«و من جملة شرائط المتعاقدين: قصدهما لمدلول العقد»، قصد مدلول عقدی که «یتلفّظان به» تلفظ میکنند به عقد، قصد مدلول یعنی بعت مدلول آن بیع است، «انکحت» مدلول آن نکاح است و بیع را قصد کند و نکاح را قصد کند «و اشتراط القصد بهذا المعني» و قصد به این معنا چون قصد به معنای دیگر هم داریم به معنای اختیار که در بحث بیع مکره میخوانیم قصد به این معنا در صحت عقد و بلکه در تحقق مفهوم عقد «ممّا لا خلاف فیه و لا اشکال»، است و همه گفتهاند اگر نباشد عقد محقق نمیشود.
«فلا یقع»، از این فلایقع میفرمایند: همین عبارت مرحوم شیخ خیلی روشن و گویا نیست، مرحوم شیخ اول میفرماید: قصد تحقق عقد را بکند برای قصد تحقق آن عقد دو قصد لازم است، یکی قصد لفظ و دیگری قصد مدلول حقیقی آن لفظ است. «فلا یقع ان عقد من دون قصد إلی اللفظ کما فی الغالط»، غالط یعنی کسی که میخواست بگوید زید گفت عمر و میخواست بگوید بعت گفت «وهبت او من المعني»، یعنی «من دون قصد من المعني» اگر معنا را قصد نکند اینجا عقد واقع نمیشود.
قصد معنا را بیان میکند، میفرماید «لا بمعني عدم استعمال اللفظ فیه»، آنجایی که قصد معنا نکرده است و معنایش این نیست که لفظ را در آن معنا استعمال نکرده است، «بل بمعني عدم تعلّق إرادته»، یعنی به معنای این است که اراده جدیه ندارد و لفظ بعت را میگوید و لفظ را قصد میکند و معنای بیع را قصد میکند اما نسبت به معنای بیع قصد جدی ندارد و شوخی میکند.
«و إن أوجد مدلوله بالإنشاء»، مدلول را انشاء میکند میگوید بعت معنای بیع را اراده میکند نه به اراده جدیه «کما فی الامر الصوري»، آنجا که میگوید افعل انشاء کرده است معنا را اراده کرده است ولی صوری است «فهو شبیه الکذب فی الاخبار»،، انشائی که مدلول را اراده میکند اما نه به نحو جدی شبیه کذب است در اخبار «کما فی الهازل»، کسی که شوخی میکند میگوید فلانی مرد باید لفظ را قصد کند معنا را باید قصد کن و به نحو جدی قصد نکرده است.
او قصد معنا، این «او قصد معني» عطف به بل است «بل بمعنا عدم تعلّق الارادة أو قصد معني یغایر مدلول العقد»، بیاید با معنایی که با مدلول عقد مغایر است بعت را بگوید: از آن هبه را اراده کند یا بگوید: بعت در زمان گذشته فروختم. «بأن قصد الإخبار أو الإستفهام»، بگوید بعت هل بعت ایا بفروشم؟ یا بعت؟ تو فروختی آن را استفهام کند. «أو انشأ غیر بیع مثل هبه مجاز «أو غلط مجازاً» آنجایی که قرینه باشد آنجایی که قرینه باشد میشود غلط.
«فلا یقع البیع لعدم القصد إلیه»، چون قصد به بیع ندارد بیع وارد نمیشود. برای رسیدن به این قصد باید لفظ را قصد کند و معنای آن را قصد جدی کنیم و شیخ بیشتر از این نمیخواهد بیان کند، مرحوم شیخ با آن عبارت «من دون قصد أو الی الفظ او الی المعنا» این مطلب را بیان کرده است.
«عدم قصد الی المعنا» را معنا میکند میگوید اینی که میگوییم قصد به معنا ندارد نه به این معنا که خیال کنید در معنا استعمال نشده است، آن زمان «لا به معني عدم الاستعمال» لفظ فیه یک زمان لفظ را میگوید در هیچ معنایی استعمال نمیکند، یک زمان لفظ را میگوید: در معنای خودش استعمال نمیکند و هر دو در اینجاست. یک زمان هم لفظ را میگوید و در معنای خودش استعمال میکند، ولی اراده جدیه به آن ندارد و این شقوق مسئله است.
این لا بمعنا تفسیر «من دون قصد الی المعنا» است. «من دون قصد الی المعنا» را مرحوم شیخ معنا میکند. یکی به معنای عدم استعمال لفظ است. میفرماید این نیست، همچنین معنا میکند «بل بمعنا عدم تعلق الارادة»، این یک «او قصد معني یغایر مدلول العقد بأن قصد الإخبار أوالاستفهام أو أنشأ»، این أنشأ عطف به قصد الاخبار است. «فلا یقع البیع لعدم القصد إلیه»، اینجا که معنای غیر بیع اراده کرده است این معنا که میگوییم بیع واقع نمیشود چون قصد بیع نکرده است.
آن معنا که بیع واقع نمیشود چون قصد بیع نکرده است، «لعدم القصد إلیه، و لا المقصود»، آنچه را که قصد کرده بوده است آنهم واقع نمیشود «إذ اشترط فیه»، خاصه این بعت را گفته است، قصد بیع نکرده است و قصد هبه کرده است، بیع واقع نمیشود، چون قصد نکرده است، مقصود واقع نمیشود، مقصود هبه است؛ البته در چه صورت «اذ اشترط فیه» در آن مقصود عبارة خاصه یک عبارت خاصی در آن دخیل باشد، عبارت معینی را فقها برای آن ذکر کرده باشند.
یعنی یک زمانی است که میگویند: هبه به حرف لفظ دال بر تملیکی واقع میشود، اگر بعت را بگوید از آن اراده بیع نکند و اراده بیع کند، آنجا واقع میشود؛ اما اگر گفتیم در هبه یک لفظ خاص معتبر است با بعت هبه واقع نمیشود. «ثمّ انّه ربّما یقال بعدم تحقّق القصد»، بعضی گفتهاند: در عقد فضولی و عقد مکره قصد وجود ندارد، «کما صرّح» به این عدم تحقق در مسالک «حیث قال» شهید ثانی فرموده است: «انّهما» یعنی مکره و فوضولی «قاصدان الی الفضل دون مدلوله»، مرحوم شیخ میفرماید: دو اشکال دارد «و فیه انّه لا دلیل علی اشتراط أزيد من القصد المتحقّق فی صدق مفهوم العقد».
در عقد بیش از قصد عقد ما چیزی لازم نداریم، فضولی هم قصد بیع میکند؛ لکن این مال برای خودش نیست و لازم نیست بایع و موجب مالی که میفروشد برای خودش نیست. دلیلی نداریم بر اشتراط بیش از قصدی که متحقق است در صدق مفهوم عقد «مضافاً الی ما سیجيءُ فی أدلته الفضولی» بعداً در ادله فضولی میگوییم آن ادله که برای بطلان فضولی هست همه آن ادله را اقتال میکند.
اگر آن ادله اقتال شد معلوم شده بیع فضولی روی قاعده صحیح است و زمانی که روی قاعده صحیح است. یعنی همه شرائطی که سائر معاملات دارد بیع فضولی هم دارد و یکی قصد است. «و اما معنا ما فی المسالک» معنای شهید ثانی در مسالک «فسیأتی فی اشتراط الإختیار»، بعداً این عبارت را معنا میکنیم. «و أعلم أنّه ذکر بعض المحقّقین» صاحب مقابیس «ممّن ما عاصرناه ذکر کلاماً فی هذا المقام»، در مقام اشتراط قصد یک مطلب دیگری فرموده است.
«فی أنّه هل یعتبر تعیین المالکين اللذين یتحقّق النقل بالإنتقال» به نسبت الاحتمال املا دو بحث است که مرحوم شیخ دو بحث را بیان میکند، اول اینکه آیا تعیین بایع و مشتری «فی حد نفسه» یعنی معلوم بشود که پول به جیب چه کسی میرود و جنس داخل در ملک چه کسی میشود، آیا لازم است یا خیر؟ و بحث دوم که در صفحه بعد است، آیا در معامله تعیین البایع للمشتری یعنی مشتری باید بداند بایع کیست؟ و «تعیین للمشتری للبایع» و بایع باید بداند جنسش ملک چه کسی میشود.
این میشود تعیین للمشتری و تعیین للبایع للمشتری و این بحث این است که آیا تعیین بایع فی حد نفسه معلوم است که جنس از ملک چه کسی خارج میشود و تعیین مشتری فی النفسه آیا لازم است یا خیر؟ «و ذکر أنّ فی المسألة أوجهاً و اقوالاً»، در مسئله وجوه و اقوالی است، «و أنّ المسألة فی غایة الاشکال و أنّه قد اضطربت فیها کلمات الأصحاب (قدس الله ارواحهم)» کلمات فقها مضطرب است در لابلای ابواب فقه «ثمّ قال و تحقیق المسألة»، حال عبارت ایشان یک عبارت مشکلی است، یک قسمت عبارت بین مرحوم سید در حاشیه و مرحوم شهیدی در حاشیه در معنا و تفسیر آن اختلاف است.