درس کفایه الاصول - جلد دوم

جلسه ۱۰۸: ظن ۶ /ظواهر ۱

 
۱

خطبه

السلام علیک یا ام الائمة النجباء النقباء...

۲

امر ثالث: اصل در مشکوک الحجیة عدم حجیت است

آخوند فرمود که قبل از ورود به بحث امارات چند امر را بیان می‌کنیم:

امر اول این بود که حجیت ظن مانند حجیت قطع ذاتی نیست بلکه به جعل جاعل است.

امر دوم این بود که امکان تعبد به ظن است از تعبد به ظن محذوری پیش نمی‌آید.

امر سوم این است که اگر ما شک کردیم آیا شارع اماره‌ای را معتبر کرده است یا نه، مقتضای اصل عملی چیست؟

می‌فرماید مقتضای اصلی عملی عدم حجیت است. چون عقل می‌گوید تا وقتی که معلوم نشده است شارع چیزی را حجت قرار داده است، نمی‌توانید به آن اتکا کنید. و آن منجز نیست یا عذر نیست. الان اماره‌ای قائم شد بر حرمت شرب تتن. این اماره خبرش ضعیف است و معتبر نیست. شک می‌کنیم که شارع آن را حجت قرار داده است یا خیر، می‌فرماید نمی‌شود چون این منجز نیست. قبح عقاب بلابیان می‌گوید تا زمانی که حجیت اماره‌ای معلوم نشود، مستحق عقوبت نیست. لذا معروف است که می‌گویند شک در حجیت مساوق است با قطع به عدم حجیت. یعنی شک در حجیت انشائیه مساوق است با عدم حجیت فعلیه عند العقل. نه این که شارع در موضوع حجیت علم اخذ کرده باشد چون علم به حکم را در موضوع حکم نمی‌توان اخذ کرد. شارع نمی‌تواند بفرماید خبر واحد برای کسی حجت است که علم به حجیت داشته باشد. بلکه یعنی چیزی که شک دارید در حجیت انشائیه‌اش قطع داری به عدم حجیت فعلیه. حجیت فعلیه یعنی حجیت عند العقل. شک در حجیت شرعی مساوق است با قطع به عدم حجیت عقلی. فعلی یعنی عقل. عقل آن را حجت نمی‌داند. ممکن است فی علم الله باشد، شک داریم واقعاً. چون علم به حکم در موضوع احکام اخذ نمی‌شود، حجیت نیز که یکی از احکام است همین گونه است. مثلاً اگر مجتهدی ادله برائت را کافی ندانست و یا شک کرد در حجیت، اگر فی الواقع برائت جعل شده باشد برای او هم جعل شده است، در عین حال می‌گوید من قطع دارم که برائت برای من حجت فعلی نیست. ولو احتمال می‌دهد شرعا حجت باشد. ولی حجیت فعلی که حکم عقل باشد و من بتوانم به آن اتکا کنم نیست. یعنی معذّر و منجّز عملی نیست. یعنی الحجیة المشکوکة، لیست بمعذر و منجز عقلا.

۳

تطبیق: امر ثالث: اصل در مشکوک الحجیة عدم حجیت است

ثالثها: أنّ الأصل في ما لا يُعلم اعتباره بالخصوص شرعاً، ولا يُحرز التعبّد به واقعاً (اصل در آنی که معلوم نیست اعتبارش شرعا بالخصوص مثلا نمی‌دانیم شهرت را شارع معتبر کرده یا نه. احراز نکردیم مثلا تعبد به این شهرت را واقعا و در مقام ثبوت)، عدَمُ حجّيّته جزماً (که این حجت نیست قطعا. یعنی چه حجت نیست؟ یعنی:)، بمعنى عدم ترتّب الآثار المرغوبة من الحجّة عليه قطعاً (آثاری که بر حجت بار است که تعذر و تنجز باشد بر این بار نمی‌شود)؛ فإنّها (این آثار) لا تكاد تترتّب (مترتب نمی‌شود) إلّا على ما اتّصف بالحجّيّة فعلاً (مگر اینکه حجت فعلی باشد. یعنی حجتی باشد که علم به حجیتش داشته باشیم)، ولا يكاد يكون الاتّصاف بها (حجت فعلی نمی‌شود) إلّا إذا أُحرز التعبّدُ به (مگر اینکه احراز شود تعبد به این شیء) وجعلُه طريقاً متّبعاً (احراز شود که شارع این را طریق قرار داده است. چون مراد از حجت فعلیه یعنی آن چیزی که عقلا منجز و معذر است و حجیتی که احراز نشود عقلا منجز نیست)؛ ضرورة أنّه (شأن چنین است) بدونه (بدون این احراز) لا يصحّ المؤاخذة على مخالفة التكليف بمجرّد إصابته (اگر الان شارع استصحاب در شبهات حکمیه را معتبر کرده و فردی هم خبر ندارد و شک دارد و فردای قیامت معلوم شود که استصحاب در شبهات حکمیه اتفاقا در این مورد خاص مطابق با واقع هم بوده است. مثلا یقین داشته در زمان سابق دعای عند رویت هلال واجب بود و شک داشته که این دعا مختص زمان حضور است یا در زمان غیبت هم هست و چون حجیت استصحاب را شک داشته به آن عمل نکرده است و فی علم الله استصحاب هم معتبر بود و اتفاقا این استصحاب در این مورد هم مطابق با واقع هم بود، یعنی دعا عند رویت هلال الان هم واجب بود، فردای قیامت خداوند سبحان نمی‌تواند عقاب کند که تو چرا دعا نکردی، چون عقل می‌گوید عقاب بلابیان است)، ولا يكون عذراً لدى مخالفته مع عدمها (و از آن طرف اگر چنانچه یک «رفع ما لا یعملون» بود و شک کرد که دعا عند رویت هلال واجب است یا نه می‌گوید «رفع مالا یعلمون» و آنرا جاری کرد، فردای قیامت معلوم شد که «رفع مالا یعلمون» مخالف واقع است نه اینکه «رفع ما لایعلمون» جعل نشده است، جعل شده است منتها تکلیف استثنائا وجوب بوده است نمی‌تواند بگوید من معذورم چون برائت داشتم. می‌گویند برائت بوده ولی تو خبر نداشتی بنابراین عذر برای تو نیست)، ولا يكون مخالفته تجرّياً (اگر خبر ضعیفی وارد شد و شک کرد حجت است یا خیر و اعتنا نکرد و فردای قیامت معلوم شد که اتفاقا این خبر ضعیف مخالف واقع بوده است، تجری نیست چون تجری وقتی است که مخالف حجت عمل کنیم)، ولا يكون موافقته - بما هي موافقة - انقياداً (اگر خبر ضعیفی وارد شود که مثلا دو رکعت نماز ساعت ده صبح مستحب است در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها و رفت خواند. فردای قیامت دید که اصلا همچنین چیزی نیست. در این صورت به خاطر انقیاد به او ثواب نمی‌دهند چون انقیاد نیست. انقیاد یعنی عمل مطابق با حجت و این خبر حجت نبوده است. بله کسی که مطابق با خبر ضعیف عمل کند به یک معنا انقیاد است و به یک معنا انقیاد نیست. اینکه من به خبر ضعیف عمل کردم بما اینکه به خبر ضعیف عمل کردم انقیاد نیست ولی اینکه احتمال می‌دادم این خبر ضعیف مطابق با واقع باشد به رجاء مطابقت با واقع، انقیاد هست) وإن كانت (این موافقت) بما هي محتملةٌ لموافقة الواقع (درست که این خبر ضعیف است و حجت هم نباشد ولی احتمال می‌دهد موافق واقع باشد) كذلك (یعنی بما اینکه موافقت واقع بجا بیاورد)، إذا وقعت برجاء إصابته (وقتی موافقت کند به امید اینکه این شاید مطابق واقع باشد ولو حجت نیست ولی به مجرد مطابقت با واقع می‌شود انقیاد) فمع الشكّ في التعبّد به (پس با شک در تعبد به این طریق) يقطع بعدم حجّيّته (قطع داریم به عدم حجیتش)، وعدم ترتيب شيءٍ من الآثار عليه (قطع داریم که هیچ یک از آثار بر این بار نمی‌شود. آثار چهار عدد شد تعذر، تنجز، تجری و انقیاد)؛ للقطع بانتفاء الموضوع معه. (چون قطع داریم که با شک موضوع حجیت فعلیه منتفی می‌شود چون موضوع حجیت فعلیه قطع است. قطع به حجیت انشائیه موجب حجیت فعلیه می‌شود) ولعمري هذا واضحٌ (این واضح است) لا يحتاج إلى مزيد بيان أو إقامة برهان. (احتیاج به دلیل ندارد)

۴

اشکال استدلالات شیخ انصاری برای اصل عدم حجیت ظنون

مع ذلک مرحوم شیخ زمانی که می‌خواسته است شک در حجیت مساوق با عدم حجیت را بیان کند فرموده است که شک در حجیت مساوق با قطع به عدم حجیت است چون نمی‌شود که شما ملتزم شوید که مؤدای اماره‌ای که شک در حجیتش دارید یکی از احکام الهی است و نمی‌شود نسبت داد آن را به ذات حضرت حق به خاطر آیه «أالله اذن لكم ام على الله تفترون» هر چیزی که شک داشته باشیم از دین است یا نه قطع به حرمت اسنادش داریم. «رجل قضی بالحق و هو لا یعلم» مردی که قضاوت حق کرد ولی نمی‌دانست که حق است این را هم فرمود «ففی النار». شیخ رحمت الله علیه به این آیه شریفه و به این روایات استدلال کرده است به عدم حجیت.

مرحوم آخوند به شیخ دو اشکال می‌کند. اشکال اول این است که جناب شیخ احتیاجی به این حرف‌ها نیست خود اینکه اصل در هنگام شک در حجیت، عدم حجیت است مانند روز روشن است شما آمده‌اید اکل از قفا کرده‌اید. علاوه بر اینکه این دلیل اکل از قفایی است که غلط است. چون حجیت هیچ ملازمه‌ای با جواز اسناد ندارد ممکن است جایی حجت باشد و جواز اسناد نداشته باشد و ممکن است جایی جواز اسناد داشته باشد و حجت نباشد. مثلاً خبر عادل حجت است ولی مؤدای آن را نمی‌توان به خداوند سبحان نسبت داد چون کذب و دروغ است. این بحث در قیام امارات مقام قطع موضوعی گذشت. ممکن است اماره‌ای حجت باشد ولی جای قطع موضوعی هم نمی‌نشیند. جواز اسناد موضوعش قطع است. آخوند اشکال کرد امارات قائم مقام قطع موضوعی نمی‌شوند فقط قیام قطع طریقی می‌شوند.

وقتی که حجیت ملازمه نداشت با جواز اسناد، شما جواز اسناد را رد کردید، این چه دلیلی می‌شود که حجت نباشد؟ مثل این می‌ماند که شما الان ثابت کردید که اینجا نور است ولی اگر این ملازمه نداشته باشد با شب بودن، اگر شما گفتید نور نیست معنایش این نیست که شب نیست. شاید نور نباشد و شب باشد. شاید نور نباشد و روز باشد.

۵

تطبیق: اشکال استدلالات شیخ انصاری برای اصل عدم حجیت ظنون

وأمّا صحّة الالتزام بما أدّى إليه من الأحكام، وصحّةُ نسبته (ضمیر به «ما»ی موصوله بر می‌گردد) إليه تعالى فليستا من آثارها؛ (اینها از آثار حجیت نیست. شاهدش هم یک کلمه است. ظن علی الحکومه در باب انسداد حجت است ولی جواز اسناد ندارد) ضرورة أنّ حجّيّة الظنّ عقلاً - على تقرير الحكومة في حال الانسداد - لا توجب صحّتهما، (ایجاب نمی‌کند صحت التزام و جواز اسناد را.) فلو فرض (از آن طرف) صحّتهما شرعاً (اگر جایی شرعا صحیح بود اسناد مثلا بفرماید اگر شک داری که شهرت حجت است یا خیر، می‌توانید اسناد به خداوند سبحان دهید) - مع الشكّ في التعبّد به - لما كان يُجدي في الحجّيّة شيئاً (در حجیت فایده‌ای ندارد مثل اینکه در جایی تقیه است و می‌گوید بگو این قیاس مطابق با واقع است و نسبت بده به خداوند سبحان ولی اثبات نمی‌کند که قیاس حجت است و بر طبقش عمل کنید)، ما لم يترتّب عليه ما ذكر من آثارها (مگر اینکه آثار حجیت بار شود که چهار عدد بود تنجز، تعذر، انقیاد و تجری)، ومعه (همراه ترتب. اگر بار شد) لما كان يضرّ عدم صحّتهما أصلاً (حجت است ولو اینکه صحت اسناد نداشته باشد مثل ظن علی الحکومه. ممکن است بار شود و حجت است ولی جواز اسناد ندارد مثل ظن علی الحکومه. ممکن است جواز اسناد داشته باشد ولی آثار بار نشود حجت نیست مانند باب تقیه جایی که فقط در گفتار باشد)، كما أشرنا إليه آنفاً.

فبيان عدم صحّة الالتزام مع الشكّ في التعبّد (پس بنابراین جناب شیخ اینکه با شک در تعبد التزام صحیح نیست)، وعدم جواز إسناده إليه تعالى غير مرتبط بالمقام (عدم جواز اسناد به خداوند اصلا ربطی به مقام ندارد. غیر از اینکه اکل از قفا است خودش هم غلط است)، فلا يكون الاستدلال عليه بمهمّ (استدلال بر این عدم حجیت اصلا مهم نیست چون واضح است و احتیاج ندارد)، كما أتعب به شيخنا العلّامة - أعلى الله مقامه - نفسه الزكيّة بما أطنب من النقض والإبرام، (چقدر شیخ اشکال کرده است و جواب داده است) فراجعه بما علّقناه عليه (مراجعه کن به رسائل و به حاشیه ما به رسائل)، وتأمّل.

وقد انقدح بما ذكرنا: أنّ الصواب - في ما هو المهمّ في الباب -: ما ذكرنا في تقرير الأصل (آنی که در مقام مهم است آن چیزی که ما ذکر کردیم و اینکه آیا آثار بار می‌شود یا خیر. تعذر، تنجز، انقیاد و تجری. اگر بار می‌شود حجت و کاری با جواز اسناد نداریم، اگر بار نمی‌شود حجت نیست و باز هم کاری با جواز اسناد نداریم)، فتدّبر جيّداً.

۶

مقدمه‌ی بحث ظنون خارج شده از تحت اصل عدم حجیت

إذا عرفت ذلك، (وقتی که این مطلب معلوم شد که شک در حجیت مساوق با قطع به عدم حجیت است. باید ببینیم از تحت این اصل چه چیزی خارج شده است و یا چه چیزهایی گفته شده است به خروجش. ممکن است مثلا گفته‌اند قول لغوی خارج می‌شود باید ببینیم خارج می‌شود یا خیر.) فما خرج موضوعاً عن تحت هذا الأصل (آن چیزی که خارج شده است واقعا از تحت این اصل) أو قيل بخروجه (گفته‌اند خارج شده ولی ما قبول نداریم)، يذكر في ذيل فصول:

۷

قطعی بودن حجیت ظواهر

یکی از چیزهایی که شک در حجیتش داریم ولی دلیل بر حجیت آن وجود دارد ظواهر است یعنی یقین داریم به حجیت ظواهر و از تحت اصل عدم حجیت خارج است.

۸

تطبیق: قطعی بودن حجیت ظواهر

فصل [حجّيّة الظواهر]

لا شبهة في لزوم اتّباع ظاهر كلام الشارع (شبهه‌ای نیست که لازم است اتباع شود ظاهر کلام شارع) في تعيين مراده في الجملة (یعنی اصل حجیت ظواهر فی الجمله محل مناقشه نیست. هیچ کسی در عالم نیست که بگوید من حجیت ظواهر را مطلقا قبول ندارم. «فی الجمله» قید اتباع است یعنی فی الجمله حجیت ظواهر جزء مسلمات است ولو بعضی از شقوقش را اشکال کردند)؛ لاستقرار طريقة العقلاء على اتّباع الظهورات في تعيين المرادات (چون اگر مثلا کسی نامه نوشت و گفت شما دکان را ساعت هشت صبح ببند و بیا فلان جا و بعد که مغازه دار این کار انجام داد فردی که نامه را نوشته اگر بگوید مقصود من از مغازه را ببند این بود که مغازه را باز کن! به او خواهند گفت دیوانه شدی و این چه طرز صحبت کردن است. طریقه عقلا بر اتباع ظهورات است در تعیین مرادات)، مع القطع بعدم الردع عنها؛ (نگویید این ردع شده چون قطعا ردع نشده است چون اگر ردع می‌شد قطعا این ردع به ما می‌رسید این مهم است این طور نیست که یک روایت ردع کرده باشد و از بین رفته باشد) لوضوح عدم اختراع طريقة أُخرى في مقام الإفادة لمرامه من كلامه (هیچ طریقه دیگری هم اختراع نکرده است و بگوید مرام من را از کلامم این گونه بفهم و مثلا ضد ظاهر است و من خلاف ظاهر را اراده می‌کنم و اگر شارع می‌خواست ردع کند باید یک طریق دیگر ارائه می‌داد و مثلا می‌فرمود من ضد ظواهر کلامم حجت است) كما هو واضح.

۹

(خلاصه) عدم مقیّد بودن حجیت ظواهر به افاده ظن به وفاق و عدم افاده ظن به خلاف

سه تفصیل در مقام وجود دارد:

یک تفصیل این است که ظواهر حجت است در صورتی که قطع به خلاف نباشد و یا ظن به وفاق باشد.

آخوند می‌فرماید این تفصیل غلط است.

۱۰

(خلاصه) عدم مقیّد بودن حجیت ظواهر برای مقصودین به افهام

و یک تفصیل داده‌اند که ظواهر حجت است لمن قصد افهامه. برای غیر مقصود حجت نیست.

این هم می‌فرماید غلط است.

۱۱

(خلاصه) عدم مقید بودن حجیت ظواهر به غیر قرآن

یک تفصیل هم داده‌اند که ظواهر قرآن حجت نیست ولی ظواهر غیر قرآن حجت است. از اینجا متعرض این سه تفصیل می‌شود و یکی یکی رد می‌کند.

۱۲

عدم مقیّد بودن حجیت ظواهر به افاده ظن به وفاق و عدم افاده ظن به خلاف

اما تفصیل اول که بگوییم حجت است مع عدم ظن به خلاف ایا ظواهر حجت است مع ظن بالوفاق، این درست نیست. چون اگر مثلاً یک نفر نامه‌ای نوشت و گفت فردا ساعت ۷ صبح مغازه را باز کن و فلانی می‌آید نسیه به او بده و به قیمت خرید هم بده. گیرنده نامه اگر با خود بگوید هفت صبح چه کسی می‌آید در مغازه! پس باید مقصود ساعت ۸ باشد. به قیمت خرید؟! دیوانگی است؟! انسان ۶۰، ۷۰ درصد احتمال می‌دهد که این سخن خلاف باشد و به همین خاطر عمل نکرد. اگر نویسنده نامه او را توبیخ کند که چرا عمل نکردی و او در پاسخ بگوید من ظن به خلاف داشتم، می‌گوید بیخود! باید عمل می‌کردی ظن به خلاف چیست؟! حق نداری به مجرد ظن به خلاف عمل نکنی. به هر کس که بگوید محکومش می‌کنند و می‌گویند باید عمل می‌کردی.

۱۳

تطبیق: عدم مقیّد بودن حجیت ظواهر به افاده ظن به وفاق و عدم افاده ظن به خلاف

والظاهر: أنّ سيرتهم على اتّباعها (سیره عقلاء بر اتباع ظاهر است) من غير تقييد بإفادتها للظنّ فعلاً (بدون اینکه مقید باشد به اینکه در صورتی این ظاهر حجت است که ظن به وفاق داشته باشید. ظن فعلی یعنی ظن شخصی در مقابل ظن نوعی)، ولا بعدم الظنّ كذلك على خلافها قطعاً؛ (همچنین مقید نیست که ظن شخصی بر خلاف نباشد. یعنی آنجایی که ظن شخصی بر خلاف است ظواهر حجت است و کیف به آنجایی که ظن شخصی به وفاق نیست) ضرورة أنّه لا مجال عندهم (چون شأن چنین است که هیچ مجالی نیست عند العقلاء) للاعتذار عن مخالفتها (کسی به ظاهر عمل نکند و بگویند چرا عمل نکردی؟ بگوید): بعدم إفادتها للظنّ بالوفاق (من از این کلام شما ظن پیدا نکردم)، ولا بوجود الظنّ بالخلاف (و یا بگوید من ظن به خلاف داشتم. نه اینکه ظن به وفاق نداشتم عذر می‌شود و نه اینکه ظن به خلاف داشتم عذر می‌شود. وقتی در طریق عقلاء اینها هیچ کدام عذر نیست، خودش دلیل می‌شود بر اینکه سیره عقلاء بر حجیت ظواهر است مطلقا و این تفصیل اشتباه است).

۱۴

عدم مقیّد بودن حجیت ظواهر برای مقصودین به افهام

تفصیل دوم، تفصیل میرزای قمی است. که فرموده برای من قُصِدَ افهامه حجت است و برای غیر من قصد حجت نیست. این هم جوابش را آخوند در یک کلمه می‌دهد. می‌فرماید مثلا اگر کسی الان دارد با یکی از طلبه‌هایش صحبت می‌کند که فردا درس تعطیل است. و یک آقای رد می‌شد و شنید و فردا درس نیامد. و در پاسخ به اینکه چرا درس نیامدی بگوید چون من شنیدم شما گفتید فردا درس تعطیل است. اگر به او بگوید حق نداشتی عمل کنی چون مقصود به افهام من آن طلبه بود و شما نبودی! چنین سخنی از جانب استاد پذیرفته نمی‌شود و عذر طلبه را می‌پذیرند.

و یا مثلا نامه‌ای که چنگیز خان مغول به وزیرش می‌نویسد، این نامه وقتی در تاریخ به دست دیگران می‌رسد می‌گویند چنگیز خان مغول به وزیرش دستور داد که فلان شهر را تخریب کنید بنابراین انسان خبیثی بوده است و رأفت نداشته است. اگر کسی بگوید خیر تو چه می‌دانی؟ این ظاهر برای وزیر است و شاید قرینه‌ای بوده است که وقتی به وزیر می‌گوید تخریب کن یعنی خراب کاری‌ها را تخریب کن و از نو بساز تا شهر خوبی شود! و تو حق نداری به ظاهر اخذ کنی چون تو مقصود به افهام نبودی. شاید یک قرینه‌ای برای وزیر بوده و او می‌فهمیده است. این سخن پذیرفته نمی‌شود و ظواهر را مطلقا حجت می‌دانند.

۱۵

تطبیق: عدم مقیّد بودن حجیت ظواهر برای مقصودین به افهام

كما أنّ الظاهر: عدم اختصاص ذلك بمن قُصد إفهامه. (و صلی الله علی محمد و آله......)

۱۶

پرسش و پاسخ

پرسش و پاسخ: شاگرد: نقض برای کسانی است که آن زمان بوده‌اند و مقصود نبوده‌اند ولی برای زمان چی؟ استاد: زمان ما هم همین طور است. شاگرد: مثالی که اول زدید که فردا غائب می‌شود خودش حاضر بوده ولی ما غائب هستیم. استاد: آن سخن دیگری است که آیا احکام مختص مخاطبین است یا خیر و آن غیر از این است. این بحث این است که اصلا می‌خواهیم ببینیم که آیا ما می‌توانیم بفهمیم چنگیز خان مغول به وزیرش چی گفت یا خیر او باید بفهمد چون قرینه‌ای شاید بوده که او چیز دیگری می‌فهمیده است.

وأُخرى: بأنّه كيف يكون التوفيق بذلك ؟ مع احتمال أحكامٍ فعليّة - بعثيّة أو زجريّة - في موارد الطرق والأُصول العمليّة المتكفّلة لأحكام فعليّة ؛ ضرورة أنّه كما لا يمكن القطع بثبوت المتنافيين، كذلك لا يمكن احتماله.

فلا يصحّ التوفيق بين الحكمين بالتزام كون الحكم الواقعيّ - الّذي يكون في مورد الطرق والأُصول العمليّة - إنشائيّاً (١) غيرَ فعليّ.

الإشارة إلى الوجه الخامس وما يرد عليه

كما لا يصحّ بأنّ الحكمين ليسا في مرتبة واحدة، بل في مرتبتين ؛ ضرورة تأخّر الحكم الظاهريّ عن الواقعيّ بمرتبتين (٢)، وذلك لا يكاد يُجدي ؛ فإنّ الظاهريّ وإن لم يكن في تمام مراتب الواقعيّ، إلّا أنّه يكون في مرتبته أيضاً، وعلى تقدير المنافاة لزم اجتماع المتنافيين في هذه المرتبة.

فتأمّل في ما ذكرنا من التحقيق في التوفيق، فإنّه دقيق وبالتأمّل حقيق.

٣ - الأصل في مشكوك الاعتبار هو عدم حجّيته جزماً

ثالثها: أنّ الأصل في ما لا يُعلم اعتباره بالخصوص شرعاً، ولا يُحرز التعبّد به واقعاً، عدَمُ حجّيّته جزماً، بمعنى عدم ترتّب الآثار المرغوبة من الحجّة عليه قطعاً ؛ فإنّها لا تكاد تترتّب إلّا على ما اتّصف بالحجّيّة فعلاً، ولا يكاد يكون الاتّصاف بها إلّا إذا أُحرز التعبّدُ به وجعلُه طريقاً متّبعاً ؛ ضرورة أنّه بدونه لا يصحّ المؤاخذة على مخالفة التكليف بمجرّد إصابته، ولا يكون عذراً لدى مخالفته مع عدمها، ولا يكون مخالفته تجرّياً، ولا يكون

__________________

(١) أثبتنا العبارة كما وردت في « ر ». وفي غيرها: الذي يكون مورد الطرق إنشائياً.

(٢) هذا هو الجمع المنقول عن السيّد محمد الإصفهاني قدس‌سره. ( كفاية الأُصول مع حاشية المشكيني ٣: ١٨٣ ). ويظهر أيضاً من كلمات الشيخ الأعظم في أوّل مبحث البراءة وأوّل مباحث التعادل والترجيح. انظر فرائد الأُصول ٢: ١١ و٤: ١١ - ١٢.

موافقته - بما هي موافقة (١) - انقياداً، وإن كانت بما هي محتملةٌ لموافقة الواقع كذلك، إذا وقعت برجاء إصابته. فمع الشكّ في التعبّد به يُقطع بعدم حجّيّته، وعدم ترتيب شيءٍ من الآثار عليه ؛ للقطع بانتفاء الموضوع معه. ولعمري هذا واضحٌ لا يحتاج (٢) إلى مزيد بيان أو إقامة برهان.

المناقشة في ما أفاده الشيخ الأعظم في المقام

وأمّا صحّة الالتزام (٣) بما أدّى إليه من الأحكام، وصحّةُ نسبته إليه تعالى فليستا (٤) من آثارها ؛ ضرورة أنّ حجّيّة الظنّ عقلاً (٥) - على تقرير الحكومة في حال الانسداد - لا توجب صحّتهما، فلو فرض صحّتهما شرعاً - مع الشكّ في التعبّد به - لما كان يُجدي في الحجّيّة شيئاً، ما لم يترتّب عليه ما ذكر من آثارها، ومعه لما كان يضرّ عدم صحّتهما أصلاً، كما أشرنا إليه آنفاً.

فبيان عدم صحّة الالتزام مع الشكّ في التعبّد، وعدم جواز إسناده إليه تعالى غير مرتبط بالمقام، فلا يكون الاستدلال عليه بمهمّ، كما أتعب به شيخنا العلّامة - أعلى الله مقامه - نفسه الزكيّة بما أطنب من النقض والإبرام، فراجعه (٦) بما علّقناه عليه (٧)، وتأمّل.

__________________

(١) أثبتنا الكلمة كما هي في « ش » ومنتهى الدراية. وفي غيرهما: موافقته.

(٢) الظاهر أنّه تعريض بالشيخ الأعظم، حيث استدلّ على حرمة التعبد بما لم يعلم اعتباره بالأدلّة الأربعة. انظر فرائد الأُصول ١: ١٢٥ - ١٢٦.

(٣) شروع في الردّ على ما أفاده الشيخ الأعظم من أنّ جواز الالتزام والإسناد مترتب على العلم بالحجية، وحرمتهما مترتّبة على الشك في الحجية. راجع فرائد الأُصول ١: ١٣١.

(٤) أثبتنا الكلمة من حقائق الأُصول ومنتهى الدراية، وفي غيرهما: فليسا.

(٥) في عناية الأُصول ٣: ١٠٩ نقلاً عن بعض النسخ: حجّية الظن عملاً.

(٦) تقدّم آنفاً.

(٧) حاشية فرائد الأُصول: ٤١.

وقد انقدح بما ذكرنا: أنّ الصواب - في ما هو المهمّ في الباب -: ما ذكرنا في تقرير الأصل، فتدّبر جيّداً.

إذا عرفت ذلك، فما خرج موضوعاً عن تحت هذا الأصل أو قيل بخروجه، يذكر في ذيل فصول:

فصل
[ حجّيّة الظواهر ]

لا شبهة في لزوم اتّباع ظاهر كلام الشارع في تعيين مراده في الجملة ؛ لاستقرار طريقة العقلاء على اتّباع الظهورات في تعيين المرادات، مع القطع بعدم الردع عنها ؛ لوضوح عدم اختراع طريقة أُخرى في مقام الإفادة لمرامه من كلامه، كما هو واضح.

حجّية الظواهر مطلقاً

والظاهر: أنّ سيرتهم على اتّباعها من غير تقييد بإفادتها للظنّ فعلاً، ولا بعدم الظنّ كذلك على خلافها قطعاً (١) ؛ ضرورة أنّه لا مجال عندهم للاعتذار عن مخالفتها: بعدم إفادتها للظنّ بالوفاق، ولا بوجود الظنّ بالخلاف.

التفصيل بين من قُصد إفهامه وغيره والمناقشة فيه

كما أنّ الظاهر: عدم اختصاص ذلك بمن قُصد إفهامه (٢)، ولذا لا يسمع اعتذار من لا يقصد إفهامه، إذا خالف ما تضمّنه ظاهر كلام المولى، من تكليفٍ يعمّه أو يخصّه، ويصحّ به الاحتجاج لدى المخاصمة واللجاج، كما تشهد به صحّة الشهادة بالإقرار من كلّ مَن سمعه، ولو قصد عدم إفهامه، فضلاً عمّا إذا لم يكن بصدد إفهامه.

__________________

(١) نسب الشيخ الأعظم هذين التفصيلين إلى بعض متأخّري المتأخّرين من المعاصرين ( فرائد الأُصول ١: ١٧٠ )، ونقل في موضع آخر ( المصدر المتقدم: ٥٩١ ) التفصيل الثاني حكايةً عن بعض المعاصرين عن شيخه.

(٢) إشارة إلى تفصيل المحقّق القمّي. انظر قوانين الأُصول ١: ٣٩٨ - ٤٠٣ و٢: ١٠٣.

التفصيل بين ظواهر الكتاب وغيرها والأدلّة على ذلك

ولا فرق في ذلك بين الكتاب المبين، وأحاديث سيّد المرسلين، والأئمّة الطاهرين عليهم‌السلام. وإن ذهب بعض الأصحاب (١) إلى عدم حجّيّة ظاهر الكتاب:

إمّا بدعوى: اختصاص فهم القرآن ومعرفته بأهله ومن خوطب به، كما يشهد به ما ورد في ردع أبي حنيفة (٢) وقتادة (٣) عن الفتوى به.

أو بدعوى: أنّه لأجل إحتوائه على مضامين شامخة، ومطالب غامضة عالية، لا يكاد تصل إليها أيدي أفكار اولي الأنظار غير الراسخين العالمين بتأويله، كيف ؟ ولا يكاد يصل إلى فهم كلمات الأوائل إلّا الأوحديُّ من الأفاضل، فما ظنّك بكلامه تعالى مع اشتماله على علم ما كان وما يكون، وحكم كلّ شيء ؟

أو بدعوى: شمول المتشابه - الممنوع عن اتّباعه - للظاهر، لا أقلّ من احتمال شموله له ؛ لتشابه المتشابه وإجماله.

أو بدعوى: أنّه وإن لم يكن منه ذاتاً، إلّا أنّه صار منه عرضاً ؛ للعلم الإجماليّ بطروّ التخصيص والتقييد والتجوّز في غير واحد من ظواهره، كما هو الظاهر (٤).

__________________

(١) انظر الفوائد المدنية: ١٧٨، وشرح الوافية: ١٣٧ - ١٥٠ ( مخطوط )، والحدائق ١: ٢٧ - ٣٥، والفوائد الطوسية: ١٨٦ - ١٩٥.

(٢) راجع وسائل الشيعة ٢٧: ٤٧ - ٤٨، الباب ٤ من أبواب صفات القاضي، الحديث ٢٧.

(٣) الكافي ٨: ٣١١ - ٣١٢.

(٤) الصواب: « كما هو ظاهر » ؛ لأنّ التعبير ب « الظاهر » يوهم الترديد، وهو ينافي الجزم بالإجمال العارض على ظهورات الكتاب. راجع منتهى الدراية ٤: ٢٩٤.