درس الروضة البهیة (بخش ۱) (الطهارة - الخمس)

جلسه ۱۶۴: تتمه زکات انعام

 
۱

خطبه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین.

۲

عبارت خوانی آغازین

۳

شرایط حیوانی که به عنوان زکات پرداخت می‌شود

در نصاب‌هایی که سابقا بیان کردیم، مثلا در پنج نصاب اول شتر، بیان کردیم که باید شاة به عنوان زکات پرداخت شود. کما این که در نصاب‌های خود غنم نیز، شاة را به عنوان زکات بیان کردیم. مرحوم شهید، در این قسمت، شرایط آن شاة که به عنوان زکات دفع می‌شود را زک می‌فرماید.

البته باید به این نکته توجه داشت که برخی از شرایطی که مرحوم شهید ذکر می‌فرماید، شرایط مخصوص آن شاة است. اما برخی از شرایطی که در ادامه ذکر می‌کند، مربوط به همه انعام ثلاثه‌ای که به عنوان زکات قرار می‌گیرند، می‌شود. خواه بقر یا ابل باشد. هنگامی که به عنوان زکات می‌خواهد پرداخت شود، بعضی از شرایط عمومی است و برای شاة و ابل و بقر است و میان آن‌ها مشترک است.

شرط اول از شرایط مخصوص شاة:

گوسفند باید جذع باشد. یعنی اگر می‌خواهد از ضأن (از گوسفند)، زکات را پرداخت نماید، باید جذع باشد. جذع یعنی هفت ماه ضأن، کامل شده باشد. اما اگر می‌خواهد از معز (بز)، زکات پرداخت نماید، باید ثنی باشد. ثنی یعنی یک سالش کامل شده باشد. به عبارت دیگر باید دوازده ماه آن کامل شده باشد.

چرا به این شکل فرق گذاشته شده است؟

مرحوم شهید می‌فرماید: به جهت آن که هنگامی که ضأن، هفت ماهش کامل باشد، آماده جفت گیری با ماده است. یعنی می‌تواند ماده را حامله کند. اما معز اینگونه نیست. یعنی بز هنگامی این صلاحیت را پیدا می‌کند که یکسالش بطور کامل، پر شده باشد. البته برخی به گونه‌ای دیگر فرموده‌اند. آنان فرموده‌اند: در صورتی که از پدر و مادر جوان باشد، در اتمام هفت ماهگی، دندان‌های جلوی خودش را می‌اندازد و این نشانه بلوغ است و در ضأن، هفت ماهگی کافی است. اما اگر پدر و مادرش جوان نباشد (یا هر دو پیر باشد و یا یکی پیر باشد.) در این صورت تا هشت ماهگی، دندان‌ها جلوی خودش را نمی‌اندازد و طبیعتا تا آن هنگام بالغ نشده و لذا باید تا هشت ماهگی به عنوان زکات آن را پرداخت نکنند.

شرط دوم از شرایط عمومی:

چهار حیوان است که به عنوان زکات پذیرفته نمی‌شود. این چهار حیوان اختصاص به شاة ندارد. بلکه هم در شاة و هم در غیر شاة است.

چهار حیوان عبارتند از: رُبّی، ذات العوار، مریضه، هَرِمَه.

رُبّی یعنی حیوانی که تازه بچه آورده و به تازگی زایمان کرده است. این حیوان تا ۱۵ روز اول زایمان، به عنوان زکات نمی‌تواند پرداخت شود.

چرا نمی‌توان این حیوان را به عنوان زکات پرداخت کرد؟

زیرا حیوان در این پانزده روز در حال نفاس است و لذا مریض محسوب می‌شود و هنگامی که مریض محسوب شد، به عنوان زکات نمی‌توان آن را پرداخت کرد. حتی اگر مالک راضی باشد.

چرا مرحوم شهید می‌فرماید حتی اگر مالک راضی باشد؟

چون برخی گفته‌اند: منع پرداخت رُبّی به عنوان زکات مربوط به صورتی می‌شود که مالک راضی نباشد.

افرادی که گفته‌اند رُبی را نمی‌توان به عنوان زکات پرداخت نمود، علت را احتیاج مالک دانسته‌اند. یعنی آنان گفته‌اند که مالک به این رُبی احتیاج دارد. احتیاج دارد که بچه متولد شده را شیر دهد و بتواند آن بچه را بزرگ کند. بخاطر این که مادر از بچه جدا نشود، مالک باید راضی باشد. اگر مالک راضی نباشد، نمی‌توان رُبی را به عنوان زکات پرداخت نمود. اما مرحوم شهید می‌فرماید این سخن صحیح نیست. اساسا چه مالک راضی باشد و چه مالک راضی نباشد، نمی‌توان رُبی را به عنوان زکات، پرداخت نمود. مگر آن که همه گوسفندان، رُبی باشد. مثلا شخصی مالک ۴۰ گوسفند است و تمام این گوسفندان، همزمان زایمان کرده‌اند و الان وقت پرداخت زکات است و در این وقت همه آنان رُبی می‌باشند. در این جا نمی‌توان گفت که یک گوسفند غیر از این گوسفندان باید بخری و به عنوان زکات پرداخت نمایی بلکه یکی از همان گوسفندان به عنوان زکات پذیرفته می‌شود.

ذات العوار یعنی گوسفندی که صاحب عیب است. یعنی اگر گوسفند معیوب باشد، نمی‌توان به عنوان زکات، پرداخت نمود.

مریضه، حیوانی که مریض است.

هرمه، یعنی حیوان پیر.

نکته‌ای که در رُبی بیان شد، در این سه مورد اخیر نیز وجود دارد. یعنی اگر همه حیوانات، ذات عوار باشند یا همه آن‌ها مریضه باشند یا همه آن‌ها پیر باشد، پرداخت آنان به عنوان زکات، اشکالی ندارد.

۴

تطبیق شرایط حیوانی که به عنوان زکات پرداخت می‌شود

﴿ ويُجزئ ﴾ في الشاة الواجبة في الإ بل والغنم (مجزی است در شاة که واجب بود در پنج نصاب ابل. در پنج نصاب اول ابل، باید گوسفند به عنوان زکات پرداخ می‌شد. در آن گوسفند و همچنین در گوسفندی که در خود زکات غنم باید پرداخت می‌شد) ﴿ الجَذَعُ من الضأن ﴾ وهو ما كمل سنّه سبعة أشهر ﴿ والثنيُّ من المعز ﴾ (ضأن یعنی گوسفند و میش. جذع را می‌توان از ضأن داد. جذع حیوانی است که هفت ماه آن کامل شده باشد. الثنی من المعز. معز یعنی بز. باید ثنی از بز داده شود. ثنی چه حیوانی است؟) وهو ما كمل سنّه سنة. (حیوانی که سنش یک سال کامل شده است. چرا در بز یکسالگی شرط است اما ضأن را هفت ماهگی کافی می‌دانید؟ می‌فرماید فرق چنین است:) والفرق: أنّ ولد الضأن ينزو حينئذٍ (حینئذ یعنی حین سبعة اشهر. در زمان هفت ماهگی ینزو. ینزو در لغت به معنای پریدن است. مراد در این جا، جفت گیری است. ولد ضأن در هفت ماهگی می‌تواند جفت گیری کند.)، والمعز لاينزو إلّا بعد سنة. (اما بز نمی‌تواند جفت گیری کند مگر بعد از یک سال. لذا شرط است که حیوان بالغ به عنوان زکات پرداخت شود.

نکته: در صفحه بعد بیان خواهد شد که حیوانی که به عنوان زکات پرداخت می‌شود، بعضی گفته‌اند که نمی‌تواند حیوان نر باشد بلکه باید حیوان ماده باشد. با توجه به این نکته، چرا در این جا می‌فرماید أنّ ولد الضأن ينزو حينئذٍ، والمعز لاينزو؟

ظاهرا در صدد بیان این نیست که حیوان خودش قابلیت جفت گیری را داشته باشد بلکه می‌خواهد بیان کند که این ولد ضأن بالغ می‌شود و رشد کامل پیدا می‌کند. هرچند که میش و ماده باشد که نزو از او صادر نشود.) وقيل: إنّما يُجذع كذلك إذا كان أبواه شابّين (یجذع یعنی دندان‌های جلوی خودش را می‌اندازد. یجذع کذلک یعنی بچه ضأن، می‌اندازد دندان‌های جلوی خود را در هفت ماهگی.

در چه صورتی دندان‌ها در هفت ماهگی می‌افتد؟ إذا کان ابواه شابین. یعنی هنگامی که پدر و مادر آن ضأن، جوان باشند.)، وإلّا (اگر پدر و مادرش جوان نباشند) لم يُجذِع إلى ثمانية أشهر. (تا هشت ماهگی، دندان‌های جلوی او نمی‌افتد. افتادن دندان‌های جلوی گوسفند، نشانه بلوغ است. لذا اگر نظر قیل را بپذیریم، طبیعتا در ضأن که پدر و مادرش پیر هستند، باید قائل شویم که هشت ماهش کامل شود تا بتوان آن را به عنوان زکات پرداخت کنیم.

شرط دوم:) ﴿ ولا تؤخذ الرُّبّى ﴾ بضمّ الراء وتشديد الباء، (اخذ نمی‌شود به عنوان زکات، چهار مدل حیوان. این شرط دوم، مخصوص شاة نیست بلکه در بقر و ابل نیز چنین است. چه در شاة و چه در غیر شاة، چهار حیوان است که به عنوان زکات پذیرفته نمی‌شود. یکی از آن‌ها رُبّی است. رُبی چه حیوانی است؟ می‌فرماید:) وهي الوالدة من الأنعام عن قربٍ (آن انعامی که _شاة، ابل یا غنم_ که تازه والده شده باشد. تازه والده شده باشد یعنی تازه زایمان کرده باشد.) إلى خمسة عشر يوماً؛ (تا پانزده روز. یعنی در پانزده روز اول، نمی‌توان آن را به عنوان زکات پرداخت کنیم.) لأنّها نفساء (بخاطر این که این حیوان در حال نفاس است و نفاس مریضی محسوب می‌شود و حیوان مریض را نمی‌توان به عنوان زکات پرداخت کرد.)، فلا تجزي وإن رضي المالك. (مجزی نیست که چنین حیوانی را به عنوان زکات پرداخت کنیم، هرچند که مالک راضی باشد.

قید و إن رضی المالک، نکته‌ای را در بر دارد. چرا ایشان فرمود هرچند که مالک راضی باشد؟

علت این است که برخی فرموده‌اند: اگر در روایات بیان شده است که جایز نیست رُبی را به عنوان زکات، پرداخت کنیم، علتش این است که مالک راضی نمی‌شود. یعنی مالک به این مادر نیاز دارد که بره را شیر دهد و چون به آن نیاز دارد، نباید رُبی را از مالک بگیریم. لذا فرموده‌اند عدم رضایت مالک، مانع از این است که آن را به عنوان زکات پرداخت کنیم. اما اگر خود مالک راضی باشد که رُبی را به عنوان زکات پرداخت کند، اشکالی ندارد.

مرحوم شهید می‌فرماید: مجزی نیست هرچند که مالک راضی باشد.) نعم، لو كانت جُمع رُبّى (اگر تمام حیواناتی که زکات به آن‌ها تعلق گرفته‌اند، رُبی باشد) لم يكلّف غيرها (تکلیف نمی‌شود به غیر رُبی. یعنی حکم نمی‌شود که باید گوسفند دیگری غیر از این‌ها که رُبی نباشد باید تهیه کند و به عنوان زکات پرداخت کند. بلکه از همان گوسفندان که رُبی است می‌تواند زکاتش را پرداخت کند. حیوان دیگری که نمی‌تواند به عنوان زکات پرداخت کند) ﴿ ولا ذاتُ العوار * ﴾ بفتح العين وضمّها (عَوار و عُوار به معنای عیب است. ذات عیب یعنی معیوب)، مطلق العيب (هر عیبی که باشد.) ﴿ ولا المريضةُ ﴾ كيف كان (حیوان مریضه را نمی‌توان به عنوان زکات داد.) ﴿ و ﴾ لا ﴿ الهَرِمة ﴾ (حیوان پیر را نیز نمی‌توان به عنوان زکات داد) المُسنّة عرفاً. (عرفا پیر باشد را نمی‌توان به عنوان زکات پرداخت نمود.

البته بیان شد که نکته‌ای که در مورد رُبی بیان شد در مورد سه حیوان اخیر نیز مطرح می‌شود. یعنی اگر تمام حیوانات ذات عوار یا مریضه یا هرمه باشند، تکلیف به غیر نمی‌شود و مالک می‌تواند از همان حیوانات زکاتش را پرداخت کند.)

۵

دو نوع حیوان در شمارش نصاب، به حساب نمی‌آیند.

دو نوع حیوان در شمارش نصاب، به حساب نمی‌آیند.

۱) اکولة

۲) فحل الضراب.

مثلا اگر کسی ۴۰ گوسفند دارد و یکی از آن‌ها اکوله است و ۳۹ تا از آن‌ها غیر اکوله است. حیوان اکوله در نصاب نمی‌آید و هنگامی که در نصاب محسوب نشود، گفته می‌شود که این شخص ۳۹ گوسفند دارد و زکات بر او واجب نیست. هرچند که با اکوله ۴۰ گوسفند شود.

اکوله یعنی حیوانی که پروار می‌شود برای اکل. دامداران، برخی از گوسفندان را پروار می‌کنند که آن را اکل کنند و چه بسا نشانه گذاری می‌کند. چنین حیوانی در عدد نصاب، محسوب نمی‌شود. لذا این حیوان را کنار می‌گذارند و بقیه حیوانات را می‌شمارند، اگر بقیه به حد نصاب رسید، زکات واجب می‌شود و اگر به حد نصاب نرسید، زکات واجب نمی‌شود.

سوال: این که خود اکوله در نصاب به حساب نمی‌آید، آیا به عنوان زکات هم نمی‌شود آن را پرداخت کنیم؟

پاسخ: مرحوم شهید می‌فرماید: اگر مالک راضی باشد، می‌توان اکوله را به عنوان زکات پرداخت کند.

فحل الضراب نیز در نصاب محسوب نمی‌شود. فحل الضراب به حیوان نری گفته می‌شود که احتیاج است به آن حیوان برای زدن به گله.

گاهی همه حیوانات ماده هستند و حیوان نری که برای حامله کردن حیوانات ماده، نگهداری می‌شود را فحل الضراب می‌نامند.

مرحوم شهید می‌فرماید: فحل الضراب در نصاب شمرده نمی‌شود. البته در حد احتیاج به فحل الضراب، در نصاب شمرده نمی‌شود. لذا اگر بیش از حد احتیاج فحل الضراب داشته باشد در نصاب محسوب می‌شود.

سوال: آیا فحل الضراب را می‌توان به عنوان زکات، پرداخت کنیم؟

پاسخ: مرحوم شهید می‌فرماید: چه به فحل الضراب احتیاج داشته باشد و چه احتیاج نداشته باشد، مجاز نیست که فحل الضراب را به عنوان زکات پرداخت کنیم. هرچند که برخی از فقها فرموده‌اند که اگر مالک احتیاج داشت آن را به عنوان زکات پرداخت نکند ولی اگر خواست می‌تواند آن را به عنوان زکات، پرداخت کند. اما مرحوم شهید این نظر را نمی‌پذیرد و معتقد است که فحل الضراب را نمی‌توان به عنوان زکات پرداخت کرد.

مرحوم مصنف نیز در کتاب البیان، در این مورد، نکته‌ای فرموده است.

۶

تطبیق دو نوع حیوان در شمارش نصاب، به حساب نمی‌آیند.

﴿ ولا تُعدّ الأكولة ﴾ (شمرده نمی‌شود در نصاب، اکوله و لا فحل الضراب. فحل الضراب هم در نصاب شمرده نمی‌شود.) بفتح الهمزة (اَکولة، قرائت کن. اکوله چه نوع حیوانی است؟)، وهي المعدّة للأكل (حیوانی که آماده شده برای خوردن. مثلا گوسفند یا گاو یا شتری را پروار می‌کنند تا از گوشت آن استفاده کنند. این نوع حیوان را در نصاب به شمار نمی‌آورند. البته)، وتؤخذ مع بذل المالك لها لا بدونه (اکوله در نصاب محاسبه نمی‌شود اما آیا آن را به عنوان زکات نمی‌توان پرداخت نمود؟ می‌فرماید: اگر مالک راضی به بذل اکوله باشد، اخذ می‌شود. یعنی به عنوان زکات پذیرفته می‌شود. لا بدونه یعنی لا بدون البذل. اگر راضی نباشد، نمی‌توان اکوله را از آن گرفت.) ﴿ ولا فحل الضِّراب ﴾ (فحل الضراب هم از نصاب، شمرده نمی‌شود. فحل الضراب چه حیوانی است؟) وهو المحتاج إليه لضرب الماشية عادةً (حیوانی که نیاز داریم به آن حیوان برای زدن به گله. یعنی حیوانی که برای حامله کردن ماده‌ها از آن استفاده می‌شود.)، فلو زاد كان كغيره في العدّ. (اگر زیاد‌تر از حد احتیاج باشد، کان فحل الضراب کغیر فحل الضراب فی العد. یعنی در شمارش محسوب می‌شوند.) أمّا الإخراج فلا مطلقاً. (اما دفع فحل الضراب به عنوان زکات، فلا مطلقا. یعنی مطلقا نمی‌توان فحل الضراب را به عنوان زکات پرداخت کنیم.) وفي البيان (مرحوم مصنف در کتاب البیان فرموده است): أوجب عدّها مع تساوي الذكور والإناث (اگر ذکور و اناث در گله مساوی باشند، فحل الضراب در نصاب، شمرده می‌شود. مثلا اگر در ۴۰ گوسفند، ۲۰ تا میش هستند و ۲۰ تا فحل الضراب باشند، در نصاب حساب می‌شوند.) أو زيادة الذكور (یا ذکور بیشتر از اناث باشد. مثلا ۲۵ تا ذکور است و ۱۵ تا اناث است. در این صورت هم به شمارش می‌آیند.) دون ما نقص (اما اگر ذکور کمتر باشد. مثلا ۱۰ یا ۵ تا ذکور هستند و بقیه اناث هستند. در این صورت، به حساب نمی‌آید) وأطلق. (از این جهت، عبارت مرحوم مصنف، مطلق است در کتاب البیان که آیا احتیاج به ذکور داریم یا خیر. یعنی در فرض احتیاج می‌فرماید که به شمارش می‌آید یا خیر یا در فرض عدم احتیاج. به عبارت دیگر، مرحوم مصنف سخنی از احتیاج یا عدم احتیاج، نفرموده است و از این جهت، مطلق است.)

۷

پرداخت قیمت به جای عین

مرحوم شهید چهار نکته را بیان می‌فرماید.

نکته اول: زکات دهنده می‌تواند به جای عین، قیمت را پرداخت کند، مطلقا. یعنی در انعام ثلاثه و در غیر انعام ثلاثه. مثل نقدین، گندم، جو. در تمام این موارد می‌تواند قیمت را پرداخت کند. البته مرحوم شهید می‌فرماید: افضل آن است که از خود عین، زکات را پرداخت کند. هرچند که قیمت برای مستحق زکات، انفع باشد.

۸

تطبیق پرداخت قیمت به جای عین

﴿ وتجزئ القيمة ﴾ عن العين مطلقاً (مجزی است پرداخت قیمت به جای عین مطلقا. مطلقا یعنی هم در انعام ثلاثه و هم در غیر انعام ثلاثه. در تمام موارد می‌تواند به جای عین، قیمت را پرداخت کند.) ﴿ و ﴾ الإخراج ﴿ من العين أفضل ﴾ (اما اگر از خود عین اخراج کند و زکاتش را پرداخت کند، افضل است.) وإن كانت القيمة أنفع. (هرچند که قیمت انفع باشد برای مستحق زکات. یعنی برای کسی که این مال را به عنوان زکات به او می‌دهیم، قیمت انفع است. اما بازهم اخراج از عین، افضل است.)

۹

زکات حیوان در صورتی که تمام آن‌ها مریض یا پیر باشند

نکته دوم: اگر گوسفند یا گاو یا ابل، همگی مریض باشند. در این صورت، زکات دهنده می‌تواند از خود مریض‌ها زکاتش را پرداخت کند. اما باید به این نکته توجه داشت که مثلا شخصی ۴۰ گوسفند دارد که همگی آن‌ها مریض هستند یا ۲۶ شتر دارد که همگی آن‌ها مریض هستند یا ۴۰ گاو دارد که همگی آن‌ها مریض هستند. در این صورت که همه حیوانات مریض هستند اگر نوع مریضی مساوی باشد، از همان مریض‌ها یکی را به عنوان زکات، پرداخت می‌کند. چون نوع مریضی مساوی است و تفاوتی با یکدیگر ندارند. اما اگر نوع مریضی، متفاوت باشد. مثلا یکی از حیوانات مریضی کمی دارد ولی حیوان دیگر مریضی خیلی شدید دارد و نزدیک به مرگ است. در این صورت، مالک نمی‌تواند ادون را زکات دهد. ادون یعنی حیوانی که بواسطه مریضی که دارد، قیمتش پایین آمده است. مرحوم شهید می‌فرماید: باید حد وسط را بگیریم. یعنی برخی از حیوانات مریضی کمی دارند و برخی دیگر مریضی زیادی دارند و برخی دیگر، مریضی متوسطی دارند. آن حیوانی که مریضی متوسطی دارد را به عنوان زکات پرداخت کنیم. یا خود آن حیوانی که در حد متوسط مریض است را به فقیر بدهیم یا قیمت حد آن متوسط را پرداخت کنیم.

البته در غیر مریض نیز چنین است. یعنی در حیوان پیر، ذات العوار، رُبّی نیز این نکته جاری است. یعنی اگر همه حیوانات پیر باشند یا معیوب باشند و مشکل پیری و عیب آن‌ها یکسان باشد، می‌تواند از همان حیوانات زکاتش را پرداخت نماید. اگر مختلف باشند، باید حد وسط را در نظر گرفت.

۱۰

تطبیق زکات حیوان در صورتی که تمام آن‌ها مریض یا پیر باشند

﴿ ولو كانت الغنم ** ﴾ أو غيرها من النِّعَم (اگر گوسفند یا غیر گوسفند از انعام ثلاثه) ﴿ مِراضاً ﴾ (مریض باشند) جُمَع (جمع مَرض به معنای بیمار. جمع مریض نیست بلکه جمع مرض است) ﴿ فمنها ﴾ (پرداخت می‌شود زکات از خود مریض‌ها) مع اتّحاد نوع المرض (در صورتی که نوع مریضی آن‌ها با هم مساوی باشند)، وإلّا (اگر نوع مریضی آن‌ها با یکدیگر مساوی نیست) لم يُجزِ الأدون. (نباید سراغ پایین‌ترین رفت. حیوانی که مریضی زیادی دارد و مشرف به مرگ است. مجزی نیست ادون و آن حیوانی که پایین‌تر است.)

ولو ماكس المالك (اگر مالک خواست که ادون را به عنوان زکات پرداخت کند. ماکس المالک یعنی مالک خساست نمود.) قُسِّط (از حیث معدل قیمت، حد وسط را در نظر می‌گیریم. تقسیط می‌کنیم، معدل گیری می‌کنیم.) واُخرج وسطٌ يقتضيه (و حیوانی را انتخاب می‌کنیم که در حد وسط است و تقسیط آن را اقتضا دارد.)، أو القيمة كذلك. (یا اگر می‌خواهد قیمت را پرداخت کند، قیمت حد وسط را پرداخت کند.) وكذا (مثل مریض است) لو كانت كلّها من جنسٍ لا يخرج، كالرُّبّى والهَرِم والمعيب. (اگر تمام حیوانات از جنسی باشند که زکات بر آن‌ها خارج نمی‌شود. یعنی به عنوان زکات پرداخت نمی‌شود. مثل ربی و هرم و معیب، نیز مانند مریض هستند. یعنی اگر تمام آن‌ها ربی یا هرم یا معیب باشند، یکی از آن‌ها را به عنوان زکات پرداخت می‌کنیم، اگر عیبی که در آن‌ها وجود دارد مساوی باشد و اگر مساوی نباشد، حد متوسط را در نظر می‌گیریم.)

۱۱

اشتراک در مالکیت انعام ثلاثه

نکته سوم و چهارم: اگر مجموعه‌ای از حیوان، برای دو مالک باشد. این مسئله دو صورت دارد. اگر به نحو اشتراک است. مثلا بصورت مشاع است. مثلا شخصی ۵۰ میلیون و دیگری نیز ۵۰ میلیون آورده داشته و با همدیگر به اندازه ۱۰۰ میلیون، گوسفند خریده‌اند. گوسفندان به نحو مشاع برای این دو شخص است. اگر گوسفند‌های ملک هر کدام به اندازه سهمش که به او می‌رسد به حد نصاب برسد، زکات دارد. مثلا به هر یک ۵۰ گوسفند می‌رسد که بیش از حد نصاب است. لذا زکات واجب می‌شود.

اگر به نحو مختلط هم باشد، چنین است. یعنی شخصی گله‌ای دارد که ۶۰ گوسفند در آن است. فرد دیگر نیز گله‌ای دارد که ۵۰ گوسفند در آن است. یک چوپان برای همه آنان استخدام می‌کنند اما گوسفندان هر یک جدا است ولی در یک گله نگهداری می‌شوند. در این صورت، مجموع همه آن‌ها سنجیده نمی‌شود بلکه سهم هر یک بصورت جداگانه محسوب می‌شود و سهم هر یک که به نصاب برسد، زکات دارد و الا زکات ندارد.

اما اگر یک مالک وجود داشته باشد که گوسفندان آن پراکنده باشد. مثلا شخصی ۴۰ گوسفند در ۴۰ شهر مختلف دارد. در این صورت باید زکات ۴۰ گوسفند را بپردازد. یعنی این که گوسفند‌ها از یکدیگر دور هستند و پراکنده هستند، دلیل بر عدم پرداخت زکات نیست. اگر مجموع آن‌ها به نصاب می‌رسد باید زکات را پرداخت کند.

۱۲

تطبیق اشتراک در مالکیت انعام ثلاثه

﴿ ولا يُجمَع بين مفترقٍ في الملك ﴾ (جمع نمی‌شود بین مفترق در ملک. یعنی اگر حیوانات مفترق در ملک هستند، مفترق در ملک یعنی مالک‌های متعدد دارند. این‌ها جمع نمی‌شوند که همه آن‌ها را با یکدیگر بسنجیم) وإن كان مشتركاً أو مختلطاً (هرچند که مشترک باشد. یعنی به نحو مشاع، مالکشان دو نفر باشد. یا مختلط باشد. یعنی به نحو مشاع نیست بلکه هر شخصی بصورت جداگانه مالک گوسفند خودش است اما تمام گوسفندان در یک گله هستند. این مشترک یا مختلط، ممکن است به این نحو باشد) متّحد المَسْرَح (چراگاه آن‌ها یکی باشد. یعنی یک چوپان تمام آن‌ها را به چراگاه می‌برد و از یک چراگاه استفاده می‌کنند.) والمُراح (متحد المراح. یعنی استراحگاه آنان یکی است.) والمَشرع (آبشخور تمام آن‌ها یکی است.) والفحل (فحل الضرابی که بیان شد، یکی است.) والحالب (کسی که شیر این‌ها را می‌دوشد، یکی است.) والِمحلَب (ظرف شیر نیز یکی است. خلاصه این که تمام چیزها یکی است اما مالک‌ها متفاوت است. در این صورت لا یجمع بین مفترق فی الملک)، بل يعتبر النصاب في كلّ ملكٍ على حدته (بلکه نصاب معتبر است در هر ملکی بصورت جداگانه. اگر سهم من به حد نصاب برسد، زکات واجب می‌شود و الا زکات واجب نمی‌شود.) ﴿ ولا يفرَّق بين مجتمعٍ فيه ﴾ أي في الملك الواحد (و جدا نمی‌شود بین مجمتع در ملک. یعنی اگر ۴۰ گوسفند برای یکی است، جدا نمی‌شود، هنگامی که ملک یکی است) وإن تباعد (ولو این که ۴۰ گوسفند از یکدیگر دور هستند و هر یک در شهری هستند)، بأن كان له بكلّ بلدٍ شاةٌ. (به این که بوده باشد برای آقای مالک در هر بلدی یک گوسفندی.)

وعلى الأوّلين تجب اُخرى عند تمام حول الثانية.

وابتداء حول السخال ﴿ بعد غنائها بالرعي لأنّها زمن الرضاع معلوفةٌ من مال المالك وإن رعت معه. وقيّده المصنّف في البيان بكون اللبن عن معلوفة ، وإلّا فمن حين النِّتاج (١) ؛ نظراً إلى الحكمة في العَلْف ـ وهي الكلفة على المالك ـ وقد عرفت ضعفه (٢). واللبن مملوكٌ على التقديرين. وفي قولٍ ثالثٍ : أنّ مبدأه النِّتاج مطلقاً (٣). وهو المرويّ صحيحاً (٤) ، فالعمل به متعيّن.

﴿ ولو ثُلِمَ النصاب قبل تمام ﴿ الحول ولو بلحظةٍ ﴿ فلا شيء لفقد الشرط ﴿ ولو فرّ به من الزكاة على الأقوى ، وما فاته به من الخير أعظم ممّا أحرزه من المال ، كما ورد في الخبر (٥).

﴿ ويُجزئ في الشاة الواجبة في الإ بل والغنم ﴿ الجَذَعُ من الضأن وهو ما كمل سنّه سبعة أشهر ﴿ والثنيُّ من المعز وهو ما كمل سنّه سنة. والفرق : أنّ ولد الضأن ينزو حينئذٍ ، والمعز لاينزو إلّا بعد سنة. وقيل : إنّما يُجذع كذلك إذا كان أبواه شابّين ، وإلّا لم يُجذِع إلى ثمانية أشهر (٦).

____________________

(١) البيان : ٢٨٦.

(٢) في الصفحة : ٣٣٧.

(٣) حكاه العلّامة في المختلف عن الشيخ وابن الجنيد وأتباعهما ، اُنظر المختلف ٣ : ١٦٨.

(٤) رواها زرارة عن الباقر عليه‌السلام في الصحيح بطريق الكافي ، والضعيف بطريق كتابي الشيخ ، وردّها في المختلف؛ لضعفها. وهو مردود بما ذكرناه (منه رحمه‌الله). وراجع الوسائل ٦ : ٨٣ ، الباب ٩ من أبواب زكاة الأنعام ، الحديث الأوّل.

(٥) الوسائل ٦ : ١٠٨ ، الباب ١١ من أبواب زكاة الذهب والفضّة ، الحديث ١ و ٤.

(٦) حكاه الشيخ في المبسوط عن ابن الأعرابي ، اُنظر المبسوط ١ : ١٩٩ ، وراجع المصباح المنير : ٩٤ ، (جذع).

﴿ ولا تؤخذ الرُّبّى بضمّ الراء وتشديد الباء ، وهي الوالدة من الأنعام عن قربٍ إلى خمسة عشر يوماً؛ لأنّها نفساء ، فلا تجزي وإن رضي المالك. نعم ، لو كانت جُمع رُبّى لم يكلّف غيرها ﴿ ولا ذاتُ العوار * بفتح العين وضمّها ، مطلق العيب ﴿ ولا المريضةُ كيف كان ﴿ و لا ﴿ الهَرِمة المُسنّة عرفاً.

﴿ ولا تُعدّ الأكولة بفتح الهمزة ، وهي المعدّة للأكل ، وتؤخذ مع بذل المالك لها لا بدونه ﴿ ولا فحل الضِّراب وهو المحتاج إليه لضرب الماشية عادةً ، فلو زاد كان كغيره في العدّ. أمّا الإخراج فلا مطلقاً. وفي البيان : أوجب عدّها مع تساوي الذكور والإناث أو زيادة الذكور دون ما نقص (١) وأطلق (٢).

﴿ وتجزئ القيمة عن العين مطلقاً ﴿ و الإخراج ﴿ من العين أفضل وإن كانت القيمة أنفع.

﴿ ولو كانت الغنم ** أو غيرها من النِّعَم ﴿ مِراضاً جُمَع ﴿ فمنها مع اتّحاد نوع المرض ، وإلّا لم يُجزِ الأدون.

ولو ماكس المالك قُسِّط واُخرج وسطٌ يقتضيه ، أو القيمة كذلك. وكذا لو كانت كلّها من جنسٍ لا يخرج ، كالرُّبّى والهَرِم والمعيب.

﴿ ولا يُجمَع بين مفترقٍ في الملك وإن كان مشتركاً أو مختلطاً متّحد المَسْرَح والمُراح والمَشرع والفحل والحالب والِمحلَب ، بل يعتبر النصاب في كلّ ملكٍ على حدته ﴿ ولا يفرَّق بين مجتمعٍ فيه أي في الملك الواحد وإن تباعد ،

____________________

(*) في (ق) : العور.

(١) البيان : ٢٩٠.

(٢) يعني لم يقيّد ما نقص بالحاجة ولا بعدمها.

(**) في (س) : النعم.

بأن كان له بكلّ بلدٍ شاةٌ.

﴿ وأمّا النقدان : فيشترط فيهما النصاب والسكّة وهي النقش الموضوع للدلالة على المعاملة الخاصّة بكتابةٍ وغيرها وإن هجرت ، فلا زكاة في السبائك ، والممسوح وإن تُعومل به ، والحُليِّ ، وزكاته إعارته استحباباً. ولو اتُّخذ المضروب بالسكّة آلةً للزينة وغيرها لم يتغيّر الحكم وإن زاده أو نقصه ، ما دامت المعاملة به على وجهه ممكنة.

﴿ والحول وقد تقدّم (١).

﴿ فنصاب الذهب الأوّل ﴿ عشرون ديناراً كلّ واحدٍ مثقالٌ ، وهو درهمٌ وثلاثة أسباع درهم ﴿ ثمّ أربعة دنانير فلا شيء فيما دون العشرين ولا فيما دون أربعة بعدها ، بل يعتبر الزائد أربعةً أربعةً أبداً.

﴿ ونصاب الفضّة الأوّل ﴿ مئتا درهم والدرهم نصف المثقال وخُمسه ، أو ثمانية وأربعون حبّة شعير متوسّطةً ، هي ستّة دوانيق (٢) ﴿ ثمّ أربعون درهماً بالغاً ما بلغ ، فلا زكاة فيما نقص عنهما (٣).

﴿ والمُخرَج في النقدين ﴿ ربع العُشر فمن عشرين مثقالاً نصف مثقال ، ومن الأربعة قيراطان ، ومن المئتين خمسة دراهم ، ومن الأربعين درهم. ولو أخرج ربع العشر من جملة ما عنده من غير أن يعتبر مقداره مع العلم باشتماله على النصاب الأوّل أجزأ ، وربّما زاد خيراً. والواجب الإخراج ﴿ من العين ، وتُجزئ القيمة كغيرهما.

____________________

(١) في الصفحة ٣٣٨.

(٢) الدانَق والدانِق : سدس الدرهم. معرّب «دانگ» عن الفارسيّة.

(٣) في (ع) : عنها.