درس مکاسب - بیع

جلسه ۵۳: الفاظ عقد ۲۸

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

دلیل دوم بر قاعده ما یضمن و اشکال آن

در این مباحثه سه مطلب بیان شده است:

مطلب اوّل: در رابطه با دلیل دوم برای اثبات صحّت مضموم قاعده ما یضمن است که قاعدۀ ید باشد.

در استدلال به حدیث (علی الید ما أخذت حتّی تؤدّی) سه اشکال وجود دارد:

اشکال اوّل این است که: این حدیث ضعف سندی دارد چون این حدیث از حسن بصری نقل شده است.

مرحوم شیخ جواب می‌دهند که: فقها به این حدیث عمل کرده‌اند و عمل فقها به خبر ضعیف، ضعف آن را جبران می‌کند.

اشکال دوم این است که: این حدیث دلالت بر حکم تکلیفی دارد و مدّعای شما اثبات حکم وضعی است. پس این حدیث دلالت بر ضمان در عقود صحیحه و فاسده ندارد.

مرحوم شیخ می‌فرمایند: این حدیث دلالت بر حکم وضعی دارد و تقریب آن قبلاً بیان شد.

اشکال سوم در استدلال به این حدیث این است که: این دلیل أخصّ از مدّعا می‌باشد.

این اشکال را مرحوم شیخ قبول دارد و از راه دیگری مدّعا را اثبات می‌کند.

توضیح ذلک: امّا اینکه گفتیم حدیث أخصّ از مدّعا می‌باشد جهت آن این است که مدّعای اثبات ضمان نسبت به سه أمر است:

اولاً: به وسیلۀ این حدیث نسبت به اعیان می‌خواهیم اثبات ضمان کنیم، یعنی اگر عمرو ماشین را به عقد فاسد خریده است و ماشین پیش عمرو تلف شده باشد، عمرو مثل یا قیمت ماشین را ضامن می‌باشد. در این مثال اثبات ضمان نسبت به ماشین که عینٌ من الأعیان است شده اشت.

ثانیاً: می‌خواهیم اثبات ضمان نسبت به منافعی که استفاده شده است کنیم. مثلاً عمرو ماشین را از زید دو ماه اجاره کرده است و در این دو ماه منافع ماشین را استیفاء کرده است و معلوم شد که این اجاره فاسد بوده است. در این مثال می‌خواهیم اثبات ضمان منافع دو ماهۀ ماشین برای عمرو بکنیم و بگوییم که عمرو قیمت این منافع را بدهکار می‌باشد.

ثالثاً: می‌خواهیم اثبات ضمان در اعمال مضمونه توسط این حدیث بکنیم. مثلاً زید عمرو را یک ماه اجیر کرده است تا بنّایی و کارگری کند و معلوم شده که عقد اجاره فاسد بوده است. ما می‌خواهیم اثبات ضمان عملکرد عمرو در این یک ماه را بکنیم و بگوییم زید عملکرد یک ماهۀ عمرو را ضامن است.

حدیث علی الید فقط أمر اول را دلالت دارد، چون صدق می‌کند که ماشین در ید مشتری قرار گرفته است و صدق می‌کند که ماشین را باید برگرداند چون ماشین قابل برگرداندن می‌باشد. به عبارت دیگر در این مرحله هم (علی الید) صدق می‌کند و هم (حتّی تؤدّی).

ولی در امر دوم که اثبات ضمان منافع باشد حدیث به دو جهت تطبیق نمی‌شود: چون اولاً منافع مستقلاً تحت ید نمی‌آیند و ثانیاً منافع قابل برگرداندن نمی‌باشند لذا (علی الید) و (حتّی تؤدّی) صدق نمی‌کند.

پس استدلال به حدیث نسبت به مرحلۀ دوم غلط است.

همچنین در امر سوم نیز حدیث اثبات ضمان اعمال أجیر را نمی‌تواند بکند چون عمل تحت ید قرار نمی‌گیرد و قابل برگرداندن هم نمی‌باشد، لذا نمی‌توان به حدیث برای اثبات ضمان اعمال أجیر تمسّک کرد چون (علی الید) و (حتّی تؤدّی) صدق نمی‌کند.

ولی مرحوم شیخ می‌فرمایند: تمسّک به قاعدۀ ما یضمن در جمیع مراحل ثلاثه صحیح است و در دو مرحلۀ أخیر اثبات صحّت را با أدلّۀ دیگر می‌کنیم.

در دو أمر أخیر ما تمسّک به قاعدۀ احترام مال مسلم و قاعده لا ضرر و لا ضرار و همچنین روایت (لا یصلح ذهاب حقّ مسلم) می‌کنیم و ضمان را ثابت می‌کنیم.

۳

کلام شیخ طوسی و نظریه شیخ انصاری نسبت به آن

مطلب دوم این است که: آنچه از کلام شیخ طوسی استفاده می‌شود این است که ایشان دلیل و مدرک قاعده ما یضمن را حدیث علی الید گرفته‌اند و قاعدۀ اقدام را دلیل جداگانه‌ای نگرفته‌اند.

تقریب کلام ایشان این است که: مقتضای حدیث علی الید ضامن بودن آخذ مال مردم در جمیع موارد می‌باشد و این حدیث باطلاقه ید عدوانی و ید امانی را شامل می‌شود، ولی ید امانی و باب امانات قطعاً از تحت این حدیث خارج شده‌اند. مثلاً اگر زید ماشین خودش را نزد عمرو امانت گذاشته است، اگر ماشین را دزد ببرد عمرو ضامن نمی‌باشد، چون ادلّه‌ای داریم که دلالت دارند ید امانی بدون تعدّی و تفریط ضامن نمی‌باشد.

پس در این مورد حدیث علی الید تخصیص خورده است. از این قبیل است مطلق عقود اذنیّه مثل باب وکالت که تلف نزد وکیل را وکیل ضامن نمی‌باشد. پس گرچه حدیث علی الید مطلقاً دلالت بر ضمان دارد و لکن مواردی از تحت این حدیث خارج شده‌اند که در آن موارد مانع از ضمان آخذ وجود دارد که آن دلیل بر تخصیص می‌باشد.

مقصود شیخ طوسی این است که در این موارد با تمسّک به قاعدۀ اقدام اثبات ضمان می‌کنیم و می‌گوییم در این موارد مانع و دلیل بر تخصیص وجود ندارد.

می‌گوییم: چون آخذ اقدام بر ضمان کرده است ضامن است و ید او مجانی و أمانی نبوده است.

پس شیخ طوسی موانع حدیث علی الید را با قاعدۀ اقدام بر می‌دارد. مرحوم شیخ می‌فرماید: این توجیه نسبت به کلام شیخ طوسی صحیح است و لکن نسبت به کلام شهید در مسالک صحیح نمی‌باشد چون کلام شهید دلالت بر این دارد که قاعده اقدام دلیل مستقل بر ضمان می‌باشد، پس آن سه اشکال بر قاعده اقدام بر شهید وارد است.

۴

نکته

مطلب سوم: در بعض موارد دلیل بر صحّت قاعدۀ ما یضمن نداریم مثلاً در عقد مسابقه فاسده اگر حکم بر ضمان کردیم دلیل بر ضمان نداریم. مثلاً زید و عمرو عقد مسابقه را خوانده‌اند که فاسد بوده است که هر کدام زودتر به حرم برسند صد تومان به او بدهند. حال زید قبل از عمرو به حرم رسیده است، حال که عقد فاسد بوده است آیا عمرو حق السبق را به زید بدهکار و ضامن است یا خیر؟

محل خلاف است. اگر گفتیم که ضامن نمی‌باشد که اشکالی ندارد، ولی اگر حکم به ضمان کردیم دلیلی بر آن نداریم، چون حدیث علی الید و قاعده لا ضرر و احترام مال مسلم در اینجا جاری نمی‌شود و موضوع ندارند.

۵

تطبیق دلیل دوم بر قاعده ما یضمن و اشکال آن

وأمّا خبر اليد فدلالته (خبر الید) وإن كانت ظاهرة وسنده (خبر) منجبراً، إلاّ أنّ مورده (خبر) مختصّ بالأعيان، فلا يشمل (حدیث علی الید) المنافع والأعمال المضمونة في الإجارة الفاسدة.

اللهم إلاّ أن يستدلّ على الضمان فيها (دو مرحله) بما دلّ على احترام مال المسلم، وأنّه لا يحلّ مال امرئٍ إلاّ عن طيب نفسه، وأنّ حرمة ماله كحرمة دمه، وأنّه لا يصلح ذهاب حقّ أحد، مضافاً إلى أدلّة نفي الضرر، فكلّ عمل وقع من عاملٍ لأحدٍ بحيث يقع (عمل عامل) بأمره (آمر) وتحصيلاً لغرضه (آمر)، فلا بدّ من أداء عوضه (عمل)؛ لقاعدتي الاحترام ونفي الضرار.

۶

تطبیق کلام شیخ طوسی و نظریه شیخ انصاری نسبت به آن

ثمّ إنّه لا يبعد أن يكون مراد الشيخ ومن تبعه من الاستدلال على الضمان بالإقدام والدخول عليه: بيان أنّ العين والمنفعة اللذين تسلّمهما الشخص لم يتسلّمهما مجّاناً وتبرّعاً حتى لا يقضي احترامهما (عین و منفعت) بتداركهما (عین و منفعت) بالعوض، كما في العمل المتبرّع به والعين المدفوعة مجّاناً أو أمانة، فليس دليل الإقدام دليلاً مستقلا، بل هو بيان لعدم المانع عن مقتضى اليد في الأموال واحترام الأعمال.

نعم، في المسالك ذكر كلاّ من الإقدام واليد دليلاً مستقلا، فيبقى عليه (شهید) ما ذكر سابقاً من النقض والاعتراض.

۷

تطبیق نکته

ويبقى الكلام حينئذٍ في بعض الأعمال المضمونة التي لا يرجع نفعها (اعمال) إلى الضامن ولم يقع بأمره (آمر)، كالسبق في المسابقة الفاسدة، حيث حكم الشيخ والمحقّق وغيرهما بعدم استحقاق السابق اجرة المثل، خلافاً لآخرين، ووجهه: أنّ عمل العامل لم يعد نفعه إلى الآخر، ولم يقع بأمره أيضاً، فاحترام الأموال التي منها الأعمال لا يقضي بضمان الشخص له ووجوب عوضه عليه؛ لأنّه ليس كالمستوفي له؛ ولذا كانت شرعيّته على خلاف القاعدة، حيث إنّه بذل مالٍ في مقابل عملٍ لا ينفع الباذل، وتمام الكلام في بابه.

وتواطئا بالعقد الفاسد على ضمانٍ خاصّ ، لا الضمان بالمثل أو القيمة (١) ، والمفروض عدم إمضاء الشارع لذلك الضمان الخاصّ ، ومطلق الضمان لا يبقى بعد انتفاء الخصوصية حتى يتقوّم بخصوصيّة اخرى ، فالضمان بالمثل أو القيمة إن ثبت ، فحكم شرعي تابع لدليله وليس ممّا أقدم عليه المتعاقدان.

هذا كلّه ، مع أنّ مورد هذا التعليل أعمّ من وجه من المطلب ؛ إذ قد يكون الإقدام موجوداً ولا ضمان ، كما (٢) قبل القبض ، وقد لا يكون إقدام في العقد الفاسد مع تحقّق الضمان ، كما إذا شرط في عقد البيع ضمان المبيع على البائع إذا تلف في يد المشتري ، وكما إذا قال : «بعتك بلا ثمن» أو «آجرتك بلا اجرة».

نعم ، قوّى الشهيدان في الأخير عدم الضمان (٣) ، واستشكل العلاّمة في مثال البيع في باب السلم (٤).

وبالجملة ، فدليل الإقدام مع أنّه مطلب يحتاج إلى دليل لم نحصّله منقوض طرداً وعكساً.

المناقشة في الاستدلال بخبر «على اليد»

وأمّا خبر اليد (٥) فدلالته وإن كانت ظاهرة وسنده منجبراً ، إلاّ أنّ‌

__________________

(١) كذا في «ف» ، وفي سائر النسخ : والقيمة.

(٢) لم ترد «كما» في «ف».

(٣) تقدّم عنهما في الصفحة ١٨٦.

(٤) القواعد ١ : ١٣٤.

(٥) وهو قوله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «على اليد ما أخذت حتى تؤدّي» ، عوالي اللآلي ١ : ٢٢٤ ، الحديث ١٠٦.

مورده مختصّ بالأعيان ، فلا يشمل المنافع والأعمال المضمونة في الإجارة الفاسدة.

الاستدلال بما دلّ على احترام مال المسلم وقاعدة نفي الضرر

اللهم إلاّ أن يستدلّ على الضمان فيها بما دلّ على احترام مال المسلم (١) ، وأنّه لا يحلّ مال امرئٍ (٢) إلاّ عن طيب نفسه (٣) ، وأنّ حرمة ماله كحرمة دمه (٤) ، وأنّه لا يصلح (٥) ذهاب حقّ أحد (٦) ، مضافاً إلى أدلّة نفي الضرر (٧) ، فكلّ عمل وقع من عاملٍ لأحدٍ بحيث يقع بأمره وتحصيلاً لغرضه ، فلا بدّ من أداء عوضه ؛ لقاعدتي الاحترام ونفي الضرار.

توجيه الاستدلال بقاعدة الاقدام

ثمّ إنّه لا يبعد أن يكون مراد الشيخ ومن تبعه من الاستدلال على الضمان بالإقدام والدخول عليه : بيان أنّ العين والمنفعة اللذين (٨) تسلّمهما الشخص لم يتسلّمهما مجّاناً وتبرّعاً حتى لا يقضي احترامهما‌

__________________

(١) انظر الوسائل ١٧ : ٣٠٩ ، الباب الأوّل من أبواب الغصب ، الحديث ٤ ، وعوالي اللآلي ٣ : ٤٧٣ ، الأحاديث ١ ٥.

(٢) لم ترد «مال امرئ» في غير «ف».

(٣) الوسائل ٣ : ٤٢٥ ، الباب ٣ من أبواب مكان المصلّي ، الحديث ٣ ، مع اختلافٍ في اللفظ ، وعوالي اللآلي ٢ : ١١٣ ، الحديث ٣٠٩.

(٤) الوسائل ٨ : ٥٩٩ ، الباب ١٥٢ من أبواب أحكام العشرة ، الحديث ٩ ، والصفحة ٦١٠ ، الباب ١٥٨ من أبواب أحكام العشرة ، الحديث ٣.

(٥) في غير «ش» : لا يصحّ.

(٦) الوسائل ١٣ : ٣٩٠ ، الباب ٢٠ من أبواب أحكام الوصايا ، الحديث ٣.

(٧) منها ما ورد في الوسائل ١٧ : ٣٤٠ ، الباب ١٢ من أبواب إحياء الموات.

(٨) كذا في النسخ ، والمناسب : اللتين.

بتداركهما بالعوض ، كما في العمل المتبرّع به والعين المدفوعة مجّاناً أو أمانة ، فليس دليل الإقدام دليلاً مستقلا ، بل هو بيان لعدم المانع عن مقتضى اليد في الأموال واحترام الأعمال.

نعم ، في المسالك ذكر كلاّ من الإقدام واليد دليلاً مستقلا (١) ، فيبقى عليه ما ذكر سابقاً من النقض والاعتراض (٢).

الضمان فيما لا يرجع فيه نفع إلى الضامن

ويبقى الكلام حينئذٍ في بعض الأعمال المضمونة التي لا يرجع نفعها إلى الضامن ولم يقع بأمره ، كالسبق في المسابقة الفاسدة ، حيث حكم الشيخ (٣) والمحقّق (٤) وغيرهما (٥) بعدم استحقاق السابق اجرة المثل ، خلافاً لآخرين (٦) ، ووجهه : أنّ عمل العامل لم يعد نفعه إلى الآخر ، ولم يقع بأمره أيضاً ، فاحترام الأموال التي منها الأعمال لا يقضي بضمان‌

__________________

(١) المسالك ٣ : ١٥٤ ، و ٤ : ٥٦.

(٢) أمّا النقض ، فهو ما أفاده في الصفحة السابقة بقوله : «وبالجملة فدليل الإقدام .. منقوض طرداً وعكساً». وأمّا الاعتراض ، فهو ما ذكره في الصفحة ١٨٨ ١٨٩ بقوله : «لأنّهما إنّما أقدما وتراضيا وتواطئا بالعقد الفاسد على ضمان خاص لا الضمان بالمثل أو القيمة».

(٣) المبسوط ٦ : ٣٠٢ ، لكنّه نفى فيه استحقاق المسمّى ، وأمّا اجرة المثل فقد نسب إلى قومٍ ثبوته وإلى آخرين سقوطه.

(٤) الشرائع ٢ : ٢٤٠.

(٥) كالشهيد الثاني في المسالك ٦ : ١٠٩ ١١٠ ، والسبزواري في الكفاية : ١٣٩.

(٦) منهم العلاّمة في القواعد ١ : ٢٦٣ ، والتذكرة ٢ : ٣٥٧ ، وولده فخر المحقّقين في الإيضاح ٢ : ٣٦٨ ، والمحقّق الثاني في جامع المقاصد ٨ : ٣٣٧.

الشخص له (١) ووجوب (٢) عوضه عليه ؛ لأنّه ليس كالمستوفي له ؛ ولذا كانت شرعيّته على خلاف القاعدة ، حيث إنّه بذل مالٍ في مقابل عملٍ لا ينفع الباذل ، وتمام الكلام في بابه.

لا فرق في الضمان بين جهل الدافع بالفساد ، وعلمه به

ثمّ إنّه لا فرق في ما ذكرنا من الضمان في الفاسد ، بين جهل الدافع بالفساد وبين علمه مع جهل القابض.

وتوهّم : أنّ الدافع في هذه الصورة هو الذي سلّطه عليه والمفروض أنّ القابض جاهل ، مدفوع : بإطلاق النصّ والفتوى ، وليس الجاهل مغروراً ؛ لأنّه أقدم على الضمان قاصداً ، وتسليط الدافع العالم لا يجعلها (٣) أمانة مالكية ؛ لأنّه دفعه على أنّه ملك المدفوع إليه ، لا أنّه أمانة عنده أو عارية ؛ ولذا لا يجوز له التصرّف فيه والانتفاع به ، وسيأتي تتمّة ذلك في مسألة بيع الغاصب مع علم المشتري (٤).

هذا كلّه في أصل الكلّية المذكورة.

الكلام في عكس القاعدة

وأمّا عكسها ، وهو : أنّ ما لا يضمن بصحيحه لا يضمن بفاسده ،

فمعناه : أنّ كلّ عقدٍ لا يفيد صحيحه ضمان مورده ففاسده لا يفيد ضماناً ، كما في عقد الرهن والوكالة والمضاربة والعارية الغير المضمونة ، بل المضمونة بناءً على أنّ المراد بإفادة الصحيح للضمان إفادته بنفسه ، لا بأمرٍ خارج عنه ، كالشرط الواقع في متنه وغير ذلك من العقود اللازمة والجائزة.

__________________

(١) لم ترد «له» في «ف».

(٢) في «ف» : أو وجوب.

(٣) كذا في النسخ.

(٤) عبارة «ثمّ إنّه لا فرق إلى علم المشتري» لم ترد في «ف».