درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۱۷۹: زکات فطره (۲)

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

مقدار زکات فطره

مقدار زکات فطره:

مقدار زکات فطره بابت هر نفر یک صاع از طعام است. یک صاع، نزدیک به یک کیلوگرم است که ممکن است از گندم یا جو یا خرما یا کشمش یا برنجی که پوست روی آن جدا شده باشد یا کشک یا شیر، پرداخت شود.

مرحوم شهید می‌فرماید: موارد هفتگانه‌ای که در بالا بیان شد اگر زکات فطره از یکی از آن‌ها پرداخت شود مجزی است، حتی اگر قوت غالب شخص نباشد. یعنی غذای غالب سال شخص از این موارد نباشد اما اگر از آن‌ها پرداخت شود، اشکال ندارد. اما اگر می‌خواهد غیر از این موارد از موارد دیگر مثل نخود یا ماش یا لوبیا را به عنوان زکات فطره پرداخت کند، در صورتی مجزی است که قوت غالب آن شخص باشد. به عبارت دیگر اگر قوت غالب آن شخص باشد می‌تواند از غیر موارد هفتگانه، زکات فطره را پرداخت کند اما اگر قوت غالب نباشد، نمی‌تواند از غیر موارد هفتگانه، زکات فطره را پرداخت کند.

مرحوم شهید می‌فرماید: افضل این است که خرما را به عنوان زکات فطره پرداخت کند. یعنی به عنوان زکات فطره هر نفر، یک صاع خرما، پرداخت شود.

خرما چه ویژگی دارد که افضل موارد محسوب می‌شود؟

پاسخ: یک ویژگی خرما این است که نیاز به پختن و آماده کردن ندارد بلکه آماده خوردن است. به دلیل این که آماده خوردن است، اسرع منفعة و أقل کلفة است. ویژگی دیگر خرما این است که خرما هم جای غذا و هم جای خورشت را می‌گیرد. در مثل گندم که تبدیل به آرد و سپس نان می‌شود، نیاز به خورشت دارد. اما خرما اینگونه نیست. مرحوم شهید می‌فرماید: لاشتماله على القوت والإدام. هم مشتمل بر غذا است و هم مشتمل بر خورشت است.

در رتبه بعد از خرما، کشمش قرار دارد. زیرا لقربه من التمر في أوصافه. زیرا ویژگی‌هایی که برای خرما بیان شد، در کشمش هم قریب به آن وجود دارد.

در رتبه سوم بعد از کشمش، هر چیزی که بر قوت شخص غلبه دارد، پرداخت کند. به عبارت دیگر، قوت غالب شخص را به عنوان زکات فطره پرداخت کند. خواه از اجناس هفتگانه باشد و یا از غیر آن باشد.

۴

تطبیق مقدار زکات فطره

﴿ وقدرها صاع ﴾ عن كلّ إنسان (مقدار زکات فطره یک صاع است بابت هر فرد.) ﴿ من الحنطة (گندم) أو الشعير (جو) أو التمر (خرما) أو الزبيب (کشمش) أو الأرز (برنج. البته برنجی که) ﴾ منزوع القشر الأعلى (پوست روی برنج جدا شده باشد. نمی‌توان برنج را با وجود پوست روی آن وزن کرد و یک صاع به عنوان زکات فطره پرداخت کرد.) ﴿ أو الأقِط (کشک) ﴾ وهو لبنٌ جافّ (همان شیر خشکیده است.) ﴿ أو اللبن ﴾ (خود شیر را به عنوان زکات فطره پرداخت کند.) وهذه الاُصول (این اجناس هفتگانه‌ای که بیان شد) مجزيةٌ (مجزی است به عنوان زکات فطره) وإن لم تكن قوتاً غالباً. (هرچند که قوت غالب نباشد.) أمّا غيرها فإنّما يُجزئ مع غلبته في قوت المُخرج. (اما اگر خواست از غیر این موارد پرداخت کند. مثلا ماش، لوبیا و... را پرداخت کند. در صورتی مجزی است که غلبه در قوت مخرج داشته باشد. مخرج یعنی پرداخت کننده زکات. باید در قوت مخرج غلبه داشته باشد. یعنی بیشتر مصرف سال از آن باشد. اگر قوت غالب باشد از غیر موارد هفتگانه اشکالی ندارد.)

(پرداخت کدام یک از موارد بهتر است؟ می‌فرماید:) ﴿ وأفضلها التمر ﴾ (افضل این موارد، خرما است. بخاطر این که خرما را می‌توان بدون پختن، استفاده کرد.) لأنّه أسرع منفعةً وأقلّ كلفةً (بخاطر این که هم در منفعت رسانی سرعت بیشتری دارد. یعنی نیاز به پختن ندارد. و زحمتش کم است. اگر مثل گندم باشد باید آن را تبدیل به آرد کرد و سپس آن را پخت.)، ولاشتماله على القوت والإدام (وجه دیگر و دلیل افضلیت تمر این است که خرما هم مشتمل بر قوت است و هم مشتمل بر ادام است. یعنی معمولا خرما را با چیز دیگر نمی‌خورند. خرما هم خورشت محسوب می‌شود و هم غذا محسوب می‌شود. قوت یعنی غذا و ادام یعنی خورشت.) ﴿ ثمّ الزبيب ﴾ (در رتبه بعدی، کشمش قرار دارد.) لقربه من التمر في أوصافه (نزدیک به اوصافی که برای خرما بیان شد در کشمش نیز وجود دارد.) ﴿ ثمّ ما يغلب على قوته ﴾ من الأجناس وغيرها. (در رتبه سوم، آن چیزی که غلبه دارد بر قوت شخص پرداخت کننده. خواه از آن هفت مورد باشد و خواه از غیر آن موارد باشد. قوت غالب، در رتبه سوم قرار دارد.)

۵

جواز پرداخت قیمت طعام + لزوم وجود قصد قربت در زکات

معنای عبارت والصاع تسعة أرطالٍ ولو من اللبن في الأقوى:

مرحوم شهید اول چنین می‌فرماید: والصاع تسعة أرطالٍ ولو من اللبن في الأقوى.

ظاهر اولیه عبارت فوق این است که ولو من اللبن، قید برای تسعة ارطال است. یعنی ظاهر اولیه آن است که معنای عبارت چنین است: یک صاع، ۹ رطل است (هر ۳ رطل، نزدیک به یک کیلوگرم است.)، ولو از لبن طبق نظر اقوی. این بدان معنا است که قول غیر اقوی حکم می‌کند که صاع از لبن، تسعة ارطال نیست. به عبارت دیگر، بنابر نظر برخی، صاع، تسعة ارطال نیست اگر از لبن باشد.

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: چنین نظری در میان فقها، مطرح نیست. یعنی نظری وجود ندارد که حکم کند صاع در مورد لبن، ۹ رطل نیست و مثلا ۶ یا ۴ رطل است. لذا مرحوم مصنف، نباید ظاهر عبارت را قصد کرده باشد. بنابر این، چه معنایی مراد نظر مرحوم شهید اول بوده است؟

مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: این عبارت بر خلاف ظاهری که دارد مراد از آن این است که ولو من اللبن، غایت باشد برای وجوب صاع. در حقیقت معنای عبارت این است: و یجب الصاع ولو من اللبن. واجب است صاعی که ۹ رطل است، ولو از لبن. به عبارت دیگر، حتی که از لبن هم باشد، بازهم صاع، واجب است. البته صاع بنابر قول اقوی، برابر است با ۹ رطل. اما برخی صاع را در مورد لبن، ۶ رطل می‌دانند. البته در این که یک صاع، ۶ رطل یا ۴ رطل نیست، اجماع وجود دارد. اما برخی گفته‌اند اگر ۶ رطل پرداخت کند کافی است. برخی دیگر حکم کرده‌اند اگر ۴ رطل پرداخت کند، کافی است، ولو این که صاع همان ۹ رطل است. یعنی در این که صاع، برابر است با ۹ رطل، بحثی نیست. اما در لبن اگر ۶ رطل یا ۴ رطل پرداخت کند، کفایت می‌کند.

جواز پرداخت قیمت طعام به جای اصل طعام:

سپس مرحوم شهید می‌فرماید: جایز است به جای این که خود طعام را به عنوان زکات فطره پرداخت کند، قیمت طعام را به نرخ روز، پرداخت کند. مثلا پول سه کیلو خرما یا پول سه کیلو برنج را پرداخت کند. البته روایاتی وجود دارد که فرموده است، برای هر صاع یک درهم یا برای هر صاع $\frac{۲}{۳} $ درهم پرداخت کنید. مرحوم شهید می‌فرماید: این روایت در صدد بیان این نکته نیست که در تمام زمان‌ها به جای هر صاع می‌توان یک درهم یا $\frac{۲}{۳} $ درهم را پرداخت کنید. این روایات حمل می‌شود بر این که در زمان صدور روایت، قیمت یک صاع گندم، یک درهم یا $\frac{۲}{۳} $ درهم بوده است. بر این اساس یک درهم و $\frac{۲}{۳} $ درهم را بیان نموده‌اند و این بدان معنا نیست که اگر در هر زمانی یک درهم پرداخت شود کفایت می‌کند.

لزوم وجود نیت قربة الی الله در هنگام پرداخت زکات:

هم در زکات فطره و هم در زکات مال که مالک و وکیل مالک که می‌خواهد زکات را به مستحق یا وکیل مستحق پرداخت کند، واجب است که نیت کند. چون زکات از واجبات عبادیه است، واجب است که نیت بکند. یعنی قصد زکات دادن قربة الی الله داشته باشد.

البته در خصوص جایی که پرداخت کننده زکات، پول را به وکیل عام مستحق پرداخت می‌کند. وکیل عام مستحق یعنی امام معصوم یا نائب امام. اگر شخص، زکات را به امام معصوم یا وکیل یا فقیه یا عامل زکات، پرداخت می‌کند، اگر قابض (امام یا نائب امام) هنگام دفع زکات نیت کند، کافی است. یعنی همین مقدار که امام یا نائب امام نیت کند که این مال، زکات است، کفایت می‌کند و در حقیقت زکات پرداخت شده است.

۶

تطبیق جواز پرداخت قیمت طعام + لزوم وجود قصد قربت در زکات

﴿ والصاع تسعة أرطالٍ ولو من اللبن في الأقوى ﴾ (یک صاع، برابر با ۹ رطل است، ولو این که از لبن باشد؛ طبق نظر اقوی. بیان شد که ظاهر عبارت این است که صاع ۹ رطل است طبق قول اقوی ولو از لبن. این بدان معنا است که طبق قول غیر اقوی، صاع از لبن، ۹ رطل نیست. در حالی که اجماعی است و همه قبول دارند که یک صاع، ۹ رطل است، حتی از لبن. لذا مرحوم شهید ثانی می‌فرماید:) هذا (قید ولو من اللبن) غايةٌ لوجوب الصاع لا لتقديره (غایت برای وجوب صاع است. یعنی انگار عبارت برخلاف ظاهرش این گونه بوده است که تجب تسعة ارطال ولو من اللبن که ولو من اللبن، قید تجب باشد. یعنی واجب است تسعة ارطال، ولو من اللبن، طبق قول اقوی.

قول غیر اقوی حکم دیگری را بیان می‌کند.

لا لتقدیره یعنی نه برای مقدار صاع که تسعة ارطال باشد. یعنی ولو من اللبن، قید تسعة ارطال نیست.)، فإنّ مقابل الأقوى إجزاء ستّة أرطالٍ منه أو أربعة (در مقابل قول غیر اقوی این است که اگر ۶ رطل پرداخت شود، کافی است. یا اگر ۴ رطل شیر پرداخت کند، کافی است.) لا أنّ الصاع منه قدرٌ آخر. (نه این که یک صاع از لبن، مقدار دیگری است. صاع، همان ۹ رطل است و این را همه گان پذیرفته‌اند. اما با این که صاع را ۹ رطل می‌دانیم اما در خصوص شیر فرموده‌اند اگر ۶ رطل یا ۴ رطل پرداخت کند، کافی است. بنابر این، مشخص می‌شود که قید تسعة ارطال نیست.)

﴿ ويجوز إخراج القيمة بسعر الوقت ﴾ (و جایز است که دفع کند قیمت طعام‌ها را به قیمت روز) من غير انحصارٍ في درهمٍ عن الصاع أو ثلثي درهم. (به جهت این که روایاتی وجود دارد که حکم می‌کند می‌تواند به جای یک صاع، یک درهم یا $\frac{2}{3} $ درهم پرداخت کند، می‌فرماید: منحصر نیست در درهم بابت یک صاع یا $\frac{2}{3} $ درهم بابت یک صاع. اینگونه نیست که در تمام زمان‌ها اگر یک درهم پرداخت کند، کافی باشد.) وما ورد منها مقدّراً منزّل على سعر ذلك الوقت. (آن روایاتی که وارد شده و بیان فرموده یک درهم یا $\frac{2}{3} $درهم کافی است، حمل می‌شود بر قیمت آن روز. یعنی امام علیه السلام، قیمت آن روز را فرمودند و نمی‌خواهند بیان فرمایند که این قیمت در تمام زمان‌ها کافی است.

در روایت چنین بیان شده است: وَ سُئِلَ عَنْ قَدْرِ اَلْقِيمَةِ _از مقدار قیمت صاع، سوال شد. _ فَقَالَ دِرْهَمٌ _حضرت فرمودند: یک درهم_ فِي اَلْغَلاَءِ وَ اَلرُّخْصِ. قَالَ وَ رُوِيَ: أَنَّ أَقَلَّ اَلْقِيمَةِ فِي اَلرُّخْصِ ثُلُثَا دِرْهَمٍ. _اقل قیمت در جنس پایین $\frac{2}{3} $ درهم است. _ این قیمت‌ها، قیمت روز است. جالب این است که مرحوم شیخ حر پس از نقل این روایات می‌فرماید: أقول _می گویم_: ذكر المفيد _مرحوم شیخ مفید فرموده است: _ أن ذلك متعلّق بقيمة الصاع في وقت المسألة عنه. _قیمتی که امام فرموده است، قیمت آن روز بوده است و ربطی به زمان اکنون ندارد. _) ﴿ وتجب النيّة فيها وفي الماليّة ﴾ (واجب است نیت هم در زکات فطره و هم در زکات مال. در هر دو باید نیت شود. زیرا زکات از عبادات است و عبادت قصد قربت لازم دارد و باید به نیت زکات و قصد قربت، پرداخت شود. چه کسی نیت کند؟ می‌فرماید:) من المالك أو وكيله (وکیل المالک. مالک که می‌خواهد پرداخت کند یا وکیل مالک که می‌خواهد پرداخت کند) عند الدفع إلى المستحقّ (هنگامی که می‌خواهد زکات را به مستحق پرداخت کند باید نیت کند.)، أو وكيله (وکیل المستحق. هنگامی که زکات را به مستحق یا به وکیل مستحق پرداخت می‌کند، باید نیت کند. وکیل مستحق کیست؟ می‌فرماید: گاهی وکیل مستحق،) عموماً (وکیل عام است) كالإمام (مثل امام) ونائبه (و نائب امام. چه نائب امام، نائب عام باشد، مثل فقیه یا نائب خاص باشد، مثل عامل زکات. بنابر این، وکیل مستحق می‌تواند وکیل عام باشد.) عامّاً أو خاصّاً، أو خصوصاً (خصوصا، عطف به عموماً می‌شود. خصوصاً یعنی وکیل مستحق اما وکیل خاص. مثل این که فقیر بیمار است و پسرش را وکیل می‌کند و او را مأمور می‌کند که زکات او را بگیرد.) كوكيله (مثل وکیل مستحق. بنابر این واجب است نیت کردن از جانب مالک یا وکیل مالک، هنگام دفع به مستحق یا وکیل) ولو لم ينو المالك عند دفعها إلى غير المستحقّ ووكيله الخاصّ فنوى القابض عند دفعها إليه أجزأ. (اگر مالک در هنگام دفع نیت زکات نکرد. در این صورت، گاهی زکات را به مستحق پرداخت می‌کند و نیت نمی‌کند و گاهی به وکیل خاص مستحق پرداخت می‌کند و نیت نمی‌کند. در این دو صورت کافی نیست و به منزله عدم پرداخت زکات است.

اما گاهی، زکات را به وکیل عام مستحق _امام یا نائب امام_ پرداخت می‌کند. بنابر این، معنای عبارت چنین می‌شود: اگر نیت نکند مالک هنگام دفع زکات به امام یا نائب امام، اما امام یا نائب امام که زکات را می‌گیرد، به نیت زکات آن مال را اخذ کند. در هنگام دفع زکات به او اگر نیت کند آن قابض، کفایت می‌کند.)

۷

عزل مال زکوی از سایر اموال + محل مصرف زکات

تعیین مال زکوی در میان سایر اموال:

اگر جدا و عزل کند کسی که زکات بدهکار است _چه در زکات مال مانند گاو و گوسفند و... و چه در زکات فطره_، یعنی مال زکوی را از سایر اموال خویش جدا کند. به این صورت که معیّن کند آن زکات را در مال خاصی به مقدار زکات در نیت خویش. یعنی مالک بگوید این مال، برای زکاتی که بدهکار هستم، باشد. در این مساله دو صورت قابل تصور است.

۱) عزل به جهت عذری است که مانع از تعجیل در اخراج و دفع زکات است. یعنی نمی‌تواند آن را به صاحبش برساند. مثلا چون دسترسی به فقیر ندارد نمی‌تواند در پرداخت زکات تعجیل کند.

پس از آن که مالک، مال را جدا کرد، سارق، آن را به سرقت برد یا تلف شد. به هر دلیل، اگر آن مال زکوی بدون کوتاهی مالک، تلف شد، مالک ضامن نیست.

چرا ضامن نیست؟

چون مالک برای عزل کردن، عذر داشته است. در تلف شدن مال زکوی، کوتاهی از سمت مالک نبوده است. بنابر این به منزله وکیل مستحق زکات است در حفظ مال معزول. وکیل هم اگر کوتاهی نکرده باشد، ضامن نیست.

۲) بدون عذر عزل کرده است. یعنی با وجود این که دسترسی به فقیر داشت اما آن مال زکوی را به او پرداخت نکرد.

مرحوم شهید می‌فرماید: اگر بدون عذر، مال زکوی را عزل کند اگر آن مال تلف شود، ضامن است حتی اگر بدون کوتاهی مالک، تلف شده است. مثلا اگر گوسفند مریض شد و تلف شد. البته اگر عزل را بدون عذر مجاز بدانیم. یعنی قائل باشیم که عزل جایز است ولو این که عذر نداشته باشد، عزل جایز است. چون اگر اساسا عزل بدون عذر را جایز ندانیم، اصل مال زکات تلف نشده است. یعنی عزل مجاز نبوده است که مال عزل شده را مال زکات بدانیم و سپس بگوییم مال زکات تلف شده است. لذا هنگامی که مال زکات تلف نشده است، ضمان یا عدم ضمان معنا ندارد.

سوال: در صورت عزل لا لعذر، اگر مطلقا این شخص ضامن است، پس عزل چه فایده و ثمره‌ای دارد؟

پاسخ: مرحوم شهید می‌فرماید: فایده عزل در این صورت این است که زکات در مال معزول منحصر می‌شود. یعنی این مال می‌شود زکات و هنگامی که مال خاصی زکات شود، تصرف در آن مال برای مالک جایز نیست. نماء آن مال معزول برای مستحق زکات می‌شود و هم خود مال و هم نماء مال در ضمان مالک است که آن را بدون عذر عزل کرده است.

محل مصرف زکات فطره:

محل مصرف زکات فطره همان هشت موردی است که در زکات مال گذشت. یعنی همان گونه که می‌توان در آن هشت مورد، زکات مال را مصرف کرد، زکات فطره را نیز می‌توان مصرف کرد.

مستحب است که به هر فقیر، کمتر از یک صاع، طعام داده نشود. یعنی حداقل مقداری که به هر فقیر پرداخت می‌شود، سه کیلو از طعام باشد. البته باید توجه داشت که مشهور این را واجب می‌دانند. یعنی از نظر مشهور، واجب است که کمتر از صاع، پرداخت نشود. اما کسانی که مستحب می‌دانند، فرقی قائل نیستند بین صورتی که زکاتی که پرداخت می‌کند، زکات خودش باشد یا زکات کسی باشد که عیال او است. در هر صورت مستحب است که کمتر از یک صاع پرداخت نشود. مگر در صورتی که تعداد فقرا متعدد و مقدار زکات کم باشد. مثلا شخصی می‌خواهد ۱۵ کیلو گندم به عنوان زکات فطره پرداخت کند اما ۱۰ فقیر وجود دارد. در این صورت نمی‌توان به هر یک، یک صاع پرداخت کرد بلکه به هر نفر یک کیلو و پانصد گرم، گندم می‌رسد.

سوال: آیا لازم است که زکات را بصورت مساوی بین مستحقین تقسیم کرد؟

پاسخ: مرحوم شهید می‌فرماید: خیر لازم نیست که بصورت مساوی تقسیم شود. گرچه اگر ترجیحی وجود نداشته باشد، تقسیم بصورت مساوی بهتر است. اگر ترجیحی وجود داشته باشد به صاحب مرجح، بیشتر عطا می‌شود اما اگر ترجیح وجود ندارد، تسویه استحباب دارد.

در میان کسانی که به آن‌ها، زکات پرداخت می‌کنیم، در رتبه اول فقراء بستگان هستند. یعنی در ابتدا باید فقراء از بستگان را مقدم کند. در رتبه دوم، همسایه مقدم می‌شود. مستحب است که بین اقرباء، همسایگان و... ترجیح دهد اهل فضل را. چه اهل فضل به علم و چه اهل علم به زهد و... باشد که مستحب است این گروه‌ها را ترجیح دهد. همچنین ترجیح دهد اهل فضل را در سایر مراتب اعطا. مثلا اگر گندم خوب و متوسط دارد، گندم خوب را به اهل فضل و علم، پرداخت کند.

۸

عزل مال زکوی از سایر اموال + محل مصرف زکات

﴿ ومن عزل إحداهما ﴾ (اگر کسی جدا کند یکی از دو زکات را. یعنی زکات مال و زکات فطره را جدا کند.) بأن عيّنها (به این که معین کند زکات را) في مالٍ خاصٍّ بقدرها (به قدر زکات) بالنيّة (با نیت بگوید آن مال باشد مال زکات.) ﴿ لعذرٍ ﴾ (عزل بخاطر وجود عذر باشد.) مانعٍ من تعجيل إخراجها (عذری داشته باشد که آن عذر مانع است از این که بخواهد عجله کند در دفع آن مال. مثلا عذر مالک این است که دسترسی به فقیر ندارد. اگر لعذر عزل کرد) ﴿ ثمّ تلفت ﴾ بعد العزل بغير تفريط (بدون تفریط آن مال زکوی از بین رفت و تلف شد.) ﴿ لم يَضمن ﴾ (در این صورت، مالک ضامن نیست.) لأنّه بعد ذلك (بخاطر این که بعد العزل) بمنزلة الوكيل في حفظها. (هنگامی که عزل کرده و عزل هم جایز بوده است می‌شود وکیل در حفظ آن مال و چون کوتاهی نکرده است، ضامن نیست.) ولو كان لا لعذرٍ (ضمیر کان به عزل زکات بازگشت دارد. اگر عزل بدون عذر باشد) ضمن مطلقاً (مطلقا ضامن است. مطلقا یعنی حتی اگر بدون افراط و تفریط تلف شود، ضامن می‌باشد. البته) إن جوّزنا العزل معه. (اگر مجاز بدانیم عزل را با عدم عذر. معه یعنی مع عدم العذر. با وجود عذر اگر عزل را جایز بدانیم، چون اگر عزل را جایز ندانیم و عزل شرعا انجام نشده باشد، دیگر مال زکوی تلف نشده است که بحث ضمان مطرح شود. اگر با نبود عذر مطلقا ضامن است، عزل چه فایده و ثمره‌ای دارد؟ می‌فرماید:) وتظهر فائدة العزل في انحصارها في المعزول (ظاهر می‌شود فایده عزل در این که منحصر می‌شود زکات در آن مال معزول. یعنی هنگامی که اصل عزل را جایز دانستیم، هنگامی که گوسفند را عزل کرده باشد، هرچند که اگر تلف شود، ضامن می‌باشد اما آن گوسفند خاص، برای زکات می‌شود)، فلا يجوز التصرّف فيه (لذا دیگر مالک نمی‌تواند در آن مال خاص _گوسفند_ تصرف کند.)، ونماؤه تابع (نماء گوسفند جدا شده تابع خود اصل گوسفند است. مثلا اگر گوسفند بره آورد، بره برای زکات می‌شود.)، وضمانه كما ذكر. (ضمیر ضمانه به نماء بازگشت دارد. یعنی همچنان که خود گوسفند را ضامن است، ضمان آن نماء هم مانند خود گوسفند است.)

﴿ ومصرفها مصرف الماليّة ﴾ (محل مصرف زکات فطره همان محل مصرف زکات مال است. یعنی می‌تواند در آن هشت مورد، مصرف کند.) وهو الأصناف الثمانية.

﴿ ويستحبّ أن لا يقصر العطاء ﴾ للواحد ﴿ عن صاعٍ ﴾ على الأقوى، (مستحب است که عطا به یک نفر، کمتر از یک صاع نباشد. بنابر قول اقوی. یعنی اقوی این است که استحباب دارد. البته) والمشهور أنّ ذلك على وجه الوجوب (مشهور حکم کرده‌اند بر این که نباید کمتر از یک صاع باشد، واجب است.)، ومال إليه في البيان (تمایل پیدا کرده است مرحوم مصنف به وجوب در کتاب البیان.) ولا فرق بين صاع نفسه ومن يعوله (فرقی نیست که صاع خودش را می‌خواهد پرداخت کند یا صاع کسانی که نان خور او هستند. در هر صورت استحباب یا وجوب دارد که کمتر از یک صاع به فقیر پرداخت نشود. تنها یک مورد استثناء وجود دارد. که می‌فرماید:) ﴿ إلّامع الاجتماع ﴾ أي اجتماع المستحقّين ﴿ وضيق المال ﴾ (مگر در صورت تعدد مستحقین. مثلا ۱۰ فقیر طلب زکات می‌کنند و تنها ۵ صاع، زکات وجود دارد. در این صورت) فيسقط الوجوب أو الاستحباب (لازم نیست که به هر فقیر، یک صاع پرداخت شود اگر واجب دانستیم یا مستحب دانستیم، آن وجوب یا استحباب، ساقط می‌شود. در این صورت چه کاری باید کرد؟ می‌فرماید:)، بل يُبسَط الموجود عليهم بحسبه. (بلکه تقسیم می‌شود مقدار موجود به همه فقرا به حسب خودش. یعنی ولو این که کمتر از یک صاع به هر فقیر برسد. آیا لازم است که بصورت مساوی بین آن‌ها تقسیم شود؟ می‌فرماید: واجب نیست که بصورت مساوی تقسیم شود.) ولا تجب التسوية وإن استحبّت مع عدم المرجِّح. (گرچه تسویه استحباب دارد، اگر مرجحی وجود نداشته باشد. این بدان معنا است که اگر یک طرف مرجح داشته باشد، تسویه استحباب ندارد.) ﴿ ويستحبّ أن يخصّ بها المستحقّ من القرابة والجار ﴾ بعده (مستحب است ابتدا اقرباء را مقدم کند. مستحب است که اختصاص دهد زکات را به مستحق که قریب او محسوب می‌شوند.

والجار بعده. کلمه بعده را مرحوم شهید اول، بیان نفرموده است و ظاهر این است که الجار و القرابة در یک رتبه هستند. اما مرحوم شهید ثانی با کلمه بعده این نکته را بیان می‌فرماید که الجار در رتبه دوم می‌باشد. یعنی ابتدا بستگان و اگر نبود نوبت به همسایگان می‌رسد.)، وتخصيص أهل الفضل بالعلم والزهد وغيرهما (تخصیص، عطف به ان یخص می‌شود. یعنی استحباب دارد تخصیص اهل فضل. اهل فضل به علم یا اهل فضل به زهد و... را اختصاص دهد. حتی در میان بستگان اگر فقیر زیاد است، اهل فضل را مقدم کردن، استحباب دارد.) وترجيحهم في سائر المراتب. (ترجیحهم، عطف به ان یخص است. یعنی یستحب ترجیحهم. مستحب است ترجیح دهد اهل فضل را در سایر مراتب اعطا. به این که کمّا و کیفا اهل فضل را مقدم کند.)

۹

دفع زکات به غیر مستحق زکات

اگر مالک، زکات را پرداخت کرد اما بعدا مشخص شد کسی که زکات را گرفته است، اصلا استحقاق دریافت زکات را نداشته است. مثلا من به خیال این که زید فقیر است، زکات را به او پرداخت کردم اما بعدا مشخص شد که زید اصلا فقیر نیست. تکلیف در اینجا چیست؟

مرحوم شهید می‌فرماید: در این مسئله دو صورت متصور است.

۱) اگر کسی که زکات را پرداخت کرده است، به اندازه کافی تحقیق کرده است که از حال زید خبردار شود. به گونه‌ای که اگر غیر از نتیجه او بود، یعنی اگر زید فقیر نبود، عادتا برای او باید کشف می‌شد. یعنی مالک به صورت کامل تحقیق کرده است. در این صورت اگر امکان دارد که عین یا عوض زکات را برگردانند، باید برگردانده شود اما اگر برگرداندن زکات، امکان ندارد؛ از جانب مالک مجزی است. یعنی مالک وظیفه خودش را انجام داده است. گرچه آن شخصی که مستحق زکات نیست ولی زکات را دریافت کرده است و اکنون هم نمی‌توانیم از او پس بگیریم، ضامن می‌باشد.

۲) اگر دافع زکات تلاش برای تحقیق از حال شخص نکرده است. یعنی می‌توانسته تحقیق کند اما به اندازه کافی تحقیق نکرده است. در این صورت، زکات از این شخص مجزی نیست.

تنها یک مورد را مرحوم مصنف استثناء کرده است و آن صورتی است که قابض زکات، عبد خود مالک باشد. مثلا چون مالک زکات را با واسطه پرداخت کرده است، نمی‌دانسته است که به عبد خودش زکات را پرداخت می‌کند. در این فرض، زکاتی که مالک به عبد خودش پرداخت کرده است، مجزی نیست، مطلقا. مطلقا یعنی حتی اگر به اندازه کافی هم تحقیق کرده باشد، کافی نیست. زیرا این زکات با دادن به عبد خود مالک از ملک مالک اصلا خارج نشده است. زیرا العبد و ما فی یده کان لمولاه. آن عبد واجب النفقه مولا است و هر چیزی هم به آن پرداخت شود اصلا مالک نمی‌شود و این مال در حقیقت در ملک خود مولا باقی مانده است.

مرحوم شهید ثانی به این استثناء اشکالی دارد. ایشان می‌فرماید: این استثناء پذیرفته نیست و در عبد، در فرض تحقیق کافی و تعذر ارجاء، مجزی است و کفایت می‌کند. زیرا علتی که بیان شد مبنی بر این که مال از ملک مالک خارج نمی‌شود، در غیر عبد نیز وجود دارد. یعنی اگر مالک، زکاتش را به کسی بدهد که استحقاق گرفتن زکات را ندارد، از ملک مالک خارج نمی‌شود. به عبارت دیگر، هنگامی که قابض، استحقاق دریافت زکات را نداشته باشد، مالک نمی‌شود و در ملک مالک باقی می‌ماند؛ هرچند به جهت این که مالک بصورت کامل تحقیق کرده باشد، با پرداخت زکات، برئ الذمه شود. اما در نهایت آن شخص که مستحق دریافت زکات نیست، مالک نمی‌شود. لذا این مال ضمانش بر عهده قابض می‌ماند و باید به زکات برگرداند. این که نمی‌توان برگرداند، در این که عبد باشد یا غیر عبد باشد، در این جهت مشترک هستند. یعنی فرض این است که در تعذر ارتجاع مشترک هستند. یعنی هم نمی‌توان از عبد پس گرفت و هم نمی‌توان از غیر عبد، پس گرفته شود.

روایتی هم که در این زمینه وجود دارد مشترک است و شامل عبد و غیر عبد می‌شود.

۱۰

تطبیق دفع زکات به غیر مستحق زکات

﴿ ولو بان الآخذ غير مستحقٍّ (بان أی ظهر. اگر مشخص شد که آخذ، غیر مستحق است. یعنی کسی که زکات را اخذ کرده است، استحقاق دریافت زکات را نداشته است. در این صورت) ارتجعت ﴾ (پس گرفته می‌شود زکات) عيناً (اگر عین زکات موجود است.) أو بدلاً (یا عوض زکات، گرفته می‌شود.) مع الإمكان (البته به شرط آن که ارتجاع و برگرداندن امکان داشته باشد.)، ﴿ ومع التعذّر (اگر نتوانیم زکات را پس بگیریم) تُجزئ إن اجتهد ﴾ (از جانب مالک مجزی است. تنها به این شرط که تلاش کرده باشد) الدافع (الدافع، فاعل اجتهد است.) بالبحث عن حاله على وجهٍ لو كان بخلافه لظهر عادةً، لا بدونه (بدون الاجتهاد. به شرط این که دافع تلاش کرده باشد به این که جستجو کرده باشد از حال فقیر، به گونه‌ای که اگر بخلاف این بود، عادتا ظاهر می‌شد. یعنی اگر آخذ، فقیر نبود با تحقیقی که مالک انجام داده است، طبیعتا باید مشخص می‌شد. لا بدون الاجتهاد. اما اگر مالک، اجتهاد و تلاش نکرده باشد،) بأن اعتمد على دعواه الاستحقاق (به این که اعتماد کرده بر ادعای استحقاق خود فقیر. یعنی همین که آخذ ادعا کرد فقیر است، مالک، باور کرد و زکات را به او پرداخت کرد.) مع قدرته على البحث (با این که قدرت داشت که تحقیق کند، اما تحقیق نکرد. مرحوم شهید می‌فرماید: در این صورت مجزی نیست.) ﴿ إلّاأن يكون ﴾ المدفوع إليه ﴿ عبده ﴾ (مگر این که آن کسی که زکات را به او دفع کرده است، عبد مالک باشد. ممکن است که زکات، با واسطه به عبد مالک، دفع شده باشد. در هر صورت، اگر مدفوع الیه، عبد مالک باشد) فلا يُجزئ مطلقاً (زکات دادن مجزی نیست. مطلقا یعنی حتی اگر اجتهاد و تلاش به قدر کافی انجام داده باشد. چرا مجزی نیست؟ می‌فرماید:)؛ لأنّه لم يخرج عن ملك المالك. (بخاطر این که با پرداخت زکات به عبد خودش، از ملک مالک خارج نمی‌شود. العبد و ما فی یده کان لمولاه. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید:) وفي الاستثناء نظر (در استثناء کردن این مورد آخر اشکال است. در حقیقت شهید ثانی می‌فرماید: در عبد هم اگر مالک به اندازه کافی تحقیق کرده باشد و ارجاع هم متعذر باشد، مجزی است. چرا شهید ثانی این نظر را می‌فرماید؟)؛ لأنّ العلّة في نفس الأمر مشتركةٌ (بخاطر این که علتی که در مورد عبد بیان فرمودید، مشترک است. یعنی در غیر عبد نیز این علت وجود دارد. مرحوم شهید اول، در خصوص عبد فرمود: لانه لم یخرج عن ملک المالک. مرحوم شهید ثانی می‌فرماید: این علت در غیر عبد نیز وجود دارد. چرا؟)، فإنّ القابض مع عدم استحقاقه لا يملك مطلقاً وإن برئ الدافع (قابض زکات در فرضی که استحقاق قبض زکات را نداشته باشد، مالک نمی‌شود. پس این مال در ملک مالک باقی می‌ماند و مطلقا مالک نمی‌شود. مطلقا مالک نمی‌شود یعنی تفاوتی ندارد که قابض، عبد مالک باشد یا اجنبی باشد. هرچند که قابض اجنبی باشد بازهم مالک نمی‌شود.

و إن برئ الدافع یعنی هرچند که مالک از باب این که بصورت کامل تحقیق کرده است، برئ الذمه می‌شود اما قابض مالک نمی‌شود و در ملک مالک باقی می‌ماند.)، بل يبقى المال مضموناً عليه (بلکه این مال به ضمان قابض باقی می‌ماند. چون استحقاق دریافت نداشته است، در ضمان او باقی می‌ماند.)، وتعذّر الارتجاع مشتركٌ (این که نمی‌توان مال زکوی را پس بگیریم، در هر دو نمی‌شود. یعنی هم در عبد و هم در غیر عبد نمی‌توان مال را پس گرفت.)، والنصّ مطلقٌ. (روایت در این زمینه مطلق است. یعنی هم عبد و هم غیر عبد را شامل می‌شود. در روایت چنین بیان شده است: عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ عَارِفٌ أَدَّى زَكَاتَهُ _شخصی زکاتش را پرداخت می‌کند_ إِلَى غَيْرِ أَهْلِهَا _به شخصی پرداخت می‌کند که استحقاق دریافت زکات را ندارد. _ زَمَاناً هَلْ عَلَيْهِ أَنْ يُؤَدِّيَهَا ثَانِيَةً _آیا لازم است که دوباره زکات را پرداخت کند؟ _ إِلَى أَهْلِهَا إِذَا عَلِمَهُمْ _زمانی که اهلش را پیدا می‌کند؟ _ قَالَ نَعَمْ _حضرت فرمودند بله. سوال این بود که ادی زکاته الی غیر اهلها. الی غیر اهلها اعم از این است که عبد مالک باشد یا عبد مالک نباشد.

بنابر این، روایت مطلق است و شامل عبد و غیر عبد می‌شود لذا استثناء عبد را قبول نداریم. _)

عليه ، وتسقط عنه لو كان بإذنه.

ولا يشترط في وجوب فطرة الزوجة والعبد العيلولة ، بل تجب مطلقاً ما لم يَعُلْهما غيره ممّن تجب عليه. نعم ، يشترط كون الزوجة واجبة النفقة ، فلا فطرة للناشز والصغيرة.

﴿ وتجب الفطرة ﴿ على الكافر كما يجب عليه زكاة المال ﴿ ولا تصحّ منه حال كفره ، مع أنّه لو أسلم بعد الهلال سقطت عنه وإن استحبّت قبل الزوال ، كما تسقط الماليّة لو أسلم بعد وجوبها. وإنّما تظهر الفائدة في عقابه على تركها لو مات كافراً ، كغيرها من العبادات.

﴿ والاعتبار بالشروط * عند الهلال فلو اُعتق العبد بعده أو استغنى الفقير أو أسلم الكافر أو أطاعت الزوجة لم تجب.

﴿ وتستحبّ الزكاة ﴿ لو تجدّد السبب الموجب ﴿ ما بين الهلال وهو الغروب ليلة العيد ﴿ إلى الزوال من يومه.

﴿ وقدرها صاع عن كلّ إنسان ﴿ من الحنطة أو الشعير أو التمر أو الزبيب أو الأرز منزوع القشر الأعلى ﴿ أو الأقِط وهو لبنٌ جافّ ﴿ أو اللبن وهذه الاُصول مجزيةٌ وإن لم تكن قوتاً غالباً. أمّا غيرها فإنّما يُجزئ مع غلبته في قوت المُخرج.

﴿ وأفضلها التمر لأنّه أسرع منفعةً وأقلّ كلفةً ، ولاشتماله على القوت والإدام (١) ﴿ ثمّ الزبيب لقربه من التمر في أوصافه ﴿ ثمّ ما يغلب على قوته من الأجناس وغيرها.

____________________

(*) في (ق) : بالشرط.

(١) الإدام : كلّ موافق وملائم ، ومنه «إدام الطعام» وهو ما يجعل مع الخبز فيطيّبه.

﴿ والصاع تسعة أرطالٍ ولو من اللبن في الأقوى هذا غايةٌ لوجوب الصاع لا لتقديره ، فإنّ مقابل الأقوى إجزاء ستّة أرطالٍ منه أو أربعة (١) لا أنّ الصاع منه قدرٌ آخر.

﴿ ويجوز إخراج القيمة بسعر الوقت من غير انحصارٍ في درهمٍ عن الصاع أو ثلثي درهم. وما ورد منها مقدّراً (٢) منزّل على سعر ذلك الوقت.

﴿ وتجب النيّة فيها وفي الماليّة من المالك أو وكيله عند الدفع إلى المستحقّ ، أو وكيله عموماً كالإمام ونائبه عامّاً أو خاصّاً ، أو خصوصاً كوكيله. ولو لم ينو المالك عند دفعها إلى غير المستحقّ ووكيله الخاصّ فنوى القابض عند دفعها إليه أجزأ.

﴿ ومن عزل إحداهما بأن عيّنها في مالٍ خاصٍّ بقدرها بالنيّة ﴿ لعذرٍ مانعٍ من تعجيل إخراجها ﴿ ثمّ تلفت بعد العزل بغير تفريط ﴿ لم يَضمن لأنّه بعد ذلك بمنزلة الوكيل في حفظها. ولو كان لا لعذرٍ ضمن مطلقاً إن جوّزنا العزل معه. وتظهر فائدة العزل في انحصارها في المعزول ، فلا يجوز التصرّف فيه ، ونماؤه تابع ، وضمانه كما ذكر.

﴿ ومصرفها مصرف الماليّة وهو الأصناف الثمانية.

﴿ ويستحبّ أن لا يقصر العطاء للواحد ﴿ عن صاعٍ على الأقوى ،

____________________

(١) قال الفاضل الإصفهاني قدس‌سره : القول بأنّ الواجب في اللبن ستّة أرطال عراقيّة للشيخ في المبسوط والمصباح ومختصره والاقتصاد ، ووافقه ابنا حمزة وإدريس والعلّامة في التذكرة والتبصرة. والقول بأنّ الواجب فيه أربعة عراقيّة للشيخ في الجمل والنهاية ، وكتابي الأخبار ظاهراً ... وهو صريح الفاضلين في الشرائع والنافع والقواعد ... ، المناهج السويّة : ١١٥.

(٢) الوسائل ٦ : ٢٣٦ ، الباب ٧ من أبواب زكاة الفطرة ، الحديث ١ و ٤.

والمشهور أنّ ذلك على وجه الوجوب ، ومال إليه في البيان (١) ولا فرق بين صاع نفسه ومن يعوله ﴿ إلّامع الاجتماع أي اجتماع المستحقّين ﴿ وضيق المال فيسقط الوجوب أو الاستحباب ، بل يُبسَط الموجود عليهم بحسبه. ولا تجب التسوية وإن استحبّت مع عدم المرجِّح.

﴿ ويستحبّ أن يخصّ بها المستحقّ من القرابة والجار بعده ، وتخصيص أهل الفضل بالعلم والزهد وغيرهما وترجيحهم في سائر المراتب.

﴿ ولو بان الآخذ غير مستحقٍّ ارتجعت عيناً أو بدلاً مع الإمكان ، ﴿ ومع التعذّر تُجزئ إن اجتهد الدافع بالبحث عن حاله على وجهٍ لو كان بخلافه لظهر عادةً ، لا بدونه بأن اعتمد على دعواه الاستحقاق مع قدرته على البحث ﴿ إلّاأن يكون المدفوع إليه ﴿ عبده فلا يُجزئ مطلقاً؛ لأنّه لم يخرج عن ملك المالك.

وفي الاستثناء نظر؛ لأنّ العلّة في نفس الأمر مشتركةٌ ، فإنّ القابض مع عدم استحقاقه لا يملك مطلقاً وإن برئ الدافع ، بل يبقى المال مضموناً عليه ، وتعذّر الارتجاع مشتركٌ ، والنصّ مطلقٌ (٢).

____________________

(١) البيان : ٣٣٤.

(٢) فإنّ كلمة «غير أهلها» في النصّ مشترك بين الجميع ، اُنظر الوسائل ٦ : ١٤٧ ، الباب ٢ من أبواب المستحقّين للزكاة ، الحديث الأوّل.