درس فرائد الاصول - قطع و ظن (فشرده)

جلسه ۱۴: جلسه ۱۴

 
۱

خطبه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین

۲

سیر بحث

آنچه در گذشته بیان کردیم

بحث ما در رد استدلال اخباریین بود؛ اخباریین آمده بودند به استناد یازده روایتی که در کتاب ذکر شده است این قیاس منطقی را تشکیل داده بودند:

صغری: عمل به ظواهر قرآن تفسیر به رأی کردن قرآن است.

کبری: تفسیر به رأی کردن قرآن جایز نیست.

نتیجه: پس عمل به ظواهر قرآن جایز نیست.

مرحوم شیخ (ره) سه جواب از این استدلال می‌دهد (تمام جواب‌های مرحوم شیخ ناظر به صغری است؛ کبری را قبول داریم که تفسیر به رأی کردن قرآن جایز نیست. اما اینکه این کاری که ما می‌کنیم تفسیر به رأی است قبول نداریم.)

جواب اول: اولاً تمسک به ظواهر قرآن تفسیر نیست و بیشتر شبیه ترجمه است تا تفسیر. ثانیاً: بر فرض هم که تفسیر باشد، تفسیر به رأی نیست؛ زیرا تفسیر به رأی آن است که لفظ را بر خلاف معنای ظاهریش حمل کنند. و یا به این معناست که لفظ را حمل بر معنای ظاهریش کنند اما بدون فحص. اما کاری که ما می‌کنیم این است که ظواهر قرآن را بر معنای ظاهریش حمل می‌کنیم اما بعد از فحص از أدله عقلیه و نقلیه.

۳

اشکال سوم مرحوم شیخ (ره) بر نزاع اخباریین (نزاع اول)

اشکال سوم شیخ (ره) بر اخباریین

اشکال سوم: بر فرض که این روایات یازده گانه‌ای که شما بیان کردید مفادش این باشد که عمل به ظواهر نباید کرد؛ بر فرض تسلیم این معنا باید بگوئیم این روایات معارض هستند با روایاتی که از حیث تعداد بیشتر از این روایات است و تمام آن روایات بیانگر جواز عمل به ظواهر قرآن است.

مرحوم شیخ (ره) یک به یک روایاتی که در این قسمت قرار می‌گیرد و به عنوان معارض مطرح می‌کند را در چند دسته ذکر می‌کند:

دسته اول: حدیث ثقلین و امثال آن. که ما را دعوت به تمسک به قرآن می‌کنند. إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ‏ اللَّهِ‏ وَ عِتْرَتِي‏ أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ. (وسائل، ج ۲۷، ص ۲۰۴، ب ۱۳، ح ۷۷.)

دسته دوم: روایاتی هستند که به ما می‌گویند اخبار را چه موافق و چه متعارض را بر قرآن عرضه کنید. خوب اگر تمسک به قرآن واقعاً جایز نباشد و از ظواهر قرآن هم نشود استفاده کرد؛ پس عرضه بر قرآن یعنی چه؟.

دسته سوم: روایاتی هستند که می‌گویند شرایطی که در ضمن عقود أخذ می‌شود این شرایط را باید با کتاب سنجید و اگر مخالف با کتاب بود این شرط باطل است.

دسته چهارم: روایاتی هستند که ائمه معصومین علیهم السلام با قول، فعل و با تقریرشان (تقریر همان سکوت امام است که دال بر رضایت ایشان است) به ما می‌فهمانند که تمسک و استدلال به قرآن جایز است.

۴

دلیل دو اخباریین

استدلال دوم اخباریین بر عدم حجیّت ظواهر قرآن:

استدلال دوم مبنای روایی ندارد؛ بلکه مبنای عقلانی دارد. این استدلال در دو بخش بیان می‌شود:

بخش اول: علم اجمالی داریم که اکثر ظواهر قرآن از آنها معنای خلاف ظاهر اراده شده. یعنی در قرآن مطلقاتی داریم که مراد شارع از آن مقید است؛ مانند: «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ» (بقره / ۲۷۵) که می‌گویند خداوند بیع‌ها حلال کرده است؛ حال آیا واقعاً خداوند متعال همه بیع‌ها را حلال کرده است؛ مانند بیع ربوی یا کالی به کالی؟. که می‌بینیم خیر؛ بلکه فقط یک بیع‌های خاصی را حلال کرده است.

و چه بسا ظواهری که در قرآن از آنها معنای مجازی اراده شده است و حال اینکه معنای ظاهری آنها معنای حقیقی است اما خداوند متعال معنای غیر ظاهر را اراده کرده است؛ مثلاً «َيَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ» (فتح / ۱۰) یعنی دست خدا فوق دست هاست؛ مگر خداوند دست دارد که دست او فوق همه دست هاست؟. یا مانند «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏» (طه / ۵) یعنی خداوند بر أرش قدرت نشسته است. آیا حالت نشستن برای خداوند فرض می‌شود که حال بخواهد بر أرش و یا چیز دیگری بنشیند؟.

بخش دوم: هر وقت علم اجمالی در جایی قرار بگیرد دیگر اصول چه لفظی و چه عملی در اطراف آن جاری نمی‌شود. در اینجا دیگر اصل عدم قرینه جاری نیست؛ و ما ظهورات را از اصل عدم قرینه می‌گرفتیم یعنی می‌گفتیم قرینه‌ای بر مجاز نیست، پس اراده مجاز نشده است و اراده حقیقت شده است.

پس بنابراین این اصل عدم قرینه در جایی که علم اجمالی به وجود مخصص، مقید و قرینه بر مجاز داشته باشید جاری نخواهد بود. در اینجاست که در ظواهر قرآن با وجود علم اجمالیی که ما داریم (اصل عدم قرینه) اصول لفظیه‌ای که با آن مراد متکلّم را می‌شناختیم جاری نخواهد بود. بنابراین ظواهر قرآن قابل تمسک و عمل نیستند.

توضیحی راجع به اصل نزاع: لفظ بر حسب کیفیت دلالتش بر معنا سه اسم بر خودش می‌گیرد:

۱. نص: گاهی دلالت لفظ بر معنا به قدری محکم دلالت لفظی دارد که اصلا احتمال خلاف در آن نمی‌رود.

۲. ظاهر: گاهی دلالت لفظ بر معنا به گونه است که یک معنا به این لفظ أقرب است اما در عین حال معنای أبعدی هم وجود دارد که احتمال می‌دهیم مراد متکلّم باشد.

۳. مجمل: گاهی دلالت لفظ بر دو یا چند معناست که نسبت لفظ به آن معانی به طور مساوی است. مانند اینکه مولی می‌گوید جئنی بعین؛ عین هم ذهب است و هم فضه؛ کدام مراد است معلوم نیست؛ و نسبت هر دو به عین به یک اندازه است.

قرآن هم هر سه جور لفظ را دارد؛ بعضی از الفاظ نص هستند؛ بعضی از الفاظ ظاهر هستند و بعض دیگر مجمل هستند. و بحث ما در ظواهر قرآن است.

بالإتفاق اخباری و اصولی قائل هستند که نصوص قرآن محکمات و واجب التمسک هستند. و همچنین شکی نیست در اینکه مجملات قرآن جزو متشابهات هستند. اما میان این دو گروه در یک مورد نزاع شده است و آن ظواهر قرآن است؛ اصولیین می‌گویند ظواهر ملحق به محکمات است پس واجب التمسک است؛ اما اخباریین می‌گویند داخل در مجملات است لذا تمسک به آن جایز نیست.

۵

رد دلیل دوم اخباریین

مرحوم شیخ (ره) در اینجا دو جواب به اخبایین می‌دهد:

جواب اول (نقضی): مرحوم شیخ نقض می‌کند این اشکال را به ظواهر در سنّت. ما در سنّت هم همین علم اجمالی را داریم؛ و چه بسا روایاتی که امام علیه السلام از آن اراده خلاف ظاهر کرده و حال اینکه قرینه متصله ندارد. پس اگر قرار باشد در قرآن به جهت علم اجمالی قائل به توقف بشویم در روایات هم باید قائل به توقف بشویم. پس در نتیجه هم کتاب تعطیل و هم سنّت تعطیل.

جواب دوم (حلّی): قبل از بیان جواب بحثی را پیرامون انحلال علم اجمالی بیان می‌کنیم.

(بحث تطبیقی پیرامون علم اجمالی: علم اجمالی گاه با فحص منحل می‌شود و دو چیز می‌شود: ۱. علم اجمالی. ۲. شک بدوی (شک عاری از علم اجمالی). و این علم اجمالی گاه منحل می‌شود و دو قسم می‌شود: ۱. علم. ۲. اجمال.

فرض کنید که شما علم اجمالی دارید به اینکه چند تا از فرش‌های مدرسه نجس است؛ بر حسب فحص و روش‌هایی که می‌شود دنبال نجاست گشت مقداری از این فرش‌ها را پیدا می‌کنید؛ مثلاً پنج فرش را. حال شک می‌کنید که بیشتر از این مقدار فرش نجس بوده است یا خیر؟. نمی‌دانم. در اینجا همین مقدار که توانستید مقداری از این فرش‌ها را پیدا کنید علم اجمالی شما منحل می‌شود به یک علم تفصیلی (نجاست پنج فرش) و به یک شک بدوی (ممکن است سایر فرش‌ها پاک باشد و ممکن است سایر فرش‌ها پاک نباشد.) پس در آنجایی که علم تفصیلی دارید به آن عمل کنید و آنجایی که شک بدوی عاری از علم اجمالی دارید اصل در آن جاری کنید؛ اصل طهارت.)

 در بحث ما هم همین گونه است؛ با فحص در آیات و روایات می‌شود تا جایی که امکان دارد قرائن، مقیدات و مخصصاتی را که دال بر مجاز بودن آیات قرآن هستند را پیدا کرد؛ و رد باقی موارد شک می‌کنیم آیا از این آیات اراده خلاف ظاهر شده است یا نه؟؛ که در اینجا اصل عدم قرینه جاری می‌کنیم.

۶

استدلال سوم اخباریین بر عدم حجیّت ظواهر قرآن

استدلال مرحوم سید صدر (ره) بر عدم حجیّت ظواهر قرآن:

ایشان گفته است در ارتباط با عمل به ظواهر با قران ما با دو دلیل متعارض مواجه می‌شویم:

۱. دلیل اول: ظواهر حجّت است و باید به ظواهر قرآن عمل کنید.

۲. دلیل دوم: ظواهر حجّت نیستند و نباید به ظواهر قرآن عمل کنید.

از طرفی می‌بینیم که شارع قصد تفهیم تکالیف شرعی را به عقلاء دارد؛ پس باید به روش آنها تکیه بکند بر ظواهر کلام؛ یعنی باید شارع از ظواهر قرآن استفاده کند برای تفهیم تکلیف به عقلاء. و از این جهت می‌شود گفت که ظواهر قرآن حجّت است. و از طرف دیگر می‌بینیم روش شارع در قران با روش عقلاء در محاوراتشان متفاوت است (در اینجا مرحوم سید صدر در حقیقت می‌خواهد اشاره بکند به استدلال دوم اخباریین؛ یعنی علم اجمالی. یعنی مراد ایشان اینست که قرآن روش اینست که گاه عام می‌گوید اما اراده تخصیص می‌کند. گاه مطلق می‌گوید و بدون قرینه بر تقیید اراده تقیید می‌کند. ایشان در حقیقت می‌خواهد به نوعی ظواهر قرآن را متشابه کند؛ اما تشابه اصطلحی و اسلوبی نه لغتاً. خود عقلاء نسبت به همچین کسی که به اسلوب عقلایی پای بند نیست نمی‌آیند ظواهرش را پای مرادش بنویسند.

ایشان از این دو دلیل می‌خواهد این را نتیجه بگیرد که ظواهر قران حجبت نیست.

در حقیقت ایشان می‌گوید با تعارض این دلیل باید قائل به تساقط آن دو شویم؛ در اینجاست که باید رجوع به اصل کنیم؛ اصل می‌گوید عدم حجیّت ظن از جمله ظواهر قرآن؛ إلا ما خرج بالدلیل؛ که دلیل هم ثابت نشد چون معارض با دلیل دیگری بود. بنابراین ظواهر قرآن تحت اصل عدم حجیّت ظنون باقی است و لذا حکم می‌کنیم به عدم حجیّت ظواهر قرآن.

۷

جواب مرحوم شیخ به مرحوم سید صدز

جواب مرحوم شیخ (ره):

مرحوم شیخ (ره) جواب‌های متعددی می‌دهد اما تمام آنها ناظر به جواب از این فرمایش مرحوم سید صدر (ره) نیست؛ بلکه ایشان چون سخنان دیگری هم از مرحوم سید صدر نقل می‌کنند از آنها جواب می‌دهند که ما در اینجا فقط به همین یک جواب مرحوم شیخ بسنده می‌کنیم.

اولاً: تشابه اصطلاحی دیگر چیست؟. تشابه در لغت و عرف به هیچ وجه بر ظواهر قرآن منطبق نیست. ظواهر قران جزو محکمات هستند (به اعتقاد اصولیین) نه جزو متشابهات (که عقیده اخباری هاست). در لغت متشابه یعنی متماثل، پس لغتاً متشابه با مجملاتی می‌خواتد که معانی آنها دقیقا مثل هم است و هیچکدام ظهور ندارند. عرفاً هم متشابه را به کلامی می‌گویند که دلالتش ظوشن نیست و حال اینکه ظواهر قرآن دلالتشان برای عقلاء روشن است. پس نه لغتاً و نه عرفاً به ظواهر قران نمی‌شود متشابه گفت.

ثانیاً: بر فرض هم بگوئیم که ظواهر قرآن متشابه است؛ شما رجوع کرده‌اید به اصل عدم حجیّت عدم ظن که این اصل اولی است؛ و حال اینکه همیشه اصل ثانوی مقدم بر اصل اولی است.

(توضیح: ما دو جور اصل داریم: ۱. اصول اولی. ۲. اصول ثانوی. گاهی اوقات یک اصل اولی را ثابت می‌کنیم و از دل این اصل، یک اصل ثانوی را خارج می‌کنیم. همیشه موضوع اصول ثانوی أخص از موضوع اصول اولی است. اصل اولی در ظنون عدم حجیّت آن است. ما از طریق أدله‌ای بر عدم حجیّت ظواهر داریم یک اصل ثانوی در دل اصل اولی ثابت می‌کنیم به این شکل که هر ظاهری حجّت است. به عبارت دیگر هر ظن ناشی از ظواه رکلام به حکم سیره عقلاء حجّت است؛ إلا ما خرج بالدلیل. و شما که قائل به این هستید که ظواهر قرآن از این اصل ثانوی استثناء شذه است باید دلیل بر عدم حجیّت ظواهر قرآن بیاورید؛ و اگر نتوانستید اصل ثانوی می‌گوید ظاهر کلام هر متکلّمی حجّت است. مانند اخبار ثقات، به أدله حجیّت خبر ثقه یک اصل ثانوی درت می‌شود؛ اصل حجیّت خبر هر ثقه‌ای است؛ که این یک اصل ثانوی است که از دل اصل اولی به دست می‌آید.)

۸

تنبیهات / تنبیه اول: فرمایش مرحوم نراقی (ره)

بیان چهار تنبیه 

تنبیه اول: مرحوم نراقی (ره) فرموده‌اند بحث ما از حجیّت ظواهر قرآن بحث کم ثمری است چون ما آنچه که از اصول و فروع می‌خواهیم در دل روایات وجود دارد و کمتر آیه است که در روایات مفاد و محتوایش برای ما تبیین و تفسیر نشده باشد.

مرحوم شیخ (ره) می‌فرمایند این سخن شما مردود است؛ ایشان آیات متعددی را ذکر می‌کنند که دارای تأثیر استنباطی است در وادی فروع دین (فقه) و همین امر در اهمیت ظواهر قرآن کافی است. در بحث عبادات هم فقه عبادی نصوصش بیشتر از فقه معاملاتی است؛ لذا در وادی عبادات شاید بشود تا حدّی حرف مرحوم نراقی را پذیرفت.

۹

تنبیه دوم: قرائات سبعه

تنبیه دوم: قرائت‌های هفت گانه‌ای که نقل شده است پیش از عاصم است، (ابن عامر، ابن کثیر، ابن حمزه، نافع، عاصم، کسائی و أبو عمرو؛ این هفت نفر قراء سبعه هستند که قرآن را به هفت گونه خوانده‌اند.)

راجع به قرائات سبعه و اینکه حکم این قرائات چیست دو مبنای اصلی وجود دارد:

۱. قول مشهور (طبق گفته مرحوم شیخ): این قرائات همه به نقل متواتر از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است؛ و در حقیقت قاری اصلی این قرائات نبی اکرم است و این هفت نفر راوی این قرائت هستند و بس.

۲. قول فاضل نراقیآاستاد شیخ انصاری) و بعض دیگر: این قرائات بر اساس اجتهاد ادبی و ذوق ادبی قراء شکل گرفته است. که در حقیقت هفت روش اجتهادی از سوی غیر نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) وجود دارد.

حال اگر آیه‌ای وجود داشت که به دو شکل قرائت شده بود و این اختلاف در قرائت باعث اختلاف در معنا شده بود مانند «یَطَهَّرْنَ» یا «یَطْهُرْنَ» (بقره / ۲۲۲) که در مورد مباشرت با زن هاست که طبق یک قرائت (یَطْهُرْنَ) می‌گوید تا پاک نشده‌اند با آنها مباشرت نکنید و طبق قرائت (یَطَهَّرْنَ) دیگر می‌گوید تا خودشان را پاک نکرده‌اند با آنها مباشرت نکنید. حال در اینجا چه باید کرد و به کدام قرائت باید عمل کرد؟. در اینجا طبق دو قول موجود مسأله فرق می‌کند:

طبق قول مشهور: اگر یک آیه به هفت گونه قرائت شود ما در واقع هفت آیه داریم؛ و در این صورت اگر دو آیه از حیث معنوی با هم تعارض داستند باید به مرجحات دلالی رجوع کرد؛ مثلاً باید دید کدام نص است و کدام ظاهر، که نص بر ظاهر مقدّم استو یا اینکه کدام أظهر و کدام ظاهر است که باید أظهر را مقدم بر ظاهر کرد.

طبق قول فاضل نراقی: در اینجا دو قول وجود دارد:

۱. علی رغم اینکه این قرائات از ذوق ادبی قراء ناشی شده است در عین حال تمسک به تمام این قرائات جایز است. طبق این مبنا هم آیه‌ای هفت گونه قرائت شود ما حکماً (نه واقعاً) هفت آیه خواهیم داشت.

۲. این قرائات ناشی از ذو ادبی است و اگر آیات با هم اختلاف داشتند شما حق رجوع به هر قرائت را ندارید؛ و چون قرائت اصلی را نمی‌شناسیم لذا باید در مقابل این قرائات متعدد توقف کنیم. (بعضی در اینجا می‌گویند که قرائت عاصم مقدم بر سایر قرائت خواهد بود.)

ويرشد إلى هذا : قول أبي عبد الله عليه‌السلام في ذمّ المخالفين : «إنّهم ضربوا القرآن بعضه ببعض ، واحتجّوا بالمنسوخ وهم يظنّون أنّه الناسخ ، واحتجّوا بالخاصّ وهم يظنّون أنّه العامّ ، واحتجّوا بأوّل الآية وتركوا السنّة في تأويلها ، ولم ينظروا إلى ما يفتح (١) الكلام وإلى ما يختمه ، ولم يعرفوا موارده ومصادره ، إذ لم يأخذوه عن أهله فضلّوا وأضلّوا» (٢).

وبالجملة : فالإنصاف يقتضي عدم الحكم بظهور الأخبار المذكورة في النهي عن العمل بظاهر الكتاب بعد الفحص والتتبّع في سائر الأدلّة ، خصوصا الآثار الواردة عن المعصومين عليهم‌السلام ؛ كيف ولو دلّت على المنع من العمل على هذا الوجه ، دلّت على عدم جواز العمل بأحاديث أهل البيت عليهم‌السلام.

ففي رواية سليم بن قيس الهلالي ، عن أمير المؤمنين عليه‌السلام : «إنّ أمر النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله مثل القرآن ، منه ناسخ ومنسوخ ، وخاصّ وعامّ ، ومحكم ومتشابه ، وقد كان يكون من رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله الكلام (٣) له وجهان ، وكلام عامّ وكلام خاصّ ، مثل القرآن» (٤).

وفي رواية ابن مسلم : «إنّ الحديث ينسخ كما ينسخ القرآن» (٥).

الأخبار الدالّة على جواز التمسّك بظاهر القرآن

هذا كلّه ، مع معارضة الأخبار المذكورة بأكثر منها ممّا يدلّ على

__________________

(١) كذا في المصدر وفي النسخ زيادة : «به».

(٢) الوسائل ١٨ : ١٤٨ ، الباب ١٣ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٦٢.

(٣) كذا في المصدر ، وفي النسخ زيادة : «يكون».

(٤) الوسائل ١٨ : ١٥٣ ، الباب ١٤ من أبواب صفات القاضي ، الحديث الأوّل.

(٥) الوسائل ١٨ : ٧٧ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٤.

جواز التمسّك بظاهر القرآن ، مثل خبر الثقلين ـ المشهور بين الفريقين (١) ـ وغيرها ممّا دلّ على الأمر بالتمسّك بالقرآن والعمل بما فيه (٢) ، وعرض الأخبار المتعارضة بل ومطلق الأخبار عليه (٣) ، وردّ الشروط المخالفة للكتاب في أبواب العقود (٤) ، والأخبار الدالّة ـ قولا و (٥) فعلا و (٦) تقريرا ـ على جواز التمسّك بالكتاب.

مثل قوله عليه‌السلام لمّا قال زرارة : من أين علمت أنّ المسح ببعض الرأس؟ فقال عليه‌السلام : «لمكان الباء» (٧) ، فعرّفه عليه‌السلام مورد استفادة الحكم من ظاهر الكتاب.

وقول الصادق عليه‌السلام في مقام نهي الدوانيقيّ عن قبول خبر النّمام : «إنّه فاسق ؛ وقال الله : ﴿إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا ... الآية» (٨).

__________________

(١) الوسائل ١٨ : ١٩ ، الباب ٥ من أبواب صفات القاضي ، الحديث ٩ ، ومسند أحمد بن حنبل ٣ : ١٤ ، وانظر كتاب حديث الثقلين للسيّد علي الحسيني الميلاني.

(٢) مثل ما في الوسائل ١١ : ١٣٠ ، الباب ٢ من أبواب جهاد النفس ، الحديث ٧.

(٣) الوسائل ١٨ : ٧٥ ـ ٨٠ ، الباب ٩ من أبواب صفات القاضي ، الأحاديث ١ ، ١١ ، ١٨ و ١٩.

(٤) الوسائل ١٢ : ٣٥٣ ، الباب ٦ من أبواب الخيار ، الحديث ٢.

(٥) في (م) : «أو».

(٦) في (ظ) ، (ل) و (م) : «أو».

(٧) الوسائل ١ : ٢٩١ ، الباب ٢٣ من أبواب الوضوء ، الحديث الأوّل.

(٨) الوسائل ٨ : ٦١٩ ، الباب ١٦٤ من أبواب أحكام العشرة ، الحديث ١٠ ، والآية من سورة الحجرات : ٦.

وقوله عليه‌السلام لابنه إسماعيل : «إنّ الله عزّ وجلّ يقول : ﴿يُؤْمِنُ بِاللهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ ، فإذا شهد عندك المؤمنون فصدّقهم» (١).

وقوله عليه‌السلام لمن أطال الجلوس في بيت الخلاء لاستماع الغناء ، اعتذارا بأنّه لم يكن شيئا أتاه برجله : «أما سمعت قول الله عزّ وجلّ : ﴿إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» (٢).

وقوله عليه‌السلام في تحليل العبد للمطلّقة ثلاثا : «إنّه زوج ؛ قال الله عزّ وجلّ : ﴿حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ» (٣) ، وفي عدم تحليلها بالعقد المنقطع : «إنّه تعالى قال : ﴿فَإِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَيْهِما» (٤).

وتقريره عليه‌السلام التمسّك بقوله تعالى : ﴿وَالْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ ، وأنّه نسخ بقوله تعالى : ﴿وَلا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ(٥).

وقوله عليه‌السلام في رواية عبد الأعلى ـ في حكم من عثر ، فوقع ظفره ، فجعل على إصبعه مرارة ـ : «إنّ هذا وشبهه يعرف من كتاب الله

__________________

(١) الوسائل ١٣ : ٢٣٠ ، الباب ٦ من أحكام الوديعة ، الحديث الأوّل ، والآية من سورة التوبة : ٦١.

(٢) الوسائل ٢ : ٩٥٧ ، الباب ١٨ من أبواب الأغسال المسنونة ، الحديث الأوّل ، والآية من سورة الإسراء : ٣٦.

(٣) الوسائل ١٥ : ٣٧٠ ، الباب ١٢ من أبواب أقسام الطلاق ، الحديث الأوّل ، والآية من سورة البقرة : ٢٣٠.

(٤) الوسائل ١٥ : ٣٦٩ ، الباب ٩ من أبواب أقسام الطلاق ، الحديث ٤ ، والآية من سورة البقرة : ٢٣٠.

(٥) الوسائل ١٤ : ٤١٠ ، الباب الأوّل من أبواب ما يحرم بالكفر ونحوه ، الحديث ٣ ، والآيتان من سورتي المائدة : ٥ ، والبقرة : ٢٢١.

﴿ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ ، ثمّ قال : امسح عليه» (١) ، فأحال عليه‌السلام معرفة حكم المسح على إصبعه المغطّى بالمرارة إلى الكتاب ، موميا إلى أنّ هذا لا يحتاج إلى السؤال ؛ لوجوده في ظاهر القرآن.

ولا يخفى : أنّ استفادة الحكم المذكور من ظاهر الآية الشريفة ممّا لا يظهر إلاّ للمتأمّل المدقّق ؛ نظرا إلى أنّ الآية الشريفة إنّما تدلّ على نفي وجوب الحرج ، أعني المسح على نفس الإصبع ، فيدور الأمر في بادئ النظر بين سقوط المسح رأسا ، وبين بقائه مع سقوط قيد «مباشرة الماسح للممسوح» ، فهو بظاهره لا يدلّ على ما حكم به الإمام عليه‌السلام ، لكن يعلم عند المتأمّل : أنّ الموجب للحرج هو اعتبار المباشرة في المسح ؛ فهو الساقط دون أصل المسح ، فيصير نفي الحرج دليلا على سقوط اعتبار المباشرة في المسح ، فيمسح على الإصبع المغطّى.

فإذا أحال الإمام عليه‌السلام استفادة مثل هذا الحكم إلى الكتاب ، فكيف يحتاج نفي وجوب الغسل أو الوضوء عند الحرج الشديد المستفاد من ظاهر الآية المذكورة ، أو غير ذلك من الأحكام التي يعرفها كلّ عارف باللسان من ظاهر القرآن ، إلى ورود التفسير بذلك من أهل البيت عليهم‌السلام.

ومن ذلك : ما ورد من أنّ المصلّي أربعا في السفر إن قرئت عليه آية القصر وجب عليه الإعادة ، وإلاّ فلا (٢) ، وفي بعض الروايات : «إن

__________________

(١) الوسائل ١ : ٣٢٧ ، الباب ٣٩ من أبواب الوضوء ، الحديث ٥. والآية من سورة الحج : ٧٨.

(٢) مستدرك الوسائل ٦ : ٥٣٩ ، الباب ١٢ من أبواب صلاة المسافر ، الحديث الأوّل.

قرئت عليه وفسّرت له» (١).

والظاهر ـ ولو بحكم أصالة الإطلاق في باقي الروايات ـ : أنّ المراد من تفسيرها له بيان أنّ المراد من قوله تعالى : ﴿فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا(٢) بيان الترخيص في أصل تشريع القصر وكونه مبنيّا على التخفيف ، فلا ينافي تعيّن القصر على المسافر وعدم صحّة الإتمام منه ، ومثل هذه المخالفة للظاهر يحتاج إلى التفسير بلا شبهة.

وقد ذكر زرارة ومحمّد بن مسلم للإمام عليه‌السلام : «إنّ الله تعالى قال : ﴿فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ(٣) ، ولم يقل : افعلوا ، فأجاب عليه‌السلام بأنّه من قبيل قوله تعالى : ﴿فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما» (٤).

وهذا ـ أيضا ـ يدلّ على تقرير الإمام عليه‌السلام لهما في التعرّض لاستفادة الأحكام من الكتاب والدخل والتصرّف في ظواهره.

ومن ذلك : استشهاد الإمام عليه‌السلام بآيات كثيرة ، مثل الاستشهاد لحلّية بعض النسوان بقوله تعالى : ﴿وَأُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ(٥) ، وفي

__________________

(١) الوسائل ٥ : ٥٣١ ، الباب ١٧ من أبواب صلاة المسافر ، الحديث ٤.

(٢) النساء : ١٠١ ، وفي النسخ وردت الآية هكذا : «لا جناح عليكم أن تقصروا».

(٣) في النسخ بدل «فليس عليكم جناح» : «لا جناح».

(٤) الوسائل ٥ : ٥٣٨ ، الباب ٢٢ من أبواب صلاة المسافر ، الحديث ٢ ، والآية من سورة البقرة : ١٥٨.

(٥) الوسائل ١٤ : ٣٧٧ ، الباب ٣٠ من أبواب ما يحرم بالمصاهرة ، الحديث ١١ ، والآية من سورة النساء : ٢٤.

عدم جواز طلاق العبد بقوله : ﴿عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ(١).

ومن ذلك : الاستشهاد لحلّيّة بعض الحيوانات بقوله تعالى : ﴿قُلْ لا أَجِدُ فِي ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً ... الآية (٢) ، إلى غير ذلك ممّا لا يحصى.

الدليل الثاني على عدم حجّية ظواهر الكتاب والجواب عنه

الثاني من وجهي المنع :

أنّا نعلم بطروّ التقييد والتخصيص والتجوّز في أكثر ظواهر الكتاب ، وذلك ممّا يسقطها عن الظهور.

وفيه :

أوّلا : النقض بظواهر السنّة ؛ فإنّا نقطع بطروّ مخالفة الظاهر في أكثرها.

وثانيا : أنّ هذا لا يوجب السقوط ، وإنّما يوجب الفحص عمّا يوجب مخالفة الظاهر.

فإن قلت : العلم الإجماليّ بوجود مخالفات الظواهر لا يرتفع أثره ـ وهو وجوب التوقّف ـ بالفحص ؛ ولذا لو تردّد اللفظ بين معنيين ، أو علم إجمالا بمخالفة أحد الظاهرين لظاهره (٣) ـ كما في العامّين من وجه وشبههما ـ وجب التوقّف فيه ولو بعد الفحص.

قلت : هذه شبهة ربما تورد على من استدلّ على وجوب الفحص

__________________

(١) الوسائل ١٥ : ٣٤١ ، الباب ٤٣ من أبواب مقدّمات الطلاق ، الحديث ٢ ، والآية من سورة النحل : ٧٥.

(٢) الوسائل ١٦ : ٣٢٤ ، الباب ٤ من أبواب كراهة لحوم الخيل والبغال ، الحديث ٦ ، والآية من سورة الأنعام : ١٤٥.

(٣) كذا في (ظ) ، (ل) و (م) ، وفي (ر) : «لظاهر الآخر».

عن المخصّص في العمومات بثبوت العلم الإجماليّ بوجود المخصّصات ؛ فإنّ العلم الإجماليّ إمّا أن يبقى أثره ولو بعد العلم التفصيليّ بوجود عدّة مخصّصات ، وإمّا أن لا يبقى ، فإن بقي فلا يرتفع بالفحص ، وإلاّ فلا مقتضي للفحص.

وتندفع هذه الشبهة : بأنّ المعلوم إجمالا هو وجود مخالفات كثيرة في الواقع فيما بأيدينا بحيث تظهر تفصيلا بعد الفحص ، وأمّا وجود مخالفات في الواقع زائدا على ذلك فغير معلوم ، فحينئذ لا يجوز (١) العمل قبل الفحص ؛ لاحتمال وجود مخصّص يظهر بالفحص (٢) ، ولا يمكن (٣) نفيه بالأصل ؛ لأجل العلم الإجماليّ ، وأمّا بعد الفحص فاحتمال وجود المخصّص في الواقع ينفى بالأصل السالم عن العلم الإجماليّ.

والحاصل : أنّ المنصف لا يجد فرقا بين ظواهر (٤) الكتاب والسنّة ، لا (٥) قبل الفحص ولا (٦) بعده.

ثمّ إنّك قد عرفت (٧) : أنّ العمدة في منع الأخباريّين من العمل بظواهر الكتاب هي الأخبار المانعة عن تفسير القرآن ، إلاّ أنّه يظهر من

__________________

(١) في (ص) ، (ر) و (ل) : «فلا يجوز».

(٢) كذا في (ت) ، (ل) ، (ه) ونسخة بدل (ص) ، وفي (ص) ، (ر) ، (ظ) و (م) بدل «بالفحص» : «بعد الفحص».

(٣) في (ت) ، (ل) و (ه) : «ولا يمكنه».

(٤) في (ت) ، (ل) و (ه) : «ظاهر».

(٥) لم ترد «لا» في (ظ) ، (ل) و (م).

(٦) لم ترد «لا» في (ظ) ، (ل) و (م).

(٧) راجع الصفحة ١٣٩.

كلام السيّد الصدر ـ شارح الوافية ـ في آخر كلامه : أنّ المنع عن العمل بظواهر الكتاب هو مقتضى الأصل ، والعمل بظواهر الأخبار خرج بالدليل ؛ حيث قال ـ بعد إثبات أنّ في القرآن محكمات وظواهر ، وأنّه ممّا لا يصحّ إنكاره ، وينبغي النزاع في جواز العمل بالظواهر ، وأنّ الحقّ مع الأخباريّين ـ ما خلاصته :

أنّ التوضيح يظهر بعد مقدّمتين :

الاولى : أنّ بقاء التكليف ممّا لا شكّ فيه ، ولزوم العمل بمقتضاه موقوف على الإفهام ، وهو يكون في الأكثر بالقول ، ودلالته في الأكثر تكون ظنّيّة ؛ إذ مدار الإفهام على إلقاء الحقائق مجرّدة عن القرينة وعلى ما يفهمون ، وإن كان احتمال التجوّز وخفاء القرينة باقيا.

الثانية : أنّ المتشابه كما يكون في أصل اللغة كذلك يكون بحسب الاصطلاح ، مثل أن يقول أحد : أنا استعمل العمومات ، وكثيرا ما اريد الخصوص من غير قرينة ، وربما اخاطب أحدا واريد غيره ، ونحو ذلك ، فحينئذ لا يجوز لنا القطع بمراده ، ولا يحصل لنا الظنّ به ، والقرآن من هذا القبيل ؛ لأنّه نزل على اصطلاح خاصّ ، لا أقول على وضع جديد ، بل أعمّ من أن يكون ذلك أو يكون فيه مجازات لا يعرفها العرب ، ومع ذلك قد وجدت فيه كلمات لا يعلم المراد منها كالمقطّعات.

ثمّ قال (١) :

قال سبحانه : ﴿مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ ... الآية (٢) ، ذمّ على اتّباع المتشابه ، ولم يبيّن لهم المتشابهات

__________________

(١) لم ترد «قال» في غير (ص).

(٢) آل عمران : ٧.

ما هي؟ وكم هي؟ بل لم يبيّن لهم المراد من هذا اللفظ ، وجعل البيان موكولا إلى خلفائه ، والنبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله نهى الناس عن التفسير بالآراء ، وجعلوا الأصل عدم العمل بالظنّ إلاّ ما أخرجه الدليل.

إذا تمهّدت (١) المقدّمتان ، فنقول : مقتضى الاولى العمل بالظواهر ، ومقتضى الثانية عدم العمل ؛ لأنّ ما صار متشابها لا يحصل الظنّ بالمراد منه ، وما بقى ظهوره مندرج في الأصل المذكور ، فنطالب بدليل جواز العمل ؛ لأنّ الأصل الثابت عند الخاصّة هو عدم جواز العمل بالظنّ إلاّ ما أخرجه الدليل.

لا يقال : إنّ الظاهر من المحكم ، ووجوب العمل بالمحكم إجماعيّ.

لأنّا نمنع الصغرى ، إذ المعلوم عندنا مساواة المحكم للنصّ ، وأمّا شموله للظاهر فلا.

إلى أن قال :

لا يقال : إنّ ما ذكرتم ـ لو تمّ ـ لدلّ على عدم جواز العمل بظواهر الأخبار أيضا ؛ لما فيها من الناسخ والمنسوخ ، والمحكم والمتشابه ، والعامّ (٢) المخصّص ، والمطلق (٣) المقيّد.

لأنّا نقول : إنّا لو خلّينا وأنفسنا ، لعملنا بظواهر الكتاب والسنّة مع عدم نصب القرينة على خلافها ، ولكن منعنا من ذلك في القرآن ؛ للمنع من اتّباع المتشابه وعدم بيان حقيقته ، ومنعنا رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله عن تفسير القرآن ، ولا ريب في أنّ غير النصّ محتاج إلى التفسير.

__________________

(١) كذا في (ص) ، وفي غيرها : «تمهّد».

(٢) في غير (ل) و (م) زيادة «و» ، وما أثبتناه مطابق للمصدر.

(٣) في غير (ل) و (م) زيادة «و» ، وما أثبتناه مطابق للمصدر.

وأيضا : ذمّ الله تعالى على اتّباع الظنّ وكذا الرسول صلى‌الله‌عليه‌وآله وأوصياؤه عليهم‌السلام ، ولم يستثنوا ظواهر القرآن.

إلى أن قال :

وأمّا الأخبار ، فقد سبق أنّ أصحاب الأئمّة عليهم‌السلام كانوا عاملين بأخبار الآحاد (١) من غير فحص عن مخصّص أو معارض ناسخ أو مقيّد ، ولو لا هذا لكنّا في العمل بظواهر الأخبار أيضا من المتوقّفين (٢) ، انتهى.

المناقشة فيها أفاده السيّد الصدر

أقول : وفيه مواقع للنظر ، سيّما في جعل العمل بظواهر الأخبار من جهة قيام الإجماع العمليّ ، ولولاه لتوقّف في العمل بها أيضا ؛ إذ لا يخفى أنّ عمل أصحاب الأئمّة عليهم‌السلام بظواهر الأخبار لم يكن لدليل شرعيّ خاصّ وصل إليهم من أئمّتهم ، وإنّما كان أمرا مركوزا في أذهانهم بالنسبة إلى مطلق الكلام الصادر من المتكلّم لأجل الإفادة والاستفادة ، سواء كان من الشارع أم غيره ، وهذا المعنى جار في القرآن أيضا على تقدير كونه ملقى للإفادة والاستفادة ، على ما هو الأصل في خطاب كلّ متكلّم.

نعم ، الأصل الأوّلي هي حرمة العمل بالظنّ ، على ما عرفت مفصّلا ، لكنّ الخارج منه ليس خصوص ظواهر الأخبار حتّى يبقى الباقي ، بل الخارج منه هو مطلق الظهور الناشئ عن كلام كلّ متكلّم القى إلى غيره للإفهام.

__________________

(١) كذا في (ظ) ، وفي غيرها : «واحد».

(٢) شرح الوافية (مخطوط) : ١٤٠ ـ ١٤٦.

ثمّ إنّ ما ذكره ـ من عدم العلم بكون الظواهر من المحكمات واحتمال كونها من المتشابهات ـ ممنوع :

أوّلا : بأنّ المتشابه لا يصدق على الظواهر لا لغة ولا عرفا ، بل يصحّ سلبه عنه ، فالنهي الوارد عن اتّباع المتشابه لا يمنع ؛ كما اعترف به في المقدّمة الاولى ، من أنّ مقتضى القاعدة وجوب العمل بالظواهر.

وثانيا : بأنّ احتمال كونها من المتشابه لا ينفع في الخروج عن الأصل الذي اعترف به.

ودعوى اعتبار العلم بكونها من المحكم هدم لما اعترف به من أصالة حجّية الظواهر ؛ لأنّ مقتضى ذلك الأصل جواز العمل إلاّ أن يعلم كونه (١) ممّا نهى الشارع عنه.

وبالجملة : فالحقّ ما اعترف به قدس‌سره ، من أنّا لو خلّينا وأنفسنا لعملنا بظواهر الكتاب ، ولا بدّ للمانع من إثبات المنع.

ثمّ إنّك قد عرفت ممّا ذكرنا : أنّ خلاف الأخباريّين في ظواهر الكتاب ليس في الوجه الذي ذكرنا ، من اعتبار الظواهر اللفظيّة في الكلمات الصادرة لإفادة المطالب (٢) واستفادتها (٣) ، وإنّما يكون خلافهم في أنّ خطابات الكتاب لم يقصد بها استفادة المراد من أنفسها ، بل بضميمة تفسير أهل الذكر ، أو أنّها ليست بظواهر بعد احتمال كون محكمها من المتشابه ، كما عرفت من كلام السيّد المتقدّم (٤).

__________________

(١) في (ظ) : «كونها».

(٢) في (ص) و (ل) : «المطلب».

(٣) في (ص) : «استفادته».

(٤) أي السيّد الصدر المتقدّم كلامه في الصفحة ١٥١.

وينبغي التنبيه على امور :

الأوّل :

توهّم عدم الثمرة في الخلاف في حجّية ظواهر الكتاب

أنّه ربما يتوهّم (١) بعض (٢) : أنّ الخلاف في اعتبار ظواهر الكتاب قليل الجدوى ؛ إذ ليست آية متعلّقة بالفروع أو الاصول (٣) إلاّ و (٤) ورد في بيانها أو في الحكم الموافق لها خبر أو أخبار كثيرة ، بل انعقد الإجماع على أكثرها. مع أنّ جلّ آيات الاصول والفروع ـ بل كلّها ـ ممّا تعلّق الحكم فيها بامور مجملة لا يمكن العمل بها إلاّ بعد أخذ تفصيلها من الأخبار (٥) ، انتهى.

الجواب عن التوهّم المذكور

أقول : ولعلّه قصّر نظره على (٦) الآيات الواردة في العبادات ؛ فإنّ أغلبها من قبيل ما ذكره ، وإلاّ فالإطلاقات الواردة في المعاملات ممّا يتمسّك بها في الفروع الغير المنصوصة أو المنصوصة بالنصوص المتكافئة ، كثيرة جدّا ، مثل : ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ(٧) ، و ﴿أَحَلَّ اللهُ الْبَيْعَ(٨) ،

__________________

(١) في (م) و (ه) : «توهّم».

(٢) وهو الفاضل النراقي.

(٣) في (ت) ، (ر) و (ه) : «والاصول».

(٤) «و» من (م) و (ه).

(٥) مناهج الأحكام : ١٥٦.

(٦) كذا في (ت) و (ه) ، وفي غيرهما : «إلى».

(٧) المائدة : ١.

(٨) البقرة : ٢٧٥.

و ﴿تِجارَةً عَنْ تَراضٍ(١) ، و ﴿فَرِهانٌ مَقْبُوضَةٌ(٢) ، و ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ(٣) ، و ﴿لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ(٤) ، و ﴿أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ(٥) ، و ﴿إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا(٦) ، و ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ(٧) ، و ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ(٨) ، و (عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى شَيْءٍ(٩) ، و ﴿ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ(١٠) ، وغير ذلك ممّا لا يحصى.

بل وفي العبادات أيضا كثيرة ، مثل قوله تعالى : ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ(١١) ، وآيتي (١٢) التيمّم والوضوء والغسل (١٣).

__________________

(١) النساء : ٢٩.

(٢) البقرة : ٢٨٣.

(٣) النساء : ٥.

(٤) الأنعام : ١٥٢ ، والإسراء : ٣٤.

(٥) النساء : ٢٤.

(٦) الحجرات : ٦.

(٧) التوبة : ١٢٢.

(٨) النحل : ٤٣ ، والأنبياء : ٧.

(٩) النحل : ٧٥.

(١٠) التوبة : ٩١.

(١١) التوبة : ٢٨.

(١٢) في (ت) ، (ر) ، (ص) و (ه) : «آيات».

(١٣) النساء : ٤٣ ، والمائدة : ٦.

وهذه العمومات وإن ورد فيها أخبار في الجملة ، إلاّ أنّه ليس كلّ فرع ممّا يتمسّك فيه بالآية ورد فيه خبر سليم عن المكافئ ، فلاحظ وتتبّع.

الثاني :

لو اختلفت القراءة في الكتاب

أنّه إذا اختلفت (١) القراءة في الكتاب على وجهين مختلفين في المؤدّى ، كما في قوله تعالى : ﴿حَتَّى يَطْهُرْنَ(٢) ، حيث قرئ بالتشديد من التطهّر الظاهر في الاغتسال ، وبالتخفيف (٣) من الطهارة الظاهرة في النّقاء من الحيض ، فلا يخلو : إمّا أن نقول بتواتر القراءات كلّها كما هو المشهور (٤) ، خصوصا في ما كان الاختلاف في المادّة ، وإمّا أن لا نقول كما هو مذهب جماعة (٥).

فعلى الأوّل : فهما بمنزلة آيتين تعارضتا ، لا بدّ من الجمع بينهما بحمل الظاهر على النصّ أو على الأظهر ، ومع التكافؤ لا بدّ من الحكم بالتوقّف والرجوع إلى غيرهما (٦).

__________________

(١) كذا في (خ) ، (د) ، (ف) و (ن) ، وفي نسخنا : «اختلف».

(٢) البقرة : ٢٢٢.

(٣) في (ت) ، (ر) ، (ص) و (ل) : «والتخفيف».

(٤) انظر القوانين ١ : ٤٠٦ ، ومفاتيح الاصول : ٣٢٢ ، ومناهج الأحكام : ١٥٠ ، وشرح الوافية (مخطوط) : ١٥٣ ـ ١٥٤.

(٥) ذكرهم في القوانين ومفاتيح الاصول ، وذهب إليه الفاضل النراقي في المناهج أيضا.

(٦) في هامش (م) زيادة العبارة التالية : «قال البيضاوي عند تفسير قوله تعالى : ﴿حَتَّى يَطْهُرْنَ : إنّ القراءتين آيتان يعمل بهما ، ثمّ فرّع على ذلك ما لا يخلو تفرّعه عن بحث».

وعلى الثاني : فإن ثبت جواز الاستدلال بكلّ قراءة ـ كما ثبت بالإجماع جواز القراءة بكلّ قراءة ـ كان الحكم كما تقدّم ، وإلاّ فلا بدّ من التوقّف في محلّ التعارض والرجوع إلى القواعد مع عدم المرجّح ، أو مطلقا بناء على عدم ثبوت الترجيح هنا (١) ، فيحكم باستصحاب الحرمة قبل الاغتسال ؛ إذ لم يثبت تواتر التخفيف ، أو بالجواز بناء على عموم قوله تعالى : ﴿فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ(٢) من حيث الزمان خرج منه أيّام الحيض على الوجهين في كون المقام من استصحاب حكم المخصّص أو العمل بالعموم الزمانيّ.

الثالث :

وقوع التحريف في القرآن لا يمنع من التمسّك بالظواهر

أنّ وقوع التحريف في القرآن ـ على القول به ـ لا يمنع من التمسّك بالظواهر ؛ لعدم العلم الإجماليّ باختلال الظواهر بذلك. مع أنّه لو علم لكان من قبيل الشبهة الغير المحصورة. مع أنّه لو كان من قبيل الشبهة المحصورة أمكن القول بعدم قدحه ؛ لاحتمال كون الظاهر المصروف عن ظاهره من الظواهر الغير المتعلّقة بالأحكام الشرعيّة العمليّة التي امرنا بالرجوع فيها إلى ظاهر الكتاب ، فافهم.

الرابع :

توهّم ودفع

قد يتوهّم (٣) : أنّ وجوب العمل بظواهر الكتاب بالإجماع مستلزم لعدم جواز العمل بظواهره (٤) ؛ لأنّ من تلك الظواهر ظاهر الآيات

__________________

(١) في (ص) و (ه) زيادة : «كما هو الظاهر».

(٢) البقرة : ٢٢٣.

(٣) ذكره المحقّق القمّي في القوانين ٢ : ١٠٩.

(٤) كذا في (ظ) ، (ل) و (م) ، وفي غيرها : «بظاهره».