حالت دوم در موردى شك در موضوع و در حكم داريم: شك در موضوع داريم، در حكم نيز شك داريم، لكن شك در حكم سببش شك در موضوع است. چون موضوع مشكوك است حكم نيز مشكوك شده است.
اين حالت داراى دو قسم مىباشد:
حالت دوم در موردى شك در موضوع و در حكم داريم / قسم اول:
در حكم شك داريم، در موضوع نيز شك داريم، لكن موضوع بنفسه مجمل نيست بلكه موضوع كاملا مبيّن و معلوم است. شك در موضوع به خاطر اين است كه شك در بقاء موضوع داريم، و نمىدانيم موضوع باقى است يا از بين رفته است، بنابراين شك در حكم نيز پيدا كرديم.
مثال اول: يقين داريم موضوع مطهريّت آب، كريّت مىباشد. الكرّ مطهّرٌ، حكم مطهريت است، موضوع ماء كر است.
ديروز آب حوض كر بوده است، امروز شك داريم آيا كريّت باقى است؟ نمىدانيم كسى آمده از اين آب يك سطل برداشته يا نه؟
دو شك وجود دارد:
شك اول: شك در موضوع كه كريت آب مىباشد.
شك دوم: شك در حكم است، حالا كه شك داريم اين آب كر است، شك داريم آيا مطهر مىباشد؟
دقت كرديد كه موضوع مبهم نبود و كريت آب معلوم است، بلكه شك در بقاء داريم و شك داريم آب كر باقى است يا نه.
مثال دوم: مىدانيم الماء المتغيّر نجسٌ. آبى كه يكى از اوصاف ثلاثهاش تغيير كند نجس است.
شك داريم در آب حوض تغيّر پيدا شده است؟
شك در موضوع: شك در بقاء الماء المتغير.
شك در حكم: شك داريم آيا آب نجس شده است؟
در اين قسم هم شك در موضوع و هم شك در حكم داريم.
مستشكل مىگفت اول استصحاب موضوع جارى مىكنيم و بعد استصحاب حكم جارى مىكنيم.
شيخ انصارى مىفرمايند: در اين صورت نيازى به استصحاب حكم نداريم، بلكه اگر موضوع را استصحاب كنيم آثار شرعيّهاش خودبخود بر موضوع بار مىشود، و جاى استصحاب حكم نيست.
مثال: در آب كر، كريّت ماء را استصحاب مىكنيم و آب كر است، ديگر نيازى نداريم كه استصحاب كنيم مطهر نيز هست، زيرا آب كر به حكم شارع مطهر است.
مثال: اگر تغيّر ماء را استصحاب كرديم، خودبخود نتيجه مىگيريم الماء المتغيّر نجسٌ.
اولا: ديگر نيازى بر جريان استصحاب حكمى وجود ندارد. زيرا استصحاب حكم در اين صورت تحصيل حاصل است. با استصحاب موضوع اثر شرعى را نتيجه گرفتيم و نيازى به استصحاب اثر شرعى نخواهيم داشت.
ثانيا بر فرض اينكه كسى بگويد اينجا تحصيل حاصل نمىشود، در جوابش مىگوييم استصحاب حكم در اين صورت محال است و جارى نمىشود، زيرا در اين مورد تغيّر در ماء كه موضوع واقعى است نجاسة واقعيّة است نه صحت استصحاب. شما مىخواهيد موضوع را ثابت كنيد كه الماء المتغير باشد، عرضى را نيز بر آن بار كنيد كه مربوط به موضوع نمىباشد. شما مىخواهيد بگوييد ما ثابت كرديم ماء متغير است پس استصحاب نجاستش صحيح است، اين صحت استصحاب نجاست عرض براى ماء متغير نمىباشد، زيرا الماء المتغير نجسٌ و عرض ماء متغير نجاست است نه صحت استصحاب. ثابت كردن و حمل كردن عرض بر معروضى غير از معروض خودش محال مىباشد.
ثالثا: استصحاب نجاست ماء در اين مورد اصل مثبت است، و اصل مثبت باطل مىباشد.
زيرا به حكم عقل گفتيم بقاء موضوع لازم در باب استصحاب است، پس اگر تغيّر واقعى كه موضوع باشد را ثابت كرديد بايد بگوييد به حكم عقل موضوع صحت استصحاب دارد، بعد استصحاب را جارى كنيم و اثر شرعى بگيريم، كه اين اثر شرعى مع الواسطه است و حجّة نمىباشد.
فتأمّل: واسطه در اينجا خفيه است لذا استصحاب جارى مىشود، زيرا اگر در اصل مثبت واسطه خفيه باشد استصحاب در آن جارى مىشود.