ده فرع در این بحث بیان شده است:
فرع اول این است که استفاده ضابط و معیار گذشته از روایات مورد اشکال است. جهت اشکال توضیح داده شد و لکن ضابط گذشته مورد اجماع میباشد.
فرع دوم این است که اگر بعض اشیاء در بعض شهرها موزون باشد و در شهر دیگر موزون نباشد. آیا بیع متفاضلاً جایز است یا نه؟ ربا جایز است یا نه؟
نظریه اولی این است که جایز است چون ربا در مکیل و موزون است در آن شهر موزون و مکیل نمیباشد لذا ربا در آن مانعی ندارد.
نظریه دوم این است که فروش متفاضلاً باطل است چون ربا میباشد زیرا اگر چه در آن شهر موزون نمیباشد و لکن چون در شهر دیگر موزون است احتمال حرمت ربا در آن وجود دارد. شارع تقدیم جانب احتمال را تحریم کرده است.
فرع سوم این است: انگور در زمان شارع مقدّر بوده است قطعاً و لکن نمیدانیم مقدّر به وزن بوده است یا به کیل. فروش انگور در این زمان به چه نحو باید انجام بگیرد؟ در این فرع چندین قول وجود دارد: با وزن فروش بشود، با کیل فروش شود، به بیع معاطاتی فروش شود و...
مرحوم شیخ میفرمایند: هر یک از تقادیر که دفع غرر با آن أقوی باشد با آن فروش بشود.
فرع چهارم این است: یقین داریم که هیزم در زمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله بدون کیل و بدون وزن فروش شده است و الآن فروش هیزم در شهر مشهد بدون وزن و کیل موجب غرر میباشد. سؤال این است که فروش هیزم در شهر مشهد بدون کیل و وزن باشد یا با کیل و وزن انجام بگیرد دو احتمال است:
یک احتمال این است چون که فروش هیزم در زمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله بدون کیل و وزن بوده است الآن در مشهد هیزم بدون کیل و وزن فروش بشود تبعاً ادله غرر در این مورد تخصیص خورده است.
نظریه دوم این است که فروش هیزم در مشهد به وزن یا کیل باید انجام بگیرد برای اینکه ادله نفی غرر تخصیص زده نشود و اینکه در زمان شارع هیزم بدون کیل و وزن فروش شده است حمل بر این بشود که هیزم در زمان شارع مورد اعتنای مردم نبوده است و لأجل ذلک جزافاً فروش شده است.
فرع پنجم معیاری است که مرحوم شیخ در مورد بحث ارائه میکند. آن معیار این است بعض از اشیاء قطعاً مورد اجماع است. مثلاً اجماع قائم شده است که گندم به وزن فروش بشود. کلّ مواردی که اجماع وجود دارد در این موارد طبق اجماع عمل بشود و اما مواردی که اجماع وجود ندارد چهار حالت دارد:
حالت اولی اشیائی است که در مقام شناخت قیمت آن اشیاء به وزن جواب داده میشود میگوییم باید این شیء به وزن فروش بشود.
حالت دوم اشیائی است که در مقام شناخت قیمت آن اشیاء به کیل جواب داده میشود باید با کیل فروش بشوند.
حالت سوم اشیائی است که در مقام شناخت قیمت آن اشیاء به عدد و شمارش جواب داده میشود باید با شمارش فروش بشود.
حالت چهارم اشیائی است که در مقام شناخت قیمت آنها وزن و کیل و عدد گفته نمیشود کل این اشیاء به مشاهده فروش میشود.
فرع ششم این است هیزم در مشهد به وزن فروخته میشود. در تهران بدون کیل و وزن و عدّ فروخته میشود. در این فرض چه باید گفت؟
مرحوم شیخ میفرماید: در مشهد هیزم با وزن فروش بشود، در تهران تارة هیزم فراوان است قابل اعتناء نمیباشد. اگر این طور باشد لا شبهة به اینکه فروش هیزم..... و أخری هیزم در تهران عزیز الوجود است و لذا هیزم را بدون وزن میفروشد و بیاعتنا به احکام اسلام هستند در این صورت فروش هیزم بدون وزن باطل است.
فرع هفتم این است زید و عمرو در بین راه نیشابور و مشهد بیع گندم انجام دادهاند آیا این معاملهای که در صحرا انجام شده است گندم به وزن باید فروش بشود یا به کیل؟ در حالی که بین نیشابور و مشهد اختلاف در فروش به کیل یا وزن است. میزان کدام بلد است؟
مرحوم شیخ میفرماید: میزان بلدی است که مبیع در آن وجود دارد. بلد المبیع میزان است.
فرع هشتم این است که بین مشهد و نیشابور در کیلومتر ۸۰ زید و عمرو فروش گندم انجام دادهاند گندم را چگونه بفروشند؟ اگر توافق بین مشهد و نیشابور باشد مشکلی نیست در صورت اختلاف چه باید کرد؟
یک احتمال این است که اقرب البلدین لحاظ بشود.
یک احتمال این است هر شهری که مقدّر دارد لحاظ شود.
یک احتمال این است که قرعه بزنیم.
یک احتمال این است مخیّر باشیم.
فرع نهم این است کسانی که در بیابانها زندگانی میکنند این افراد را چگونه بفروشند؟ احتمالات گذشته وجود دارد.
فرع دهم این است نصف مشهد خیار را وزن میفروشند، نصف دیگر مشهد آن را بدون وزن میفروشند؟
مرحوم شیخ میفرماید: در خرید و فروش خیار مخیّر میباشیم که با وزن بخریم یا بدون وزن.