درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۱۷۱: محل صرف زکات

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

استفاده از زکات برای شخصی که صاحب صنعت است

در جلسه گذشته بیان شد که فقیر و مسکین در این وجه مشترک هستند که هر دو مؤنه سال را قوة و فعلا ندارند. این که گفته شد مؤنه سال را قوة و فعلا ندارند؛ طبیعتا نسبت به قوة به این معنا است که کسب و کاری ندارند که بتواند از آن کسب و کار، مؤنه سال را تأمین کند و الّا اگر کسب و کار داشته باشد، طبیعتا فقیر و مسکین محسوب نمی‌شود و لذا نباید از زکات استفاده کند.

اکنون در خصوص قوة، مباحثی بیان خواهد شد.

مرحوم شهید می‌فرماید: با توجه به قید قوة، کسی که صنعت، حرفه و تجارتی دارد که آن صنعت لایق به شأن او است. گاهی شخص، شخصیت اجتماعی خاصی دارد و کاری که می‌تواند آن را انجام دهد در حد شأن او نیست و کاری هم که در شأن او است، به این شخص نمی‌رسد. ایشان با قید لایق به شأن می‌فرماید: اگر کار لایق به شأن را ندارد؛ هرچند که کار غیر لایق به شأن را داشته باشد، می‌تواند کار غیر لایق به شأن را انجام ندهد و از زکات استفاده کند. اما اگر کار و صنعتی که لایق به شأن او است را دارد یا زمین و باغی دارد و می‌تواند از طریق صنعت یا زمین زراعتی، نیاز سال را برطرف کند، دیگر نمی‌تواند از زکات استفاده کند.

در خصوص زمین زراعتی یا باغ، آنچه که معتبر است؛ درآمد زمین است نه اصل خود زمین. گاهی اصل خود زمین را اگر بفروشد، درآمد یکسال یا دوسال را دارد اما اگر اصل زمین را بفروشد دیگر نمی‌تواند کشاورزی انجام دهد. ایشان می‌فرماید: طبق قول مشهور، ملاک خود زمین نیست که اگر بفروشد مؤنه سال را تأمین کند دیگر جایز نیست که از زکات استفاده کند. بلکه ملاک درآمد حاصل از زمین است. هرچند که برخی در مقابل مشهور فرموده‌اند که معتبر اصل زمین است. یعنی اگر قیمت اصل زمین به اندازه مؤنه سال است، دیگر نمی‌تواند از زکات استفاده کند. هرچند که درآمد او کفاف مؤنه سال را ندهد.

ایشان، موافق قول غیر مشهور است و می‌فرماید: مستند قول مشهور، روایتی است که سندا ضعیف است. روایتی از سماعه است و چون سماعه واقفی مذهب است، آن روایت رد می‌شود.

نسبت به صنعت هم نسبت به آلات محاسبه می‌شود. مثلا اگر شخصی صنعتی دارد که نیاز به دو دستگاه دارد. دو دستگاهی که برای صنعت بکار گرفته می‌شود، طبق قول مشهور ملاک درآمد حاصل از دستگاه‌ها و کار شخص است، نه خود دستگاه‌ها. زیرا اگر خود دستگاه را بفروشد چه بسا مؤنه یک سال را کفاف دهد اما ملاک آن نیست. بلکه ملاک درآمد حاصل از دستگاه است. طبیعتا قائل قول دوم، ملاک را خود دستگاه‌ها می‌داند. چنانچه قیمت خود دستگاه به اندازه مؤنه سال است، دیگر نمی‌تواند زکات بگیرد.

در صورتی که در حدّ تتمه، یعنی مثلا صنعت یا تجارت یا زمین زراعتی دارد و کفاف نصف سال را می‌دهد اما نصف دیگر باقی می‌ماند. مرحوم شهید می‌فرماید: می‌تواند تتمه را از زکات استفاده کند. اما بیشتر از تتمه نمی‌تواند از زکات استفاده کند. باید به این نکته توجه داشت که آنچه در مورد تتمه گفته شد (این که به اندازه تتمه می‌تواند زکات بگیرد و بیشتر نمی‌تواند بگیرد)، برای صورتی است که در حد تتمه بصورت دفعتا یا به دفعات از زکات اخذ کند و هنگامی که مستغنی شد، حکم به عدم جواز اخذ زکات می‌شود. اما اگر یکباره بیش از مقدار تتمه به او زکات دادند. مثلا خرج شخصی ماهی یک میلیون تومان است. در این صورت در سال ۱۲ میلیون تومان هزینه مؤنه او است. ۶ میلیون تومان را از زمین زراعتی کسب می‌کند. اگر ۶ میلیون تومان دیگر را بصورت یکباره یا به دفعات گرفت، دیگر بعد از آن نمی‌تواند زکات بگیرد. اما اگر بصورت یکباره ۱۰ میلیون تومان به عنوان زکات به او پرداخت کردند که خرج سال کند. ایشان می‌فرماید: هرچند که ۱۰ میلیون تومانی که به او پرداخت کرده‌اند بیشتر از ۶ میلیون تومان است؛ مانعی ندارد که بگیرد. مثل کسی که هیچ کاری ندارد و یکباره بیشتر از مؤنه سال به او پرداخت می‌کنند که اخذ آن صحیح است.

هرچند که برخی از فقها فرق گذاشته‌اند بین کسی که بخشی از مؤنه خودش را از تجارت و صنعت و... بدست می‌آورد و کسی که هیچ درآمدی ندارد. این دسته از فقها قائلند کسی که هیچ درآمدی ندارد، گرفتن زیاده از مؤنه سنه بصورت یکباره، جایز است. اما کسی که بخشی از مؤنه سال را از صنعت کسب می‌کند، جایز نیست بیش از مؤنه سنه را بصورت یکباره، اخذ کند. مرحوم مصنف در کتاب البیان، این سخن را نیکو دانسته است. ظاهر اطلاق عبارت مصنف در کتاب لمعه این نظر است. زیرا نسبت به مکتسب از طریق صنعت یا ضیعه بطور مطلق فرمود: تناول التتمّة لا غیر. لا غیر، شامل همه صور می‌شود. یعنی بدون شرط فرمود که نمی‌تواند از زکات بیش از تتمه استفاده کند.

مرحوم مصنف در کتاب الدروس، مردد است.

۴

تطبیق استفاده از زکات برای شخصی که صاحب صنعت است

﴿ ويُمنع ذو الصنعة ﴾ اللائقة بحاله (منع می‌شود از زکات. یعنی زکات را به کسی که صاحب است پرداخت نمی‌کنند. البته صنعتی که مناسب شأن او باشد.) ﴿ والضَّيعة ﴾ (الضیعه، عطف به الصنعة می‌شود. یعنی ذو الضیعه. ضیعه یعنی زمین زراعتی) ونحوها (و مانند زمین زراعتی) من العَقار (از ملک‌ها. مثل این که ملک داشته باشد.) ﴿ إذا نهضت بحاجته ﴾ (هنگامی که قیام می‌کند صنعت یا ضیعة به حاجت آن شخص. قیام می‌کند به حاجت یعنی حاجت سال و مؤنه سال را برآورده می‌کند.) والمعتبر في الضيعة نماؤها لا أصلها في المشهور. (آنچه که در زمین زراعتی معتبر است، نماء زمین زراعتی است. یعنی نماء آن باید کفاف مؤنه سال شخص را بدهد. نه اصل زمین که ممکن است اگر زمین را بفروشد، خرج سال را کفاف دهد. اما سال‌های آینده در تأمین مؤنه با مشکل روبرو می‌شود. بنابر نظر مشهور، لازم نیست که زمین را بفروشد و اصل زمین ملاک نیست. اما در مقابل) وقيل: يعتبر الأصل (برخی گفته‌اند که اصل زمین معتبر است. یعنی اگر اصل زمین فروخته شود و بتواند با آن مؤنه سال را تأمین کند، دیگر نمی‌تواند از زکات استفاده کند. ظاهرا ایشان موافق با نظر قیل است. زیرا می‌فرماید:) ومستند المشهور ضعيف (مستند نظر مشهور، روایت ضعیف السند است. این روایت از سماعه است که واقفی مذهب است.

متن روایت چنین است: عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنِ اَلزَّكَاةِ هَلْ تَصْلُحُ لِصَاحِبِ اَلدَّارِ وَ اَلْخَادِمِ _آیا زکات را می‌توان به کسی که خانه و خادم دارد، پرداخت کنیم؟ _ فَقَالَ نَعَمْ _فرمود بله، اشکالی ندارد. چون صاحب خانه و خادم اگر مؤنه سال را داشته باشد لازم نیست که خانه خود را بفروشد. _ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ دَارُهُ دَارَ غَلَّةٍ _مگر آن که ملک او دار غلة باشد. مثلا جایی که زندگی می‌کند، زمین کشاورزی هم باشد که گندم و جو و... نیز در آن زراعت کند_ فَخَرَجَ لَهُ مِنْ غَلَّتِهَا دَرَاهِمُ مَا يَكْفِيهِ لِنَفْسِهِ وَ عِيَالِهِ _به شرط آن که از غله آن زمین دراهمی برداشت شود که کفایت او و عیالش را بکند. باید توجه شود که حضرت نفرمود از خود زمین بلکه فرمود از غله زمین. _ فَإِنْ لَمْ تَكُنِ اَلْغَلَّةُ تَكْفِيهِ لِنَفْسِهِ وَ عِيَالِهِ _اگر غله، کفایت این شخص و عیالش را نمی‌دهد_ فِي طَعَامِهِمْ وَ كِسْوَتِهِمْ وَ حَاجَتِهِمْ مِنْ غَيْرِ إِسْرَافٍ _به شرط این که اسراف نکند، طعام و پوشاک را تأمین کند_ فَقَدْ حَلَّتْ لَهُ اَلزَّكَاةُ _اگر غله نمی‌تواند این‌ها را تأمین کند، زکات برای او جایز است. _ فَإِنْ كَانَتْ غَلَّتُهَا تَكْفِيهِمْ فَلاَ. _اما اگر غله کفایت آن‌ها را می‌کند نمی‌تواند از زکات استفاده کند. _

این را در زمین بیان شد که بین مشهور و قیل اختلاف است. ایشان می‌فرماید:) وكذا الصنعة بالنسبة إلى الآلات. (صنعت هم نسبت به ماشین آلات و ابزارآلات نیز چنین است. یعنی مشهور می‌فرماید: در صنعت معتبر درآمد صنعت است نه خود آلات. اما قیل می‌گوید: خود آلات معتبر است که اگر بتواند آن را بفروشد و خرج سال را از آن تحصیل کند باید بفروشد.)

ولو اشتغل عن الكسب بطلبِ علمٍ دينيٍّ (عن الکسب این معنا را می‌رساند که اشتغل به معنای رویگردان شدن است. اگر رویگردان شود از کسب بواسطه طلب علم دینی. یعنی چون مشغول علم دینی شده است، دیگر نمی‌تواند به کاسبی بپردازد و اگر علم دینی را رها کند؛ می‌تواند به کسب بپردازد و چه بسا اگر کاسبی کند، خرج سال را تحصیل کند اما چون مشغول تحصیل است، نمی‌تواند کاسبی کند. ایشان می‌فرماید:) جاز له تناولها (جایز است برای طالب علم تناول کند زکات را. یعنی می‌تواند از زکات استفاده کند.) وإن قدر عليه لو ترك. (هرچند قادر است طالب علم در کسب کردن اگر ترک کند طلب علم را.) نعم، لو أمكن الجمع بما لا ينافيه تعيَّن. (اگر امکان داشته باشد که بین تحصیل علوم دینی و کاسبی جمع کند، به گونه‌ای که منافات نداشته باشد با طلب علم، متعین است که کسب را انجام دهد که از زکات استفاده نکند.)

﴿ وإلّا ﴾ تنهضا بحاجته (اگر تأمین نمی‌کند صنعت یا تجارت، نیازهای او را در سال. یعنی مؤنه سال او را کفاف نمی‌دهد. مثلا در سال ۱۲ میلیون هزینه او است و زمین کشاورزی، ۶ میلیون را به او می‌دهد. در این صورت) ﴿ تناول التتمّة ﴾ لمؤونة السنة (تتمه مؤنه سال یعنی ۶ میلیون دیگر را می‌تواند از زکات استفاده کند.) ﴿ لا غير ﴾ (یعنی به غیر از تتمه نمی‌تواند استفاده کند. بیش از ۶ میلیون نمی‌تواند استفاده کند. البته) إن أخذها دفعةً أو دفعات. (اگر اخذ کرده آن تتمه را _نه بیشتر_ به یک دفعه یا دفعات) أمّا لو اُعطي ما يزيد (اما اگر یکباره مثلا ۱۰ میلیون تومان به عنوان زکات به او دادند. به عبارت دیگر، زیادی از تتمه را به او پرداخت کردند.) دفعةً (یکباره به او پرداخت کردند) صحّ (مانعی ندارد که زیاده را اخذ کند.)، كغير المكتسِب. (مثل کسی که هیچ کسب و درآمدی ندارد که یکباره بیش از خرج سال را به او پرداخت می‌کنند. ایشان می‌فرماید: اشکالی ندارد.) وقيل: بالفرق (اما برخی فرق گذاشته‌اند. قیل بالفرق را ایشان باز نکرده است. ظاهرا فرقی که بیان کرده‌اند، چنین است: کسی که بخشی از مؤنه خودش را از طریق صنعت یا ضیعه، تأمین می‌کند؛ اجازه گرفتن از مؤنه را ندارد هرچند که یکباره به او پرداخت کنند. اما کسی که هیچ درآمدی ندارد، جایز است که زیاده از مؤنه سنه را بصورت یکباره اخذ کند و استفاده کند.) واستحسنه المصنّف في البيان (مصنف در کتاب البیان، فرق گذاشتن را نیکو شمرده است.) وهو ظاهر إطلاقه هنا (ظاهر اطلاق عبارت مرحوم مصنف در اینجا چنین است. زیرا نسبت به مکتسب از طریق صنعت یا ضیعه بصورت مطلق فرمود: تناول التتمّة لا غیر. لا غیر یعنی حق ندارد که بیش از تتمه دریافت کند مطلقا.)، وتردّد في الدروس (اما مصنف در کتاب الدروس، متردد است که کدام یک از دو قول صحیح است.)

(کسی که نفقه‌اش بر عهده دیگری است. مثلا نفقه زن بر عهده شوهر است. نفقه بچه تا زمانی که خودش منبع درآمد ندارد؛ بر عهده پدر است. این شخصی که نفقه او با دیگری است، در صورتی که نفقه دهنده، نفقه را پرداخت می‌کند، زن، نمی‌تواند از زکات استفاده کند. زیرا شوهر او، نفقه را پرداخت می‌کند و طبیعتا غنی محسوب می‌شود و نمی‌تواند از زکات استفاده کند. بله، اگر عاجز است از دادن نفقه و نفقه نمی‌دهد، زن می‌تواند از زکات استفاده کند. اگر شوهر از پرداخت نفقه عاجز نیست اما نفقه را پرداخت نمی‌کند؛ در این صورت زن به حاکم شرع مراجعه می‌کند و حاکم، شوهر را وادار می‌کند که نفقه را پرداخت کند و مشکل حل می‌شود.)، ومَن تجب نفقته على غيره (کسی که واجب است نفقه‌اش بر غیر او) غنيٌّ (غنی محسوب می‌شود) مع بذل المنفق (در صورتی که منفق یعنی نفقه دهنده، بذل می‌کند. یعنی نفقه را پرداخت می‌کند.) لا بدونه مع عجزه. (نه بدون بذل منفق در فرض عجز. زیرا در فرض این که قدرت پرداخت نفقه را دارد اما نفقه را پرداخت نمی‌کند، حاکم شرع، او را مجبور به پرداخت می‌کند و هنگامی که به جبرحاکم، نفقه را پرداخت کند، آن زن مستغنی می‌شود و دیگر نمی‌تواند از زکات استفاده کند.)

۵

مورد سوم از مستحقین زکات: العاملون علیها

مورد سوم از مستحقین زکات: العاملون علیها

سومین موردی که مورد مصرف زکات است، عاملین زکات هستند. تمام کسانی که تلاش می‌کنند در تحصیل زکات، در حفظ و نگهداری زکات. چه در جمع کردن، چه در تولیت و رسیدگی و چه در محاسبه کردن و چه در تقسیم کردن و چه در حفظ کردن و چه در نوشتن باشد؛ می‌توانند از زکات حقوق دریافت کنند.

ذکر دو نکته:

نکته نخست: در عاملین زکات، فقر شرط نیست. یعنی لازم نیست که عامل زکات، فقیر باشد و در حد فقر به او پرداخت شود. زیرا در آیه شریفه، عاملین، قسیم فقرا بیان شده است. آیه می‌فرماید: إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا. لذا در عاملین، فقر شرط نیست.

نکته دوم: به عاملین زکات باید چه مقدار پرداخت کرد؟

مرحوم شهید می‌فرماید: اگر امام عليه‌السلام یا نائب امام برای آن‌ها مقداری را _یا به عقد اجاره یا به عقد جعاله_ تعیین کردند. یعنی با عاملین زکات قرارداد بستند که (چه اجاره و چه جعاله یا امثال این‌ها باشد)، روزی فلان مقدار به آن‌ها پرداخت شود. طبیعتا مقداری که معین شده است باید پرداخت شود. چه آن مقدار زکاتی که جمع آوری کرده‌اند به مقدار حقوق آن‌ها باشد یا نباشد. یعنی حتی اگر حقوق آن‌ها بیش از مقدار زکاتی است که جمع آوری کرده‌اند بازهم باید حقوقی که تعیین شده است پرداخت شود و کمبود را از بیت المال تکمیل کنند.

اما اگر امام یا نائب امام، تعیین نکرده باشند، هر چقدر که امام مصلحت بداند، به آن‌ها پرداخت می‌کند.

۶

تطبیق مورد سوم از مستحقین زکات: العاملون علیها

﴿ والعاملون ﴾ عليها (کسانی که عمل می‌کنند بر زکات. یعنی به رتق و فتق امور زکات می‌پردازند.) ﴿ وهم السعاة (عاملین کسانی هستند که سعی کننده هستند. سعاة جمع ساعی، یعنی سعی کننده.) في تحصيلها ﴾ (در تحصیل زکات سعی می‌کنند.) وتحصينها (در حفظ و نگهداری زکات سعی می‌کنند) بجبايةٍ (بواسطه جمع آوری کردن) وولايةٍ (تولیت و رسیدگی) وكتابةٍ (نوشتن) وحفظٍ (حفاظت کردن) وحسابٍ (محاسبه کردن) وقسمةٍ (تقسیم کردن) وغيرها (هر شخصی که در مسیر مدیریت زکات، کار می‌کند می‌توان از زکات به او حقوق داد.) ولا يشترط فقرهم (نکته اول: شرط نیست فقر عاملون)؛ لأنّهم قسيمهم (ضمیر لأنّهم به عاملون بر می‌گردد. بخاطر این که عاملون قسیم فقرا هستند در آیه شریفه. چون آیه فرمود: إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا. بنابر این مشخص می‌شود که عاملین لازم نیست که فقیر باشند. اگر فقر شرط باشد، لازم نبود که قسیم فقیر، ذکر شود.

نکته دوم:) ثمّ إن عُيّن لهم قدرٌ بجعالة أو إجارة (اگر معین شده برای عاملون مقداری که طبق قرارداد باشد. چه قرار داد جعاله باشد. مثلا به او گفته شود که این مقدار ساعت یا کار را انجام بده و در قبال آن فلان مبلغ را بگید. یا قرار داد، اجاره باشد. در هر صورت، اگر با قرارداد باشد) تعيّن (همان مقدار باید پرداخت شود.)، وإن قصر ما حصّلوه عنه (اگرچه کمتر باشد آنچه که تحصیل کرده‌اند از آنچه که معین شده است. به عبارت دیگر، زکاتی که از مردم گرفته‌اند، از حقوق آن‌ها کمتر باشد. ایشان می‌فرماید: اشکال ندارد و باید طبق قرارداد پرداخت شود.) فيُكمل لهم من بيت المال (مازاد حقوق عاملین از بیت المال پرداخت می‌شود.)، وإلّا اُعطوا بحسب ما يراه الإمام. (اگر مقداری برای عاملین به جعاله یا اجاره، تعیین نشده باشد، اعطا می‌شود به آن‌ها به حسب آنچه که امام عليه‌السلام آن را مصلحت بداند.)

۷

مورد چهارم از مستحقین زکات: مؤلفة القلوب

مورد چهارم از مستحقین زکات: مؤلفة القلوب

مورد چهارم از کسانی که می‌تواند از زکات استفاده کند، مؤلفة القلوب است. معنای مؤلفة القلوب یعنی کسانی که قلب‌های آن‌ها، تألیف داده شده و جلب می‌شود. می‌خواهیم دل آن‌ها را به دست آوریم. در این که مراد از مؤلفة القلوب، چه کسانی هستند، دو نظر وجود دارد.

نظر نخست: برخی گفته‌اند که مراد، کفاری هستند که میل داده می‌شوند به جهاد با کفار دیگر به نفع مسلمین. یعنی اگر بنا باشد که دل برخی از کفار را بدست آوریم که آن‌ها با کفار دیگر به نفع مسلمین به جهاد بپردازند. به عبارت دیگر، بخشی از زکات را به آنان می‌پردازیم که به جهاد با کفار دیگر بروند.

نظر دوم: برخی دیگر معتقدند علاوه بر کفاری که در بالا بیان شد، چهار دسته از مسلمین هستند که در مؤلفة قلوبهم، داخل هستند.

۱) عده‌ای از مسلمین که نظیرهایی از مشرکین دارند. مثلا بچه محل‌هایی که کفار و مسلمین در آن محل زندگی می‌کنند. هنگامی که آن بچه‌ها بزرگ می‌شوند اگر به بچه مسلمین‌ها زکات پرداخت شود و وضع مالی آن‌ها خوب شود، هم محلی‌های آنان که کفار بودند، رغبت پیدا می‌کنند به این که مسلمان شوند. مثلا برای رغبت پیدا کردن به این که مسلمان شوند، به مسلمانان آن محل‌ها زکات پرداخت شود.

۲) عده‌ای از مسلمانان که اعتقادشان در دین ضعیف است و با پرداخت زکات، اعتقاداتشان تقویت می‌شود.

۳) عده‌ای از مسلمانان که در مرزهای بلاد اسلامی زندگی می‌کنند که اگر زکات به آن‌ها پرداخت شود، از مرزهای کشور اسلامی محافظت می‌کنند و از ورود کفار و تعرض کفار به بلاد مسلمین، منع می‌کنند و چه بسا خود همین باعث ترغیب به اسلام شود. یعنی تشویق شوند به این که اسلام را حق بدانند و مسلمان شوند.

۴) قومی که در مجاور با قوم دیگر هستند که زکات بر آن‌ها واجب نیست. مثلا در شهری عده‌ای وجود دارند که وضع مالی بدی ندارند اما اگر مقداری به آن‌ها زکات پرداخت شود خود آن‌ها مدیریت جمع آوری زکات را در آن منطقه به عهده می‌گیرند. یعنی هنگامی که به این افراد زکات پرداخت شود، ما را از عاملین زکات بی‌نیاز می‌کنند و خودشان زکات‌ها را جمع آوری می‌کنند و به حاکم اسلامی تسلیم می‌کنند.

۸

تطبیق مورد چهارم از مستحقین زکات: مؤلفة القلوب

﴿ والمؤلّفة قلوبهم (کسانی که قلب هاشان جلب می‌شود. این افراد چه کسانی هستند؟ می‌فرماید: دو دسته هستند.)، وهم كفّارٌ يُستمالون إلى الجهاد ﴾ (کفاری هستند که میل داده می‌شوند بسوی جهاد) بالإسهام لهم (الی الجهاد یعنی جهاد با کفار دیگر. یعنی اگر به عده‌ای از کفار، زکات داده شود، تمایل پیدا می‌کنند به این که با کفار دیگر جهاد کنند بواسطه سهم قرار دادن از زکات.

اگر از زکات برای آنان سهم قرار دهیم، به نفع مسلمین با برخی از کفار دیگر، جهاد می‌کنند. این معنای مؤلفة قلوبهم بنابر یک نظر است.) منها ﴿ قيل ﴾ والقائل المفيد والفاضلان (برخی مانند شیخ مفید و علامه حلی و محقق حلی، فرموده‌اند:) ﴿ ومسلمون أيضاً ﴾ (چهار دسته از مسلمانان نیز مثل کفاری که در بالا بیان شد، داخل در مؤلفة قلوبهم، هستند.) وهم أربع فرق (مسلمین چهار فرقه و گروه هستند): قومٌ (یک دسته) لهم نظراء من المشركين (عده‌ای که برای آن نظیرهایی از مشرکین است. نظراء، جمع نظیر است. یعنی هم سطح‌هایی در مشرکین دارند. یا از بچگی با آنان بزرگ شده‌اند یا الآن در محله‌ای زندگی می‌کنند که عده‌ای مسلمان و عده‌ای کافر هستند.) إذا اُعطي المسلمون (هنگامی که به مسلمانان زکات داده شود.) رغب نظراؤهم في الإسلام (نظیرهای آنان در اسلام رغبت پیدا می‌کنند. یعنی ترغیب می‌شوند که آن‌ها نیز مسلمان شوند.)، وقومٌ نيّاتهم ضعيفةٌ في الدين (دسته دوم مسلمانانی هستند که عقایدشان ضعیف است) يُرجى (که امید می‌رود) بإعطائهم (به این که اگر زکات به آن‌ها عطا شود) قوّة نيّتهم (قوّة، نائب فاعل یرجی است. امید می‌رود قوت اعتقاد آن‌ها.)، وقومٌ (دسته سوم) بأطراف بلاد الإسلام (مسلمانانی که در مرز‌های بلاد اسلامی زندگی می‌کنند) إذا اُعطوا (که اگر زکات به آن‌ها داده شود) منعوا الكفّار من الدخول (منع می‌کنند کفار را از داخل شدن به بلاد اسلام) أو رغّبوهم في الإسلام (یا ترغیب می‌کنند کفار را به اسلام. یعنی کفاری که در طرف دیگر مرزها زندگی می‌کنند را به اسلام ترغیب کنند.)، وقومٌ جاوروا قوماً (دسته چهارم، مسلمانانی هستند که مجاور قومی هستند که) تجب عليهم الزكاة (زکات بر قوم دوم، واجب شده است.) إذا اُعطوا منها (اگر به دسته اول زکات پرداخت شود. منها یعنی من الزکاة) جَبَوها منهم (جمع آوری می‌کنند زکات را از آن دسته‌ای که زکات بر آن‌ها واجب است. منهم یعنی از قوم دومی که زکات بر آن‌ها واجب است.) وأغنوا عن عامل. (و بی‌نیاز می‌کنند آن‌ها، امام را از عامل زکات. یعنی دیگر لازم نیست که امام، در آن منطقه عامل زکات منصوب فرماید.) ونسبه لمصنّف إلى القيل (دو نکته در این جا وجود دارد. نسبت داده این قول را که مسلمین داخل در مؤلفة قلوب هستند؛ به قیل. هنگامی که به قیل نسبت می‌دهند، ناظر بر ضعف آن نظر است. با این وجود چرا به قیل نسبت داد؟ می‌فرماید:)؛ لعدم اقتضاء ذلك الاسمَ (زیرا جواز دادن زکات به این چهار دسته، اقتضا ندارد که این‌ها داخل در مؤلفة قلوبهم باشند. ذلک به جواز اعطای زکات به این چهار دسته، بازگشت میکند. اقتضا ندارد جواز اعطای زکات به این چهار دسته، اسم مؤلفة قلوبهم. یعنی لازم نیست که اگر جایز است به این چهار دسته زکات پرداخت شود، اسمشان را مؤلفة قلوبهم بگذاریم. چون ممکن است که این چهار دسته را داخل در گروه‌های دیگر بدانیم نه در مؤلفة قلوبهم.) إذ يمكن ردّ ما عدا الأخير إلى سبيل اللّٰه (ما عدا الاخیر یعنی سه دسته اول. آن سه دسته را می‌توان در سبیل الله داخل بدانیم.)، والأخير إلى العِمالة. (دسته آخر را می‌توان به دست مزد اجرت، داخل بدانیم. یعنی خود این افراد، جزء عمّال هستند.) وحيث لا يُوجب البسط (بحثی در باب زکات وجود دارد مبنی بر این که آیا بسط در زکات واجب است یا واجب نیست. بسط یعنی تقسیم زکات به تمام گروه‌های هشتگانه مصرف زکات. برخی می‌گویند: باید زکات را به تمام هشت گروه پرداخت کرد. این‌ها بسط را واجب می‌دانند. اما برخی معتقدند که آیه که فرمود: إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ، نمی‌خواهد بیان کند که به تمام این‌ها باید پرداخت کرد بلکه این‌ها بیان مصرف است. یعنی آیه در صدد بیان این نکته است که زکات را باید در این موارد مصرف شود. ایشان می‌فرماید: ما بسط را واجب نمی‌دانیم و چون واجب نمی‌دانیم، بر این اساس، این اختلاف که چهار دسته از مسلمین داخل در مؤلفة قلوبهم باشد یا داخل در فی سبیل الله و عاملون علی الزکاة باشد، ثمره چندانی ندارد. مگر آن که کسی نذر کرده باشد که این را حتما به دسته مؤلفة قلوبهم بپردازد که بعد بحث شود که این‌ها داخل در مؤلفة قلوبهم هست یا خیر.

بله اگر کسی قائل به وجوب بسط باشد، مشکل است. زیرا ممکن است که اگر جزء دسته مؤلفة قلوبهم باشد باید مال دیگری به فی سبیل الله و عاملون علی الزکاة پرداخت شود. زیرا اگر داخل در مؤلفة قلوبهم باشد، دسته‌های دیگر نیز سهم باید داشته باشند.

وحيث لا يُوجب البسط _هنگامی که بسط را واجب نمی‌دانیم) ويُجعل الآية لبيان المصرف (و می‌گوییم آیه که هشت دسته را بیان نموده است، نخواسته بیان کند که به همه آن‌ها باید زکات پرداخت شود بلکه محل مصرف را بیان نموده است.) ـ كما هو المنصور ـ (کما این که قول به عدم بسط مورد تأیید است. المنصور یعنی تأیید شده از طرف ما) تقلّ فائدة الخلاف؛ (فایده اختلاف در این که چهار دسته از مسلمان، آیا داخل در مؤلفة قلوب هستند یا داخل در فی سبیل الله هستند یا داخل در عاملون هستند، فایده ندارد. کم می‌شود فایده این اختلاف) لجواز إعطاء الجميع من الزكاة (چون تمام این‌ها را می‌توان از زکات پرداخت کرد) في الجملة. (اگر کسی بسط را واجب بداند، بحث می‌شود که اگر مؤلفة قلوبهم را داریم، فی سبیل الله و عاملون علی الزکاة را نیز باید پرداخت کنیم.)

استحقاقهما من الزكاة ، ولم يقعا مجتمعين إلّا فيها ، وإنّما تظهر الفائدة في اُمورٍ نادرة.

﴿ والمرويّ في صحيحة أبي بصير عن الصادق عليه‌السلام ﴿ أنّ المسكين أسوأ حالاً لأنّه قال : «الفقير الذي لا يسأل الناس ، والمسكين أجهد منه» (١) وهو موافقٌ لنصِّ أهل اللغة (٢) أيضاً.

﴿ والدار والخادم اللائقان بحال مالكهما كمّيةً وكيفيّةً ﴿ من المؤونة ومثلهما : ثياب التجمّل وفرس الركوب وكتب العلم ، وثمنها لفاقدها. ويتحقّق مناسبة الحال في الخادم بالعادة أو الحاجة ولو إلى أزيد من واحد ، ولو زاد أحدها في إحداهما تعيّن الاقتصار على اللائق.

﴿ ويُمنع ذو الصنعة اللائقة بحاله ﴿ والضَّيعة ونحوها من العَقار ﴿ إذا نهضت بحاجته والمعتبر في الضيعة نماؤها لا أصلها في المشهور. وقيل : يعتبر الأصل (٣) ومستند المشهور ضعيف (٤) وكذا الصنعة بالنسبة إلى الآلات.

ولو اشتغل عن الكسب بطلبِ علمٍ دينيٍّ جاز له تناولها وإن قدر عليه لو ترك. نعم ، لو أمكن الجمع بما لا ينافيه تعيَّن.

﴿ وإلّا تنهضا بحاجته ﴿ تناول التتمّة لمؤونة السنة ﴿ لا غير إن أخذها دفعةً أو دفعات. أمّا لو اُعطي ما يزيد دفعةً صحّ ، كغير المكتسِب. وقيل :

____________________

(١) الوسائل ٦ : ١٤٤ ، الباب الأوّل من أبواب المستحقّين للزكاة ، الحديث ٣.

(٢) اُنظر المصباح المنير (سكن) ، والصحاح ، والقاموس (فقر).

(٣) لم نقف على قائله ، كما لم يظفر به الفاضل الإصفهاني قدس‌سره ، المناهج السويّة : ٧٥.

(٤) أي سنداً ، راجع الوسائل ٦ : ١٦١ ، الباب ٩ من أبواب المستحقّين للزكاة ، الحديث ١ وفي سنده سماعة وزرعة والأوّل ضعيف والثاني واقفي (المسالك ١ : ٢٣٨ و ١١ : ٤٦٩).

بالفرق (١) واستحسنه المصنّف في البيان (٢) وهو ظاهر إطلاقه هنا ، وتردّد في الدروس (٣).

ومَن تجب نفقته على غيره غنيٌّ مع بذل المنفق ، لا بدونه مع عجزه.

﴿ والعاملون عليها ﴿ وهم السعاة في تحصيلها وتحصينها بجبايةٍ وولايةٍ وكتابةٍ وحفظٍ وحسابٍ وقسمةٍ وغيرها. ولا يشترط فقرهم؛ لأنّهم قسيمهم. ثمّ إن عُيّن لهم قدرٌ بجعالة أو إجارة تعيّن ، وإن قصر ما حصّلوه عنه فيُكمل لهم من بيت المال ، وإلّا اُعطوا بحسب ما يراه الإمام.

﴿ والمؤلّفة قلوبهم ، وهم كفّارٌ يُستمالون إلى الجهاد بالإسهام لهم منها ﴿ قيل والقائل المفيد (٤) والفاضلان (٥) ﴿ ومسلمون أيضاً وهم أربع فرق : قومٌ لهم نظراء من المشركين إذا اُعطي المسلمون رغب نظراؤهم في الإسلام ، وقومٌ نيّاتهم ضعيفةٌ في الدين يُرجى بإعطائهم قوّة نيّتهم ، وقومٌ بأطراف بلاد الإسلام إذا اُعطوا منعوا الكفّار من الدخول أو رغّبوهم في الإسلام ، وقومٌ جاوروا قوماً تجب عليهم الزكاة إذا اُعطوا منها جَبَوها منهم وأغنوا عن عامل. ونسبه

____________________

(١) قال الفاضل الإصفهاني قدس‌سره : وقيل بالفرق بين المكتسب القاصر الكسب وغير المكتسب ، فلم يجوّز إعطاء الأوّل زيادة على التتمّة ، وجوّز إعطاء الثاني زيادة على مؤونة السنة ، ولو أضعافاً ، ولم نظفر بالقائل ، وكذا لم يظفر به السيّد العميد ، كما نصّ عليه في الكنز. المناهج السويّة : ٧٦.

(٢) البيان : ٣١١.

(٣) الدروس ١ : ٢٤٠.

(٤) حكاه عنه ابن إدريس في السرائر ١ : ٤٥٧ ، وانظر الإشراف (مصنّفات الشيخ المفيد) ٩ : ٣٩.

(٥) المعتبر ٢ : ٥٧٣ ، والقواعد ١ : ٣٤٨.

المصنّف إلى القيل؛ لعدم اقتضاء ذلك الاسمَ ، إذ يمكن ردّ ما عدا الأخير إلى سبيل اللّٰه ، والأخير إلى العِمالة. وحيث لا يُوجب البسط ويُجعل (١) الآية لبيان المصرف ـ كما هو المنصور ـ تقلّ فائدة الخلاف؛ لجواز إعطاء الجميع من الزكاة في الجملة.

﴿ وفي الرقاب جَعَل الرقاب ظرفاً للاستحقاق تبعاً للآية وتنبيهاً على أنّ استحقاقهم ليس على وجه الملك أو الاختصاص كغيرهم؛ إذ يتعيّن عليهم صرفها في الوجه الخاصّ بخلاف غيرهم. ومثلهم (٢) سبيل اللّٰه. والمناسب لبيان المستحقّ التعبير ب‍ «الرقاب» و «سبيل اللّٰه» بغير حرف الجرّ ﴿ وهم المكاتبون مع قصور كسبهم عن أداء مال الكتابة ﴿ والعبيد تحت الشدّة عند مولاهم أو من سلّطه عليهم. والمرجع فيها إلى العرف ، فيُشترون منها ويُعتقون بعد الشراء ، ونيّة الزكاة مقارنةٌ لدفع الثمن إلى البائع أو العتق. ويجوز شراء العبد وإن لم يكن في شدّةٍ مع تعذّر المستحقّ مطلقاً على الأقوى ، ومعه من سهم «سبيل اللّٰه» إن جعلناه كلّ قربة.

﴿ والغارمون ، وهم المدينون في غير معصيةٍ ولا يتمكّنون من القضاء ، فلو استدانوا وأنفقوه في معصيةٍ مُنعوا من سهم «الغارمين» ، وجاز من سهم «الفقراء» إن كانوا منهم بعد التوبة إن اشترطناها ، أو من سهم «سبيل اللّٰه» ﴿ والمرويّ عن الرضا عليه‌السلام مرسلاً : ﴿ أنّه لا يُعطى مجهول الحال فيما أنفق هل هو في طاعةٍ أو معصية؟ (٣) وللشكّ في الشرط. وأجازه

____________________

(١) في (ش) و (ف) : لا نوجب البسط ونجعل.

(٢) في (ر) زيادة : في.

(٣) الوسائل ١٣ : ٩١ ، الباب ٩ من أبواب الدين والقرض ، الحديث ٣.