کلام در اموری است که به وسیلۀ آنها خیار غبن ساقط میشود و دیگر مغبون حقّ فسخ ندارد که به اصطلاح مسقطات خیار غبن گفته میشود:
اول از آن أمور اسقاط خیار غبن بعد از عقد میباشد. مثلاً در روز شنبه اوّل ماه که عقد واقع شده است، در روز یکشنبه مغبون بگوید (أسقطت خیاری). این گفتار موجب میشود که خیار غبن مغبون ساقط بشود.
توضیح ذلک: اسقاط خیار غبن بعد از عقد دو صورت دارد:
صورت اولی این است که بعد از اطلاع مغبون به اینکه مغبون شده است اسقاط انجام میشود. در این صورت دو فرض پیدا میکند:
فرض اول این است که اسقاط خیار غبن مجانی و بدون عوض بوده است.
فرض دوم این است که اسقاط خیار غبن با گرفتن پول و عوض انجام شده است.
صورت دوم این است که اسقاط خیار غبن قبل از علم به غبن انجام شده است. این صورت دوم دو فرض پیدا میکند:
فرض اول این است که اسقاط مجانی بوده است.
فرض دوم این است که اسقاط در مقابل گرفتن عوض و پول بوده است.
إذن فالفروض أربعه. فرض اول از صورت اولی این است که اسقاط بعد از علم به غبن و بدون عوض بوده است. در این فرض سه فرع ذکر شده است:
فرع اول این است که مرتبۀ غبن مشخص بوده است و میداند چقدر ضرر کرده است. مثلاً ما به التفاوت عشر میباشد، با این حال میگوید (اسقطت)، بالاتفاق خیار غبن او ساقط میشود.
فرع دوم این است که مرتبه و مقدار غبن مشخص نبوده است و لکن در اسقاط تصریح شده است که به جمیع مراتب باشد. در این صورت نیز یقیناً اسقاط موجب سقوط خیار غبن میشود.
فرع سوم این است که مشتری اعتقاد داشته که غبن در مرتبهای بوده است، ثمّ تبیّن که در مرتبۀ دیگری بوده است. مثلاً اعتقاد مشتری این بود که در هزار تومان صد تومان مغبون شده است، ما به التفاوت عشر بوده است ثمّ تبیّن که ما به التفاوت هشتصد تومان بوده است، در این صورت آیا خیار غبن مشتری ساقط میشود یا خیر؟
دو احتمال وجود دارد:
احتمال اول این است که خیار غبن او ساقط نشود. دلیل آن این است که مشتری تحمّل صد تومان ضرر کرده است، رضایت به تحمّل هشتصد تومان ضرر نداشته است. پس طیب نفس نداشته است لذا اسقاط او کالعدم است.
احتمال دوم این است که خیار مغبون در این فرض ساقط بشود. دلیل بر احتمال دوم این است گرچه مراتب غبن مختلف است ولکن مسبّب از این مراتب شیء واحد است که خیار باشد. ما به التفاوت عشر باشد خیار واحد دارد، ربع باشد خیار واحد دارد، خمس باشد خیار واحد دارد، وحسب الفرض آن خیار واحد را اسقاط کرده است.
فرض دوم از صورت اولی این است که بعد از علم به غبن در مقابل اسقاط خیار پول گرفته است. صد تومان در مقابل اسقاط خیار غبن پول گرفته است. در این فرض چند فرع وجود دارد:
فرع اول این است که مرتبۀ غبن معلوم بوده است. عشر قیمت سر او کلاه رفته است. در این فرع بلا شبهه خیار او ساقط میشود.
فرع دوم این است که مراتب غبن معیّن نبوده است ولکن تصریح شده است که گرفتن صد تومان در مقابل اسقاط جمیع مراتب بوده است، بلا شبهه به اسقاط او خیار غبن ساقط میشود.
فرع سوم این است که اسقاط خیار مطلق بوده است وانصراف به فردی داشته است، مراتب غبن مشخص نبوده است، ثمّ تبیّن که مقداری که سرمشتری کلاه رفته است بیشتر از آنچه را که احتمال میداد بوده است. مثلاً مشتری جنسی که هزار تومان خریده است احتمال میداد صد تومان ضرر کرده باشد یا دویست تومان یا سیصد تومان، بعد معلوم شد که هشتصد تومان ضرر کرده است. این اسقاط چه حکمی دارد؟
سه احتمال مرحوم شیخ میدهد:
احتمال اول این است که این اسقاط باطل باشد چون این صلح در مقابل حقّ نبوده است.
احتمال دوم این است که این صلح صحیح باشد و لازم باشد. دلیل این است گرچه مقدار محتمل متعدّد بوده است و لکن صلح در مقابل معیّن قرار گرفته است. صد تومان را در مقابل اسقاط خیار گرفته است و گر چه از مراتب مختلفه نشأت میگیرد و لکن شیء واحد است و پول را در مقابل شیء واحد گرفته است.
احتمال سوم این است که این صلح صحیح باشد و لکن جائز است. دلیل آن این است که خود این صلح غبنی است و در خود این صلح مغبون خیار دارد.
مرحوم شیخ همین احتمال سوم را قبول میکنند.