درس کفایه الاصول - جلد دوم

جلسه ۶۷: عام وخاص ۱۲

 
۱

خلاصه مباحث قبل

در جلسه گذشته برای جواز تمسک به عمومات احکام عناوین ثانویه دو مورد به عنوان موید مطرح شد. مورد اول نذر صوم در سفر بود[۱]، مورد دوم احرام قبل از میقات در حج است که با نذر صحیح می‌شود. احرام قبل از میقات باطل است و انسان به اولین میقات که رسید باید احرام ببندد. آنهایی که به جده می‌روند و می‌خواهند مستقیم از جده به مکه بروند و اصلاً به مواقیت بر نمی‌خورند، وقت ندارند و یا امکان ندارند که به مواقیت بروند، اینجا نذر می‌کنند که در فرودگاه مهرآباد مُحرِم شود. چنین فردی هم احرامش صحیح است.

این دو مورد چگونه امکان دارد حال آنکه هم احرام قبل از میقات باطل است و هم روزه در سفر؟ اتفاقاً این دو مورد از محل بحث [که وضو با گلاب است] امرش مشکل‌تر است، چون در محل بحث ما دلیلی بر بطلان وضو با آب مضاف نداریم و احتمال صحت می‌دهیم ولی در این دو مثال هم دلیل داریم بر بطلان روزه در سفر هم دلیل داریم و بطلان احرام قبل از میقات.


در دو صورت نذر روزه در سفر صحیح است:

۱. بگوید: فردا اگر مسافر بودم روزه بگیرم.

۲. بصورت مطلق نذر کند، البته منظور از مطلق این نیست که بگوید فردا روزه بگیرم و قیدی نیاورد، بلکه منظور این است که تصریح به اطلاق کند و بگوید که فردا چه مسافر باشم چه حاضر باشم، روزه مستحبی بگیرم. اینجا فرموده‌اند نذر صحیح است و باید روزه بگیرد.

۲

وجود دلیل خاص بر صحت نذر صوم در سفر و احرام قبل از میقات

مرحوم آخوند می‌فرماید: در این دو مورد یعنی روزه در سفر و احرام قبل از میقات دلیل خاص داریم نذرش صحیح است. و در مقابل دلیل ما حرفی نداریم.

۳

توجیه اول برای صحت نذر صوم در سفر و احرام قبل از میقات

این سوال مطرح می‌شود که می‌دانیم نذر باید متعلقش رجحان داشته باشد و از طرفی صوم در سفر رجحانی ندارد، چگونه این صحت صوم را توجیه کنیم؟ آخوند می‌فرماید سه توجیه برای این دو مورد بیان می‌کنیم.

توجیه اول: نذر کردن ملازم است با طریان یک عنوان بر «صوم در سفر» که آن عنوان این صوم را راجح می‌کند. مثلا اگر کسی بخواهد نماز بخواند با وضوی تقیه‌ای این نماز باطل است و رجحان ندارد ولی اگر جایی است که اگر این طور نماز نخواند او را می‌کشند، این عنوان حفظ نفس وقتی بر وضوی تقیه‌ای طاری می‌شود، این وضو رجحان پیدا می‌کند. در باب نذر هم وقتی نذر می‌کنیم روزه در سفر را یا احرام قبل از میقات را، این نذر کاشف از این است که یک عنوانی بر این صوم منطبق می‌شود که این صومی که رجحان نداشت را راجح می‌کند. این مطلب را از کجا کشف می‌کنیم؟ از آن دلیلی که می‌گوید نذر صوم در سفر صحیح است.

۴

توجیه دوم برای صحت نذر صوم در سفر و احرام قبل از میقات

توجیه دوم: در این توجیه -بنابر اینکه متعلق نذر باید راجح باشد می‌گوییم وقتی شما صوم در سفر یا احرام قبل از میقات را نذر کنید دلیل صحت کاشف از این است که این دو فعل با نذر رجحان پیدا می‌کنند. و لازم نیست این رجحان با غمض عین از نذر باشد بلکه می‌شود رجحان با نذر بیاید.

فرق این توجیه با توجیه قبل این است که در توجیه قبل آن دو فعل با غمض عین از نذر رجحان داشت [ذاتا رجحان داشت و مانعی سبب شده بود که به آن دو فعل امر نشود] و نذر ملازم بود با یک عنوانی که آن عنوان رجحان می‌آورد، در حالی که در این توجیه خود نذر رجحان می‌آورد.

۵

توجیه سوم برای صحت نذر صوم در سفر و احرام قبل از میقات

توجیه سوم: اینکه گفته‌اند متعلق نذر باید راجح باشد گفته عقل که نیست بلکه عموم و اطلاق است. شارع می‌تواند این مطلب را تخصیص بزند: متعلق نذر باید راجح باشد الا در صوم در سفر یا احرام قبل از میقات.

اگر کسی بگوید در محل بحث که نذر وضو با گلاب بود هم این سه توجیه رامی آوریم، آخوند در جواب می‌گوید این سه توجیه دلیل می‌خواهد در صوم فی السفر و احرام قبل المیقات بالخصوص ما دلیل داشتیم و این دلیل را توجیه فنی کردیم در این وضوی با گلاب چه دلیلی داریم؟ بله ما می‌گوییم در نذر لازم نیست رجحان قبل از نذر وجود داشته باشد بلکه اگر با نذر هم رجحان بیاید صحیح است چه کسی گفته است اگر ما نذر کنیم که با گلاب وضو بگیریم این وضو رجحان پیدا می‌کند اگر گفته شود در صوم فی السفر رجحان را از کجا کشف می‌کنیم؟ می‌گوییم در آن مورد چون شارع فرموده است کشف می‌کنیم.

در نتیجه این دو مؤید با دلیل خاص هیچ ربطی ندارد به سایر موارد و این بحث از ریشه غلط است.

۶

اشکال

پرسش و پاسخ: شاگرد: نتیجه توجیه سوم این شد که صوم دیگر رجحان ندارد پس این عبادت چطور عبادت شد؟ استاد: خود همین «اوفوا بالنذور» می‌گوید بیاور دیگر. شاگرد: «اوفوا بالنذور» هم عبادی نیست. استاد: خود شارع می‌فرماید این «اوفوا بالنذور» را عبادی بیاور. این اشکال را خود آخوند بر خودش کرده است[۱] که اگر این صوم خودش رجحان ندارد، عبادیت آن از کجا آمده است؟ در جواب می‌فرماید از «اوفوا بالنذور». و «اوفوا بالنذور» امر توصلی است و امر توصلی که قصد قربت نمی‌خواهد.


اشکال مرحوم آخوند که مطرح کردند بر اساس توجیه دوم است و حال آنکه پرسش شاگرد بر اساس توجیه سوم است. (مقرر)

۷

پاسخ اشکال

پاسخ این اشکال را مرحوم آخوند در مقدمه واجب داده‌اند و آن این بود که یک عنوانی بر مقدمه منطبق است که این عنوان قصدی است تا شما قصد قربت نکنید آن عنوان درست نمی‌شود. و تا آن عنوان درست نشود، مقدمه درست نمی‌شود. اینجا هم تا آن عنوان درست نشود، وفا به نذر درست نمی‌شود.

۸

پاسخی دیگر به اشکال

جواب راحت‌تر این است که این که گفته‌اند «اوفوا بالنذور» وجوبش توصلی است، این ظاهر «اوفوا بالنذور» است. حال اگر ما دلیل داشتیم «اوفوا بالنذور» در اینجا بالخصوص تعبدی باشد چه اشکالی دارد، مثلا اگر دلیل داشتیم «دفّنوا موتاکم و جهّزوا موتاکم» گفته‌اند قصد قربت نمی‌خواهد، حالا اگر یک دلیل گفت اگر مرجع تقلید را تجهیز می‌کنید، باید قصد قربت داشته باشید، چه اشکالی دارد. ما چون دلیل نداشتیم می‌گفتیم ظاهر امر «اوفوا بالنذور» توصلی است. حالا در خصوص صوم در سفر و احرام قبل از میقات دلیل داریم می‌گوییم تعبدی است.

شاگرد: اگر وفا به نذر را هم دلیل داشته باشیم تعبدی است، دلیل نمی‌شود که صوم هم تعبدی بشود. صوم متعلق نذر است تعبدی باید باشد ولی لازم نیست وفا به نذر قصد قربت بخواهد. استاد: در محل بحث صوم فی السفر امر ندارد تا امرش عبادی باشد. فقط یک امر دارد و آن «اوفوا بالنذور» است. توجیه سوم این بود که، اینکه متعلق نذر باید رجحان داشته باشد را تخصیص زدیم. تنها امری که برای صوم باقی می‌ماند «اوفوا بالنذور» است چه اشکالی دارد امر «اوفوا بالنذور» عبادی باشد.

۹

تطبیق: وجود دلیل خاص بر صحت نذر صوم در سفر و احرام قبل از میقات

وأمّا صحّة الصوم في السفر بنذره فيه (صحت صوم در سفر به نذر صوم در سفر) - بناءً على عدم صحّته فيه بدونه (بنابر اینکه این صوم صحیح نیست در سفر بدون نذر. اگر ما گفتیم صوم در سفر بدون نذر صحیح است که اصلا اشکالی نیست. اشکال زمانی پیش می‌آید که بگوییم صوم در سفر بدون نذر صحیح نیست) - وكذا الإحرام قبل الميقات (مثل اینکه نذر می‌کند از فروگاه مهر آباد محرم شود) فإنّما هو لدليل خاصّ (دلیل خاص دارد. ما که در مقابل شارع نمی‌خواهیم اجتهاد کنیم.)

۱۰

تطبیق: توجیه اول برای صحت نذر صوم در سفر و احرام قبل از میقات

(این دلیل خاص) كاشفٍ عن رجحانهما ذاتاً في السفر (کاشف است از اینکه صوم در سفر ذاتا راجح است) وقبل الميقات (یعنی احرام قبل از میقات ذاتا راجح است. اگر این افعال ذاتا راجح است پس چرا شارع امر نکرده است و چرا فرموده باطل است؟) وإنّما لم يؤمر بهما (امر نشده به این دو فعل) - استحباباً (مثل آنجایی که انسان نیمه شعبان مسافرت می‌رود روزه امر استحبابی ندارد) أو وجوباً (در ماه رمضان اگر رفت مسافرت چرا امر وجوبی نشده است؟ در جواب می‌فرماید امر نشده است به این دو فعل استحبابا او وجوبا لمانع) - لمانعٍ (رجحان داشته ولی یک مانعی بوده است. اگر پرسیده شود مانع الان کجا رفته است؟ پاسخ می‌دهد:) يرتفع مع النذر (این مانع با نذر مرتفع می‌شود. پس توجیه اول این است که رجحان ذاتی دارد مانع داشته با نذر مانع برطرف می‌شود اینکه مانع چه بوده ما نمی‌دانیم و اینکه می‌گوییم نذر این مانع ناشناخته را برداشته است یک احتمال است چون دلیل داریم که این فعل که صحیح نبوده با نذر صحیح می‌شود برای توجیه فنی آن می‌توان احتمالاتی را می‌توان مطرح کرد یک احتمال این توجیه اول است که این صوم مقتضی داشته و مانعی برایش ایجاد شده [که نمی‌دانیم این مانع چه بوده] که سبب شده این صوم صحیح نباشد ولی با این نذر این مانع مرتفع شده است [این توجیه اول بود]).

۱۱

تطبیق: توجیه دوم برای صحت نذر صوم در سفر و احرام قبل از میقات

وإمّا (توجیه دوم) لصيرورتهما راجحين بتعلّق النذر بهما (می‌گوییم صوم در سفر و احرام قبل از میقات بدون نذر هیچ رجحانی نداشته و با تعلق نذر به این دو فعل راجح می‌شود) بعد ما لم يكونا كذلك (بعد از اینکه این دو فعل اینگونه نبود یعنی راجح نبود ولی با نذر راجح شد)، كما ربما يدلّ عليه (بر این توجیه دوم) ما في الخبر: (آن مطلبی که در خبر است که بیان باشد از) من كون الإحرام قبل الميقات كالصلاة قبل الوقت (یک روایت است که احرام قبل از میقات کالصلاة قبل الوقت است. از این تشبیه معلوم می‌شود احرام قبل از میقات مقتضی نداشته است پس آن توجیه اول باطل است.

توجیه اول این بود که رجحان ذاتی دارد ولی مانع دارد. این که می‌فرماید احرام قبل المیقات کالصلوة قبل الوقت، ظاهرش این است که چطور نماز قبل از وقت رجحان ومقتضی ندارد، احرام قبل از میقات هم رجحان و مقتضی ندارد.)

۱۲

تطبیق: اشکال

لا يقال: لا يُجدي صيرورتهما راجحين بذلك في عباديّتهما (راجح شدن احرام قبل از میقات و صوم در سفر با نذر فایده‌ای ندارد، چون شما می‌گویید صوم در سفر و احرام قبل از میقات عبادی است و حال آنکه اگر رجحانش از نذر آمده، باید توصلی باشد. چرا فایده ندارد؟) ضرورة كون وجوب الوفاء توصّليّاً (چون وجوب وفا به نذر توصلی است) لا يعتبر في سقوطه (ضمیر به «وجوب الوفاء» می‌خورد. معتبر نیست در سقوط این وجوب وفا) إلّا الإتيان بالمنذور بأيّ داعٍ كان (وجوب توصلی یعنی شما منذور را بیاور. اگر فردی نذر کرد که امروز یک جزء قرآن بخواند، اتفاقا اعلام کردند که هر کس در ملا عام قرآن بخواند در فلان اداره پذیرش می‌شود. اگر این شخص برای اینکه استخدام شود در ملاعام قرآن خواند، نذرش ساقط می‌شود. پس بنابر این اگر قرار باشد که نذر این دو فعل را راجح کرده باشد این درست است ولی عبادیت درست نمی‌شود.)

۱۳

تطبیق: پاسخ اشکال

فإنّه يقال: عباديّتهما إنّما تكون لأجل كشف دليل صحّتهما عن عروضِ عنوانٍ راجحٍ عليهما، ملازمٍ لتعلّق النذر بهما. (عنوان نذر رجحان نیاورده است بلکه عنوان نذر ملازم است با یک عنوان دیگری که آن عنوان رجحان آورده است و آن عنوان تعبدی است. آن عنوان از دلیل صحت این دو فعل در هنگام نذر کشف می‌شود.

این توجیه دوم بود. توجیه اول این بود که با غمض عین از نذر خود فعل رجحان دارد فقط مانعی دارد که با نذر مانع برطرف می‌شود. توجیه دوم این است که با نذر راجح می‌شود منتهی نه اینکه عنوان نذر رجحان بیاورد بلکه یک عنوان دیگری است که ملازم با نذر است و آن رجحان می‌آورد)

۱۴

تطبیق: توجیه سوم برای صحت نذر صوم در سفر و احرام قبل از میقات

هذا (ممکن است این دو توجیه قبل) لو لم نقل (در صورتی نگوییم) بتخصيص عموم دليل اعتبار الرجحان في متعلّق النذر (جواب سوم این است که اینکه می‌گویند متعلق نذر باید رجحان داشته باشد را تخصیص می‌زنیم و می‌گوییم متعلق نذر باید رجحان داشته باشد الا در این دو مورد. در این دو مورد اگر رجحان هم نبود فعل صحیح است. با چه دلیل تخصیص می‌زنیم؟) بهذا الدليل (به همین دلیلی که می‌گوید صوم در سفر و احرام قبل از میقات با نذر صحیح است و واجب است به این نذر وفا کنیم این تقیید می‌زند ادله اعتبار رجحان در نذر را. یک اشکال باریکی اینجا هست. رجحان متعلق نذر به دلیل نیست که تخصیص بزنیم این لازمه خود نذر است. چون نذر یعنی برای خدا. اگر کسی بگوید من بخاطر شما رفتم فلان خیابان را جارو کردم! من می‌گویم شما بیخود بخاطر من این کار را کردید! این کار به چه درد من می‌خورد؟ این که متعلق نذر باید رجحان داشته باشد دلیل نمی‌خواهد چون لازمه مفاد نذر این است. آخوند در جواب می‌فرماید ما نمی‌گوییم متعلق نذر اصلا نباید رجحان داشته باشد یک رجحان قبل از نذر است و یک رجحان به خود نذر. ما باشیم و دلیل اولی می‌گوید متعلق نذر قبل از نذر باید رجحان داشته باشد، این قبلیت رجحان تخصیص می‌خورد نه اصل رجحان) وإلّا أمكن أن يقال بكفاية الرجحان الطارئ عليهما (دو فعل) من قِبَل النذر في عباديّتهما، بعد تعلّق النذر (شما گفتید رجحان بعد از نذر کفایت می‌کند، قصد قربت چه می‌شود؟ در جواب می‌گوید اگر شما نذر کردید که دو رکعت نماز در ساعت دو بخوانید، آیا می‌توانید در ساعت سه بخوانید؟ شما نذر کردید که صوم با قصد قربت بگیرید نه بدون قصد قربت. اگر صوم بدون قصد قربت بگیرید و بگویید اوفوا بالنذور توصلی است در جواب گفته می‌شود این که «اوفوا» توصلی است یا تعبدی را بگذار کنار. «اوفوا بالنذور» می‌گوید متعلق من را بیاور و فرض هم این است که نذر تعلق گرفته به فعل با قصد قربت. اگر گفته شود نذر می‌کنم صوم در سفر را ریاءا می‌گوییم دلیل بر صحت نداریم. «بعد» در عبارت آخوند می‌خواهد قصد قربت را درست کند.) بإتيانهما عباديّاً ومتقرّباً بهما منه - تعالى - (یعنی متعلق نذر شما صوم و احرام با قصد قربت است نه اینکه چون «اوفوا النذور» تعبدی است تا اینکه شما اشکال کنید توصلی است بلکه نذر به یک چیز خاص تعلق گرفته است.

پرسش و پاسخ: شاگرد: چرا جواب لا یقال را که در توجیه دوم گفته شد اینجا ندادند؟ استاد: چون در بالا گفت که قصد قربت از خود عنوان آمده است نمی‌توانست بگوید از نذر آمده است چون نذر که قصد قربت در آن نیست. در بالا گفت نذر ملازم با یک عنوانی است که آن عنوان راجح است ولی آن عنوان هم تعبدی است این خوب است ولی در پایین عنوان دیگری نیست خود نذر رجحان می‌آورد می‌گوییم پس تعبدی بودنش چی؟ می‌گوید چون نذر تعلق گرفته است به حصه‌ای که تعبدی است)، فإنّه (این شخص نذر کننده) وإن لم يتمكّن من إتيانهما كذلك قبله (ناذر اگر چه متمکن نیست از اتیان این دو فعل عبادیا و متقربا الی الله قبل از نذر)، إلّا أنّه يتمكّن منه (از این قصد قربت. ضمیر «منه» به «اتیانهما کذلک» می‌خورد) بعده (بعد از نذر)، ولا يعتبر في صحّة النذر (در صحت نذر بیشتر از این معتبر نیست) إلّا التمكّن من الوفاء ولو بسببه (مثلا الان کسی نذر می‌کند که من امسال بروم مکه و حال آنکه در زمان نذر قدرت رفتن ندارد ولی با نذر کردن قدرت پیدا می‌کند در این صورت نذرش صحیح است. قدرت لازم نیست با غمض عین از نذر باشد. چون نذر قدرت در ظرف امتثال می‌خواهد ولو قدرت به کمک خود نذر بیاید)، فتأمّل جيّداً. (اگر بگویید همین راه‌ها را در جاهای دیگر می‌رویم می‌گوییم این راه‌ها یک چاشنی اول دارد و آن اینکه دلیلی داشته باشیم اگر دلیل داشتیم یکی از این سه وجه را می‌رویم) 

إزاحة الوهم

والتحقيق أن يقال: إنّه لا مجال لتوهّم الاستدلال بالعمومات المتكفّلة لأحكام (١) العناوين الثانويّة في ما شكّ من غير جهة تخصيصها، إذا أُخذ في موضوعاتها أحد الأحكام المتعلّقة بالأفعال بعناوينها الأوّليّة، كما هو الحال في وجوب إطاعة الوالد، والوفاء بالنذر وشبهه في الامور المباحة أو الراجحة ؛ ضرورة أنّه - معه - لا يكاد يتوهّم عاقلٌ أنّه (٢) إذا شَكّ في رجحان شيءٍ أو حلّيّته، جوازَ التمسّك بعموم دليل وجوب الإطاعة أو الوفاء في رجحانه أو حلّيّته.

نعم، لا بأس بالتمسّك به في جوازه - بعد إحراز التمكّن منه والقدرة عليه - في ما لم يؤخذ في موضوعاتها حكم أصلاً، فإذا شكّ (٣) في جوازه صحّ التمسّك بعموم دليلها في الحكم بجوازها (٤). وإذا كانت محكومةً بعناوينها الأوّليّة بغير حكمها بعناوينها الثانويّة، وقع (٥) المزاحمة بين المقتضيين، ويؤثّر الأقوى منهما لو كان في البين، وإلّا لم يؤثّر أحدهما، وإلّا لزم الترجيح بلا مرجّح، فليحكم عليه حينئذٍ بحكم آخر - كالإباحة -، إذا كان أحدُهما مقتضياً للوجوب، والآخر للحرمة مثلاً.

الكلام في صحّة الصوم في السفر والإحرام قبل الميقات بالنذر

وأمّا صحّة الصوم في السفر بنذره فيه - بناءً على عدم صحّته فيه بدونه -

__________________

(١) كذا، والأنسب: بأحكام.

(٢) لا توجد « أنّه » في بعض الطبعات.

(٣) هذا كأنّه تكرار غير مناسب ( حقائق الأُصول ١: ٥٠٩ ).

(٤) الأولى: تذكير ضمير « بجوازها » لرجوعه إلى « شيء ». راجع منتهى الدراية ٣: ٥٥٥.

(٥) في الأصل و « ر »: فتقع. وفي سائر الطبعات مثل ما أثبتناه.

وكذا الإحرام قبل الميقات، فإنّما هو (١) لدليل خاصّ كاشفٍ عن رجحانهما ذاتاً في السفر وقبل الميقات، وإنّما لم يؤمر بهما - استحباباً أو وجوباً - لمانعٍ يرتفع مع النذر (٢).

وإمّا لصيرورتهما راجحين بتعلّق (٣) النذر (٤) بهما بعد ما لم يكونا كذلك، كما ربما يدلّ عليه ما في الخبر: من كون الإحرام قبل الميقات كالصلاة قبل الوقت (٥).

لا يقال: لا يُجدي صيرورتهما راجحين بذلك (٦) في عباديّتهما ؛ ضرورة كون وجوب الوفاء توصّليّاً لا يعتبر في سقوطه إلّا الإتيان بالمنذور بأيّ داعٍ كان.

فإنّه يقال: عباديّتهما إنّما تكون لأجل كشف دليل صحّتهما عن عروضِ عنوانٍ راجحٍ عليهما، ملازمٍ لتعلّق النذر بهما.

__________________

(١) الأولى: تأنيث الضمير ؛ لرجوعه إلى صحّة الصوم. ( منتهى الدراية ٣: ٥٥٧ ).

(٢) في « ر »: بالنذر.

(٣) في « ق »: لتعلّق.

(٤) الأولى أن يقال: « مع تعلّق النذر » أو « حين تعلّق النذر » ؛ لأنّ الباء ظاهر في السببية، وكون الرجحان معلولاً للنذر وناشئاً عنه، وهو خلاف ما تسالموا عليه من اعتبار الرجحان مع الغضّ عن النذر، فلابدّ أن يكون الباء للمصاحبة - كما في بعض حواشي المتن - وإن كان خلاف الظاهر. ( منتهى الدراية ٣: ٥٥٩ ).

(٥) لم نعثر على حديث بهذا المضمون، وإنّما ورد: فإنّما مثل ذلك مثل من صلّى في السفر أربعاً وترك اثنتين. ( وسائل الشيعة ١١: ٣٢٣، الباب ١١ من أبواب المواقيت، الحديث ٣ ).

(٦) الأولى: تبديل الباء ب « مع » كما عرفت. ( منتهى الدراية ٣: ٥٦٠ ).

هذا لو لم نقل بتخصيص عموم دليل اعتبار الرجحان في متعلّق النذر بهذا الدليل، وإلّا أمكن أن يقال بكفاية الرجحان الطارئ عليهما من قِبَل النذر في عباديّتهما، بعد تعلّق النذر بإتيانهما عباديّاً ومتقرّباً بهما منه - تعالى -، فإنّه وإن لم يتمكّن من إتيانهما كذلك قبله، إلّا أنّه يتمكّن منه بعده، ولا يعتبر في صحّة النذر إلّا التمكّن من الوفاء ولو بسببه، فتأمّل جيّداً.

الكلام في التمسّك بأصالة العموم لإحراز عدم فرديّة المشتبه

بقي شيء، وهو: أنّه هل يجوز التمسّك بأصالة عدم التخصيص في إحراز عدم كون ما شُكّ في أنّه من مصاديق العامّ - مع العلم بعدم كونه محكوماً بحكمه - مصداقاً له، مثل ما إذا عُلم أنّ زيداً يحرم إكرامه، وشكّ في أنّه عالم (١)، فيحكم عليه - بأصالة عدم تخصيص « أكرم العلماء » - أنّه ليس بعالم، بحيث يحكم عليه بسائر ما لغير العالم من الأحكام (٢) ؟

فيه إشكال ؛ لاحتمال اختصاص حجّيّتها بما إذا شكّ في كون فرد العامّ (٣) محكوماً بحكمه، كما هو قضيّة عمومه. والمثبِت من الأُصول اللفظيّة وإن كان حجّة، إلّا أنّه لابدّ من الاقتصار على ما يساعد عليه الدليل، ولا دليل هاهنا إلّا السيرة وبناء العقلاء، ولم يعلم استقرار بنائهم على ذلك، فلا تغفل.

__________________

(١) في « ر » زيادة: أو ليس بعالم.

(٢) الذي يظهر من غير واحد من المقامات من طهارة شيخنا الأعظم رحمه‌الله ( انظر كتاب الطهارة للشيخ الأنصاري ١: ٣٤٦ )، وكذا من التقريرات ( مطارح الأنظار ٢: ١٥٠ ) جواز الرجوع إليها، وعليه بنى بعض من تأخّر عنه من المحقّقين. بل قيل ( كما في مطارح الأنظار ٢: ١٥٠ ) إنّه جرى عليه ديدنهم في الاستدلالات الفقهية ( حقائق الأُصول ١: ٥١٤ ).

(٣) في « ر » زيادة: المحقّق فرديّته.