جهت دوم در بیان حکم خیار عیب میباشد. در این مسأله سه فرع بیان شده است:
فرع اول این است: در صورتی که مبیع معیوب باشد میگویند مشتری مخیّر بین أحد الأمرین میباشد، میتواند عقدی که واقع شده فسخ بکند، مبیع را برگرداند و پول خودش را بگیرد که تعبیر میکنند مشتری میتواند مبیع را رد بکند.
دوم این است که: میتواند عقد را به حال خود باقی بگذارد و مطالبۀ ما به التفاوت بین صحیح و معیوب را از فروشنده بکند یعنی میتواند أرش بگیرد، لذا مشتری مخیّر بین رد وگرفتن أرش میباشد.
إنّما الکلام در مدرک این دو حکم است، امّا اینکه مشتری میتواند عقد را به هم بزند دلیل آن روایات متعدّدهای است که کما سیأتی دلالت بر فسخ عقد دارد.
إنّما الاشکال در مدرک حکم دوم است، یعنی اینکه مشتری میتواند ما به التفاوت را بگیرد، دلیل این حکم چه میباشد؟
برای این حکم پنج طریق گفته شده است:
طریق اول: استدلال به روایاتی است که میگوید در مورد تصرّف مشتری حق گرفتن أرش دارد.
تقریب این استدلال این است اینکه روایات میگوید مشتری حقّ گرفتن ارش دارد در مقام تعیّن أحد العِدلین است. به واسطۀ تعذّر عدل دیگر که عبارت از ردّ المبیع باشد. اگر این روایات میگوید در این مورد گرفتن أرش تعیّن دارد معنای آن این میشود که گرفتن أرش عدل جواز رد بوده است و چون که عدل آن که جواز ردّ است متعذّر شده است عدل دیگر آن که جواز أرش باشد تعیّن پیدا کرده است. پس در زمینۀ معیوب بودن مبیع مشتری مخیّر بین رد و أرش است، مگر در مورد تعذّر رد که در این صورت أرش تعیّن پیدا میکند.
مرحوم شیخ میفرمایند: این دلیل اثبات مدّعا را نمیکند، چون این روایات دو احتمال دارد:
یک احتمال این است که در مقام تعیّن أحد العدلین به واسطۀ تعذّر عدل دیگر بوده است، بنابراین استدلال تمام است.
احتمال دوم این است: این روایات که بعد از تصرّف جواز أرش را بیان کرده است برای تدارک ضرر مشتری بوده است. عبدی که کور بوده است و مشتری در او تصرّف کرده است به واسطۀ تصرّف ردّ این عبد به فروشنده جایز نمیباشد، اگر جواز رد از بین رفت تبعاً بر مشتری وفای به این بیع لازم میباشد، و لزوم وفای به این بیع بر مشتری ضرر بر مشتری باشد، برای دفع ضرر مشتری شارع اجازه گرفتن ارش را داده است، پس جواز أخذ الأرش برای تدارک ضرر مشتری بوده است و من الواضح جداً تدارک ضرر مشتری به ارش اختصاص دارد به موردی که ردّ جایز نباشد، اما قبل از تصرّف در عبد که رد جایز بوده است، تدارک ضرر مشتری متوقّف بر گرفتن ارش نبوده چون عقد را به هم میزند و پولش را میگیرد. چون قبل تصرّف دفع ضرر با فسخ میسّر است، پس این طریق اثبات حکم دوم در مورد عیب را نمیکند.
طریق دوم برای اثبات این مدّعا روایتی است که در کتاب فقه الرضا علیه السلام آمده است. مفاد آن روایت این است: در صورتی که مبیعی خریده شده است معیوب باشد مشتری میتواند مبیع را به بایع برگرداند و پولش را بگیرد، و میتواند مبیع را نگه دارد و ما به التفاوت را به عنوان أرش بگیرد، بنا بر اینکه همزه بر سر واو نباشد (إن شاء أخذه وإن شاء ردّ عليه بالقيمة أرش العيب وإن شاء ردّه) و اگر همزه ثابت باشد (إن شاء ردّه وإن شاء أخذه أو ردّ عليه بالقيمة أرش العيب).
مستفاد از روایت سه مطلب میشود:
مطلب اوّل این است که: عبد را برگرداند، تمام پول را بگیرد.
مطلب دوم این است که: عبد را نگه دارد و أرش از بایع نگیرد.
مطلب سوم این است که: عبد را نگه بدارد و از بایع أرش بگیرد.
که در (إن شاء أخذه) کلمه (بتمام الثمن) را در تقدیر بگیریم.
و کیف کان روایت دلالت علی المدّعا که تخییر بین الرد و الأرش باشد دارد و لکن اثبات مدّعا به این طریق دوم فی غاية الاشکال است چون روایات کتاب فقه الرضا علیه السلام اعتبار آنها مورد اشکال است و معروف و مشهور آنها را غیر معتبر میدانند، چون انتساب آن به حضرت رضا علیه السلام ثابت نشده است.