وممّا ذكرنا يظهر: أنّه يمكن التمسّك في عدم وجوب الأكثر بأصالة عدم وجوبه؛ فإنّها سليمةٌ في هذا المقام عن المعارضة بأصالة عدم وجوب الأقلّ؛ لأنّ وجوب الأقلّ معلومٌ تفصيلاً...
بحث در دوران امر بين اقل و اكثر بود.
مسأله اول شك در جزئيت يك شيء براى يك واجب بود.
شيخ انصارى فرمودند در شك در جزئيت خارجيه اصالة البراءة ـ هم براءة عقلى و هم براءة نقلى ـ جارى مىشود.
اما چگونگى جريان براءة عقلى را بيان كرديم كه سه اشكال هم به اين بيان وارد بود كه توضيح داديم.
شيخ انصارى يك دليل ديگرى را در حاشيه اشاره مىكنند كه ممكن است كسى به اين دليل تمسك كند و بگويد فقط اقلّ واجب است و اكثر و جزء مشكوك واجب نمىباشد.
البته شيخ انصارى اين دليل را تمام و كمال نمىپذيرند.
بيان استدلال ـ استصحاب عدم ازلى براى اكثر ـ:
بعضى گفتهاند ممكن است براى عدم وجوب اكثر به استصحاب تمسك كنيم.
ما اقل را انجام داديم، بعد از انجام اقل شك داريم كه اكثر واجب است يا واجب نيست، استصحاب عدم ازلى جارى مىكنيم و مىگوييم وقتى انسان نبود، وجوب اكثر هم نبود، حالا شك دارم اكثر واجب شد يا نه، اصل عدم وجوب اكثر مىباشد.
و معلوم است كه اين اصالة عدم الوجوب در اقل جارى نمىشود، زيرا اولا علم تفصيلى داريم كه اقل واجب است ولو اين وجوب مردد بين وجوب نفسى و غيرى باشد، لكن علم تفصيلى به اصل وجوب محرز است. و ثانيا نسبت به اجزاء نماز دليل خاص داريم، (وربّك فكبّر)، (وقوموا لله قانتين)، (واركعوا واسجدوا). بنابراين اقل قطعا واجب است و نمىتوانم در اقل اصالة عدم الوجوب و اصالة البراءة جارى كنم.
جواب شيخ انصارى به استدلال ـ استصحاب عدم ازلى براى اكثر ـ:
انصاف اين است كه جريان اين استصحاب در مقام ثمره زيادى ندارد، زيرا سؤال مىكنيم شما كه مىگوييد اصل عدم وجوب ـ استصحاب عدم وجوب ـ اكثر است، اگر مرادتان مطلق وجوب است و كارى به نفسى و غيرى بودن وجوب نداريد، اصل وجوب اكثر را به خاطر اينكه بر ترك اكثر انسان عقاب نداشته باشد را نفى مىكنيد و مىگوييد اصل عدم وجوب اكثر است پس انسان عقاب ندارد. اينجا ما قبول داريم كه اين اصل در طرف اقل جارى نمىشود زيرا علم تفصيلى داريم كه اقل واجب است، لكن جريان اين اصل در طرف اكثر هم هيچ ثمرهاى ندارد، زيرا شما اين اصل را جارى مىكنيد و نتيجه مىگيريد كه اكثر واجب واقعى نيست، پس وقتى انسان تركش كرد عقاب ندارد. ما اصلا نيازى به جريان اصل نداريم، بارها خواندهايم به مجرد اينكه انسان شك در وجوب يك شيء كند و دليلى بر وجوب نداشته باشد قاعده قبح عقاب بلا بيان مىگويد به حكم عقاب ندارى و نيازى به جريان اين اصل نداري. وقتى شك در عقاب كه آمد و دليلى هم وجود نداشته باشد نتيجه مىگيريم به حكم عقل عقابى نيست و نيازى به استصحاب نداريم. درست مانند مورد حجيّة كه در اول رسائل خوانديم كه تا در حجية يك شيء شك كرديم و دليلى بر حجية نداشتيم، سريعا بگو آن شيء لا حجّة است و نيازى به جريان اصل نداريم. شيء مشكوك الحجيّة و دليلى بر حجيّة هم نداشتيم، لاحجّة مىشود. حالا اينجا هم اگر دليلى نداشتيم عقابى در مشكوك العقاب هست، شما بگوييد عقابى نيست، نيازى به استصحاب نداريم.
و اگر بگوييم اصالة عدم الوجوب به معناى وجوب استقلالى است، و مىخواهيم وجوب استقلالى اكثر را نفى كنيم، اينجا ديگر اين اصل معارض دارد. شما مىگوييد اصل اين است كه اكثر واجب استقلالى نيست، همين اصل در اقل هم جارى مىشود. زيرا شما علم تفصيلى نداريد كه اقل واجب استقلالى است، بنابراين مىتوانيد بگوييد اصل اين است كه اقل واجب استقلالى نيست. در نتيجه دو تا اصل با هم تعارض و تساقط مىكنند.
خلاصه كلام شيخ انصارى: اگر اصالة عدم الوجوب مطلق الوجوب براى نفى عقاب باشد، نيازى به جريانش نداريم و ثمرهاى ندارد و لغو است و نفى عقاب خود به خود ثابت است، و اگر مراد نفى وجوب استقلالى اكثر است، كه اين اصل معارض دارد و قابل جريان نيست.
در پايان شيخ انصارى مىفرمايند: بله در يك مورد است كه اصل اولى ـ نفى وجوب مطلق ـ اگر جارى شود ثمره دارد ولى ثمرهاش مورد اعتنا نيست، و آنجا جايى است كه با اصالة عدم الوجوب بخواهيد اثر عارضى را نفى كنيد.
مثال: شخصى نذر كرده كه اگر يك واجب را انجام داد يك درهم صدقه بدهد، حالا شما نماز با سوره را خواندهايد و شك داريد كه اكثر واجب بوده كه يك درهم صدقه بدهيد يا واجب نبوده كه صدقه ندهيد، در اينصورت براى اينكه يك درهم صدقه ندهيم اصالة عدم الوجوب جارى مىكنيم.
بحث دليل عقلى بر براءة از اكثر به پايان رسيد.
شيخ انصارى قبل از اينكه به بحث دليل نقلى بر عدم وجوب اكثر بپردازند، اشاره به ادلّه كسانى كه قائل به انجام اكثر و بايد احتياط كرد، مىپردازند.