درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۲۲: کتاب الخلع و المبارات ۵: حکم عضل زوجة

 
۱

خطبه

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

سه نکته در مورد طلاق خلع

نکته۱: طلاق خلع در صورتی صحیح است که زن نسبت به همسر خود، کراهت داشته باشد (مایل به ادامه زندگی با شوهر نباشد). حال اگر زن نسبت به شوهرش، کراهتی ندارد و به غرض دیگری (مثلا اصرار پدر و مادرش) بیاید و به شوهر مبلغی را بدهد و درخواست طلاق کند، طلاق خلع صحیح نیست و طلاق رجعی محسوب می‌شود و بذل هم باطل است (یا بائن است اگر شرایط بائن را داشته باشد) (حتی اگر فقط مرد کراهت داشته باشد، باز هم طلاق خلع صحیح نیست).

نکته۲: اگر مرد، زن را مجبور به پرداخت فدیه برای طلاق کند (مثلا با زن بدرفتاری کند تا زن مجبور شود با پرداخت مبلغی از او تقاضای طلاق کند) حکم چیست؟

پاسخ: اولا: کار مرد حرام است.

ثانیا: مرد، مالک آن بذلی که از جانب زوجة به او رسیده، نمی‌شود (زیرا تصرف اکراهی بوده است)

ثالثا: طلاق، طلاق خلع نیست.

نکته۳: در نکته قبل بیان شد که نباید زن را مجبور به پرداخت فدیه کرد. حال می‌خواهیم بگوییم که در یک مورد می‌توان زن را مجبور به طلاق کرد. (قول اول) آن هم در جایی است که زن «فاحشه مبینه» انجام دهد. به دو لیل:

دلیل اول: در آیه ۱۹ نساء خداوند می‌فرماید «وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ (زنان را زیر فشار قرار ندهید) لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ (تا بخشی از آن چه به عنوان مهریه به آن‌ها دادید را از چنگ آنها در آورید) إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ». در این آیه یک مورد استثناء برای این حکم (عدم جواز عضل) وجود دارد و آن در صورتی است که زن، فاحشه مبینه انجام دهد.

سؤال: «فاحشه مبینة» چیست؟

پاسخ: نظرات مختلفی در اینجا وجود دارد:

  • شهید: یعنی زنا. (در صورت زنا، عضل زن جایز است. عضل یعنی منع بعضی از حقوق زن یا جمیع حقوق زن بدون طلاق دادن)
  • برخی: ما یوجب الحد مطلقا.
  • برخی: هر معصیتی.

سؤال اصولی: استثناء از نهی، به چه معناست؟

پاسخ: استثناء از نهی، دلالت بر جواز می‌کند. مثل امر در مقام توهم حذر. حال در ما نحن فیه هم وقتی آیه می‌گوید «ولا تعضلوهن.. الا ان یاتین...» یعنی عزل در این مورد اشکالی ندارد و جایز است (نه اینکه واجب است)

دلیل دوم: دلیل دیگری برای عضل (در صورت ارتکاب فاحشه مبینه) این است که اگر زوجة زنا انجام دهد این احتمال وجود دارد که ولدی به او ملحق شود (فراش مرد فاسد بشود) ولی در عین حال حدی نیز بر زن زده نشود. در این صورت می‌شود مصداق آیه ۲۲۹ بقرة «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ». پس در این صورت می‌توان فدیة را دریافت کرد.

قول دوم: عضل مطلقا (حتی در صورتی که زن فاحشه مبینه مرتکب شود) جایز نیست. زیرا چنین فدیة ای، مصداق پرداخت اجباری است و لذا جایز نیست. در آیه ۴ سوره نساء خداوند می‌فرماید «وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً (از روی طیب خاطر و رضایت به زنان مهریه شان را پرداخت کنید) ۚ فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ (اگر زنان، از روی میل و رغبت چیزی را به شما پرداخت کردند) نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَرِيئًا (به راحتی بخورید)» پس طبق این آیه در صورتی می‌توان در این فدیه تصرف کرد که زن با طیب خاطر آن را پرداخت کرده باشد.

۴

تطبیق سه نکته در مورد طلاق خلع

﴿ ولا يصحّ الخلع إلّامع كراهتها * ﴾ له (صحیح نیست طلاق خلع مگر در صورت کراهت زن نسبت به زوج) ﴿ فلو ﴾ طلّقها (اگر مرد، زن را طلاق داد) والأخلاق ملتئمة (در حالی که هیچ کدام نسبت به یکدیگر کراهت ندارند یا فقط مرد کراهت دارد) و ﴿ لم تكره (زن کراهت ندارد) بطل البذل (بذل باطل است یعنی طلاق خلع محسوب نمی‌شود) ووقع الطلاق رجعيّاً (البته در صورتی که بعد از صیغه خلع، صیغه طلاق را آورده باشد) ﴾ من حيث البذل (بذل نمی‌تواند باعث بائن شدن این طلاق باشد)، وقد يكون بائناً من جهة اُخرى (در برخی موارد هم می‌تواند این طلاق بائن باشد ولی نه از حیث بذل)، ككونها غير مدخول بها، أو كون الطلقة ثالثة ﴿ ولو أكرهها على الفدية (اگر مرد، زن را تحت فشار بگذار و مجبور به پرداخت فدیه کند) فعل حراماً (اولا مرد کار حرامی را مرتکب شده است) ﴾ للإكراه بغير حقّ ﴿ ولم يملكها بالبذل (ثانیا زوج، مالک فدیة نمی‌شود) ﴾ لبطلان تصرّف المكرَه إلّاما استثني (گاهی بیع مُکرَه صحیح است. مثل جایی که قاضی شخص محتکر را مجبور به فروش می‌کند و جاهای دیگری که دلیل شرعی داریم) ﴿ وطلاقها رجعيّ ﴾ من هذه الجهة (از جهت بذل، رجعی است و نه بائن)؛ لبطلان الفدية، فلا ينافي كونه بائناً من جهة اُخرى (مدخوله بودن، طلاق سوم) إن اتّفقت (جهة اخری).

﴿ نعم لو أتت بفاحشة ﴾ مبيّنة (اگر زن فاحشه مبینه انجام دهد)، (فاحشه مبینه چیست؟) وهي الزنا، وقيل: ما يوجب الحدّ مطلقاً (چه زنا و چه غیر زنا) وقيل: كلّ معصية ﴿ جاز عَضْلُها (عضل زن جایز است. عضل یعنی:) ﴾ وهو منعها بعض حقوقها (زن را از بعضی از حقوقش منع کند مثلا از آن مقداری که باید هر ماه پیش آن زن برود، کمتر برود. پس عضل به معنی اذیت و آزار و کتک زدن و... نیست) أو جميعها (حقوق زن) من غير أن يفارقها ﴿ لتفتدي نفسها (تا زن بیاید و برای راحت شدن خود، فدیه بدهد)(دلیل اول:) لقوله تعالى: (وَلاٰ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مٰا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاّٰ أَنْ يَأْتِينَ بِفٰاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ) والاستثناء من النهي إباحة (این استثنائی که در آیه شریفه آمده سبب وجوب عضل نمی‌شود! بلکه صرفا اباحه را می‌رساند)؛ و (دلیل دوم:) لأنّها إذا زنت لم يؤمن أن تلحق به ولداً من غيره وتفسد فراشه (اگر زن، مرتکب زنا شود، مرد ایمن نیست از اینکه ملحق شود به او ولدی که متعلق به او نیست. یعنی ممکن است زن از غیر شوهرش حامله شود)، فلا تقيم حدود اللّٰه تعالى في حقّه (حدود الهی در مورد این زن اقامه نشود) فتدخل في قول اللّٰه تعالى: (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ يُقِيمٰا (زوجین) حُدُودَ اَللّٰهِ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَيْهِمٰا فِيمَا اِفْتَدَتْ بِهِ). 

وقيل (قول دوم): لا يصحّ ذلك (عضل صحیح نیست) ولا يستبيح المبذول مع العضل (در صورت عضل، مبذول مباح نیست برای زوج)؛ (دلیل اول:) لأنّه في معنى الإكراه، ولقوله تعالى: (فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ (اگر زن‌ها از روی طیب خاطر چیزی از صدقات را به شما دادند) نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً) والمشروط (جواز اکل) عدم عند عدم شرطه (طیب نفس) (وقتی طیب نفس نیست، جواز اکل هم نیست).

۵

قول سوم در عضل

قول سوم: آیه «وَلاٰ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مٰا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاّٰ أَنْ يَأْتِينَ بِفٰاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ» نسخ شده است به آیه ۲ نور «الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مئة جلدة» (آیه حد). زیرا وقتی اجراءحد شلاق، برای زن لازم شد، دیگر فدیه گرفتن معنی ندارد. زیرا برای یک گناه که دو مجازات قرار نمی‌دهند!

اشکال شهید ثانی به قول سوم: اولا: این دو آیه باهم منافاتی ندارد. می‌توان فرض کرد که هم شلاق بخورد و هم عضل شود. چه اشکالی دارد که چون زنا گناه بزرگی است، خداوند مجموع این دو عمل را، به عنوان مجازات آن در نظر گرفته باشد.

ثانیا: اصل بر عدم نسخ است.

سؤال: آیا طبق قول اول (عضل در صورت فاحشه مبینه جایز است)، مقدار فدیه نباید بیشتر از مقدار مهریه زن باشد، یا نه می‌تواند مرد به گونه‌ای عضل کند که زن بیشتر از فدیه را بدهد (مقدار فدیه مقید به اندازه مهریه است یا نه؟)

پاسخ: دو نظر در اینجا وجود دارد:

قول شهید اول: نباید بیشتر از مهریه دریافت شود (عضل نباید باعث شود که زن، بیشتر از مهریه پرداخت کند) زیرا

اولا: سبب ضرر عظیم برای زن می‌شود.

ثانیا: روایتی داریم: زنی به نام جمیله از شوهرش کراهت داشت. لذا از شوهرش جدا شد و باغی را به عنوان مهریه از شوهر دریافت کرد. پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بعد از طلاق به جمیله فرمودند «أتردّين عليه حديقته؟» (آیا باغ مرد را به او بر گرداندی؟). جمیله در جواب گفت: بیشتر از باغ را به او برگرداندم. بعد پیامبر فرمودند: نه! فقط باید باغ را بر می‌گرداندی.

۶

تطبیق قول سوم در عضل

وقيل (قول سوم): إنّ الآية الاُولى (لا تعضلوهن...) منسوخة بآية الحدّ (برای فاحشه مبینه‌ای که زن مرتکب شده است، شارع جریمه‌ای قرار داد. بعد در آیه حد جریمه دیگری را قرار داد. چون دو جریمه برای یک گناه معنی ندارد معلوم می‌شود نسخ صورت گرفته است) و (جواب شهید ثانی به قول سوم:) لم يثبت (نسخ ثابت نیست)؛ إذ لا منافاة بينهما (منافاتی بین جواز عضل و جاری کردن حد بر زانی و زانیة وجود ندارد)، والأصل عدم النسخ. وعلى الأوّل (عضل در صورت ارتکاب فاحشه مبینه جایز است) هل يتقيّد جواز العضل ببذل ما وصل إليها منه (مقید باشد جواز عضل، به بذل کردن آنچه رسیده است از جانب مرد به زن) من مهر وغيره فلا يجوز الزيادة عليه (زیاد‌تر از آنچه از مرد به زن رسیده است جایز نیست)، أم لا يتقيّد إلّابرضاه (حتی اگر بیشتر از مهریه هم باشد اشکالی ندارد)؟ اختار المصنّف الأوّل (نباید بیشتر از مهریه باشد) (دلیل اول:) حذراً من الضرر العظيم (ضرر زیادی که بر زن وارد می‌شود)، و (دلیل دوم:) استناداً إلى قول النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله لجميلة بنت عبد اللّٰه بن اُبيّ لمّا كرهت زوجها (جمیله از همسرش خوشش نمی‌آمد) ثابتَ بن قيس وقال (پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) لها (جمیله): «أتردّين عليه حديقته (باغ شوهرت را به او برگرداندی؟)؟» قالت: وأزيده (بیشتر از باغ را به شوهرم برگرداندم): «لا، حديقته فقط». (مرحوم آغا جمال: آیا این روایت مربوط به صورتی است که ثابت بن قیس همسرش را عضل کرده بود؟ یا نه این یک طلاق خلع معمولی بوده است؟ که در این صورت ربطی به بحث ما ندارد. لذا استناد به این روایت مشکل است)

ممنوع من التصرّف المنافي للاكتساب ومسوَّغ فيه من غير فرق بينهما ، فالفدية إن كانت غير اكتساب ـ كما هو الظاهر؛ لأنّ العائد إليها البضع وهو غير مال ـ لم يصحّ فيهما ، وإن اعتبر كونه معاوضة وأنّه كالمال من وجه وجب الحكم بالصحّة فيهما ، والأصحاب لم ينقلوا في ذلك خلافاً. لكن الشيخ رحمه‌الله في المبسوط حكى في المسألة أقوالاً : الصحّة مطلقاً ، والمنع مطلقاً ، واختار التفصيل وجعله الموافق لاُصولنا وتبعه الجماعة.

والظاهر أنّ الأقوال التي نقلها للعامّة ، كما هي عادته. فإن لم تكن المسألة إجماعيّة فالمتّجه عدم الصحّة فيهما إلّابإذن المولى.

﴿ ولا يصحّ الخلع إلّامع كراهتها * له ﴿ فلو طلّقها والأخلاق ملتئمة و ﴿ لم تكره بطل البذل ووقع الطلاق رجعيّاً من حيث البذل ، وقد يكون بائناً من جهة اُخرى ، ككونها غير مدخول بها ، أو كون الطلقة ثالثة ﴿ ولو أكرهها على الفدية فعل حراماً للإكراه بغير حقّ ﴿ ولم يملكها بالبذل لبطلان تصرّف المكرَه إلّاما استثني (١) ﴿ وطلاقها رجعيّ من هذه الجهة؛ لبطلان الفدية ، فلا ينافي كونه بائناً من جهة اُخرى إن اتّفقت.

﴿ نعم لو أتت بفاحشة مبيّنة ، وهي الزنا ، وقيل : ما يوجب الحدّ مطلقاً (٢) وقيل : كلّ معصية (٣) ﴿ جاز عَضْلُها وهو منعها بعض حقوقها أو جميعها من غير

__________________

(*) في (ق) و (س) : كراهيتها.

(١) كالمماطل بأداء الدين والمحجور عليه.

(٢) ذهب إليه المحقّق في المختصر النافع : ٢٠٢.

(٣) قاله الشيخ في التبيان ٣ : ١٥٠ ، والراوندي في فقه القرآن ٢ : ١٨٤ ، والطبرسي في مجمع البيان ٢ : ٢٤.

أن يفارقها ﴿ لتفتدي نفسها لقوله تعالى : (وَلاٰ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مٰا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاّٰ أَنْ يَأْتِينَ بِفٰاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ) (١) والاستثناء من النهي إباحة؛ ولأنّها إذا زنت لم يؤمن أن تلحق به ولداً من غيره وتفسد فراشه ، فلا تقيم حدود اللّٰه تعالى في حقّه فتدخل في قول اللّٰه تعالى : (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّٰ يُقِيمٰا حُدُودَ اَللّٰهِ فَلاٰ جُنٰاحَ عَلَيْهِمٰا فِيمَا اِفْتَدَتْ بِهِ) (٢).

وقيل : لا يصحّ ذلك ولا يستبيح المبذول مع العضل؛ لأنّه في معنى الإكراه ، ولقوله تعالى : (فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً) (٣) والمشروط عدم عند عدم شرطه (٤).

وقيل (٥) : إنّ الآية الاُولى (٦) منسوخة بآية الحدّ (٧) ولم يثبت؛ إذ لا منافاة بينهما ، والأصل عدم النسخ. وعلى الأوّل هل يتقيّد جواز العضل ببذل ما وصل إليها منه من مهر وغيره فلا يجوز الزيادة عليه ، أم لا يتقيّد إلّابرضاه؟ اختار المصنّف الأوّل (٨) حذراً من الضرر العظيم ، واستناداً إلى قول النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله لجميلة بنت

__________________

(١) و (٣) النساء : ١٩ و ٤.

(٢) البقرة : ٢٢٩.

(٣)

(٤) قاله الشافعي في أحد قوليه. اُنظر المغني والشرح الكبير ٨ : ١٧٨ ـ ١٧٩ ، وانظر المجموع ١٨ : ١٤٥ ـ ١٤٩ أيضاً.

(٥) قاله بعض المفسّرين مثل عطاء وغيره ، اُنظر تفسير الطبري ٤ : ٢١١ ، والجامع لأحكام القرآن ٥ : ٩٦ ، ومجمع البيان ٢ : ٢٤.

(٦) قوله تعالى : (وَلاٰ تَعْضُلُوهُنَّ ...).

(٧) قوله تعالى : (اَلزّٰانِيَةُ وَاَلزّٰانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وٰاحِدٍ مِنْهُمٰا مِائَةَ جَلْدَةٍ ...) النور : ٢.

(٨) وهو جواز العضل ، ولم نعثر على موضع اختياره. وقال في المسالك ٩ : ٤٢٢. ورجّح الشهيد في بعض تحقيقاته تقييده بما وصل إليها منه.

عبد اللّٰه بن اُبيّ لمّا كرهت زوجها ثابتَ بن قيس وقال لها : «أتردّين عليه حديقته؟» قالت : وأزيده : «لا ، حديقته فقط» (١) (٢).

ووجه الثاني إطلاق الاستثناء (٣) الشامل للزائد ، وعدّ الأصحاب (٤) مثل هذا خلعاً ، وهو غير مقيّد.

وفيه نظر؛ لأنّ المستثنى منه إذهاب بعض ما أعطاها ، فالمستثنى هو ذلك البعض ، فيبقى المساوي والزائد على أصل المنع ، فإن خرج المساوي بدليل آخر بقي الزائد. وإطلاق الخلع عليه محلّ نظر؛ لأنّها ليست كارهة أو (٥) الكراهة غير مختصّة بها بحسب الظاهر. وذكرها في باب الخلع لا يدلّ على كونها منه.

﴿ وإذا تمّ الخلع فلا رجعة للزوج قبل رجوعها في البذل ﴿ وللزوجة الرجوع * في البذل ما دامت في العدّة إن كانت ذات عدّة ، فلو خرجت عدّتها أو لم يكن لها عدّة ـ كغير المدخول بها والصغيرة واليائسة ـ فلا رجوع لها مطلقاً ﴿ فإذا رجعت هي حيث يجوز لها الرجوع صار الطلاق رجعيّاً يترتّب عليه أحكامه من النفقة وتحريم الاُخت والرابعة و ﴿ رجع هو إن شاء ما دامت العدّة

__________________

(١) السنن الكبرى ٧ : ٣١٣ ـ ٣١٤ ، والمستدرك ١٥ : ٣٨٦ ، الباب ١٣ من أبواب كتاب الخلع ، الحديث ٣.

(٢) هذا مقول قول النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله الأوّل الذي أشار إليه بقوله (واستناداً إلى قول النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله). (منه رحمه‌الله).

(٣) وهو قوله تعالى : (إِلاّٰ أَنْ يَأْتِينَ بِفٰاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ).

(٤) مثل الشيخ في المبسوط ٤ : ٣٤٣ ، والمحقّق في الشرائع ٣ : ٥٥ ، والعلّامة في القواعد ٣ : ١٥٧ ، وولده في الإيضاح ٣ : ٣٧٨.

(٥) في (ع) : والكراهة ، وفي (ف) : إذ الكراهة.

(*) في (ق) و (س) : الرجعة.