درس کفایه الاصول - جلد دوم

جلسه ۷۳: عام و خاص ۱۸

 
۱

خلاصه مباحث قبل

فرق است بین خطابات قرآنیه که از ذات حضرت حق صادر می‌شود و خطاباتی که از افراد عادی صادر می‌شود. خطاباتی که از افراد عادی صادر می‌شود نسبت به معدوم خطاب صحیح نیست ولی خطاباتی که از ذات حضرت حق صادر می‌شود حتی معدومین را هم می‌گیرد. چون درست است که ما نسبت به معدومین جهالت داریم و احاطه و علم نداریم، ولی ذات حضرت حق که برایش معدوم و حاضر نیست. آینده و گذشته و حال برای ما است. برای ذات حضرت حق همه چیز حال است. پس بنابراین می‌گوییم آیات شریفه‌ای که مشتمل بر خطاب است مثل «يا ايها الذين امنوا اوفوا بالعقود» معدومین را هم شامل می‌شود. بله اگر همین عموم با همین الفاظ نداء در کلام مولای عادی بود مثل اینکه به عبید خودش بگوید: «ايها العبيد جيئوني بالماء» آب برای من بیاورید، فقط مختص عبیدی می‌شود که حاضر باشند. اما عبیدی که غائب و یا معدوم هستند را شامل نمی‌شود.

مرحوم آقای آخوند می‌فرماید این کلام اشتباه است. چون خطاب به معدوم که محال است مشکل آن در ناحیه متکلم نیست تا بگویم ذات حضرت حق که برایش فرقی نمی‌کند. محذور در ناحیه غیر و مخاطب است. او قابلیت فهم ندارد. لذا این معنا ندارد که شما بین خداوند سبحان و عموماتی که با ادات ندا صادر می‌شود از ذات حضرت حق با غیر ذات حضرت حق فرق بگذارید. چون در واقع آن چیزی که محذور و مشکل است در ناحیه مخاطب است. خطاب یعنی تفهیم غیرمعدوم که نمی‌تواند و ملتفت نمی‌شود. بنابراین در این جهت فرقی بین خطابات قرآنیه وغیرخطابات قرآنیه نمی‌گذاریم.

پرسش و پاسخ: شاگرد: این به نزاع دوم برنگشت؟ استاد: خیر. نزاع دوم این بود که کسی بگوید خطاباتی که مشتمل بر ادات خطاب است منحصر به مشافهین است چون خطاب غیر مشافهین را عقلا شامل نمی‌شود. ولی این باید یک چاشنی دیگر هم ضمیمه‌اش شود که این ادات خطاب وضع شده‌اند برای خطاب حقیقی. اگر کسی گفت آیات شریفه قرآن که مشتمل بر خطاب است ظهور در خطاب حقیقی دارد و خطاب حقیقی چون با معدوم محال است پس آیه مختص به مشافهین می‌شود. مستشکل می‌خواست بگوید حتی اگر این‌ها را تحفظ بکنیم بازهم آیه عام است چون برای خداوند سبحان همه یکی هستند و به همه علم دارد.

۲

دو ثمره برای بحث شمول خطابات نسبت به معدومین و غائبین

دو ثمره برای بحث شمول خطابات نسبت به معدومین و غائبین ذکر کرده‌اند:

۳

ثمره اول

ثمره اول این است که فرموده‌اند اگر خطابات مختص به مشافهین باشد، ظواهر آیات مختص می‌شود برای مشافهین. اما اگر خطابات عام باشد، ظهورش حجت می‌شود برای مشافهین، غائبین و معدومین.

۴

اشکال اول به ثمره اول

مرحوم آقای آخوند به این ثمره اشکال می‌کند. اگر کسی گفت ظواهر حجت است حتی برای غیر مقصودین بالافهام، این ثمره از بین می‌رود. چون ما ملتزم می‌شویم آیات شریفه قرآنیه که مشتمل بر خطاب است مختص مشافهین است و مشافهین می‌شوند مقصودین بالافهام، ولی اگر کسی گفت ظواهر برای غیر مقصودین بالافهام هم حجت است ظهور آیات شریفه برای ما نیز حجت خواهد بود. پس بنابراین اگر کسی گفت ظواهر حجت است حتی برای غیر مقصودین بالافهام و کلام میرزای قمی را قبول نکرد، این ثمره به هم می‌خورد.

۵

اشکال دوم به ثمره اول

بلکه اشکال دوم می‌کند. چه کسی گفته است که فقط مقصودین بالافهام آنهایی که در مجلس خطاب حاضرند می‌باشند. دو مطلب خلط نشود منافات ندارد که خطاب به یک شخص باشد ولی مقصودین بالافهام دیگران هم باشند. مخاطب کیست یک مطلب است، مقصود بالافهام یک مطلب دیگر است. ممکن است بگوییم «یا ایها الذین آمنوا» فقط خطاب به مشافهین است ولی مقصودین بالافهام همه مردم هستند. بنابراین حتی اگر گفتیم ظواهر فقط برای مقصودین بالافهام حجت است و خطابات مختص مشافهین است مع ذلک این ثمره درست نیست. چون در بحث حجیت ظواهر مرحوم شیخ فرموده که ما هم مقصود بالافهام هستیم در قرآن، حتی اگر مثل میرزای قمی بگوییم ظواهر فقط برای مقصودین بالافهام حجت است. نه اینکه شما بگویید ما مخاطب هستیم و مطلب عوض شد، نه، مخاطب در اینجا ما نیستیم مخاطب مشافهین هستند ولی مقصودین بالافهام ما هستیم. به دلیل روایاتی که وارد شده است «ان القرآن يجري مجرى الشمس» قرآن مانند خورشید است. خورشید هر روزی برای همه طلوع می‌کند یعنی قرآن برای همه مردم مقصود است که من جمله ما باشیم. «يجري مجرى الشمس» یعنی چطور که خورشید برای افراد سی سال قبل بود برای ما هم هست. پس حتی اگر گفتیم ظواهر فقط برای مقصودین بالافهام حجت است و آیات شریفه هم فقط مختص به مخاطبین است مع ذلک ظواهر قرآن برای ما هم حجت است. چون از بعضی از روایات بر می‌آید که ما هم نسبت به قرآن مقصود بالافهام هستیم.

پرسش و پاسخ: شاگرد: با قاعده اشتراک؟ استاد: قاعده اشتراک اینجا نیست. ظواهر برای ما حجت است.

۶

ثمره دوم

ثمره دوم این است که بنابر تعمیم خطابات مثلاً اگر کسی مصالحه کرد، به خاطر عموم «يا ايها الذين امنوا اوفوا بالعقود» باید به آن عمل کند. اما اگر کسی گفت خطابات مختص مشافهین است بایستی بگوید «يا ايها الذين امنوا اوفوا بالعقود» مختص به آنهایی است که در مجلس پیامبر گرامی اسلام بوده‌اند.

اگر گفته شود احکام که مشترک است، در جواب می‌گوییم احکام مشترک است بین متحدین در صنف و خصوصیات. اگر الان روایتی گفت که زن حائض نماز نخواند، معنایش است که همه زن‌های حائض نماز ندارند نه اینکه مرد یا زنی که حائض نیست هم نماز نداشته باشد.

اگر کسی گفت خطابات مختص مشافهین است، ما باشیم و آیه شریفه فقط وفای به عقود را به مشافهین می‌گوید. ولی تعدی می‌کنیم از مشافهین به وسیله قاعده اشتراک، در جواب گفته می‌شود قاعده اشتراک در زمانی است که ما در صنف متحد باشیم با آنها -مشافهین- و حال آنکه ما در صنف متحد نیستیم. چون ممکن است گفته شود در آن زمان صلح از این باب بوده است که انگشت‌نگاری و امکانات تشخیص وجود نداشته است ولی اکنون همه چیز واضح و راحت شده است.

ممکن است گفته شود اشتراک ثابت است حتی نسبت به آنهایی که متحد در صنف نیستند. یعنی اگر برای یک پیرزن یائسه حکمی بود همان حکم برای زن حائض هم خواهد بود.

در پاسخ گفته می‌شود این قاعده اشتراک را که این قدر وسیع می‌کنید دلیلش اجماع است و قدرمتیقن از اجماع اتحاد در صنف است.

مثلاً آیه شریفه «اذا ضربتم في الارض فلا جناح عليكم ان تقصروا من صلاتكم» ظاهرش با غمض عین از روایات می‌فرماید مسافر نمازش را می‌تواند قصر بخواند. اگر ما گفتیم این آیاتی که خطاب است عام است و هم مشافهین را می‌گیرد و هم حاضرین و هم معدومین را، پس ما هم اگر سفر کردیمT نماز شکسته می‌شود. اگر کسی گفت آیه شریفه خطاب است و مختص به مشافهین حاضر استT دیگر ما نمی‌توانیم اگر مسافرت رفتیم نماز را شکسته بخوانیم به خاطر اینکه آیه که ما را نمی‌گیرد و شما می‌خواهید از آیه تعدی کنید با قاعده اشتراک. قاعده اشتراک شرطش اتحاد در صنف است ما با مسافرین صدر اسلام اتحاد در صنف نداریم. چون او تا سوار الاغ و شترش شود با وجود گرما و سرما پیاده شود و آتش درست کند، زمان می‌برد ولی اکنون شخص با هلیکوپتر از جلوی خانه در چند دقیقه به شهر دیگر می‌رود. احتمال دارد اینکه نماز شکسته می‌شود به خاطر این باشد که مسافر تَعَب می‌بیند ولی مسافر زمان کنونی که تعب ندارد. لذا گفته‌اند اگر خطابات مختص مشافهین باشد ما نمی‌توانیم از آیه شریفه تعدی کنیم به خودمان. ولی اگر گفتیم خطابات مختص به مشافهین نیست و عام است مثلاً «اذا ضربتم في الارض فلا جناح عليكم ان تقصروا من صلاتكم» ولو قرن بیست و یکم را شامل می‌شود.

پس ثمره دوم این شد اگر خطابات مختص مشافهین باشد، آن احکامی که از خطابات در می‌آید ممکن نیست سرایت بدهیم به معدومین الا با قاعده اشتراک و قاعده اشتراک باید اتحاد در صنف باشد و اتحاد درصنف همه جا صادق نیست. ولی اگر گفتیم خطابات عام است همه را شامل می‌شود احتیاجی به قاعده اشتراک هم نیست. این هم ثمره دوم.

۷

تطبیق: ادعای تعمیم خطابات خداوند بسبب احاطه او بر معدومین

وتوهّم (این توهم اشكال به «وإن ابیت» است): صحّة التزام التعميم في خطاباته - تعالى - لغير الموجودين - فضلاً عن الغائبين - (اینکه گفتید اگر خطاب حقیقی باشد، فرقی بین آیات و غیر آیات نیست، درست نیست. خیر. فرق است. چرا تعمیم دارد؟)؛ لإحاطته (چون در ذات حضرت حق غائب معنا ندارد) بالموجود (چون این فرد که ۲۰۰ سال بعد به دنیا می‌آید به نظر ما ۲۰۰ سال دیگر به دنیا می‌آید. در خداوند سبحان که ۲۰۰ سال دیگر وجود ندارد) في الحال والموجود في الاستقبال (همه را شامل می‌شود و همه را محیط است).

۸

تطبیق: پاسخ ادعای تعمیم خطابات خداوند بسبب احاطه او بر معدومین

(این توهم) فاسدٌ (چرا؟): ضرورة أنّ إحاطته - تعالى - (اینکه خداوند سبحان محیط به آن است) لا توجب صلاحيّة المعدوم - بل الغائب - للخطاب (این موجب نمی‌شود که خطاب هم صحیح شود چون صحت خطاب دو رکن دارد یکی احاطه متکلم، رکن دیگر التفات مخاطب. الان مشکل در ناحیه مخاطب است. لذا این موجب نمی‌شود که خطاب با آنها صحیح شود). وعدم صحّة المخاطبة معهما (اینکه گفته‌اند صحیح نیست مخاطبه با معدوم وغائب) لقصورهما (به خاطر قصور این دو) لا يوجب نقصاً في ناحيته - تعالى- (موجب نقص در ذات حضرت حق نمی‌شود تا بگویید ذات حضرت حق محیط است. مشکل در ناحیه مخاطب است)، كما لا يخفى.

۹

پاسخ ادعای شمول خطاب نسبت به معدومین بخاطر باقی ماندن خطاب

ادعا: ممکن است کسی بگوید خطاب معدومین را هم شامل می‌شود ولو از غیر خداوند سبحان شما هم که صحبت کنید شامل معدومین می‌شود. چون خطابی که مثلاً می‌گویید: «آقایان» امواج صدای شما در هوا وجود دارد و باقی می‌ماند. مانند تابلویی می‌ماند که در جایی نصب شده باشد هر ماشینی که رد می‌شود آن را می‌بیند حتی ماشین‌هایی که چند ساعت بعد رد می‌شوند این تابلو را می‌بینند. پس خطاب باقی می‌ماند تا معدوم هم برسد.

پاسخ: خطاب تدریجی و متصرم الوجود است. وقتی شما مثلاً می‌گویید «آقایان» تا حرف «آ» از بین نرود نوبت به «ق» نمی‌رسد. کسی که می‌خواست بگوید خطابات ولو خطاب حقیقی باشند هم معدومین را شامل می‌شود و هم حاضرین را، دو راه داشت. یک راه این بود که بگوید خطابات حضرت حق فرق می‌کند چون او محیط است. یک راه دیگر این است که بگوید خطاب باقی می‌ماند. آخوند می‌فرماید این هم غلط است.

۱۰

تطبیق: پاسخ ادعای شمول خطاب نسبت به معدومین بخاطر باقی ماندن خطاب

كما أنّ خطابه اللفظيّ - لكونه تدريجيّاً ((خطاب لفظی چون تدریجی است) ومتصرّمَ الوجود (و از بین می‌رود) - كان قاصراً عن أن يكون موجّهاً نحوَ غير مَن كان بمسمع منه (قاصر است از اینکه به سوی کسی توجیه شود که الان کلامش را نمی‌شنود. یعنی غائب و معدوم خطاب به او صحیح نیست.) ضرورةً (دلیلش واضح است و آن این است که خطاب مانند رنگ نیست که باقی بماند).

۱۱

تطبیق: پاسخ ادعای شمول خطاب نسبت به معدومین بخاطر باقی ماندن خطاب

هذا (یعنی اینکه ما گفتیم خطابات قرآن مختص مشافهین نیست و خطاب ایقاعی است و... اصل طرح این نزاع مبتنی بر این است که بگوییم خطابات مستقیماً به مردم است و قرآن کریم و خداوند سبحان مستقیماً با مردم صحبت کرده است. در این زمان باید بحث کنیم این مردم آیا مردم آن زمان هستند یا مردم همه زمان‌ها. اما اگر گفتیم مخاطب به این آیات پیغمبر گرامی اسلام است، اصلاً این بحث از ریشه دیگر به درد نمی‌خورد. چون در آن صورت یقین داریم که این آیات عموم را شامل می‌شود. چون قطع داریم این احکام مختص به پیغمبر نیست. مختص به ایشان هم باشد به ایشان که نمی‌گویند «یا ایها الذین آمنوا». «هذا» یعنی اینکه ما گفتیم آیا این خطابات مختص مشافهین هست یا خیر و در جواب بگوییم چون «یا» خطابی ایقاعی است و معدوم را هم شامل می‌شود و...). لو قلنا بأن الخطاب بمثل ﴿يَا أيّها النَّاس اتَّقوا﴾ في الكتاب حقيقةً إلى غير النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله (حقیقتاً با مردم است) بلسانه (نه اینکه وحی بر مردم نازل شده باشد. مانند این می‌ماند که کسی به سخنگویش می‌گوید برو به مردم بگو ولی در واقع مخاطب مردم هستند ولی به لسان پیغمبر گرامی اسلام).

وأمّا إذا قيل بأنّه المخاطَب (اما اگر کسی بگوید اصلا «یا ایها الذین آمنوا» در این آیات مخاطب پیغمبر گرامی اسلام است حقیقتاً) والموجّه إليه الكلام حقيقةً (آن کسی که کلام به او توجیه شده است حقیقتاً شخص خاتم الانبیاء است)، - وحياً (یعنی جبرئیل آورده است) أو إلهاماً (یعنی چیزهایی که بر قلب پیغمبر گرامی اسلام الهام می‌شده است کما اینکه به ائمه علیه السلام الهام می‌شود. در این صورت)، فلا محيص إلّا عن كون الأداة في مثله للخطاب الإيقاعيّ ولو مجازاً (اگر ما گفتیم این آیات مخاطبش پیغمبر گرامی اسلام هستند قطع داریم که اینجا خطاب حقیقی نیست و خطاب ایقاعی است ولو اینکه شما بگویید همه کتاب‌های لغت نوشته‌اند «یا» وضع شده است برای خطاب حقیقی. چرا که ما قرینه قطعیه داریم که اینجا ولو مجازا برای خطاب ایقاعی است).

وعليه (بنابر فرض دوم) لا مجال (وجهی ندارد) لتوهّم اختصاص الحكم - المتكفّل له (برای حکم) الخطاب - بالحاضرين (در این وجهی که این خطابات مختص به پیغمبر گرامی اسلام است و حقیقت او مخاطب باشد، اصلا امکان ندارد که کسی بگوید این احکام مختص مشافهین است. مانند «اوفوا بالعقود» و «اقيموا الصلاة»)، بل يعمّ المعدومين فضلاً عن الغائبين. (چرا مجالی برای این توهم نیست؟ چون کسی که می‌گوید مختص به حاضرین است برای این می‌گوید که خطاب به آنها است. ولی در اینجا خطاب به آنها نیست. پس قطعاً شامل می‌شود معدومین را چه برسد به غائبین)

پرسش و پاسخ: شاگرد: چطور ممکن است پیغمبر مخاطب باشند و «یا ایها الذین...» به صورت جمع آمده باشد؟ استاد: خطاب ایقاعی است و اعتبار می‌کند. به پیغمبر که نفرموده است «یا ایها الذین...» مثل این می‌ماند من به شما عرض می‌کنم: مردم همه باید مالیات بدهند. در واقع «یا ایها الذین آمنوا» اعتبار می‌کند خطاب را برای مردم. مثل این می‌ماند که رئیس جمهور بخشنامه می‌کند به وزیر: ای وزیر! همه مردم باید مالیات بدهند.

شاگرد: کثرت مجاز در این صورت پیش نمی‌آید؟ داریم می‌گوییم خطاب به پیغمبر است و مردم مراد هستند. استاد: خیرمنظور این نیست که مخاطب حقیقی مردم هستند. شاگرد: مخاطب حقیقی خود پیغمبر ولی باید بگوییم مجازات مردم مراد هستند. استاد: از پیغمبر که مردم مراد نیستند. «یا» مجازا خطاب ایقاعی است. مثلا وقتی من عرض می‌کنم «یا رسول الله! یا ایها الذین آمنوا..» مخاطب حقیقی من پیغمبر است ولی «یا ایها الذین آمنوا» خطاب ایقاعی است.

شاگرد: وقتی که پیغمبر «یا ایها الذین آمنوا..» را به مردم فرمودند خطاب حقیقی مردم بودند. استاد: محال است چنین چیزی چون پیغمبر گرامی اسلام آیه شریفه را برای مردم می‌خواندند. اگر قرار باشد که پیغمبر گرامی اسلام مخاطبش همان افراد حاضر در مجلس باشند، «لا ينطق عن الهوى» نمی‌شود «بل هو الا وحي يوحى» نمی‌شود. چون پیغمبر گرامی اسلام نسبت به آیات شریفه بلا تشبیه بلا تشبیه بلا تشبیه نستجير بالله مانند ضبط است. آن چیزی را که خداوند سبحان وحی کرده به مردم تبلیغ می‌کرده است. شاگرد: خطاب دارند یا نه؟ استاد: خطابش ایقاعی است. مثل این می‌ماند که یک نفر بلا تشبیه به من می‌گوید بگو ای برف! او که به من می‌گوید ای برف، برف را در معنای مجازی استعمال کرده است، خوب اگر بنده بگویم ای برف و برف را در معنای حقیقی استعمال کنم، پس معلوم می‌شود من کلام آن آقا را به مردم نگفتم. چون آن چیزی که او گفته است در معنای مجازی است، من دخل و تصرف کردم.

۱۲

تطبیق: دو ثمره برای بحث شمول خطابات نسبت به معدومین و غائبین

فصل [ثمرة عموم الخطابات الشفاهيّة]

ربما قيل: إنّه يظهر لعموم الخطابات الشفاهيّة للمعدومين ثمرتان (برای اینکه خطابات شفاهیه معدومین را شامل شود دو ثمره ذکر کرده‌اند):

۱۳

تطبیق: ثمره اول

الأُولى (ثمره اول): حجّيّة ظهور خطابات الكتاب لهم (اگر شما گفتید خطابات قرآن معدومین را شامل می‌شود ثمره‌اش این است که این ظهور برای معدومین حجت است) كالمشافهين (همانطوری که برای مشافهین حجت است)

۱۴

تطبیق: اشکال اول به ثمره اول

وفيه (آخوند می‌فرماید خیر. یک مقدمه مطویه دارد. اگر کسی بگوید احکام مختص مشافهین نیست و معدومین را هم شامل می‌شود، این قطعا معنایش این است که ظهورش برای معدومین هم حجت است. اما برعکسش اگر کسی گفت خطابات مختص مشافهین است، نمی‌توانید بگویید ظهور هم فقط برای آنها حجت است. اگر خطابات عام باشد، حجیت ظهورش هم عام است ولی اگر خطابات خاص باشد بخواهید بگویید حجیت ظهورش خاص است ملازمه ندارد. یک مقدمه در این بین باید اضافه کنید در صورتی اگر خطابات خاص باشد، ظهورش هم برای همان خواص حجت می‌شود که مبنای میرزای قمی را هم چاشنی کنید و بگویید ظواهر حجت هستند فقط برای مقصودین بالافهام. اما اگر کسی گفت خطابات مختص مشافهین است ولی ظواهر برای غیر مقصودین هم حجت است، این ثمره به هم می‌خورد. مثل این می‌ماند که بگویید تو گفتی که بزن در گوش فلانی، اگر او بگوید من به شخص دیگری می‌گفتم، شما می‌گویید به او خطاب می‌کردید ولی ظهور کلامت به او برای من هم حجت بود. دقت کنید دو کلمه است. اگر خطابات مختص مشافهین باشد بخواهد حجیت ظهور هم مختص مشافهین باشد باید مبنای میرزای قمی را بگنجانید): أنّه (این ثمره. ضمیر به ثمره بر می‌گردد. نگویید ثمره مونث است مهم نیست چون مثلاً می‌گوییم ما یقال فی الثمره) مبنيٌّ على اختصاص حجّيّة الظواهر بالمقصودين بالإفهام (این ثمره دو مقدمه نیاز دارد که تمام شود: ۱. خطابات مختص مشافهین است. ۲. ظواهر حجت است برای مقصودین بالافهام. کسی اگر مقدمه دوم را قبول نکرد ثمره از بین می‌رود)، وقد حُقّق عدم الاختصاص بهم (در محل خودش محقق شده ظواهر حجیتش مختص به مقصودین بالافهام نیست. کلام میرزای قمی صحیح نیست).

۱۵

تطبیق: اشکال دوم به ثمره دوم

(یک پله آخوند بالا می‌رود می‌فرماید راحتت کنم حتی اگر گفتید خطابات مختص به مشافهین است ظواهر هم حجت است برای مقصودین بالافهام مع ذلک این ثمره ناتمام است. چون ما هم مقصود به افهام هستیم. اگر گفته شود بحث را عوض نکنید، می‌گوید خیر. بحث این بود که خطابات مختص مشافهین است. بحث این نبود که مقصودین به افهام مشافهین هستند. منافات ندارد که بپذیریم که خطابات مختص به مشافهین است و ظواهر هم حجیتش مختص به مقصودین به افهام است ولی ما هم مقصود به افهام هستیم) ولو سلّم (اگر بپذیریم ظواهر فقط برای مقصودین به افهام حجت است) فاختصاص المشافهين بكونهم مقصودين بذلك ممنوعٌ (ولی نمی‌پذیریم مقصودین به افهام فقط مشافهین باشند)، بل الظاهر: أنّ الناس كلَّهُم إلى يوم القيامة يكونون كذلك (بلکه مردم تا روز قیامت مقصودین به افهام هستند و منافات ندارد که مخاطب مشافه باشد. مثلاً مرحوم میرزای شیرازی اینگونه می‌نویسد: ای مردم شاهد باشید که من به ناصرالدین شاه گفتم این قضیه تنباکو خیانت به شیعه است. خطاب به ناصرالدین شاه است ولی مقصودین به افهام الی یوم القیامه است. آیات شریفه قرآن هم بلا تشبیه همینطور هستند یعنی درست است که ما بپذیریم خطاب به مشافهین است ولکن مقصودین به افهام مطلق هستند)، وإن لم يعمّهم الخطاب، (از کجا؟) كما يومئ إليه غير واحدٍ من الأخبار (آن اخباری که می‌فرماید القرآن یجری مجری الشمس).

(پرسش و پاسخ: شاگرد: این در صورتی که به درد می‌خورد که خطاب شامل ما شود. در این صورت حجیت آن برای ما فایده دارد و الان که خطاب شامل ما نشده است، حجیتش برای ما لغو است. استاد: شما الان یک سوراخ کندید ولی اگر یک مقدار سوراخ را گشادتر کنید به آب می‌رسید و سیراب می‌شوید از علم. کبری درست است، ولی اینجا اثر دارد. جواب شما در ثمره دوم داده می‌شود. برای ما هم اثر دارد چون قاعده اشتراک می‌گوید شما با آن فرد در حکم مشترک هستید. مثل این می‌ماند که مولا می‌گوید: ای مردم شاهد باشید که من به این بنده ام گفتم امروز فلان جا نرو. یک جای دیگر هم گفته است همه بنده‌های من در حکم مشترک هستند. این بنده دیگر با خود می‌گوید پس من فهمیدم به او چه گفت وقتی فهمیدم به او چه گفت در حق من هم حجت می‌شود.

شاگرد: شما آن حدیث را می‌خواهید استفاده کنید که تعمیم دهید دایره مقصودین به افهام را. خود آن حدیث مختص مشافهین است. ظواهر برای آنها حجت است. استاد: این از ظواهری است قطعاً برای مشافهین نیست. اشکالت خوب بود، ولی نیم بند است. چون «القرآن یجری مجری الشمس» مثل این می‌ماند من به شما میگویم آن کلامی که گفتم مقصودم همه مردم است. امام صادق علیه السلام می‌فرماید «القرآن یجری مجری الشمس» درست است که ظاهر برای تو حجت است ولکن در این ظاهر بیان می‌کند که قرآن کریم برای همه مردم مقصود به افهام است.)

ويشهد لما ذكرنا: صحّةُ النداء بالأدوات، مع إرادة العموم من العامّ الواقع تِلْوَها بلا عناية، ولا للتنزيل والعلاقة رعاية.

وتوهّم كونِه ارتكازيّاً، يدفعه عدمُ العلم به مع الالتفات إليه والتفتيش عن حاله، مع حصوله بذلك لو كان مرتكزاً (١)، وإلّا فمن أين يعلم ثبوته (٢) كذلك ؟ كما هو واضح.

وإن أبيت إلّا عن وضع الأدوات للخطاب الحقيقيّ، فلا مناصَ عن التزام اختصاص الخطابات الإلهيّة - بأدوات الخطاب، أو بنفس توجيه الكلام بدون الأداة -، كغيرها، بالمشافهين، في ما لم يكن هناك قرينة على التعميم.

وتوهّم (٣): صحّة التزام التعميم في خطاباته - تعالى - لغير الموجودين - فضلاً عن الغائبين - ؛ لإحاطته بالموجود في الحال والموجود في الاستقبال.

فاسدٌ: ضرورة أنّ إحاطته - تعالى - لا توجب صلاحيّة المعدوم - بل الغائب - للخطاب. وعدم صحّة المخاطبة معهما لقصورهما لا يوجب نقصاً في ناحيته - تعالى -، كما لا يخفى.

كما أنّ خطابه اللفظيّ - لكونه تدريجيّاً ومتصرّمَ الوجود - كان قاصراً عن أن يكون موجّهاً نحوَ غير مَن كان بمسمع منه ضرورةً (٤).

__________________

(١) في « ق » و « ش »: مع حصول العلم بذلك لو كان ارتكازياً.

(٢) أثبتناها من « ر ». وفي غيرها: بثبوته.

(٣) ذكره - مع المناقشة فيه - في الفصول: ١٨٣، وأورده في مطارح الأنظار ٢: ١٩٢ - ١٩٣ وردّ عليه بما ذكره المصنّف هنا.

(٤) ردٌّ على توهّم شمول الخطابات الشفاهية للغائبين عن مجلس الخطاب وإن لم تشمل المعدومين.

هذا لو قلنا بأن الخطاب بمثل ﴿يَا أيّها النَّاس اتَّقوا (١) في الكتاب حقيقةً إلى غير النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله بلسانه.

وأمّا إذا قيل بأنّه المخاطَب والموجّه إليه الكلام حقيقةً، - وحياً أو إلهاماً -، فلا محيص إلّا (٢) عن كون الأداة في مثله للخطاب الإيقاعيّ ولو مجازاً.

وعليه لا مجال لتوهّم اختصاص الحكم - المتكفّل له (٣) الخطاب - بالحاضرين، بل يعمّ المعدومين فضلاً عن الغائبين.

وصل (٤)
[ ثمرة عموم الخطابات الشفاهيّة ]

ربما قيل: إنّه يظهر لعموم الخطابات الشفاهيّة للمعدومين ثمرتان (٥):

الثمرة الأُولى والإشكال عليها

الأُولى: حجّيّة ظهور خطابات الكتاب لهم كالمشافهين.

وفيه: أنّه مبنيٌّ على اختصاص حجّيّة الظواهر بالمقصودين بالإفهام، وقد حُقّق عدم الاختصاص بهم.

__________________

(١) الحج: ١.

(٢) الظاهر: زيادة كلمة « إلّا ». ( منتهى الدراية ٣: ٥٩٩ ).

(٣) المناسب: به.

(٤) أدرجنا ما هو المثبت في الأصل، وفي طبعاته: فصل. قال في منتهى الدراية ٣: ٦٠٠ الأولى: تبديل « الفصل » بعنوان... « تذنيب » أو « تكملة » ؛ إذ هو ثمرة لما قبله ومن توابعه.

(٥) ذكرهما المحقّق القمي في القوانين ١: ٢٣٣، وانظر الفصول: ١٨٤، ومطارح الأنظار ٢: ١٩٤ - ١٩٨.

ولو سلّم فاختصاص المشافهين بكونهم مقصودين بذلك ممنوعٌ، بل الظاهر: أنّ الناس كلَّهُم إلى يوم القيامة يكونون كذلك، وإن لم يعمّهم الخطاب، كما يومئ إليه غير واحدٍ من الأخبار (١).

الثمرة الثانية

الثانية (٢): صحّة التمسّك بإطلاقات الخطابات القرآنيّة - بناءً على التعميم - لثبوت الأحكام لمن وُجد وبلغ من المعدومين، وإن لم يكن متّحداً مع المشافهين في الصنف، وعدمُ صحّته على عدمه ؛ لعدم كونها حينئذٍ متكفّلةً لأحكام (٣) غير المشافهين، فلابدّ من إثبات اتّحاده معهم في الصنف، حتّى يُحكم بالاشتراك مع المشافهين في الأحكام ؛ حيث (٤) لا دليل عليه حينئذٍ إلّا الإجماع، ولا إجماع عليه إلّا في ما اتّحد الصنف، كما لا يخفى.

الإيراد عليها

ولا يذهب عليك: أنّه يمكنُ إثبات الاتّحاد، وعدمِ دخْلِ ما كان البالغ الآن فاقداً له ممّا كان المشافهون واجدين له، بإطلاق الخطاب إليهم من دون التقييد به. وكونُهم كذلك لا يوجب صحّةَ الإطلاق مع إرادة المقيّد منه (٥) في ما يمكن أن يتطرّق إليه (٦) الفقدان، وإن صحّ في ما لا يتطرّق إليه ذلك.

__________________

(١) انظر وسائل الشيعة ١: ٤١٣، الباب ٢٣ من أبواب الوضوء، الحديث الأول، و١٢: ٣٠٩، الباب ١٦٤ من أبواب أحكام العشرة، الحديث ١٠ و١٩: ٨٢ - ٨٣، الباب ٦ من كتاب الوديعة، الحديث الأول.

(٢) راجع الفوائد الحائرية ( للوحيد البهبهاني ): ١٥٣ - ١٥٤.

(٣) الأنسب: بأحكام.

(٤) في الأصل: « وحيث » وفي طبعاته مثل ما أدرجناه.

(٥) في « ر » ومنتهى الدراية: إرادة المقيّد معه.

(٦) أثبتنا « إليه » من « ق »، « ر » و « ش ».