درس الروضة البهیة (بخش ۵) (الطلاق - الغصب)

جلسه ۴: اقسام طلاق ۴

 
۱

خطبه

۲

عبارت آغازین

۳

خلاصه مطالب جلسه قبل

در جلسه قبل، بحث به طلاق سنی بالمعنی الاخص رسید. در طلاق سنی بالمعنی الاخص برخی از اصحاب (عبدالله بن بکیر) گفتند که بعد از سومین طلاق، دیگر نیاز به محلّل نیست. بعد شهید ثانی کلام عبدالله بن بکیر را نقد کردند و در نهایت بیان شد که طبق نظر شهید اول و ثانی، به محلل در طلاق سوم نیاز است.

ادله شهید ثانی:

۱) روایت

۲) آیه ۲۲۹ و ۲۳۰ بقره

۳) لا خلاف: یعنی در این مساله، بین علمای شیعه اختلافی نیست (همه علما عقیده دارند که به محلّل نیاز است)

اشکال: چگونه می‌فرمایید «لا خلاف» در حالی که خودتان فرمودید عبدالله بن بکیر مخالف این قول است؟

پاسخ: عبدالله بن بکیر از شیعیان ۱۲ امامی محسوب نمی‌شود.

نکته: شهید ثانی عقیده دارند که بهتر بود که شهید اول اصلا در اینجا کلام عبدالله بن بکیر را نقل نمی‌کردند. وقتی بنای شهید اول این بود که در لمعه، احکام به صورت مختصر بیان شود، دیگر نیاز به بیان این قول شاذ نبود.

۴

طلاق حامل

سؤال۱: آیا زن حامله را می‌توان طلاق داد؟

پاسخ: شهید اول می‌فرمایند طلاق زن حامله جایز است. حتی می‌توان بیش از یکبار او را طلاق داد. (البته اقوال دیگری نیز وجود دارد که بحث از آن خواهد آمد)

سؤال۲: طلاق حامل، چه نوع طلاقی است؟

پاسخ: بستگی دارد. اگر مرد زن حامله را طلاق بدهد و بعد از طلاق به او رجوع بکند و وطی صورت بگیرد و دوباره در طهر غیر مواقعه طلاق بدهد، این می‌شود طلاق عدّی. اما اگر رجوع کرد ولی وطی نکرد، طلاق سنی بالمعنی الاعم است ولی عدّی نیست.

سؤال۳: آیا طلاق سنی بالمعنی الاخص، در مورد زن حامله فرض دارد؟

پاسخ: خیر. زیرا طلاق سنی بالمعنی الاخص، مشروط به انقضای عده است در حالی که عده زن حامله، به وضع حمل اوست. مگر کسی قائل شود به اینکه مرد اگر او را طلاق بدهد و صبر کند که این زن حامله عده‌اش تمام شود (وضع حمل کند) بعد دوباره بیاید و با او ازدواج کند و همین که صبر کرد تا وضع حمل کند، این نشان دهنده این است که این طلاق، طلاق سنی بالمعنی الاخص بوده است.

نکته: اینکه بیان شد در زن حامل، مطلقا امکان طلاق وجود دارد، این یکی از اقوال است. چند نظر در اینجا وجود دارد:

  • صدوقین: اگر مرد، قبل از وضع حمل یا مضیّ ثلاثه اشهر، رجوع کند، دیگر طلاق دوم تا وضع حمل او جایز نیست (یعنی زن حامله را فقط یکبار در وضع حمل می‌توان طلاق داد).
  • اسکافی: اگر مرد، قبل از وضع حمل یا مضیّ ثلاثه اشهر، رجوع کند و مواقعه کند دیگر طلاق دوم جایز نیست مگر اینکه یک ماه از مواقعه بگذرد.
  • اقوال دیگر.
۵

تطبیق طلاق حامل

﴿ والأصحّ احتياجه (رجوع) إليه (محلّل) ﴾ أي إلى المحلّل؛ للأخبار الصحيحة الدالّة (وسائل الشیعه، ج۲۲، ص۱۱۱) عليه وعموم القرآن الكريم (آیه ۲۲۹ و ۲۳۰ بقره) بل لا يكاد يتحقّق في ذلك (احتیاج به محلّل) خلاف؛ لأنّه لم يذهب إلى القول الأوّل أحد من الأصحاب (علمای امامیه) على ما ذكره جماعة وعبد اللّٰه بن بكير ليس من أصحابنا الإماميّة، ونسبة المصنّف له (عبدالله بن بکیر) إلى أصحابنا التفاتاً إلى أنّه من الشيعة في الجملة (ولو ۱۲ امامی نباشد)، بل من فقهائهم ـ على ما نقلناه عن الشيخ ـ وإن لم يكن إماميّاً. ولقد كان ترك حكاية قوله في هذا المختصر أولى (اعتراض شهید ثانی به شهید اول: قرار بود لمعه کتاب مختصری باشد لذا نیاز به نقل کلام عبدالله بن بکیر نبود).

﴿ ويجوز طلاق الحامل أزيد من مرّة ﴾ مطلقاً (در مقابل اقوالی که بعدا می‌آید. مثل قول صدوقین و اسکافی) على الأقوى ﴿ ويكون طلاق عدّة إن وطئ ﴾ بعد الرجعة ثمّ طلّق ﴿ وإلّا ﴾ يطأ بعدها (رجوع) ﴿ فسُنّة بمعناه الأعمّ (البته غیر عدّی) ﴾ وأمّا طلاق السنّة بالمعنى الأخصّ (یعنی طلاق بدهد و صبر کند که عده تمام بشود و بعد دوباره ازدواج کند) فلا يقع بها (حامل)؛ لأنّه مشروط بانقضاء العدّة ثمّ تزويجها ثانياً كما سبق و (حالیه) عدّة الحامل لا تنقضي إلّابالوضع (تا وضع حمل نکند که عده‌اش تمام نشده است)، وبه (وضع حمل) تخرج عن كونها حاملاً، فلا يصدق أنّها طُلّقت طلاقَ السُنّة بالمعنى الأخصّ ما دامت حاملاً، إلّا (شاید بتوان به یک صورت طلاق سنی بالمعنی الاخص را در زن حامل نیز متصور شد) أن يُجعل وضعها (حامل) قبل الرجعة كاشفاً عن كون طلاقها السابق طلاق سُنّة بذلك المعنى (طلاق سنی بالمعنی الاخص). (نظرات دیگر در جواز طلاق حامل) والأقوال هنا مختلفة كالأخبار والمحصَّل ما ذكرناه.

۶

بیان دو صورت در طلاق

مرحوم شهید دو صورت را ذکر فرموده‌اند:

صورت اول: اگر مردی می‌خواهد زنش را سه مرتبه طلاق بدهد، بهتر است طلاق‌ها را در طهر‌های مختلف انجام دهد. یعنی هر طلاق را در یک طهر انجام دهد (یعنی همه طلاق‌ها را در یک طهر غیر مواقعه قرار ندهد). اینکه ایشان می‌فرماید این نوع طلاق اولی است، به خاطر این است که در این صورت اختلافی بین علما وجود ندارد. به خلاف صورت بعدی که اختلافی است.

صورت دوم: اگر مردی هر سه طلاق زنش را در یک طهر (غیر مواقعه) انجام دهد، این محلّ اختلاف بین علماست. برخی قبول دارند و برخی قبول ندارند. شهید ثانی: به نظر من این نوع طلاق به شرط اینکه رجوع بین هر طلاق اتفاق بیفتد، صحیح است. به دلیل:

۱) عموم آیه ۲۲۹ و ۲۳۰ بقره: «الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ.... فَإِنْ طَلَّقَهٰا فَلاٰ تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتّٰى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ» در آیه شرط نکرده که حتما باید در یک طهر دیگر واقع بشود.

۲) روایات: وسائل الشیعه، ج۲۲، ص۱۴۴: عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ طَلَّقَ اِمْرَأَتَهُ ثُمَّ رَاجَعَهَا بِشُهُودٍ ثُمَّ طَلَّقَهَا ثُمَّ بَدَا لَهُ فَرَاجَعَهَا بِشُهُودٍ ثُمَّ طَلَّقَهَا فَرَاجَعَهَا بِشُهُودٍ تَبِينُ مِنْهُ قَالَ «نَعَمْ» قُلْتُ كُلُّ ذَلِكَ فِي طُهْرٍ وَاحِدٍ قَالَ «تَبِينُ مِنْهُ» قُلْتُ فَإِنْ فَعَلَ ذَلِكَ بِامْرَأَةٍ حَامِلٍ أَ تَبِينُ مِنْهُ قَالَ «لَيْسَ هَذَا مِثْلَ هَذَا».

نکته: اسحاق بن عمار (مثل عبدالله بن بکیر) فطحی مذهب است ولی ثقه است. لذا خیلی از علما روایات او را پذیرفته‌اند. علاوه بر اینکه این روایت معارض هم ندارد الا روایت عبدالرحمن بن حجاج از امام صادق عليه‌السلام. (نقل این روایت در لمعه با سایر منابع متفاوت است)

۷

تطبیق دو صورت در طلاق

﴿ والأولى تفريق (پخش کند) الطَلَقات على الأطهار ﴾ بأن يوقع كلّ طلقة في طهر غير طهر الطلقة السابقة (در یک طهر همه طلاق‌ها را واقع نکند) ﴿ لمن ﴾ أراد أن ﴿ يُطلّق ويراجع ﴾ أزيد من مرّة.

(این اولی که می‌گویید یعنی چه؟) وهذه الأولويّة بالإضافة إلى ما يأتي بعده، وإلّا فهو (موردی که بعدا می‌آید) موضع الخلاف (این یعنی اولی به معنی اجماعی بودن است) وإن كان أصحّ الروايتين صحّته (مورد بعدی)، وإنّما الأولى المُخرج من الخلاف أن يراجع ويطأ ثمّ يُطلّق في طهر آخر، فإنّ الطلاق هنا يقع إجماعاً.

(موردی که اختلافی است:) ﴿ ولو طلّق مرّات في طهر واحد ﴾ بأن يُطلّق ويراجع، ثمّ يطلّق ويراجع، وهكذا... ثلاثاً (البته باید بدون وطی باشد تا طهر غیر مواقعه باشد) ﴿ فخلاف أقربه الوقوع مع تخلّل الرجعة ﴾ بين كلّ طلاقين؛ لعموم القرآن (آیه نگفته حتما باید در چند طهر باشد) والأخبار الصحيحة بصحّة الطلاق لمن أراده في الجملة، إلّاما أخرجه الدليل (پس هر طلاق صحیح است الا ما خرج بالدلیل). وروى إسحاق بن عمّار عن أبي الحسن عليه‌السلام قال: «قلت له: رجل طلّق امرأته ثمّ راجعها بشهود، ثمّ طلّقها بشهود [ثمّ راجعها بشهود، ثمّ طلّقها بشهود] تبين منه؟ (آیا با این سه طلاق، از زنش جدا می‌شود؟) قال: نعم. قلت: كلّ ذلك في طهر واحد، قال: تبين منه». وهذه الرواية من الموثّق (چون با اینکه اسحاق بن عمار فطحی مذهب است ولی ثقه است)، ولا معارض لها إلّارواية عبد الرحمن بن الحجّاج عن الصادق عليه‌السلام «في الرجل يطلّق امرأته، له أن يراجعها؟ (آیا می‌تواند رجوع کند؟) قال: لا يطلّق الطلقة الاُخرى حتّى يمسّها (یعنی باید رجوع کند و وطی کند) ». وهي (روایت اخیر) لا تدلّ على بطلانه؛ نظراً إلى أنّ النهي في غير العبادة لا يفسد. (هرچند امام نهی کرده‌اند ولی چون این نهی در غیر عبادت است مفسد نیست. نهی در غیر عبادت مفسد نیست. به خلاف نهی در عبادت چون قصد قربت با مشکل مواجه می‌شوداین عبارت در وسائل الشیعه علامت سوال ندارد و بعد از له ان یراجعها یک و هم دارد. این می‌تواند نشانه این باشد که «له ان یراجعها و قال» همگی قول امام است. هرچند در بحث ما تاثیری ندارد این تفاوت)

۸

رجوع در طلاق

نکته: رجوع بعد از طلاق باعث می‌شود که آن طلاق، به منزله معدومه باشد. نه به منزله تزویج جدید. یعنی این رجوع، آن طلاق را کان لم یکن می‌کند.

سؤال: حالا این نکته چه تاثیری دارد؟

پاسخ: اگر بگوییم رجوع آن طلاق سابق را کان لم یکن می‌کند، اگر مرد خواست طلاق دومی بدهد این طلاق زن مدخول بها است ولو اینکه این دخول متعلق به خیلی وقت پیش بوده باشد. زیرا آن طلاق دیگر کان لم یکن شد. فرق در این است که اگر زن غیر مدخول بها بود دیگر طلاق او بائن است. به خلاف نظری که بگوید این رجوع عقد جدید است. ثمره این قول این است که اگر این زن را بخواهد طلاق بدهد بعد از رجوع، این طلاق می‌شود طلاق زن غیر مدخول بها و طلاق او می‌شود طلاق بائن.

لا يقبلون ما يقوله برأيه. قال : وقد وقع منه من العدول عن اعتقاد مذهب الحقّ إلى الفطحيّة ما هو معروف ، والغلط في ذلك أعظم من الغلط في إسناد فُتياً يعتقد صحّته لشبهة دخلت عليه إلى بعض أصحاب الأئمّة عليهم‌السلام (١).

﴿ والأصحّ احتياجه إليه أي إلى المحلّل؛ للأخبار الصحيحة الدالّة عليه (٢) وعموم القرآن الكريم (٣) بل لا يكاد يتحقّق في ذلك خلاف؛ لأنّه لم يذهب إلى القول الأوّل أحد من الأصحاب على ما ذكره جماعة (٤) وعبد اللّٰه بن بكير ليس من أصحابنا الإماميّة ، ونسبة المصنّف له إلى أصحابنا التفاتاً إلى أنّه من الشيعة في الجملة ، بل من فقهائهم ـ على ما نقلناه عن الشيخ ـ وإن لم يكن إماميّاً. ولقد كان ترك حكاية قوله في هذا المختصر أولى.

﴿ ويجوز طلاق الحامل أزيد من مرّة مطلقاً (٥) على الأقوى ﴿ ويكون طلاق عدّة إن وطئ بعد الرجعة ثمّ طلّق ﴿ وإلّا يطأ بعدها ﴿ فسُنّة بمعناه الأعمّ وأمّا طلاق السنّة بالمعنى الأخصّ فلا يقع بها؛ لأنّه مشروط بانقضاء العدّة ثمّ تزويجها ثانياً كما سبق (٦) وعدّة الحامل لا تنقضي إلّابالوضع ،

__________________

(١) التهذيب ٨ : ٣٦ ، ذيل الحديث ١٠٧ ، والوسائل ١٥ : ٣٥٦ ، الباب ٣ من أبواب أقسام الطلاق ، ذيل الحديث ١٦.

(٢) اُنظر الوسائل ١٥ : ٣٥٠ و ٣٥٧ ، الباب ٣ و ٤ من أبواب أقسام الطلاق.

(٣) وهو عموم قوله تعالى (فَإِنْ طَلَّقَهٰا فَلاٰ تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتّٰى تَنْكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ) البقرة : ٢٣٠.

(٤) مثل : ابن فهد الحلّي في المهذّب البارع ٣ : ٤٦٥ ، والفاضل المقداد في التنقيح الرائع ٣ : ٣٢٠.

(٥) سواء مضت ثلاثة أشهر أم لا.

(٦) في الصفحة ٣٦٠.

وبه تخرج عن كونها حاملاً ، فلا يصدق أنّها طُلّقت طلاقَ السُنّة بالمعنى الأخصّ ما دامت حاملاً ، إلّاأن يُجعل وضعها قبل الرجعة كاشفاً عن كون طلاقها السابق طلاق سُنّة بذلك المعنى. والأقوال هنا مختلفة (١) كالأخبار (٢) والمحصَّل ما ذكرناه.

﴿ والأولى تفريق الطَلَقات على الأطهار بأن يوقع كلّ طلقة في طهر غير طهر الطلقة السابقة ﴿ لمن أراد أن ﴿ يُطلّق ويراجع أزيد من مرّة.

وهذه الأولويّة بالإضافة إلى ما يأتي بعده ، وإلّا فهو موضع الخلاف وإن

__________________

(١) وهي أربعة :

الأوّل : قول الصدوقين في الرسالة والمقنع ، وهو أنّه إذا راجع الحبلى قبل أن تضع أو يمضي لها ثلاثة أشهر ثمّ أراد طلاقها ثانياً لم يكن له ذلك إلّابعد الوضع والطهر ، ولم يفصّلا ، اُنظر المختلف ٧ : ٣٦٢ ، والمقنع : ٣٤٦.

الثاني : قول الإسكافي وهو أنّه إذا أراد طلاقها بعد الرجعة وكان قد واقعها ، اشترط مضيّ شهر من المواقعة ، وكذا في الثالث ، ويحرم حتّى المحلّل ، اُنظر المختلف ٧ : ٣٦٢.

الثالث : قول الشيخ والقاضي وابن حمزة بالمنع من طلاق السنّة ، بمعنى أنّه إذا طلّقها وراجعها ولم يواقعها فليس له طلاقها حتّى تضع ما في بطنها ، اُنظر النهاية : ٥١٦ ـ ٥١٧ ، والمهذّب ٢ : ٢٨٥ ـ ٢٨٦ ، والوسيلة : ٣٢٢.

الرابع : قول ابن إدريس ، واختاره المتأخّرون ـ كما في غاية المرام ٣ : ٣١٨ ـ مثل المحقّق والعلّامة ، وهو أنّه يجوز طلاقها للسنّة كما يجوز للعدّة ، اُنظر السرائر ٢ : ٦٨٩ ، والشرائع ٣ : ٢٤ ، والنهاية ونكتها ٣ : ٤٤٢ ، والمختلف ٧ : ٣٦٤ ، والإيضاح ٣ : ٣١٧ ، وراجع للتفصيل الإيضاح ٣ : ٣١٦ ، والمهذّب البارع ٣ : ٤٦٨ ، والتنقيح الرائع ٣ : ٣٢١.

(٢) اُنظر الوسائل ١٥ : ٣٠٩ ، الباب ٢٧ من أبواب مقدّمات الطلاق ، و ٣٨٠ ، الباب ٢٠ من أبواب أقسام الطلاق ، و ٤١٧ ، الباب ٩ من أبواب العدد.

كان أصحّ الروايتين (١) صحّته ، وإنّما الأولى المُخرج من الخلاف أن يراجع ويطأ ثمّ يُطلّق في طهر آخر ، فإنّ الطلاق هنا يقع إجماعاً.

﴿ ولو طلّق مرّات في طهر واحد بأن يُطلّق ويراجع ، ثمّ يطلّق ويراجع ، وهكذا ... ثلاثاً ﴿ فخلاف أقربه الوقوع مع تخلّل الرجعة بين كلّ طلاقين؛ لعموم القرآن (٢) والأخبار الصحيحة (٣) بصحّة الطلاق لمن أراده في الجملة ، إلّاما أخرجه الدليل. وروى إسحاق بن عمّار عن أبي الحسن عليه‌السلام قال : «قلت له : رجل طلّق امرأته ثمّ راجعها بشهود ، ثمّ طلّقها بشهود [ثمّ راجعها بشهود ، ثمّ طلّقها بشهود] (٤) تبين منه؟ قال : نعم. قلت : كلّ ذلك في طهر واحد ، قال : تبين منه» (٥).

وهذه الرواية من الموثّق ، ولا معارض لها إلّارواية عبد الرحمن بن الحجّاج عن الصادق عليه‌السلام «في الرجل يطلّق امرأته ، له أن يراجعها؟ قال : لا يطلّق الطلقة الاُخرى حتّى يمسّها» (٦) وهي لا تدلّ على بطلانه؛ نظراً إلى أنّ

__________________

(١) اُنظر الوسائل ١٥ : ٣٧٨ ، الباب ١٩ من أبواب أقسام الطلاق ، الحديث ١ و ٢.

(٢) هو قوله تعالى : (اَلطَّلاٰقُ مَرَّتٰانِ فَإِمْسٰاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسٰانٍ) البقرة : ٢٩٥.

(٣) اُنظر الوسائل ١٥ : ٣٧٩ ، الباب ١٩ من أبواب أقسام الطلاق ، الحديث ٣ و ٥.

(٤) ما بين المعقوفتين لم يرد في المخطوطات ، إلّا أنّه صحّح في (ش) طبقاً لما في التهذيب ٨ : ٩٢ ، الباب ٣ في أحكام الطلاق ، الحديث ٢٣٦ ، والوسائل ونصّ الحديث فيهما : (رجل طلّق امرأته ثمّ راجعها بشهود ، ثمّ طلّقها ، ثمّ بدا له فراجعها بشهود ، ثمّ طلّقها فراجعها بشهود تبين منه؟ ...).

(٥) راجع الهامش رقم ٣ ، الحديث ٥.

(٦) الرواية الثانية [رواية عبد الرحمن بن الحجّاج ، الوسائل ١٥ : ٣٧٦ ـ ٣٧٧ ، الباب ١٧ من أبواب أقسام الطلاق ، الحديث ٢] حسنة السند ، والاُولى [رواية إسحاق بن عمّار] موثّقة لكنّها معتضدة بعموم القرآن والأخبار الصحيحة. (منه رحمه‌الله).

النهي في غير العبادة لا يفسد.

واعلم أنّ الرجعة بعد الطلقة تجعلها بمنزلة المعدومة بالنسبة إلى اعتبار حالها قبل الطلاق وإن بقي لها أثر في الجملة كعدّها من الثلاث ، فيبقى حكم الزوجيّة بعدها كما كان قبلها ، فإذا كانت مدخولاً بها قبل الطلاق ثمّ طلّقها وراجع ثمّ طلّق ، يكون طلاقها طلاق مدخول بها ، لا طلاق غير مدخول بها؛ نظراً إلى أنّ الرجعة بمنزلة التزويج الجديد فيكون طلاقها بعده واقعاً على غير مدخول بها؛ لما عرفت من أنّ الرجعة أسقطت حكم الطلاق ، ولولا ذلك (١) لم يمكن الطلاق ثلاثاً وإن فرّق الطلقات على الأطهار من غير دخول والروايات الصحيحة (٢) ناطقة بصحّتها حينئذٍ ، وكذا فتوى الأصحاب (٣) إلّامن شذّ (٤) وحينئذٍ فيكون الطلاق الثاني رجعيّاً لا بائناً ، وإن وقع بغير مدخول بها بالنسبة إلى ما بعد الرجعة ، فإنّها مدخول بها قبلها ، وهو كافٍ.

﴿ وتحتاج المطلّقة مطلقاً ﴿ مع كمال الطلقات ﴿ الثلاث إلى المحلّل للنصّ (٥) والإجماع. ومخالفة من سبق ذكره (٦) في بعض موارده

__________________

(١) في (ع) زيادة : لكان.

(٢) مثل صحيحة عبد الحميد وصحيحة البزنطي ، اُنظر الوسائل ١٥ : ٣٧٨ ، الباب ١٩ من أبواب أقسام الطلاق ، الحديث ١ و ٢.

(٣) لم يرد (الأصحاب) في (ع).

(٤) المخالف ابن أبي عقيل [نقل عنه العلّامة في المختلف ٧ : ٣٨٠] لا نعرف مخالفاً غيره. (منه رحمه‌الله).

(٥) المتقدّم تخريجه تفصيلاً في الصفحة ٣٦٢ ، الهامش رقم ٢.

(٦) وهو عبد اللّٰه بن بكير ، وسبق في الصفحة ٣٦١.