درس کفایه الاصول - جلد دوم

جلسه ۷۴: عام و خاص ۱۹

 
۱

خلاصه مباحث قبل

کلام در ثمره بحث شمول خطابات قرآن و غیر قرآن نسبت به معدومین وغائبین بود. مرحوم آخوند فرمود دو ثمره برای این بحث ذکر کرده‌اند:

یک ثمره این است که اگر ما گفتیم خطابات عموم دارد حتی نسبت به معدومین فضلا عن الغائبین، نتیجه‌اش این می‌شود که ظهورات و خطابات حجت است برای همه، ولی اگر گفتیم خطابات فقط مختص مشافهین است، ظهورات خطابات فقط حجت می‌شود برای مشافهین.

این ثمره را آخوند اشکال کرد فرمود اولاً ظواهر فقط برای مقصودین حجت نیست. بنابراین حتی اگر خطابات قرآن مختص مشافهین باشد، باز هم ظواهر قرآن برای ما حجت است. و ثانیاً بنابر مسلک میرزای قمی - عدم حجیت ظواهر برای غیر مقصودین- روایاتی داریم که ما هم در این آیات مقصود به افهام هستیم، اگرچه ما مخاطب نباشیم.

۲

ثمره دوم و پاسخ به تمسک به قاعده اشتراک برای رد ثمره

ثمره ثانیه این است که فرموده‌اند اگر ما گفتیم این خطابات عام است و مختص مشافهین نیست، نتیجه‌اش این می‌شود که احکام برای همه اثبات می‌شود. مثلاً «یا ایها الذین آمنوا اقيموا الصلاة» همه را شامل می‌شود. اگر خطابات مختص مشافهین است، اثبات این احکام برای معدومین مشکل خواهد بود. تقریب دوباره: بنابر عمومیت خطابات احکام برای همه ثابت می‌شود. بنابراین اینکه خطابات مختص مشافهین است، احکام برای همه ثابت نمی‌شود.

مرحوم آقای آخوند این ثمره را هم قبول ندارد. می‌فرماید چون اگر ما گفتیم خطابات مختص مشافهین است باز هم احکام را ثابت می‌کنیم به دلیل دیگری به نام قاعده اشتراک.

مستشکل می‌گوید قاعده اشتراک دلیلش اجماع است و قدر میتقن از اجماع آنجایی است که اشتراک در صنف داشته باشند. اما آن آقایانی که در صدر اسلام بودند با ما اشتراک در صنف ندارند. چون آنها در زمان پیغمبر گرامی اسلام حاضر بودند و ما جزء مدرکین صدر اسلام نبودیم. شما می‌خواهید با قاعده اشتراک احکام را تسریه بدهید و عموم را ثابت کنید و حال آنکه قاعده اشتراک اتحاد در صنف می‌خواهد و ما اتحاد در صنف نداریم به خاطر اینکه خصوصیاتی مسلمین صدر اسلام داشته‌اند که ما نداریم و آن این است که آنها حاضر در زمان پیغمبر گرامی اسلام بوده‌اند.

۳

اشکال ثمره دوم

آقای آخوند جواب می‌دهد: آیا قبول دارید که ظهورات هم حجت است برای مقصودین به افهام و هم غیر مقصودین به افهام؟ در جواب گفته می‌شود: بله! وقتی که برای همه حجت شد، ما تمسک می‌کنیم به اطلاق خطابات قرآنیه برای اینکه ثابت کنیم که آن خصوصیاتی که آنها دارند و ما نداریم و احتمال می‌دهیم دخیل در حکم باشد، آن خصوصیات دخیل در حکم نیست و به اطلاق تمسک می‌کنیم. مثلاً «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود»: ای کسانی که ایمان آورده‌اید به عقدتان وفا کنید. ممکن است کسی برگردد و بگوید آقای آخوند آنها حاضر در در زمان پیغمبر گرامی اسلام بودند. در جواب می‌گوییم این حضور در زمان پیغمبر گرامی اسلام در حکم دخیل نیست چون نفرموده است «یا ایها الذین آمنوا حضروا فی زمن رسول الله اوفوا بالعقود» قید که نکرده است. اگر آن قید و خصوصیت دخیل در حکم بود، باید اطلاق آیه شریفه تقیید می‌خورد و تقیید نخورده است. خیلی مطلب امروز دقیق است! در ما نحن فیه می‌گویید اتحاد در صنف نداریم. ما اتحاد در صنف را ثابت میکنیم. می‌گویید آنها حاضر در زمان پیغمبر گرامی اسلام بودند و ما نبودیم. می‌گوییم به اطلاق تمسک می‌کنیم می‌گوییم حضور در زمان حضرت دخیل در حکم نیست.

۴

اشکال مقدر و پاسخ آن

ان قلت: آنها حاضر بودند این قید را داشته‌اند وقتی که قید را داشته‌اند احتیاج به تقیید نیست مثل این می‌ماند که کسی بگوید فلانی آب بیاور. اگر مامور عمامه به سرش بود با قاعده اشتراک نمی‌توانیم تعدی کنیم به بدون عمامه. کسی بگوید عمامه به سرش است قید که نزده است ای عمامه به سر می‌گوید این قید را داشته است وقتی که قید خودش است احتیاجی به اینکه در خطاب تقیید شود نیست.

آخوند جواب می‌دهد می‌فرماید قیود هستند. یک قیودی هست دائمی و زوال پذیر نیست. یک قیودی هست که زوال پذیر است. آن قیودی که دائمی است و زوال پذیر نیست و فقدان در آن معنا ندارد آن قیود به اطلاقش نمی‌شود تمسک کرد. چون چه بسا آن قیود دخیل در حکم بوده شارع که اخذ نکرده است چون احتیاجی نبوده است. مثل این می‌ماند که جمعی از مردان نشسته‌اند در یک اتاق بعد از یک نفر می‌آید و می‌گوید ای انسان‌های شریف بروید و کارهای مملکتی را به عهده بگیرید. زن‌ها هم بگویند چون این گفت ای انسان‌های شریف و اطلاق دارد چه زن و چه مرد برویم کارهای مملکتی را به عهده بگیریم و امر به زنها هم شد. اگر گفته شود اینها مرد هستند می‌گویند نگفت ای انسان‌های شریف که مرد هستید. مقدمات حکمت جاری می‌شود. می‌گویند اینجا جای مقدمات حکمت نیست چون مرد بودن خصوصیتی نیست که زوال پذیر باشد. آن قید‌هایی در خطاب اخذش لازم است که ممکن است باشد و ممکن است نباشد. اما قید‌هایی که همیشه هست و حاصل شده است دیگر لازم نیست در خطاب اخذ شود. اما اگر بگوید ای انسان‌های شریفی که در این اتاق نشسته‌اید بروید قاضی شوید. این خطاب افرادی که بیرون از این اتاق هستند را شامل نمی‌شود. ولی اگر بگوید ای انسان‌های شریف بروید قاضی شوید این اطلاق دارد. نگویید تمامی که گفته است آنها در اتاق بوده‌اند چون در جواب گفته می‌شود درست است که در آن زمان در اتاق بودند ولی ممکن است از اتاق بیرون بروند چون در اتاق بودن همیشگی نیست.

آخوند می‌فرماید در ما نحن فیه قیودی که در مسلمین صدر اسلام است به وسیله اطلاق می‌گوییم دخیل در حکم نیست. چون آن قیود همه‌اش زوال پذیر است. درست است که در زمان پیامبر گرامی اسلام بوده‌اند ولی ممکن است عمرشان طولانی شود بعد از رحلت خاتم الانبیاء الله علیه و آله و سلم هم حاضر باشند. پس ما به وسیله اطلاق آن قیودی که آنها داشته‌اند و ما نداریم می‌گوییم آن قیود اصلا دخیل در حکم نیستند.

۵

مقصود از اعتبار اتحاد در صنف

این مطلب که می‌گویند ما به اطلاق تمسک می‌کنیم و نفی می‌کنیم قیود را، آن قیودی است که احتمال می‌دهیم دخیل در حکم باشد. ولی اگر کسی مثلاً در «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاة» بگوید ما به عموم تمسک می‌کنیم می‌گوییم چه وزنت ۷۰ کیلو باشد یا ۸۰ کیلو! در جواب گفته می‌شود ۷۰ کیلو یا ۸۰ کیلو آیا اصلا احتمال دارد که در حکم دخیل باشد!؟ یعنی کسی احتمال بدهد که مسلمان ۸۰ کیلویی باید نماز بخواند تا لاغر شود ولی ۷۰ کیلویی نماز نخواند. پس مراد از قیود قیودی است که فی حد نفسه احتمال می‌دهیم در حکم دخیل باشد.

۶

مفید بودن قاعده اشتراک در صورت وجود اطلاق و عدم ثمره دوم

آخوند می‌فرماید اگر شما گفتید ما این حرفها را قبول نداریم -یعنی ما می‌گوییم اطلاق در این موارد جاری نمی‌شود و اتحاد در صنف نداریم-، حتی اگر خطابات عام هم باشد به درد ما نمی‌خورد. اگر حرف ما را قبول کردید خطابات مختص مشافهین هم باشد کافی است. اگر حرف ما را قبول نکردید خطابات عام هم باشد به درد ما نمی‌خورد. چون ما که می‌گوییم خطابات عام است، یعنی عام است نسبت به آن عنوانی که در خطاب اخذ شده است. مثلاً اگر گفت «يا ايتها النساء اللاتي كنتن حائضا» اگر زنی بگوید من حائض نیستم ولی این خطاب عام است، چنین چیزی نمی‌شود. با اینکه خطابات عام است ولی اگر یک عنوانی در خطاب اخذ شده است که آن عنوان در دیگران نیست، حکم به آنها سرایت نمی‌کند. حال که اینگونه شد مثلاً اگر در «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاة» درویشی بگوید من نماز نمی‌خوانم چون دو رکعت نماز بود که مولا خواند و در پاسخ عمومیت این آیه بگوید این آیه یعنی «يا ايها الذين امنوا وكانوا حاضرين في زمن النبي اقیموا الصلاة» و بگوید با اینکه این قید ذکر نشده ولی این قید هست. شما به چه چیزی می‌خواهید این قید را نفی کنید؟ به اطلاق. اگر می‌شود به اطلاق دفع کنید، این خطابات عمومیت هم نداشته باشد، می‌توان به اطلاق دفع کرد. اگر نمی‌شود دفع کرد، خطابات عام هم باشد، فایده‌ای ندارد.

۷

خلاصه اشکال به ثمره دوم

فتلخص مما ذکرنا اینکه خطابات مختص به مشافهین باشد یا عام باشد، در ثبوت احکام برای ما هیچ اثری ندارد.

۸

تطبیق: ثمره دوم و پاسخ به تمسک به قاعده اشتراک برای رد ثمره

الثانية: صحّة التمسّك بإطلاقات الخطابات القرآنيّة - بناءً على التعميم (ثمره دوم را ذکر می‌کند. ثمره دوم این است که جایز است تمسک کنیم به اطلاقات خطابات قرآنیه مانند «یا ایها الذین امنوا» برای اینکه خطابات عام است و معدومین و غائبین را هم شامل می‌شود. برای چه تمسک کنیم؟) - لثبوت الأحكام (به خاطر اینکه احکامی که دراین خطابات است مانند «اوفوا بالعقود» «اقيموا الصلاة») لمن وُجد (برای کسی که به دنیا می‌آید) وبلغ (بالغ می‌شود) من المعدومين، وإن لم يكن متّحداً مع المشافهين في الصنف (اگرچه این افراد که بعدا موجود می‌شوند متحد با مشافهین در صنف نیستند. یعنی یک خصوصیتی آنها دارند که معدومین ندارند و آن خصوصیت حضور در زمان پیغمبر گرامی اسلام است)، وعدمُ صحّته (عدم صحت تمسک) على عدمه (بنابر عدم تعمیم صحیح نیست. چرا؟)؛ لعدم كونها (به خاطر اینکه این خطابات) حينئذٍ (حين إذ كانوا مختصين بالمشافهين- حين إذ لم تقل بالتعميم-، نمی‌شود تمسک کرد. به خاطر اینکه این خطابات) متكفّلةً (متکفل نیستند) لأحكام غير المشافهين (چون اگر شما گفتید این خطابات مختص مشافهين است یعنی مثلاً «یا ایها الذین آمنوا» حکم را فقط برای مشافهين ثابت می‌کند)، فلابدّ من إثبات (اگر شما بخواهید برای غیر مشافهين ثابت کنید باید ثابت کنید) اتّحاده (اتحاد غیر مشافهين) معهم (با مشافهين را) في الصنف، (چرا؟) حتّى يُحكم بالاشتراك مع المشافهين في الأحكام (اگر اتحاد در صنف ثابت شد به قاعده اشتراک تمسک می‌کنیم و می‌گوییم احکامی که برای مشافهين است برای معدومین هم هست. ممکن است شما بگویید قاعده اشتراک مطلق است. هر احکامی که برای مشافهين است برای غیر مشافهين هم هست چه اتحاد در صنف داشته باشند، چه اتحاد در صنف نداشته باشند. آخوند در جواب می‌فرماید:)؛ حيث لا دليل عليه (چون دلیلی نیست بر این اشتراک) حينئذٍ (یعنی بنابر اینکه خطابات مختص مشافهين است) الّا الإجماع (اگر خطابات مختص مشافهين نبودند قاعده اشتراک دلیلش خود اطلاقات خطابات بود. اما اگر خطابات مختص مشافهين باشد دلیل اشتراک اجماع است)، ولا إجماع عليه (اجماع هم بر اشتراک نیست) إلّا في ما اتّحد الصنف (مگر در جایی که در صنف متحد باشند)، كما لا يخفى.

۹

تطبیق: اشکال ثمره دوم

 (اشکال: آخوند می‌فرماید این ثمره هم درست نیست) ولا يذهب عليك: (نرود بر تو) أنّه يمكنُ إثبات الاتّحاد (ممکن است اثبات شود اتحاد)، وعدمِ دخْلِ ما كان البالغ الآن فاقداً له ممّا كان المشافهون واجدين له (ممکن است ما اثبات کنیم اتحاد را و اینکه آن چیزی که فردی که الان بالغ شده است ندارد و مشافه داشته است دخلی ندارد و آن حضور در زمان پیغمبر گرامی اسلام است. ما اثبات می‌کنیم که آن حضور دخیل در حکم نیست. اگر پرسیده شود آقای آخوند به چه چیزی می‌خواهید ثابت کنید که قید حضور دخیل در حکم نیست؟)، بإطلاق الخطاب إليهم (در جواب می‌فرماید به اینکه خطابی که به آنها شده اطلاق دارد. یعنی قرآن می‌فرماید: «یا ایها الذین آمنوا» نمی‌گوید «یا ایها الذین آمنوا و حضروا») من دون التقييد (بدون اینکه تقیید کند) به (ضمیر به «ما»ی موصول برمی گردد یعنی آن حضوری که آنها داشتند و ما نداریم به اطلاق خطاب تمسک می‌کنیم و می‌گوییم آن حضور دخیل نیست).

۱۰

تطبیق: اشکال مقدر و پاسخ آن

(ان قلت: آنها این قید را داشته‌اند و حاضر بوده‌اند وقتی موضوع خودش آن قید را دارد، دیگر تقیید نمی‌خواهد. خطاب به چه افرادی بوده است؟ به مشافهین. مشافهین هم حاضر بوده‌اند. وقتی که قید هست دیگر لازم نیست در خطاب تقیید شود.)

وكونُهم (بودن آن مشافهین) كذلك (یعنی این قید را داشته‌اند. مقید بوده‌اند) لا يوجب صحّةَ الإطلاق (این مقدمات حکمت که مفید اطلاق است، چون اگر مولا گفت آب بیاور و مقصودش آب سرد بود، نقض غرض است. چون چه بسا مکلف آبگرم بیاورد. ولی اگر آب‌هایی که هست همه‌اش آب سرد است، اینجا دیگر جای مقدمات حکمت نیست. چون آب‌های خارجی همه سرد هستند. آخوند می‌فرماید دو صورت دارد. گاهی قید از قیودی است که زوال پذیر است. همه آب‌های بیرون سرد است. ولی ولی این آقا در سماور می‌ریزد گرم می‌کند می‌آورد. شما که نگفتید آب سرد. سردی وصف دائمی نیست. ولی گاهی آن وصف، وصف دائمی است. در آن جاهایی که وصف دائمی نیست، مثل این مثالی که عرض کردم، آنجا اگر کلام را مطلق بگوید و مرادش مقید باشد، قبیح است) مع إرادة المقيّد منه (اراده مقید از آن اطلاق) في ما يمكن أن يتطرّق إليه الفقدان (آنجایی که آن قیدی که الان در خارج است، درست است که الان هست ولی ممکن است آن قید زوال پیدا کند)، وإن صحّ (بله این اطلاق صحیح است. فاعل «صحَّ»، اطلاق مع اراده مقید است) في ما لا يتطرّق إليه ذلك (در آن قیودی که آن قیود دائمی است مثل مرد بودن که عرض کردم و قابل انفکاک نیست آن‌ها، صحیح است که مطلق بگوید ولی در واقع مرادش مقید باشد. مثل اینکه مولا بگوید گوشت بخر و مقصودش گوشت گوسفند یا گاو باشد. اگر گفته شود ممکن است عبد گوشت خوک بخرد، در پاسخ گفته می‌شود گوشت خوک اصلا در بازار پیدا نمی‌شود. اینجا از مواردی است که غیر مقید در بیرون یافت نمی‌شود، بنابراین لازم نیست تقیید کند. مطلق می‌تواند بگوید مرادش مقید باشد و قبیح نیست).

۱۱

تطبیق: مقصود از اعتبار اتحاد در صنف

(ممکن است شما بگویید مسلمین صدر اسلام هیچ کدامشان کامپیوتر نمی‌دانستند. چون کامپیوتری نبود. مثلاً «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاة» مقید است یعنی آن افرادی که ایمان آورده‌اند و کامپیوتر ندیده‌اند باید نماز بخوانند. ولی این‌هایی که ایمان آورده‌اند کامپیوتر دیده‌اند کامپیوتر بازی کند؟! این قید هم از آن چیزهایی است که لا يتطرق اليه الفقدان. چون همه آن‌ها اگر پانصد سال هم عمر کرده باشند اصلاً باز هم کامپیوتری در کار نبوده است.

آخوند می‌فرماید اینکه می‌گویند اتحاد در صنف، یعنی باید قیدی باشد که احتمال دخولش باشد و الا ممکن است بگویید مردم آن زمان پا برهنه هم راه می‌رفتند یا کفششان کفش پلاستیکی نبود! آن قیودی که احتمال دخالتش داده می‌شود مانند قید حضور في زمن النبي، آن قید به اطلاق دفع شد. آن قیودی که به اطلاق ممکن نیست دفع شود مثل این مثالی که زدم، آن قید اصلا احتمال دخالتش داه نمی‌شود.)

وليس المراد بالاتّحاد في الصنف إلّا الاتّحاد في ما اعتبر قيداً في الأحكام (اینکه ما می‌گوییم اتحاد در صنف داشته باشند یعنی در آن قیودی که در حکم دخیل است)، لا الاتّحاد في ما كثُر الاختلاف بحسبه (ضمیر به «ما»ی موصول می‌خورد. به حسب آن چیز. اگر بگوییم بیشتر از این قیود ملاک باشد مثل این می‌ماند که بگوییم باید شیارهای سر انگشتانشان هم یکی باشد و حال آنکه مقصود از متحد بودن این است که در آن قیودی که احتمال دخالت آنها درحکم را می‌دهیم یکی باشند)، والتفاوتُ بسببه (به سبب آن چیز) بين الأنام، بل في شخصٍ واحدٍ بمرور الدهور والأيّام (مثل این می‌ماند که شخصی صبح بلند شد که نماز بخواند و نماز نخواند چون یک موی سفید روی سرش پیدا کرد! چون موی سفید دیروز نبوده است و بگوید آن روزی که خدا به من خطاب کرد که نماز بخوان موهای من همه سیاه بود. نه تنها که افراد فرق دارند بلکه خود این شخص به مرور زمان اوصافش تغییر می‌کند)، وإلّا (اگر شما بگویید مراد از اشتراک یعنی اشتراک در جمیع خصوصیاتی که عقل جن و انس به آن برسد،) لما ثبت بقاعدة الاشتراك للغائبين (اصلاً شما به قاعده اشتراک نمی‌توانید برای سلمان فارسی هم حکمی را ثابت کنید اگر یک روز در مسجد النبی نبوده است. چون قید در مسجد بودن را دارا نبوده است. حتی در مسجد بودن هم فایده ندارد. چون ممکن است وقتی که پیغمبر گرامی اسلام این آیه را می‌خوانده است، آنهایی که در مسجد بوده‌اند نصف مسجد خالی بوده است. همه هم در اطراف ستون توبه نشسته بودند و قید در آن مکان دیگر بودن از مسجد را فاقد بوده‌اند. اگر این‌گونه باشد قاعده اشتراک یک حکم را هم نمی‌تواند ثابت کند) - فضلاً عن المعدومين - حكمٌ من الأحكام.

۱۲

تطبیق: مفید بودن قاعده اشتراک در صورت وجود اطلاق (عدم ثمره دوم)

ودليل الاشتراك إنّما يُجدي (قاعده اشتراک مفید است) في عدم اختصاص التكاليف بأشخاص المشافهين، في ما لم يكونوا مختصّين بخصوص عنوانٍ (اگر عنوانی باشد که در صدر اسلام اخذ شده است مانند «ايها الحاضرين في مسجد النبي، شما اگر شک بین سه و چهار کردید اعتناء نکنید». احتمال دهیم که حاضرین در مسجد النبی که به شک سه و چهار اعتنا نمی‌کنند به جهت این است که مسجد النبی مکان با فضیلتی است. خداوند سبحان می‌خواهد یک احسان به خصوصی به اینها کند. شما نمی‌توانید به دلیل اشتراک از این حکم تعدی کنید به کسی که حاضر در مسجد النبی نیست. چون آنها یک عنوانی دارند -حاضر در مسجد النبی- که احتمال می‌دهیم آن عنوان دخیل در حکم باشد و آن عنوان را ما نداریم. همان طور که قاعده اشتراک جاری نمی‌شود اطلاق هم جاری نمی‌شود. یعنی حتی اگر گفتید خطابات مختص مشافهین نیست و غائبین و معدومین را هم شامل می‌شود، اینجا را نمی‌گویند. چون اینجا یک عنوانی در خطاب اخذ شده است که این عنوان در دیگران نیست و اینجا اطلاق ندارد. مثل اینکه گفته شده «المسافر یقصر» و بگوییم اطلاق دارد ولو فردی که در خانه‌اش است را شامل می‌شود. در اطلاق باید عنوانی که اخذ شده است آن عنوان بر آن تحفظ شود.) لو لم يكونوا معنونين به لَشُكّ في شمولها لهم أيضاً. فلولا الإطلاق وإثبات عدم دخل ذاك العنوان في الحكم لما أفاد دليل الاشتراك. ومعه كان الحكم يعمّ غيرَ المشافهين ولو قيل باختصاص الخطابات بهم

ولو سلّم فاختصاص المشافهين بكونهم مقصودين بذلك ممنوعٌ، بل الظاهر: أنّ الناس كلَّهُم إلى يوم القيامة يكونون كذلك، وإن لم يعمّهم الخطاب، كما يومئ إليه غير واحدٍ من الأخبار (١).

الثمرة الثانية

الثانية (٢): صحّة التمسّك بإطلاقات الخطابات القرآنيّة - بناءً على التعميم - لثبوت الأحكام لمن وُجد وبلغ من المعدومين، وإن لم يكن متّحداً مع المشافهين في الصنف، وعدمُ صحّته على عدمه ؛ لعدم كونها حينئذٍ متكفّلةً لأحكام (٣) غير المشافهين، فلابدّ من إثبات اتّحاده معهم في الصنف، حتّى يُحكم بالاشتراك مع المشافهين في الأحكام ؛ حيث (٤) لا دليل عليه حينئذٍ إلّا الإجماع، ولا إجماع عليه إلّا في ما اتّحد الصنف، كما لا يخفى.

الإيراد عليها

ولا يذهب عليك: أنّه يمكنُ إثبات الاتّحاد، وعدمِ دخْلِ ما كان البالغ الآن فاقداً له ممّا كان المشافهون واجدين له، بإطلاق الخطاب إليهم من دون التقييد به. وكونُهم كذلك لا يوجب صحّةَ الإطلاق مع إرادة المقيّد منه (٥) في ما يمكن أن يتطرّق إليه (٦) الفقدان، وإن صحّ في ما لا يتطرّق إليه ذلك.

__________________

(١) انظر وسائل الشيعة ١: ٤١٣، الباب ٢٣ من أبواب الوضوء، الحديث الأول، و١٢: ٣٠٩، الباب ١٦٤ من أبواب أحكام العشرة، الحديث ١٠ و١٩: ٨٢ - ٨٣، الباب ٦ من كتاب الوديعة، الحديث الأول.

(٢) راجع الفوائد الحائرية ( للوحيد البهبهاني ): ١٥٣ - ١٥٤.

(٣) الأنسب: بأحكام.

(٤) في الأصل: « وحيث » وفي طبعاته مثل ما أدرجناه.

(٥) في « ر » ومنتهى الدراية: إرادة المقيّد معه.

(٦) أثبتنا « إليه » من « ق »، « ر » و « ش ».

وليس المراد بالاتّحاد في الصنف إلّا الاتّحاد في ما اعتبر قيداً في الأحكام، لا الاتّحاد في ما كثُر الاختلاف بحسبه، والتفاوتُ بسببه بين الأنام، بل في شخصٍ واحدٍ بمرور الدهور والأيّام، وإلّا لما ثبت بقاعدة الاشتراك للغائبين - فضلاً عن المعدومين - حكمٌ من الأحكام.

ودليل الاشتراك إنّما يُجدي في عدم اختصاص التكاليف بأشخاص المشافهين، في ما لم يكونوا مختصّين بخصوص عنوانٍ، لو لم (١) يكونوا معنونين به (٢) لَشُكّ (٣) في شمولها لهم أيضاً. فلولا الإطلاق وإثبات عدم دخل ذاك العنوان في الحكم لما أفاد دليل الاشتراك. ومعه كان الحكم يعمّ غيرَ المشافهين ولو قيل باختصاص الخطابات بهم، فتأمّل جيّداً.

فتلخّص: أنّه لا يكاد تظهر الثمرة إلّا على القول باختصاص حجّيّة الظواهر لمن قُصد إفهامه، مع كون غير المشافهين غيرَ مقصودين بالإفهام، وقد حُقّق عدم الاختصاص به في غير المقام (٤)، وأُشير إلى منع كونهم غير مقصودين به في خطاباته - تبارك وتعالى - في المقام (٥).

__________________

(١) في « ر » وحقائق الأُصول: أو لم. وقال في حقائق الأُصول ١: ٥٢٧: الظاهر: أنّه بالواو بدل « أو ».

(٢) في بعض النسخ: ولو كانوا معنونين به. راجع كفاية الأُصول مع حاشية المشكيني ٢: ٤٢٦، ومنتهى الدراية ٣: ٦١٠.

(٣) في « ر »: شكّ. وفي حقائق الأُصول: للشك.

(٤) في مبحث حجّية الظواهر، إذ قال: كما أنّ الظاهر عدم اختصاص ذلك ( اتباع الظواهر ) بمن قُصد إفهامه. راجع الصفحة: ٤٧ من الجزء الثاني.

(٥) في هذا المبحث، في ردّ الثمرة الأُولى، حيث قال: ولو سلّم، فاختصاص المشافَهين بكونهم مقصودين بذلك ممنوع.