درس کفایه الاصول - جلد دوم

جلسه ۷۵: عام و خاص ۲۰

 
۱

خلاصه

کلام در این بود که مرحوم آقای آخوند فرمود بعضی گفته‌اند این نزاع که آیا خطابات مختص مشافهین است یا معدومین فضلا عن الغائبین را شامل می‌شود یا خیر، ثمره‌اش این است که اگر خطابات مختص مشافهین باشد، نمی‌شود به عمومش تمسک کرد و تکلیف را برای معدومین اثبات کرد مگر آنجایی که اتحاد در صنف باشد. ولی اگر گفتیم خطابات عام است به عمومش تمسک می‌کنیم و احکام را ثابت می‌کنیم برای معدومین ولو اینکه شما بگویید اتحاد در صنف ندارند. مرحوم آخوند فرمود این ثمره درست نیست.

۲

مفید بودن قاعده اشتراک در صورت وجود اطلاق (عدم ثمره دوم)

سر اینکه این ثمره غلط است این است که اگر ما این خطابات را عمومش را قبول نکنیم و احکامی که برای مشافهین هست برای معدومین بخواهیم ثابت کنیم، باید به قاعده اشتراک تمسک کنیم. قاعده اشتراک هم فقط در جایی است اتحاد در صنف باشد. اگر چنانچه مثلاً «در یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاة» احتمال بدهیم که حضور در زَمَن النبی صلی الله علیه و آله و سلم در وجوب صلات دخیل است. یعنی وجوب صلات فقط برای زمان نبی بوده است و کسانی که در آن زمان بوده‌اند وجوب صلات ندارند، اینجا مرحوم آقای آخوند فرمود ما به اطلاق «یا ایها الذین آمنوا» تمسک می‌کنیم می‌گوییم شرط وجوب صلات حضور در زمان نبی نیست و الا باید قید می‌کرد می‌فرمود «یا ایها الذین آمنوا اذا كنتم حاضرين في زمن النبي». اگر این اطلاق نباشد، یعنی ما نتوانیم به اطلاق تمسک کنیم، ما نمی‌توانیم به قاعده اشتراک، احکامی که برای مشافهین بوده برای خودمان اثبات کنیم. چون مشافهین یک عنوانی داشته‌اند و آن حاضرین فی زَمَن النبی است که اگر آن عنوان در یک نفر نباشد، ما شک می‌کنیم که آیا حکم شامل آن فرد را می‌شود یا نه. به عبارت دیگر آن عنوانی که مشافهین داشته‌اند احتمال می‌دهیم این عنوان در وجوب صلات دخیل باشد به طوری که اگر عنوان در یک نفر نبود، شک می‌کنیم که آیا وجوب صلات برایش هست یا خیر. اگر اطلاق این باشد و ما این عنوان را الغاء نکنیم و این را ثابت نکنیم که این عنوان دخیل نیست، ما نمی‌توانیم به قاعده اشتراک تمسک کنیم. چون قاعده اشتراک اتحاد در صنف می‌خواهد. آنها یک عنوانی داشته‌اند، احتمال می‌دهیم آن عنوان در حکم دخیل باشد، تا آن عنوان الغاء نشود، قاعده اشتراک به درد نمی‌خورد. همین طور اگر شما گفتید خطابات مختص مشافهین نیست و عام است. اگر شما گفتید خطابات مختص مشافهین نیست و عام است، در صورتی می‌توانیم بگوییم خطابات عام است که آن عنوانی که در خطاب اخذ شده بر همه منطبق باشد مثل «یا ایها الذین آمنوا». ولی اگر گفتید عنوانی که در خطاب اخذ شده است این است که «یا ایها الذین آمنوا اذا کنتم حاضرین فی زمن النبی»، در این صورت اینکه عمومات مختص مشافهین نیست و غائبین و معدومین این را هم شامل می‌شود، به درد نمی‌خورد. چون این که می‌گویند اطلاق دارد و همه را شامل می‌شود، یعنی همه کسانی که آن عنوان را دارند. لذا اگر شما بخواهید بگویید خطابات مختص مشافهین نیست و معدومین را هم شامل می‌شود شما بخواهید بگویید بر ما هم وجوب صلات هست، بازهم باید به اطلاق تمسک کنید. چون باید به اطلاق تمسک کنید و بگویید عنوان «اذا کنتم حاضرین فی زمن النبی» دخیل نیست. اگر بگویید خطابات مختص مشافهین است، ولکن به قاعده اشتراک بخواهید تمسک کنید، باز هم باید به اطلاق تمسک کنید و آن عنوان را از بین ببرید.

آخوند می‌فرماید آن چیزی که ثمره برآن بار است، حجیت ظهور للمقصودین بالافهام است. اگر شما گفتید ظهور حجت است برای مقصودین و غیرمقصودین، قاعده اشتراک برای ما کافی است. اگر شما گفتید ظهور حجت نیست برای غیر مقصودین، باز اینکه خطابات شامل معدومین می‌شود به درد ما نمی‌خورد. چون شما باید تمسک کنید به اطلاق و ثابت کنید که این اطلاق می‌گوید این عنوان «حاضرین فی زمن النبی» دخیل در حکم نیست. وقتی که دخیل درحکم نشد برهر کسی که این عنوان منطبق باشد این حکم هست. لذا ثمره دوم را هم آخوند منکر می‌شود.

۳

تطبیق: مفید بودن قاعده اشتراک در صورت وجود اطلاق (عدم ثمره دوم)

ودليل الاشتراك إنّما يُجدي (چرا دلیل اشتراک را ذکر می‌کند؟ مقصود آخوند این است که بعضی‌ها گفته‌اند به قاعده اشتراک، می‌فرماید قاعده اشتراک به تنهایی کار ساز نیست. اگر آن اطلاق نباشد که آن قیودی که احتمال دخالتش را می‌دهیم نفی نکند، قاعده اشتراک عقیم است) في عدم اختصاص التكاليف بأشخاص المشافهين (دلیل اشتراک کافی است برای اینکه احکام مختص مشافهین نیست و ما را هم شامل می‌شود. منتها در کجا؟)، في ما لم يكونوا مختصّين بخصوص عنوانٍ (دلیل اشتراک در صورتی به درد می‌خورد که آن مشافهین مختص به خصوص عنوانی نباشند. آنها یک عنوانی داشتند که آن عنوان حضور فی زمن النبی بوده است که)، لو لم يكونوا معنونين به (که اگر آن عنوان نبود) لَشُكّ في شمولها لهم أيضاً (احتمال می‌دهیم اگر آن مشافهین هم در زمان حضور نبی نبودند، این خطابات آنها را هم شامل نمی‌شد. ایضا یعنی چه طور که معدومین را شامل نمی‌شود، آنها را هم شامل نمی‌شد. پس پس اینجا قاعده اشتراک به درد نمی‌خورد. چون ما با آنها اتحاد در صنف نداریم آنها یک عنوانی دارند که آن عنوان ممکن است دخیل باشد و آن عنوان در ما نیست. بنابراین) فلولا الإطلاق (اگر آن اطلاق نباشد) وإثبات عدم دخل ذاك العنوان في الحكم (اگر اطلاق نباشد که ما به وسیله آن اطلاق نتوانیم ثابت کنیم که آن عنوانی که آنها داشته‌اند که آن عنوان حضور در زمن النبی است، نتوانیم ثابت کنیم که آن عنوان دخیل در حکم نیست، اگر این نبود) لما أفاد دليل الاشتراك (دلیل اشتراک فایده‌ای نمی‌رساند. چون دلیل اشتراک با اتحاد در صنف است. آنها یک خصوصیت داشتند، محتمل است آن خصوصیت دخیل باشد و در ما نیست، پس اتحاد در صنف محرز نشد. چیست که می‌گوید شما اتحاد در صنف دارید؟ اطلاق می‌گوید آن خصوصیت دخیل نیست. در آنچه که دخیل است شما با هم یکی هستید). ومعه (با این اطلاق و اینکه اثبات کردیم آن قید دخیل نیست) كان الحكم يعمّ غيرَ المشافهين (حکم غیر مشافهین را شامل می‌شود) ولو قيل باختصاص الخطابات بهم (اگر شما گفتید اطلاق هست می‌خواهد خطاب مختص مشافهین باشد یا می‌خواهد مختص مشافهین نباشد)

۴

اشکال به عدم وجود ثمره دوم

فتأمّل جيّداً. (یک جای مطلب لنگ می‌زند. اگر کسی گفت خطابات مختص مشافهین نیست، دیگر نزاع میرزای قمی قطعاً راهی ندارد. چون اگر خطابات عام باشد، قطعاً ما هم مقصود به افهام هستیم. لذا چه کسی مسلک میرزای قمی را قبول کند و چه نکند، در ما نحن فیه اثر ندارد. ولی اگر کسی گفته خطابات مختص مشافهین است و بعد اشکال کرد که ما مقصود به افهام نیستیم، بایستی کبرای میرزای قمی را بیاورد در مقام.

پس این ثمره بنابر بعضی از مسالک درست است. یعنی اگر کسی گفت خطابات مختص مشافهین است، و ما هم مقصود به افهام نیستیم و ظواهر مختص مقصود به افهام است، نتیجه‌اش این می‌شود که احکام برای ما ثابت نمی‌شود. اینکه می‌گوییم اگر خطابات مختص مشافهین باشد یا عام باشد بر بعضی از مسالک ثمر دارد، یعنی بنابر مسلک میرزای قمی ثمر دارد. یعنی میرزای قمی می‌فرماید اگر خطابات عام باشد، احکام برای ما هم ثابت است. ولی اگر خطابات مختص مشافهین باشد، برای ما ثابت نمی‌شود. بله بنابر مسلک آخوند و کسانی که میرزای قمی را قبول ندارند، ثمر ندارد)

۵

خلاصه بحث ثمره شمول خطابات نسبت به غیر مشافهین

فتلخّص: أنّه لا يكاد تظهر الثمرة (ثمره ظاهر نمی‌شود) إلّا (مگراینکه: یک:) على القول باختصاص حجّيّة الظواهر لمن قُصد إفهامه، (دو:) مع كون غير المشافهين غيرَ مقصودين بالإفهام (یعنی کسی که بخواهد این ثمره را بار کند دو کبری را باید بپذیرد. یکی اینکه ما مقصود به افهام نیستیم و یکی هم اینکه ظواهر برای غیر مقصودین حجت نیست.)

(پرسش و پاسخ: شاگرد: قاعده اشتراک نمی‌تواند کمک کند؟ استاد: خیر چون اتحاد در صنف ثابت نمی‌شود. اگر شما گفتید احکام مختص مشافهین است و ما هم مقصود به افهام نیستیم و ظواهر هم برای غیر مقصود به افهام حجت نیست، قاعده اشتراک به درد نمی‌خورد. چون قاعده اشتراک در آنجا است که اتحاد در صنف باشد. ما اتحاد در صنف معلوم نیست داشته باشیم. چون آنها حاضر در زمان نبی بودند و ما حاضر نیستیم. باید چیزی باشد که این حضور در زمان نبی را الغاء کند تا بعد بگوییم متحد درصنف هستیم.

شاگرد: اطلاق چی؟ استاد: اطلاق در صورتی است که ظواهر برای غیر مقصودین هم حجت باشد. ولی اگر گفتیم ظواهر برای غیر مقصودین حجت نیست، اطلاقش برای ما حجت نیست. چون ما مقصود نیستیم)، وقدحُقّق عدم الاختصاص به في غير المقام، وأُشير (در اول بحث) إلى منع كونهم (غیر مشافهین) غير مقصودين به في خطاباته - تبارك وتعالى - في المقام (ما دو اشکال داریم. هم قبول نداریم که ظواهر حجیتش مخصوص مقصود به افهام است و هم صغراهایش را قبول نداریم که ما غیر مقصود به افهام هستیم)

(هذا تمام الكلام در اینکه خطابات مختص مشافهین است یا نه)

۶

تعقب عام به ضمیری که به بعضی از افراد بر می‌گردد.

فصل بعدی درباره این است که اگر عامی وجود داشته باشد و یک ضمیر. یقین داریم مقصود از ضمیر جمیع افراد عام نیست. شک داریم که از عام عموم مراد است و ضمیر به بعضی برمی گردد که از آن تعبیر می‌شود به استخدام یا اینکه اصلاً از عام عموم مراد نیست. مثلاً آیه شریفه می‌فرماید: «والمطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثه قروء وبعولتهن احق بردهن» یک عام داریم: «مطلقات» و یک ضمیر داریم: «بعولتهن» یقین داریم که مقصود از «هن» جمیع مطلقات نیست. یعنی بعول همه‌ی اینها احق به رد نیستند و جواز رجوع فقط در خصوص طلاق رجعی است. منتها نمی‌دانیم که آن عده که مطلقات است آیا عام است، یعنی چه بائن و چه رجعی باید عده نگه دارند یا آن هم خاص است یعنی خصوص رجعی است. یعنی آیه را این طور معنا کنیم: مطلقات رجعیه باید عده نگه دارند و جواز رجوع هم در عده هست یا نه اینطور معنا کنیم: جمیع مطلقات باید عده نگه دارند و در خصوص رجعی جواز رجوع هست. کدام یک را بگوییم؟

آخوند رحمت الله علیه می‌فرماید در ما نحن فیه نزاع است. نزاع بین اصالة العموم و تطابق بین ضمیر و مرجعش. یک ظهور داریم که هر لفظ عمومی در عام استفاده می‌شود و یک ظهور داریم که ضمیر مطابق مرجعش است. این دو ظهور با هم می‌جنگند. ظهور مطابقت ضمیر با مرجع می‌گوید مطلقات در عموم استعمال نشده است و ظهور «المطلقات» می‌گوید در عام استعمال شده است.

۷

تحقیق در مسأله

آخوند می‌فرماید حق این است که بگوییم اینجا استخدام است. یعنی بگوییم عام در عموم استعمال شده ضمیر هم به بعضی برمی گردد. چون دلیل حجیت ظواهر سیره عقلا است. عقلا در جایی ظهور را اخذ می‌کنند که شک در مراد جدی دارند. یعنی مثلاً اگر فردی گفت من هندوانه می‌خواهم نمی‌دانیم مقصودش هندوانه ابوجهل است که برای قند خوب است یا همین هندوانه‌های معمولی، ظهور می‌گوید مقصود او هندوانه معمولی بوده است. ولی اگر جایی شخصی گفت هندوانه می‌خواهم و مقصودش را فهمیدیم که هندوانه ابوجهل می‌خواهد، منتها نمی‌دانیم این لفظ هندوانه در هندوانه ابوجهل حقیقت است یا مجازا استعمال شده است، اینجا عقلا نمی‌گویند اصل این است که هندوانه حقیقت است. چون اگر حقیقت باشد مطابق با ظهور است و اگر مجاز باشد خلاف ظهور است. جایی عقلا به ظهور اخذ می‌کنند که شک در مراد جدی دارند. ولی اگر جایی مراد جدی را می‌دانند و کیفیت اراده را نمی‌دانند که این حقیقتا اراده شده یا مجازا جای تمسک به ظهور نیست.

در ما نحن فیه ما نسبت به ضمیر هیچ شکی در مراد جدی نداریم. می‌دانیم مقصود از «هن» خصوص رجعی است. فقط شک ما این است که این ضمیر مطابق مرجعش است یا خیر. اینجا اصلی نداریم که بگوییم اصل این است که مطابق مرجعش است. اما از آن طرف در مطلقات، شک در مراد جدی داریم. نمی‌دانیم مراد جدی از مطلقات همه مطلقات است یا خصوص رجعی است. پس اصالة العموم در ناحیه مطلقات می‌شود بلامعارض. چون شک در مراد جدی داریم. اما در ضمیر شک در مراد جدی نداریم. مراد جدی از ضمیر مشخص است. بله گاهی یک نفر می‌گوید این «بعولتهن احق بردهن» برای خصوص ایرانی‌ها است. برای عرب‌ها نیست. چون ایرانی‌ها زن ذلیل هستند! خداوند سبحان دید این شوهر بعدا پشیمان می‌شود و می‌میرد! در جواب چنین شخصی می‌توان گفت که این آیه اطلاق دارد و اطلاق اینجا خوب است. چون شک در مراد جدی است. ولی اگر مراد جدی معلوم است. کیفیتش را نمی‌دانیم نمی‌توان به اطلاق تمسک کرد.

۸

اشکال به تحقیق در مسأله

بعد آخوند یک «فافهم» دارد. و آن این است که این دو ظهور، هر دو در مراد جدی از عام اثر دارد. اصلا ما با ضمیر کاری نداریم. اصالة العموم می‌گوید مراد جدی از عام عموم است و تطابق بین مرجع و ضمیر می‌گوید مراد از عموم خصوص است. هر دو به عام برمی گردد. کاری با ضمیر نداریم تا شما بگویید مراد جدی از ضمیر معلوم است و در عام دو ظهور با هم تصادم دارند. یک ظهور عام می‌گوید عموم. یک ظهور دیگر در عام می‌گوید خصوص. بنابراین کاری با ضمیر نداریم تا شما بگویید مراد جدی از ضمیر معلوم است.

۹

تطبیق: تعقب عام به ضمیری که به بعضی از افراد بر می‌گردد

هل تعقُّبُ العامّ بضميرٍ يرجع إلى بعض أفراده (اگرعام عقب بیاید یک ضمیری را که که برمی گردد به بعضی از افراد عام. این آیا:) يوجب تخصيصَه به (موجب می‌شود تخصیص آن عام را به این بعض؟ ضمیر «به» به بعض برمی گردد. یعنی مطلقات بشود خصوص رجعیه) أو لا؟

محلّ الخلاف في المسألة

فيه خلافٌ بين الأعلام.

۱۰

محل خلاف

وليكن محلّ الخلاف ما إذا وقعا في كلامين أو في كلام واحد، مع استقلال العامّ بما حُكم عليه في الكلام (خوب دقت کنید این کلمه را توضیح ندادیم:

گاهی مولا می‌گوید «المطلقات بعولتهن احق بردهن» یعنی اصلاً عام در ضمن یک کلام غیر مستقل ذکر شده است و یک حکم است. در این صورت احدی اختلاف نکرده است. چون در اینجا عام حکم مستقل ندارد.

دو جا محل بحث است:

۱. یکی اینکه مثلاً بگوید: «والمطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثه قروء وبعولتهن احق بردهن» در اینجا دو کلام مستقل است.

۲. یا در کلام واحد) مع استقلال العامّ بما حُكم عليه في الكلام. (یا یک وقت می‌گوید. عام و ضمیر در کلام واحد ذکر شده‌اند یا مثلاً بگوید: «يجب اكرام العلماء وضيافتهم» اینجا یک کلام است چون یک فعل دارد ولی عام حکم مستقل دارد. چون یک وجوب اکرام است و یک ضیافت و اگر ما از خارج می‌دانیم ضیافتهم مختص فقها است.

فی کلامین یعنی دو فعل است دو فاعل و مفعول است که به همه عطف شده‌اند) كما في قوله تبارك وتعالى: «والمطلّقاتُ يتَرَبَّصنَ» إلى قوله «وبُعُولَتُهُنَّ أحقُّ بِرَدِّهِنَّ» (مثل خود آیه شریفه و یا «اکرم العلماء و اضفهم». فی کلام واحد مثل «يجب اكرام العلماء وضيافتهم». منتها اگر در کلام واحد است، عام خودش یک مستقل داشته باشد. مثل اینجا که عام خودش وجوب اکرام دارد.

شرط استقلال به کلام واحد می‌خورد. چون اگر دو کلام باشد، قطعا عام حکم مستقل دارد. ولی کلام واحد ممکن است عام حکم مستقل داشته باشد و ممکن است عام حکم مستقل نداشته باشد) وأمّا ما إذا كان مثل «والمطلّقات أزواجهنّ أحقّ بردّهنّ» (اما اگر در کلام واحد است و عام حکم مستقل ندارد مانند «والمطلّقات أزواجهنّ أحقّ بردّهنّ»، اگر آیه اینطور باشد،) فلا شبهة في تخصيصه به (اگر ما می‌دانیم که در «والمطلّقات أزواجهنّ أحقّ بردّهنّ» ضمیر مختص به طلاق رجعی است، قطعاً مراد ازمطلقات عام نخواهد بود. پس اگر در یک کلام باشد و حکم مستقل برای عام نباشد، محل نزاع نیست).

۱۱

تطبیق: تحقیق در مسأله

والتحقيق أن يقال: إنّه (شان چنین است) حيث دار الأمرُ بين التصرّف في العامّ (اینجا امر دائر است بین اینکه تصرف در عام کنیم. چگونه تصرف کنیم؟:) - بإرادة خصوص ما أُريد من الضمير (با اراده خصوص آن چیزی که اراده می‌شود از ضمیر) الراجع إليه (راجع است به آن عام. یعنی چه طوری که از «بعولتهن» رجعی اراده می‌شود، بگوییم از عام هم خصوص رجعی اراده شده است. این صورت تصرف درعام است) -، اوالتصرّف في ناحية الضمير (آیا تصرف در ناحیه ضمیر کنیم. تصرف در ناحیه ضمیر به دو صورت امکان دارد:) - إمّا بإرجاعه إلى بعض ما هو المراد من مرجعه (به این که بگوییم ضمیر به کل مرجع نمی‌گردد بلکه به بعضی از افراد مرجع برمی گردد که استخدام باشد)، أو إلى تمامه (ضمیر«تمامه» به «ما»ی موصوله بر می‌گردد. یا اینکه می‌گوییم ضمیر به تمام مرجع برمیگردد منتها یک شرط دارد: می‌آییم مطلقات رجعیه را تعبدا تنزیل میکنیم به منزله کل مطلقات که می‌شود مجاز سکاکی) مع التوسّع في الإسناد (وسعت در اسناد می‌دهیم. چگونه؟)، بإسناد الحكم المسند إلى البعض حقيقةً (حکم که حقیقتاً برای بعض است. حقیقتا جواز رجوع برای بعضی از مطلقات است. این را می‌آیم اسناد می‌دهیم)، إلى الكلّ (به همه. منتها) توسّعاً وتجوّزاً (از باب ادعا و اعتبار و مجاز در اسناد. حیث که امر دائر شد بین این دو تصرف، جواب «حیث» اینجا است:) كانت أصالة الظهور في طرف العامّ سالمةً عنها في جانب الضمير (اینجا رجوع می‌کنیم به اصالت در طرف عام) وذلك (چرا؟) لأنّ المتيقّن من بناء العقلاء هو اتّباع الظهور في تعيين المراد (چون ما درعام در مراد جدی شک داریم ولی در ضمیر در مراد جدی شک نداریم و متیقن از رجوع به ظهور جاییست که شک در مراد جدی باشد)

وليس المراد بالاتّحاد في الصنف إلّا الاتّحاد في ما اعتبر قيداً في الأحكام، لا الاتّحاد في ما كثُر الاختلاف بحسبه، والتفاوتُ بسببه بين الأنام، بل في شخصٍ واحدٍ بمرور الدهور والأيّام، وإلّا لما ثبت بقاعدة الاشتراك للغائبين - فضلاً عن المعدومين - حكمٌ من الأحكام.

ودليل الاشتراك إنّما يُجدي في عدم اختصاص التكاليف بأشخاص المشافهين، في ما لم يكونوا مختصّين بخصوص عنوانٍ، لو لم (١) يكونوا معنونين به (٢) لَشُكّ (٣) في شمولها لهم أيضاً. فلولا الإطلاق وإثبات عدم دخل ذاك العنوان في الحكم لما أفاد دليل الاشتراك. ومعه كان الحكم يعمّ غيرَ المشافهين ولو قيل باختصاص الخطابات بهم، فتأمّل جيّداً.

فتلخّص: أنّه لا يكاد تظهر الثمرة إلّا على القول باختصاص حجّيّة الظواهر لمن قُصد إفهامه، مع كون غير المشافهين غيرَ مقصودين بالإفهام، وقد حُقّق عدم الاختصاص به في غير المقام (٤)، وأُشير إلى منع كونهم غير مقصودين به في خطاباته - تبارك وتعالى - في المقام (٥).

__________________

(١) في « ر » وحقائق الأُصول: أو لم. وقال في حقائق الأُصول ١: ٥٢٧: الظاهر: أنّه بالواو بدل « أو ».

(٢) في بعض النسخ: ولو كانوا معنونين به. راجع كفاية الأُصول مع حاشية المشكيني ٢: ٤٢٦، ومنتهى الدراية ٣: ٦١٠.

(٣) في « ر »: شكّ. وفي حقائق الأُصول: للشك.

(٤) في مبحث حجّية الظواهر، إذ قال: كما أنّ الظاهر عدم اختصاص ذلك ( اتباع الظواهر ) بمن قُصد إفهامه. راجع الصفحة: ٤٧ من الجزء الثاني.

(٥) في هذا المبحث، في ردّ الثمرة الأُولى، حيث قال: ولو سلّم، فاختصاص المشافَهين بكونهم مقصودين بذلك ممنوع.

فصل
[ تعقّب العامّ بضميرٍ يرجع إلى بعض أفراده ]

هل تعقُّبُ العامّ بضميرٍ يرجع إلى بعض أفراده يوجب تخصيصَه به أو لا ؟

محلّ الخلاف في المسألة

فيه خلافٌ بين الأعلام. وليكن محلّ الخلاف ما إذا وقعا في كلامين أو في كلام واحد، مع استقلال العامّ بما حُكم عليه في الكلام، كما في قوله تبارك وتعالى: ﴿والمطلّقاتُ يتَرَبَّصنَ إلى قوله ﴿وبُعُولَتُهُنَّ أحقُّ بِرَدِّهِنَّ (١). وأمّا ما إذا كان مثل « والمطلّقات أزواجهنّ أحقّ بردّهنّ » فلا شبهة في تخصيصه به (٢).

تحقيق المسألة

والتحقيق أن يقال: إنّه حيث دار الأمرُ بين التصرّف في العامّ - بإرادة خصوص ما أُريد من الضمير الراجع إليه -، والتصرّف (٣) في ناحية الضمير - إمّا بإرجاعه إلى بعض ما هو المراد من مرجعه، أو إلى تمامه مع التوسّع في الإسناد، بإسناد الحكم المسند إلى البعض حقيقةً، إلى الكلّ توسّعاً وتجوّزاً - كانت أصالة الظهور في طرف العامّ سالمةً عنها في جانب الضمير ؛ وذلك لأنّ المتيقّن من بناء العقلاء هو اتّباع الظهور في تعيين المراد، لا في تعيين كيفيّة الاستعمال، وأنّه على نحو الحقيقة أو المجاز في الكلمة أو الإسناد، مع القطع بما يراد، كما هو الحال في ناحية الضمير.

وبالجملة: أصالة الظهور إنّما تكون حجّة في ما إذا شكّ في ما أُريد، لا في

__________________

(١) البقرة: ٢٢٨.

(٢) هذا التحديد لمحلّ الخلاف مذكور في الفصول: ٢١١ مع اختلاف يسير.

(٣) في غير حقائق الأُصول: أو التصرّف.

ما إذا شكّ في أنّه كيف أُريد، فافهم. لكنّه (١) إذا انعقد للكلام ظهور في العموم، بأن لا يُعدّ ما اشتمل على الضمير ممّا يكتنف به (٢) عرفاً، وإلّا فيحكم عليه بالإجمال، ويرجع إلى ما يقتضيه الأُصول.

إلّا أن يقال باعتبار أصالة الحقيقة تعبّداً، حتّى في ما إذا احتفّ بالكلام ما لا يكون ظاهراً معه في معناه الحقيقيّ، كما عن بعض الفحول (٣).

فصل
[ التخصيص بالمفهوم المخالف ]

قد اختلفوا في جواز التخصيص بالمفهوم المخالف - مع الاتّفاق على الجواز بالمفهوم الموافق - على قولين (٤). وقد استُدِلّ لكلٍّ منهما بما لا يخلو عن قصور.

تحقيق المسألة: لزوم الأخذ بالأظهر وإلّا فالرجوع إلى الأصل العملي

وتحقيق المقام: أنّه إذا ورد العامّ وما لَه المفهوم في كلام أو كلامين، ولكن على نحوٍ يصلح أن يكون (٥) كلٌّ منهما قرينةً متّصلة (٦) للتصرّف في

__________________

(١) في « ر » زيادة: حجة.

(٢) الأولى: تبديل الضمير بالظاهر، بأن يقال: « بما يصلح للقرينيّة » ؛ لأنّ ضمير « به » راجع إلى الضمير في قوله: « على الضمير » فكأنّه قيل: بأن لا يعدّ ما اشتمل على الضمير ممّا يكتنف بالضمير عرفاً، وهذا لا محصّل له. ( منتهى الدراية ٣: ٦١٩ ).

(٣) لعلّ المقصود به هو صاحب الفصول. راجع الفصول: ٢١٢.

(٤) فذهب الأكثرون إلى الجواز وآخرون إلى المنع. راجع المعالم: ١٤٠ والقوانين ١: ٣٠٤.

(٥) في الأصل: على نحوٍ يكون. وفي طبعاته مثل ما أثبتناه.

(٦) كلمة « متصلة » مشطوبٌ عليها في « ق ».