مرحله دوم و مسأله دوم در این است: آنچه را که مشتری از فضول خرج کرده است یا به مالک داده است که این مقدار زائد بر ثمن بوده است آیا این مقدار زائد را حق رجوع به فضول دارد یا ندارد؟ در این مرحله دو مقام مورد بحث قرار میگیرد:
مقام اول: اقسام این مخارجی که شده است. مرحوم شیخ این مخارج را چهار قسم کرده است:
قسم اول عبارت است از پولهایی که از مشتری گرفته شده است و این پولها در مقابل عیب از مشتری گرفته شده است. مثلاً عوض گاو هزار تومان بوده است گاو پیش خالد تلف شده است عمرو که مالک گاو است پس از ردّ عقد فضولی دو هزار تومان که قیمت واقعیه گاو بوده است از خالد گرفته است تبعاً هزار تومان از این دو هزار تومان که عوض بوده است حکم آن تقدّم الکلام. مورد بحث هزار تومان دوم میباشد این هزار تومان را که خالد به مالک داده است میتواند از فضول بگیرد یا نه؟
قسم دوم پولهایی است که از مشتری از فضول گرفته شده است و این پولها عوض منافعی بوده است که مشتری از فضول از مبیع برداشت کرده بوده است. مثلاً خالد دو ماه از شیر گاو استفاده کرده است، عمرو مالک پس از ردّ دویست تومان زائد بر ثمن از خالد گرفته است که این دویست تومان در رابطه با منفعتی بوده است که خالد استفاده کرده است. آیا این دویست تومان را خالد حق رجوع به زید فضول دارد یا نه؟
قسم سوم پولهایی است که مشتری از فضول در رابطه به عین خرج کرده است و از بین رفته است. مثلاً فرض کنید خالد در این دو ماه صد تومان علف برای گاو خریده است و این علفها را گاو خورده است. حالا که گاو از خالد گرفته شده است یا قیمت گاو از خالد گرفته شده است خالد پول علفهایی که خرج کرده است از زید فضول میتواند بگیرد یا نه؟
این اقسام مخارجی که برای مشتری از فضول کرده است.
قسم چهارم این است: پولهایی که از مشتری از فضول بابت نقص اجزاء یا صفات گرفته شده است آیا این پولها را مشتری از فضول بگیرد یا نه؟ مثلاً پای گاو پیش خالد شکسته است عمرو پس از ردّ گاو را از خالد گرفته است صد تومان هم نقص عضو گرفته است. آیا این مخارجی را که داده است از زید فضول میتواند بگیرد یا نه؟
تبعاً کلّ این مخارج دو صورت پیدا میکند:
صورت اولی این است که مشتری از فضول عالم بوده است که زید مالک گاو نمیباشد، علم به فضولیّت داشته است.
صورت دوم این است که مشتری از فضول جاهل بوده است که زید مالک نمیباشد جهل به فضولیّت داشته است.
مقام دوم در بیان حکم این اقسام متقدمه میباشد. تبعاً در صورت اولی که مشتری عالم به فضولیّت زید بوده است در هر چهار صورت حقّ رجوع به زید فضول ندارد، آنچه که خرج کرده است از کیسه او رفته است، چون موجب ضمان برای زید فضول نیامده است.
و اما صورت دوم یعنی موردی که خالد مشتری جاهل بوده است که زید مالک نمیباشد در این صورت اقسام اربعه واحداً بعد واحد بررسی شده است.
ابتداء مرحوم شیخ قسم سوم را بررسی کرده است یعنی کلّ پولهایی را که مشتری داده است و در مقابل آن نفعی نبرده است. دویست تومان علف برای گاو داده است و... در رابطه با این مخارج دو نظریه است:
نظریه اولی این است که تمام این مخارج را مشتری از فضول میگیرد. برای این نظریه چهار دلیل اقامه شده است:
دلیل اول عبارت از اجماع میباشد.
دلیل دوم عبارت از قاعده غرور میباشد. خالد مشتری مغرور شده است.
دلیل سوم قاعده لا ضرر میباشد.
دلیل چهارم روایت جمیل میباشد. در این روایت این سؤال شده است کسی أمهای را خریده است و با آن أمه وطی کرده است و از آن أمه بچهای متولد شده است ثمّ تبیّن که أمه مال فروشنده نبوده است مالک أمه پیدا شده است، فروش أمه را اجازه نمیکند. امام (علیه السلام) فرموده است: خریدار آنچه را که بابت پول أمه و ولد آن داده است از فروشنده میگیرد. مورد استشهاد قیمت ولد است که مخارج آن را میتواند بگیرد. پس روایت جمیل دلالت دارد که در قسم سوم مشتری از فضول حق رجوع به فضول را دارد.
نظریه دوم این است که مشتری از فضول در مقابل این پولهایی که داده است حق رجوع به فضول ندارد. این نظریه را صاحب حدائق داده است. دلیل بر این نظریه دو روایت است: یکی روایت زراره میباشد و دیگری روایت ضریر میباشد.
نحوه دلالت این دو روایت به این بیان است که: در این روایت از امام (علیه السلام) سؤال شده است که مالک این پولهایی را که خرج شده است از مشتری از فضول میگیرد یا نه؟ مثلاً مشتری از فضول از این زمین زراعت برداشت کرده است. عمرو مالک حق رجوع به مشتری دارد یا نه؟ امام (علیه السلام) میفرماید: حق رجوع به مشتری دارد.
در هیچ یک از این دو روایت اینکه آنچه را که خالد به عمرو داده است از زید فضول بگیرد سخنی به میان نیامده است. روایت در مقام بیان بوده است از حکم رجوع خالد به زید خودداری شده است. این عدم البیان بیان العدم است. این سکوت در مقام بیان دلیل این است که مشتری حق رجوع به فضول نداشته است فعلیه این دو روایت دلالت دارد که مشتری این پولها را از فضول نباید بگیرد.
مرحوم شیخ از هر یک از این دو روایت سه جواب داده است:
جواب اول که مشترک است این است که: عدم البیان بیان بر عدم است در زمینهای که بیان نرسیده باشد. ادله اربعه میگوید حق رجوع دارد. این روایت لا بیان است ادله اربعه بیان است.
جواب دوم مشترک این است که امام (علیه السلام) در این دو روایت در مقام بیان حکم مالک با مشتری بوده است. در بیان احکام مربوط به عمرو و خالد بوده است. حکم بین مالک و مشتری را بیان کرده است. در مقام بیان حکم مشتری و فضول نبوده است. لذا تمسّک به اطلاق غلط است.
جواب سوم از روایت زراره این است آنچه که از روایت استفاده میشود این است که مشتری تمکّن از رجوع به فروشنده نداشته است. مورد روایت جایی است که مشتری از فروشنده شناختی نداشته است.
کما اینکه روایت ضریر جوابش این است که فروشنده در این روایت قاضی القضات بوده است. اینکه امام (علیه السلام) حکم به ضمان نکرده است چون فروشنده قاضی بوده است. اگر قاضی حق بوده است ضمان ندارد، اگر قاضی باطل بوده است مشتری حق خرید از او را نداشته است.