درس مکاسب - بیع

جلسه ۲۸۱: علم به ثمن

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

علم به ثمن

تذکر: صوت این درس موجود نیست و متن ذیل از استاد می‌باشد.

مسأله مورد بحث این است که یکی از شرائط صحت عقد این است که ثمن باید در وقت بیع معلوم باشد کما هو الغالب. بناء علی هذا اگر ثمن در زمان بیع معیّن نباشد مثلاً فرض کنید زید ماشین را به عمرو می‌فروشد و می‌گوید آنچه را که بعداً شما گفتید عوض ماشین باشد آنچه را که شما بعداً معین کردید ثمن ماشین باشد. تبعاً در زمان بیع ثمن مجهول می‌باشد. دلیل بر بطلان بیع در این مورد سه مطلب است:

اولاً اجماع می‌گوید که این بیع باطل است.

ذحدیث نفی غرر می‌گوید که این بیع باطل است چون بیع غرری می‌باشد.

و ثالثاً تعلیلی که در روایت آمده است سؤال این است زید پارچه‌ای را به عمرو می‌فروشد عوض آن را یک دینار قرار می‌دهد به استثنای یک درهم از یک دینار. امام (علیه السلام) می‌فرمایند بیع باطل است. علّت آن را می‌فرمایند لأنّه لا یدر دینار من الدرهم. جهت بطلان مجهول بودن مقدار دینار قرار داده شده است از این علت پی می‌بریم هر جایی که ثمن مجهول باشد بیع باطل است.

پس به مقتضای این سه مطلب باید گفت که مجهول بودن ثمن موجب بطلان بیع است.

مطلب دوم این است که صحیحه رفاعه دلالت بر صحّت بیع در مورد بحث دارد. مضمون صحیحه این است که از امام (علیه السلام) می‌کند که جنسی را خریده‌ام قرار شده است که ثمن آن جنس را بعداً من مشتری مشخص بکنم. تتمه سؤال این است که می‌گوید من بعد از این خرید در آن جاریه تصرّف کرده‌ام بعد از تصرّف هزار درهم برای فروشنده فرستاده‌ام و به فروشنده گفته‌ام آن مقداری که قرار بود تعیین کنم هزار درهم بود که برای شما فرستادم. فروشنده هزار درهم را قبول نمی‌کند. سؤال این است که وظیفه من با این فروشنده چیست؟ امام (علیه السلام) می‌فرماید این جاریه قیمت بشود اگر قیمت آن هزار و دویست درهم است شما دویست درهم دیگر به او بدهد و اگر قیمت جاریه هشتصد درهم است دویست درهم اضافه از او نگیرید. رفاعه سؤال دیگری می‌کند که اگر بعد از تصرف معلوم شده است که جاریه معیوب بوده است با وجود این عیب چه باید کرد؟ امام (علیه السلام) می‌فرماید حق فسخ کردن ندارید ما به الاختلاف را بدهید.

این صحیحه مع ما ذکرنا منافات دارد که ما گفتیم واگذاری تعیین ثمن به أحدهما موجب بطلان است.

مرحوم شیخ می‌فرماید: چه اینکه در مورد بحث بیع صحیح باشد یا اینکه در مورد بحث بیع باطل باشد علی التقدیرین به این روایت نمی‌توانید عمل بکنید. اگر بگویید بیع به حکم أحدهما صحیح است به روایت نمی‌توانید عمل کنید چون اگر گفتید بیع به حکم أحدهما صحیح است معنای آن این است که در مورد روایت جاریه مبیع بوده است و هزار درهم ثمن بوده است. در بیع صحیح خریدار عوض المسمی را بدهکار است که هزار درهم است. اگر در مورد بحث بیع صحیح باشد مشتری عوض خاص را بدهکار است که به منزله عوض المسمّی است.

در روایت برخلاف این ضابط آمده است برای اینکه امام (علیه السلام) حکم فرموده است که عوض المثل به فروشنده داده بشود عوض المثل در مورد صحّت بیع معنا ندارد لذا باید از ظاهر روایت رفع ید یا توجیه کرد کما اینکه اگر قائل بشویم که در مورد بحث بیع باطل می‌باشد بیع و واگذاری ثمن باطل است. باز روایت را باید توجیه کنند خلاف ظاهر باید مرتکب بشوند چون چند جای روایت مثل (باعنیها، علیک أن تردّ الزائد و...) دلالت بر صحّت دارند.

پس این روایت علی التقدیرین باید توجیه بشود لذا استدلال به این روایت و حکم به صحّت بیع در مورد بحث درست نمی‌باشد.

مطلب سوم در توجیه این روایت علی القول بالصحة و توجیه این روایت علی القول بالبطلان است. نحوه این دو توجیه در عبارت کتاب بیان می‌شود.

مسألة

[من شروط العوضين : العلم بقدر الثمن] (١)

شرطيّة العلم بقدر الثمن

المعروف أنّه يشترط العلم بالثمن قدراً ، فلو باع بحكم أحدهما بطل إجماعاً ، كما عن المختلف والتذكرة (٢) ، واتفاقاً ، كما عن الروضة وحاشية الفقيه للسلطان (٣). وفي السرائر في مسألة البيع بحكم المشتري إبطاله بأنَّ كلّ مبيع لم يُذكر فيه الثمن فإنّه باطل ، بلا خلاف بين المسلمين (٤).

الدليل على ذلك

والأصل في ذلك : حديث «نفي الغرر» (٥) المشهور بين المسلمين.

__________________

(١) العنوان منّا.

(٢) المختلف ٥ : ٢٤٣ ٢٤٤ ، والتذكرة ١ : ٤٧٢.

(٣) حكاه عنهما السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٤ : ٢٧٨ ، وراجع الروضة البهيّة ٣ : ٢٦٤ ، وأمّا حاشية سلطان العلماء على الفقيه فلا توجد لدينا ، نعم نقل المحدّث البحراني في الحدائق (١٨ : ٤٦١) العبارة بعينها عن الحاشية.

(٤) السرائر ٢ : ٢٨٦.

(٥) المتقدّم في الصفحة ١٧٥.

ويؤيّده : التعليل في رواية حمّاد بن ميسر ، عن جعفر ، عن أبيه عليه‌السلام : أنّه كره أن يُشترى الثوب بدينار غير درهم ؛ لأنّه لا يُدرى كم الدينار من الدرهم (١).

ظاهر صحيحة رفاعة صحّة البيع بحكم المشتري

لكن في صحيحة رفاعة النخّاس ما ظاهره المنافاة ، قال : «سألت أبا عبد الله عليه‌السلام فقلت له : ساومت رجلاً بجارية له فباعنيها بحكمي ، فقبضتها منه [على ذلك (٢)] ثمّ بعثت إليه بألف درهم فقلت له : هذه ألف درهم (٣) حكمي عليك (٤) فأبى أن يقبلها (٥) منّي وقد كنت مسستها قبل أن أبعث إليه بألف درهم؟ فقال : أرى أن تقوّم الجارية بقيمة عادلة ، فإن كان قيمتها أكثر ممّا بعثت (٦) إليه كان عليك أن تردّ ما نقص من القيمة ، وإن كان قيمتها أقلّ ممّا بعثت إليه فهو له. قال : قلت (٧) : أرأيت إن أصبت بها عيباً بعد أن مسستها؟ قال : ليس عليك (٨)

__________________

(١) الوسائل ١٢ : ٣٩٩ ، الباب ٢٢ من أبواب أحكام العقود ، الحديث ٤.

(٢) من «ص» والمصدر.

(٣) كذا في الوسائل و «ش» ومصحّحة «ن» ، وفي الكافي : «هذه الألف» ، وفي «م» ، «خ» و «ع» : «هذا الألف دراهم» ، وفي «ص» : هذه الألف الدراهم ، والعبارة في «ف» هكذا : ثم بعثت إليه بألف فقلت له هذا حكمي ..

(٤) في «ش» والوسائل وهامش «ن» زيادة : أن تقبلها.

(٥) كذا في «ش» والكافي والوسائل ومصحّحة «ن» ، وفي سائر النسخ : أن يقبضها.

(٦) كذا في «ص» والكافي والوسائل ومصحّحة «ن» ، وفي سائر النسخ : بعثتها.

(٧) في «م» ، «ع» ، «ص» و «ش» زيادة : له.

(٨) كذا ، وفي الكافي والوسائل : لك.

أن تردّها عليه ، ولك أن تأخذ قيمة ما بين الصحّة والعيب» (١).

تعيّن التأويل في الصحيحة

لكن التأويل فيها متعيّن [لمنافاة ظاهرها لصحّة البيع وفساده ، فلا يتوهّم جواز التمسّك بها لصحّة هذا البيع ؛ إذ لو كان صحيحاً لم يكن معنى لوجوب قيمة مثلها بعد تحقّق البيع بثمن خاصّ. نعم هي محتاجةٌ إلى أزيد من هذا التأويل ؛ بناءً على القول بالفساد (٢)] بأن يراد من قوله : «باعنيها بحكمي» قطع المساومة على أن اقوّمها على نفسي بقيمتها العادلة (٣) في نظري حيث إنّ رفاعة كان نخّاساً يبيع ويشتري الرقيق فقوّمها رفاعة على نفسه بألف درهم إمّا معاطاةً ، وإمّا مع إنشاء الإيجاب وكالةً والقبول أصالةً ، فلمّا مسّها وبعث الدراهم لم يقبلها المالك ، لظهور غبنٍ له في البيع ، وأنّ رفاعة مخطئ في القيمة ، أو لثبوت خيار الحيوان للبائع على القول به.

وقوله : «إن كان قيمتها أكثر فعليك أن تردّ ما نقص» إمّا أن يراد به لزوم ذلك عليه من باب إرضاء المالك إذا أراد إمساك الجارية ؛ حيث إنّ المالك لا حاجة له في الجارية فيسقط خياره ببذل التفاوت ، وإمّا أن يحمل على حصول الحَبَل بعد المسّ ، فصارت أُمّ ولد تعيّن (٤)

__________________

(١) الكافي ٥ : ٢٠٩ ، الحديث ٤ ، الوسائل ١٢ : ٢٧١ ، الباب ١٨ من أبواب عقد البيع وشروطه ، الحديث الأوّل.

(٢) لم ترد «لمنافاة ظاهرها إلى بالفساد» في «ف» ، وكتب عليها في «ن» ، «خ» ، «م» و «ع» : نسخة.

(٣) في «ف» : القيمة العادلة.

(٤) في «ش» : وتعيّن.

عليه قيمتها إذا فسخ البائع.

وقد يحمل على صورة تلف الجارية ، وينافيه قوله فيما بعد : «فليس عليك أن تردّها .. إلخ».

وكيف كان ، فالحكم بصحّة البيع بحكم المشتري ، وانصراف الثمن إلى القيمة السوقيّة ، لهذه الرواية كما حكي عن ظاهر الحدائق (١) ضعيف.

تجويز ابن الجنيد البيع بسعر ما باع والردّ عليه

وأضعف منه ما عن الإسكافي : من تجويز قول البائع : «بعتك بسعر ما بعت» ، ويكون للمشتري الخيار (٢).

ويردّه : أنّ البيع في نفسه إذا كان غرراً فهو باطل فلا يجبره الخيار. وأمّا بيع خيار الرؤية فذكر الأوصاف فيه بمنزلة اشتراطها المانع عن حصول الغرر ، كما تقدّم عند حكاية قول الإسكافي في مسألة القدرة على التسليم.

__________________

(١) لم نعثر على الحاكي ، وراجع الحدائق ١٨ : ٤٦١ ٤٦٣.

(٢) حكاه العلاّمة في المختلف ٥ : ٢٤٤.