درس کفایه الاصول - جلد دوم

جلسه ۷۲: عام و خاص ۱۷

 
۱

خلاصه مباحث قبل

کلام در این بود که ظهور خطاب و القای کلام نحو الغیر مختص به مشافهین است یا اینکه غائبین و بلکه معدومین را هم شامل می‌شود. مرحوم آقای آخوند فرمود کسی که بخواهد ادعا کند خطابات مختص مشافهین است یکی از ادعا را باید بکند:

۱. این خطابات مشتمل بر تکلیف است و تکلیف به معدوم عقلاً محال است. چون تکلیف به غرض بعث و زجر است و معدوم قابل بعث و زجر نیست.

۲. تکلیف به معدوم اشکال ندارد ولی خطاب به معدوم بلک غائب محال است. چون خطاب یعنی تفهیمِ غیر. حداقل کسی که می‌خواهد به او خطاب شود باید ملتفت به خطاب باشد. کسی که ملتفت نیست مثلاً خوابیده خطاب به تو امکان ندارد.

۳. مشکل در ناحیه تکالیف و خطاب نیست. خود الفاظ خطاب و ادات نداء وضع شده است برای خطاب مشافهین.

بنابر دو ادعای اول محذور عقلی خواهد شد. بنابر ادعای ثالث محذور لغوی و عرفی خواهد بود.

آخوند ادعای اول را جواب داد. فرمود تکلیف فعلی به معدوم محال است، چون تکلیف فعلی یعنی بعث و زجر. بعث فعلا به کسی ممکن است که منبعث شود. مثلاً درخت را نمی‌توان بعث کرد نحو الفعل. معدوم هم مثل درخت است. بله تکلیف انشایی اشکالی ندارد. تکلیف انشایی را که مولا جعل می‌کند به دو صورت امکان دارد:

الف: انشاء را مطلق می‌گوید مثلاً «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاة» یعنی معدوم هم تکلیف انشایی دارد ولی وقتی موجود شد و به بلوغ و عقل رسید و شرایط موجود و موانع مفقود بود، تکلیف در حق او فعلی می‌شود. این صورت را فرمود اشکالی ندارد. چون در تکلیف انشایی، انشاء یعنی اعتبار محض و اعتبار یعنی فرض و فرض هم اشکالی ندارد و فرض محال، محال نیست. پس بنابراین تکلیف انشایی در حق همه به صورتی که آنهایی که موجودند در حق آنها فعلی هم می‌شود. آنهایی که موجود نیستند انشایی محض است و هر موقع موجود شدند فعلی می‌شود.

ب: خود انشاء را به صورت مقید جعل کند این را هم فرمود که هیچ اشکالی ندارد.

اما نه نسبت به محذور دوم فرمود اگر مقصود از خطاب، خطاب حقیقی باشد خطاب حقیقی به معدوم محال است بلکه به غائب هم محال است. چون خطاب یعنی تفهیم. تفهیم احتیاج به التفات دارد. وقتی که این آقا ملتفت نیست خطاب ممکن نیست. ولی اگر خطاب، خطاب حقیقی نباشد، خطاب ایقاعی انشایی و اعتباری باشد، یعنی فرض می‌کند خطاب را، این صورت اشکالی ندارد. مثل اینکه انسان جوانی داشته که از دنیا رفته است روبه روی عکسش می‌ایستد و حرف می‌زند.

از این جواب محذور دوم جواب محذور سوم داده می‌شود. این آقایی که می‌گوید ادات خطاب اقتضاء می‌کند اختصاص این خطابات را به مشافهین در صورتی درست است که این ادات خطاب وضع شده باشد برای خطاب حقیقی. ولی اگر ادات خطاب وضع شده باشد برای خطاب انشایی، خطاب انشایی که نسبت به معدوم اشکالی ندارد. و حق این است که این ادات وضع شده‌اند برای خطاب انشایی. مثل اینکه مثلاً انسان وارد قبرستان می‌شود و به آنها سلام می‌دهد: «السلام علیکم یا اهل القبور یا اهل الدیار من المومنین» خوب آن‌ها که معلوم نیست الان متوجه باشند. درست است که ارواح مومنین متوجه هستند ولی اینطور نیست که ارواح مومنین در همه حالات و همه جا متوجه باشند. این سلام مجاز نیست. انسان می‌بیند استعمال «یا» در این سلام عیناً مثل استعمال «یا» در جایی است که مخاطب حاضر باشد. مثل اینکه بگوید از «السلام علیکم یا ایها الجالس فی هذا المکان». هیچ فرقی نیست. نه عنایتی دارد و نه علاقه‌ای. پس از اینها معلوم می‌شود که در واقع الفاظ خطاب، وضع برای خطاب حقیقی نشده است بلکه وضع شده برای خطاب انشایی. کما اینکه در اول کفایه گذشت مثل ترجی و تمنی و استفهام. ادات ترجی مثل «لعل» به معنای ترجی حقیقی نیست تا در قرآن اگر استعمال شود بگوییم ترجی در ذات حضرت حق محال است. چون ترجی ملازم با جهل است. جهل هم که در ذات حضرت حق راه ندارد. یا مثلاً استفهام حقیقی در ذات حضرت حق محال است و بگوییم ادات استفهام در آیات شریفه مجازی استعمال شده است. خیر. ادات استفهام، ادات ترجی، ادات تمنی، طلب، همه اینها به معنای انشایی استعمال می‌شود.

۲

انصراف خطابات بر داعی بودن خطاب حقیقی

بله غایة الامر یک مطلب را می‌شود ادعا کرد و آن این است که اگر ما باشیم و ظهور اولی، وقتی کسی «لعل» را استعمال می‌کند و ادات استفهام و «یا» نداء را استعمال می‌کند، این استعمال داعی می‌خواهد و انصراف دارد که داعی‌اش بر این استعمال ترجی و تمنی و استفهام و نداء حقیقی است. شاهدش همین است اگر کسی بگوید: «ای کاش می‌شد در این مجلس آقای فلانی هم چه شرکت می‌کرد» در حالی که آن فرد در مجلس حاضر باشد و گوینده بگوید غرض من از این سخن این بود که او متوجه این سخن شود. به او اشکال می‌شود که باید قرینه بیاوری. وقتی گفته می‌شود «ای کاش» یعنی تمنی می‌کنی. نهایت مطلبی که آخوند می‌پذیرد این است که الفاظی مثل «لعل»، «لیت»، «هل» استفهامیه و ادات نداء داعی‌اش بر این استعمال، تمنی حقیقی و استفهام حقیقی و... است.

۳

وجود قرینه بر عدم حقیقی بودن خطاب در کلام شارع

و در آیات شریفه که این ادات نداء استعمال شده قرینه داریم که داعی اش خطاب حقیقی نیست. چون معنا ندارد که مثلا در «یا ایها الذین آمنوا اقیموا الصلاة» وجوب نماز فقط برای چند نفری باشد که در محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده‌اند. عموم الاحکام لجمیع المسلمین الی یوم القیامة قرینه است که این ادات حتی ظهور انصرافی‌اش در این آیات شریفه خطاب حقیقی نیست.

۴

عدم حقیقی خطابات قرآن در صورت مخاطب بودن پیامبر اکرم

این بنابر این است که بگوییم «یا ایها الذین آمنوا» خطاب به مردم است یعنی خداوند سبحان مستقیماً به مردم خطاب می‌کند پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فقط مجرد واسطه است. بلا تشبیه بلا تشبیه بلا تشبیه مانند بلندگو، فقط از دهان مبارک خاتم الانبیاء به مردم اعلام شده است و الا مخاطب خود مردم هستند.

اما اگر کسی گفت مخاطب این آیات شریفه پیغمبر گرامی اسلام است. یعنی: «یا رسول الله قل یا ایها الذین آمنوا». و زمانی که خطاب به پیغمبر گرامی اسلام است، مسلم است که خطاب حقیقی در کار نیست. چون همان‌هایی هم که در محضر پیامبر اکرم حضور دارند مخاطب نیستند.

۵

ادعای تعمیم خطابات خداوند بسبب احاطه او بر معدومین

بعضی گفته‌اند این سخنانی که شما می‌گویید که خطاب آیا برای غائبین و معدومین هم هست یا خیر، در مورد غیر ذات حضرت حق است. چون در مورد ذات حضرت حق غائب و معدوم معنا ندارد. او مشرف بر کل است. اینکه ما می‌گوییم پارسال، امسال، گذشته، الان، آینده، نسبت به مخلوقات است. ذات حضرت حق که همه عالم در خدمتش حاضرند، معدوم ندارد.

۶

پاسخ ادعای تعمیم خطابات خداوند بسبب احاطه او بر معدومین

آقای آخوند جواب می‌دهد که این حرف غلط است. ذات حضرت حق معدوم و حاضر و غائب معنا ندارد نسبت به آن افرادی که موجود هستند. فرض کنید یک فردی در ۵۰۰ کیلومتری ما است، این فرد از ما غائب است ولی برای خداوند سبحان حاضر است. ولی چیزی که معدوم است، این نقص که خداوند سبحان هم نمی‌تواند با معدوم صحبت کند در ذات حضرت حق نیست. نقص در آن مخاطب است. این طور نیست که جهلی در ذات حضرت حق به وجود بیاید. مثل این می‌ماند که کسی بگوید آیا خداوند سبحان قادر بر همه چیز است؟ در پاسخ گفته می‌شود بله. سپس بگوید آیا با در این هست که یکی مثل خودش بیافریند؟ و بگوید چون چنین چیزی امکان ندارد بنابر این خداوند قدرت بر هر کاری ندارد. و حال آنکه اینکه گفته می‌شود «انّ الله يقدر على كل شيء» یعنی هر شیئی که امکان داشته باشد. اما چیزی که محال است وجودش نقص از ناحیه آن شیء است. خداوند سبحان با معدوم نمی‌تواند صحبت کند نه به جهت اینکه مشکل در ذات حضرت حق نستجیر بالله است. مشکل در طرف مقابل است. این چه ربطی دارد به اینکه خداوند سبحان بر همه عالم آگاه است.

۷

تطبیق: انصراف خطابات بر داعی بودن خطاب حقیقی

نعم، لا يبعد دعوى الظهور - انصرافاً - في الخطاب الحقيقيّ، كما هو الحال في حروف الاستفهام والترجّي والتمنّي وغيرها (اینها وضع شده است برای استفهام و... انشائی ولی داعی بر ایجادش استفهام حقیقی و ترجی حقیقی وتمنی حقیقی است) على ما حقّقناه في بعض المباحث السابقة من كونها (از اینکه حروف استفهام و..) موضوعةً (وضع شده است) للإيقاعيّ (یعنی استفهام ایقاعی و انشایی و اعتباری) منها بدواعٍ مختلفة (گاهی استفهام، استفهام انکاری است و گاهی داعی‌اش تقریر است و گاهی داعی‌اش استفهام حقیقی است) مع ظهورها في الواقعيّ منها انصرافاً (ظهور انصرافی این حروف در استفهام واقعی و تمنی واقعی و ترجی واقعی است) إذا لم يكن هناك ما يمنع عنه (زمانی که مانعی این نباشد)

۸

تطبیق: وجود قرینه بر عدم حقیقی بودن خطاب در کلام شارع

(خداوند سبحان می‌فرماید: «ما كان المؤمنون لينفروا كافة فلولا نفر من كل فرقه طائفه ليتفقهوا في الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون» اگر کسی بگوید آخوند در اصول فرموده است «لعل» انصراف دارد به ترجی حقیقی و نستجیر بالله آیه شریفه را این طور معنا کند: خداوند سبحان نمی‌داند که این علمایی که در بلاد تبلیغ می‌کنند مردم هدایت می‌شوند یا خیر.

در پاسخ گفته می‌شود این انصراف برای جایی است که قرینه برخلاف نباشد خود این که جهل در ذات حضرت حق محال است قرینه است که در اینجا ظهور انصرافی وجود ندارد) كما يمكن دعوى وجوده (کما اینکه ممکن است دعوای وجود این مانع) غالباً في كلام الشارع؛ (چرا؟ این همان نکته‌ای بود که عرض کردم اینکه ما می‌گوییم خطاباتی که مشتمل بر ادات خطاب است منصرف است به خطاب حقیقی جایی است که مانع نباشد. این خطابات که در لسان شارع است غالباً مانع دارد و آن این است که بعید است که احکام مختص باشد به همان چند نفری که در حضور پیغمبر گرامی اسلام بودند) ضرورة وضوح عدم اختصاص الحكم في مثل: « يا أيّها الناس اتّقوا » و « يا أيّها المؤمنون » بمن حضر مجلسَ الخطاب (اگر بگوییم این خطابات منحصراست به افرادی که در مجلس بودند، صحیح نیست) بلا شبهة ولا ارتياب.

۹

شاهد بر موضوع له بودن خطاب انشایی برای ادات خطاب

ويشهد لما ذكرنا (ما ذکرنا این بود که ادات خطاب برای خطاب حقیقی نیست بلکه برای خطاب انشایی است. شاهدش این است که): صحّةُ النداء بالأدوات، مع إرادة العموم من العامّ (صحیح است که از «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود» همه مومنین الی یوم القیامه را اراده کنیم) الواقع تِلْوَها (تلو «یا»، «الذین آمنوا» است. آخوند می‌فرماید صحیح است که از این «الذین آمنوا» عموم اراده شود. اگر قرار باشد این ادات خطاب مختص باشد به مشافهین و این خطابات غائبین و معدومین را شامل نشود باید «یا ایها الذین آمنوا» درست نباشد.) بلا عناية، ولا للتنزيل والعلاقة رعاية. (این قسمت عبارت ان قلت مقدر است. ممکن است کسی بگوید آقای آخوند ما می‌گوییم این‌ها وضع شده است برای خطاب حقیقی ولی مجازا که اشکالی ندارد.

آخوند در جواب می‌فرماید اراده عموم از «الذین آمنوا» صحیح است بدون عنایت و علاقه.

یعنی ممکن است مستشکل بگوید بله ما هم قبول داریم از «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود» اراده عموم ممکن است بشود منتها این در واقع مجاز است. حالا یا مجاز سکاکی یا مجاز تفتازانی. یعنی متکلم افرادی که غائب هستند را همه را تنزیل می‌کند به منزله افرادی که حاضر هستند و بعد ادعاءاً به اینها خطاب می‌کند.

آخوند جواب این اشکال را می‌دهد که هیچ تنزیلی در کار نیست. صحیح است این استعمال و اراده عموم بدون اینکه تنزیل و عنایتی در کار باشد. در استعمال مجازی ما دو چیز لازم داریم یکی علاقه و یکی قرینه. الان اگر کسی بگوید دهانت را ببند و مقصودش این باشد که چک را از حیاط بردار و قرینه هم بیاورد، این استعمال غلط است. چون قرینه به تنهایی کافی نیست و هیچ علاقه و ارتباطی بین دهانت را ببند و چک را از حیاط بردار وجود ندارد.)

(ممکن فردی است بگوید این تنزیل ارتکازا وجود دارد. یعنی در ارتکاز متکلم این است که می‌آید غائبین و معدومین را تنزیل می‌کند به منزله حاضرین و خطاب می‌کند. در لفظ چیزی نیست بلکه در ارتکاز است.

آخوند می‌فرماید اگر کسی ادعای ارتکاز کرد ما از کجا بفهمیم؟ آخوند می‌فرماید ارتکاز علامتش این است وقتی که تفتیش و سوال و تفحص بکنیم، می‌فهمیم. اگر کسی بگوید ایشان در ارتکازش این است که امروز تا ساعت نه و ربع بخواند با اینکه مخفی نمی‌خواهد بکند، باید از او بپرسیم اگر او گفت بله، ادعای ارتکاز پذیرفته می‌شود. لذا در باب وضو گفته‌اند نیت ارتکازی یعنی اینکه اگر از او بپرسید چه کار می‌کنی می‌گوید دارم وضو می‌گیرم. ولی اگر بگوید نمی‌دانم چه کار می‌کنم چنین نیتی وجود ندارد. اینجا هم اگر کسی بگوید این استعمال، استعمال مجازی است حال یا مجاز سکاکی و یا تفتازانی، غایة الامر ارتکازا تنزیل شده غائب و معدوم به منزله حاضر. ممکن است کسی بگوید اینجا تنزیل و عنایت ارتکازی است یعنی در ارتکاز غائبین و معدومین را به منزله حاضرین اعتبار و تنزیل می‌کند و بعد خطاب می‌کند)

 وتوهّم كونِه ارتكازيّاً، يدفعه (دفع می‌کند این توهم را) عدمُ العلم به (اینکه انسان علم پیدا نمی‌کند به این تنزیل) مع الالتفات إليه (اگر ملتفت بشود به این ارتکاز و حال آنکه امر ارتکازی یعنی امری که لو التفت الیه، می‌شود علم تفصیلی و دیگر ارتکاز نیست) والتفتيش عن حاله (بپرسد هم نمی‌فهمد)، مع حصوله بذلك («بذلك» یعنی با این التفات و تفتیش) لو كان مرتكزاً (و حال آنکه اگر عنایت و تنزیل ارتکازی بود باید علم پیدا میشد به آن تنزیل ارتکازی)، وإلّا (اگر شما بگویید این یک ارتکازی است که با التفات و تفتیش هم متوجه نمی‌شوید می‌فرماید اگر اینگونه باشد پس) فمن أين يعلم ثبوته (ثبوت ارتکاز) كذلك («كذلك» یعنی ارتکازا. از کجا بفهمیم که ارتکازی است؟ اگر قرار است به الکی حرف زدن باشد شما می‌توانید بگویید کلمه «حجر» وضع شده است برای پرده، معنای سنگ استعمالش مجازی است. اگر پرسیده شود علاقه کجاست؟ در جواب بگوییم سنگ را تنزیل کرده است به منزله پرده. چگونه که پرده جلوی آب را می‌گیرد سنگ را هم بندازیم جلوی آب را میگیرد! اگر اینگونه باشد فاتحه تمام استعمالات و حقیقت‌ها خوانده می‌شود! چون هرچه ادعا بکنید می‌توانید بگویید که ارتکاز بوده است. پس باید یک ضابطه‌ای برای فهم ارتکاز باشد) كما هو واضح.

۱۰

اختصاص خطابات الهی به مشافهین در صورت موضوع له بودن خطاب حقیقی برای ادوات خطاب

(اگر کسی گفت آقای آخوند ما که قرار نیست حق را بپذیریم! و می‌گوییم الفاظ و ادوات نداء وضع شده است برای خطاب حقیقی. هر چه هم بگویی مرغ یک پا دارد!) وإن أبيت إلّاعن وضع الأدوات للخطاب الحقيقيّ (اگر شما ابا کردی و گفتی ادوات برای کتاب حقیقی وضع شده است) فلا مناصَ عن التزام اختصاص الخطابات الإلهيّة - بأدوات الخطاب، أو بنفس توجيه الكلام بدون الأداة -، كغيرها (یعنی مثل غیر خطابات الهیه)، بالمشافهين (اگر کسی پایش را در یک کفش کرد و گفت این الفاظ و وضع شده است برای خطاب حقیقی، باید بپذیرد آیاتی که ادوات خطاب دارد مانند «یا ایها الذین آمنوا»، آیاتی که ادوات خطاب ندارد ولی نفس کلام، خطاب است مثل اینکه بگوید «اغسل ثوبك»، باید بپذیریم که اینها مختص مشافهین است. از اینجا دارد آخوند زمینه آن ان قلت را درست می‌کند. آن این است که بگوییم در مورد خداوند سبحان ولو اینکه بگوییم موضوع له خطاب حقیقی است ولی همه را شامل می‌شود. چون برای خداوند سبحان معدوم و غیر معدوم وجود ندارد. آخوند می‌فرماید خیر. اگر این را گفتید باید بپذیرید خطابات الهیه مانند خطابات مردم مختص به مشافهین است) في ما لم يكن هناك قرينة على التعميم. (در آن جایی که قرینه‌ای بر تعمیم نباشد.)

۱۱

پرسش و پاسخ

پرسش و پاسخ: شاگرد:..... [۱] استاد: قرائن انصراف با قرائن وضع فرق می‌کند. گاهی شما می‌خواهید کلامی را در یک معنایی مجازا استعمال کنید و گاهی می‌خواهید به کلامی را به صورت عموم بیاورید. آن چیزی که ما گفتیم این بود این استعمال را به وجدان می‌یابیم که مجازی نیست. اگر قائل به انصراف شدیم می‌گوییم مجازی نیست. ولی اگر شما بگویید قرینه است که این استعمال مجازی است، جوابش همان است که آخوند فرمود هیچ عنایتی ندارد. اصلاً معنا ندارد که معدومین و افرادی که تا روز قیامت ممکن است ۵۰۰ میلیارد نفر بشوند همه اینها را شارع تنزیل کرده است به منزله پنج نفر که در مجلس حاضر بودند. شاگرد: همه یک حکم دارند قرینه بشود. استاد: نه نشد. شاید احکام فقط برای همان حاضرین باشد. شاگرد: قرینه در انصراف فرمود چون حکم برای همه است. استاد: احکام برای همه است را فرمود چون می‌خواست غائبین را درست کند. قرینه یک مطلب است صحت استعمال مطلب دیگر است. اگر شما همه دنیا را تنزیل کنید به منزله یک رفتگر شهرداری و بگویید آقای رفتگر شهرداری دنیا بدون شما بقاء ندارد! به شما اشکال می‌شود که همه دنیا را تنزیل کن به منزله ابو علی سینا که وجهی داشته باشد. صحت استعمال یک مطلب است قرینه مطلب دیگری است. آن مثالی که گفتم بگوید دهانت را ببند. مقصودش چک است قرینه آورده است ولی عرف این استعمال را نمی‌پسندد.


سوال شاگرد واضح نبود لذا تنها پاسخ استاد تقریر شد. (مقرر)

وكذلك لا ريب في عدم صحّة خطاب المعدوم - بل الغائب - حقيقةً، وعدم إمكانه ؛ ضرورةَ عدم تحقّق توجيه الكلام نحو الغير حقيقةً إلّا إذا كان موجوداً، وكان بحيث يتوجّه إلى الكلام ويلتفت إليه.

الكلام في ماوُضعت له أدوات الخطاب

ومنه قد انقدح: أنّ ما وضع للخطاب - مثل أدوات النداء - لو كان موضوعاً للخطاب الحقيقيّ، لأوجب استعمالُه فيه تخصيصَ ما يقع في تلوه بالحاضرين. كما أنّ قضيّة إرادة العموم منه لغيرهم استعماله في غيره.

لكنّ الظاهر: أنّ مثل أدوات النداء لم يكن موضوعاً لذلك، بل للخطاب الإيقاعيّ الإنشائيّ. فالمتكلّم ربما يُوقع الخطاب بها تحسّراً وتأسّفاً وحزناً، مثل « يا كوكباً ما كان أقصر عمره » (١)، أو شوقاً ونحو ذلك، كما يوقعه مخاطِباً لمن يناديه حقيقةً، فلا يوجب استعماله في معناه الحقيقيّ حينئذٍ التخصيصَ بمن يصحّ مخاطبته.

نعم، لا يبعد دعوى الظهور - انصرافاً - في الخطاب الحقيقيّ، كما هو الحال في حروف الاستفهام والترجّي والتمنّي وغيرها، على ما حقّقناه في بعض المباحث السابقة (٢) من كونها موضوعةً للإيقاعيّ منها بدواعٍ مختلفة، مع ظهورها في الواقعيّ منها انصرافاً، إذا لم يكن هناك ما يمنع عنه، كما يمكن دعوى وجوده غالباً في كلام الشارع ؛ ضرورة وضوح عدم اختصاص الحكم في مثل: « يا أيّها الناس اتّقوا » و « يا أيّها المؤمنون » بمن حضر مجلسَ الخطاب، بلا شبهة ولا ارتياب.

__________________

(١) وتمام البيت: « وكذاك عمر كواكب الأسحار »، وهو من رائيّة أبي الحسن التهامي في رثاء ولده الذي مات صغيراً، راجع الكنى والألقاب ١: ٤٨ - ٤٩.

(٢) في المبحث الأول من مباحث صيغة الأمر في الصفحة: ١٠٠ ؛ قال: إيقاظ: لا يخفى أنّ ما ذكرناه في صيغة الأمر جارٍ في سائر الصيغ الانشائية....

ويشهد لما ذكرنا: صحّةُ النداء بالأدوات، مع إرادة العموم من العامّ الواقع تِلْوَها بلا عناية، ولا للتنزيل والعلاقة رعاية.

وتوهّم كونِه ارتكازيّاً، يدفعه عدمُ العلم به مع الالتفات إليه والتفتيش عن حاله، مع حصوله بذلك لو كان مرتكزاً (١)، وإلّا فمن أين يعلم ثبوته (٢) كذلك ؟ كما هو واضح.

وإن أبيت إلّا عن وضع الأدوات للخطاب الحقيقيّ، فلا مناصَ عن التزام اختصاص الخطابات الإلهيّة - بأدوات الخطاب، أو بنفس توجيه الكلام بدون الأداة -، كغيرها، بالمشافهين، في ما لم يكن هناك قرينة على التعميم.

وتوهّم (٣): صحّة التزام التعميم في خطاباته - تعالى - لغير الموجودين - فضلاً عن الغائبين - ؛ لإحاطته بالموجود في الحال والموجود في الاستقبال.

فاسدٌ: ضرورة أنّ إحاطته - تعالى - لا توجب صلاحيّة المعدوم - بل الغائب - للخطاب. وعدم صحّة المخاطبة معهما لقصورهما لا يوجب نقصاً في ناحيته - تعالى -، كما لا يخفى.

كما أنّ خطابه اللفظيّ - لكونه تدريجيّاً ومتصرّمَ الوجود - كان قاصراً عن أن يكون موجّهاً نحوَ غير مَن كان بمسمع منه ضرورةً (٤).

__________________

(١) في « ق » و « ش »: مع حصول العلم بذلك لو كان ارتكازياً.

(٢) أثبتناها من « ر ». وفي غيرها: بثبوته.

(٣) ذكره - مع المناقشة فيه - في الفصول: ١٨٣، وأورده في مطارح الأنظار ٢: ١٩٢ - ١٩٣ وردّ عليه بما ذكره المصنّف هنا.

(٤) ردٌّ على توهّم شمول الخطابات الشفاهية للغائبين عن مجلس الخطاب وإن لم تشمل المعدومين.

هذا لو قلنا بأن الخطاب بمثل ﴿يَا أيّها النَّاس اتَّقوا (١) في الكتاب حقيقةً إلى غير النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله بلسانه.

وأمّا إذا قيل بأنّه المخاطَب والموجّه إليه الكلام حقيقةً، - وحياً أو إلهاماً -، فلا محيص إلّا (٢) عن كون الأداة في مثله للخطاب الإيقاعيّ ولو مجازاً.

وعليه لا مجال لتوهّم اختصاص الحكم - المتكفّل له (٣) الخطاب - بالحاضرين، بل يعمّ المعدومين فضلاً عن الغائبين.

وصل (٤)
[ ثمرة عموم الخطابات الشفاهيّة ]

ربما قيل: إنّه يظهر لعموم الخطابات الشفاهيّة للمعدومين ثمرتان (٥):

الثمرة الأُولى والإشكال عليها

الأُولى: حجّيّة ظهور خطابات الكتاب لهم كالمشافهين.

وفيه: أنّه مبنيٌّ على اختصاص حجّيّة الظواهر بالمقصودين بالإفهام، وقد حُقّق عدم الاختصاص بهم.

__________________

(١) الحج: ١.

(٢) الظاهر: زيادة كلمة « إلّا ». ( منتهى الدراية ٣: ٥٩٩ ).

(٣) المناسب: به.

(٤) أدرجنا ما هو المثبت في الأصل، وفي طبعاته: فصل. قال في منتهى الدراية ٣: ٦٠٠ الأولى: تبديل « الفصل » بعنوان... « تذنيب » أو « تكملة » ؛ إذ هو ثمرة لما قبله ومن توابعه.

(٥) ذكرهما المحقّق القمي في القوانين ١: ٢٣٣، وانظر الفصول: ١٨٤، ومطارح الأنظار ٢: ١٩٤ - ١٩٨.