میگوییم عدم ختان بنفسه در این عبد عیب است، بنابراین اشکال وارد است؛ و أخری میگوییم عبدی که ختنه کرده نباشد در معرض خطر موت به وسیلۀ ختنه میباشد. بودن عبد در معرض این خطر برخلاف خلقت اصلیه است، چون خلقت اصلیه این است عبد از خطر مردن از این ناحیه محفوظ باشد. طبیعت انسان اقتضاء دارد سلامت از این خطر را. پس بودن عبد در معرض این خطر به واسطۀ امر شارع است که وجوب ختنه باشد. پس عدم ختان از حیث واقعاً عیب است چون برخلاف خلقت اصلیه است، چون انسان را در معرض خطر موت قرار میدهد. حال اینکه میگویند لیست بعیب، یعنی لا یترتب علیه أحکام العیب، با اینکه موضوعاً عیب میباشد.