درس کفایه الاصول - جلد دوم

جلسه ۶۶: عام و خاص ۱۱

 
۱

تمسک به احکام عناوین ثانویه برای دخول فرد مشکوک در عمومات

 اگر مثلا شک داشتیم که وضو با گلاب صحیح است یا خیر، بعضی‌ها گفته‌اند ما یک راهی برای تصحیح وضو داریم که این فرد از وضو را داخل عام کنیم. آن راه این است که این شخص نذر می‌کند که با گلاب وضو بگیرد. در این هنگام «اوفوا بالنذور» عمومش می‌گوید به این نذرت وفا کن. چون شک داریم که این نذر واجب هست یا خیر، «اوفوا بالنذور» می‌گوید واجب است. وقتی که وجوب وفای به نذر ثابت شد، ما می‌دانیم که اگر وضو باطل باشد، نذر صحیح نیست. پس این که این نذر صحیح است و وجوب وفا دارد، این علامت این است که این وضو صحیح است و داخل «اذا قمتم الى الصلاه فاغسلوا وجوهكم وايديكم الى المرافق» قرار می‌گیرد. این مثالش بود. کبرای کلی این است که شک داریم در دخول فردی تحت عام که عام در این مثال «فاغسلوا وجوهكم» است و شک داریم در دخول وضوء با گلاب تحت این عام که آیا این وضو صحیح است یا خیر.

عناوین اولیه و عناوین ثانویه

یک عموماتی داریم که موضوعشان عناوین ثانویه است. یک عنوان اولی وجود دارد و یک عنوان ثانوی (و نباید آن را با حکم اولی و حکم ثانوی اشتباه گرفت)

عنوان اولی

عنوان اولی یعنی عنوانی که اطلاق می‌شود بر شیء فی حد نفسه یعنی بدون در نظر گرفتن شیء دیگر مانند عنوان کتاب.

عنوان ثانوی

عنوان ثانوی یعنی آن عنوانی که اطلاق می‌شود بر شیء با در نظر گرفتن شیء دیگر مثلا همین کتاب را اگر به لحاظ مالک آن بسنجید می‌شود مملوک، عنوان مملوک می‌شود عنوان ثانوی. مثال دیگر: به نماز خواندن به عنوان اولی صلات گفته می‌شود ولی اگر آن را به لحاظ سختی مکلف بسنجیم به آن عنوان حرج صدق می‌کند که می‌شود عنوان ثانوی.

توضیح بیشتر

ولی صلات خودش فی حد نفسه عنوان اولی است. یعنی عنوانی که اطلاق می‌شود بر شیء بدون در نظر گرفتن شیء دیگر. عنوان ثانوی یعنی آن عنوانی که اطلاق می‌شود برشیء با در نظر گرفتن شیء دیگر. اگر الان شما کتاب را بدون در نظر گرفتن غیر در نظر بگیرید، عنوان مملوک غلط است. لذا تا شما بگویید «مملوک» گفته می‌شود مملوکِ چه کسی؟ و همچنین اگر گفته شود این فعل «حرج» است پرسیده می‌شود چه کسی را به حرج می‌اندازد؟ تا بگویید «ضرر» است گفته می‌شود چه کسی را به ضرر می‌اندازد؟ اگر گفته شود این غصبی است می‌گویند چه کسی مالک است که راضی نیست؟ ولی اگر گفته شود «کتاب»، این سوالات مطرح نخواهد شد.

عنوان اولی یعنی عنوانی که اطلاق می‌شود برشیء بدون در نظر گرفتن خارج از شیء. خود شی بما هو شیء این عنوان بر او اطلاق می‌شود، مثل ضرب، اکل، شرب، کتاب، پنجره. عنوان ثانوی یعنی عنوانی که اطلاق می‌شود با توجه به در نظر گرفتن امر خارجی مثل مملوک، اطاعت، حرج، ضرر و هکذا.

احکام عناوین اولیه و ثانویه

در اینجا احکام دو قسم هستند:

یکی احکامی که بر عنوان اولی بار می‌شوند مثل «اقیموا الصلاة» و مثل وجوب وضو. مثل حلیت لحم غنم.

یکی هم احکامی که بر عناوین ثانوی بار می‌شود. مثل وجوب اطاعت پدر، مثل وجوب وفای به نذر، اصل وجوب وفای به عهد، وفای به قسم.

تمسک به احکام عناوین ثانویه

در مثال مورد بحث که ما شک داریم وضو با گلاب صحیح است یا نه، یک ترفندی می‌زنیم و تمسک می‌کنیم به عموماتی که متکفل احکام بر عناوین ثانویه هستند. به وسیله آن‌ها صحت این وضو را ثابت می‌کنیم. چون می‌گوییم اگر من شک کردم که وضو با گلاب صحیح است یا خیر، نذر می‌کنم؛ عموم وجوب وفا به نذر می‌گوید به این نذر وفا کن. از طرف دیگر هم می‌دانم اگر این وضو صحیح نبود این نذر وجوب وفا نداشت پس از اینکه وجوب وفا دارد معلوم می‌شود این وضو صحیح است. به این وسیله می‌خواهم موضوع با گلاب را تصحیح کنم.

۲

اشکال به تمسک به احکام عناوین ثانویه بر دخول فرد مشکوک در عمومات

آخوند می‌فرماید چنین چیزی امکان ندارد. [۱] چون وقتی نذر می‌کنید که با گلاب وضو بگیرید اگر این وضو باطل باشد، این نذر وجوب وفا ندارد. چرا؟ چون می‌گویید نذری صحیح است که رجحان شرعی داشته باشد. اگر شما نذر کنید که جماعت را ترک کنید، این نذر باطل است. چون ترک جماعت رجحان شرعی ندارد. [۲]


اشکال کامل به این استدلال در تطبیق بیان خواهد شد که این استدلال تمسک به عام در شبهه مصداقیه خواهد بود.

حالا اگر کسی نذر کند که نمازش را فُرادی بخواند، ممکن است بگوییم نمازش صحیح است. چون معنای رجحان این نیست که ارجح از آن فعل وجود نداشته باشد. لذا اگر کسی نذر کند که نمازش را در خانه بخواند، اگر برود در مسجد بخواند گناه کرده است. بله اگر این فرد مقصودش این است که جماعت را ترک کند، نذر صحیح نیست، ولی اگر مقصودش این است که نماز واجبش را فرادی بخواند ولو ارجح از آن هم وجود دارد، بایستی به نذرش عمل کند. اینکه می‌گویند متعلق نذر باید رجحان داشته باشد، نه اینکه ارجح از او وجود نداشته باشد بلکه یعنی این فعل از ترک بهتر باشد یا اگر ترک فعل را نذر می‌کند، ترک از فعل بهتر باشد. اگر مثلا فعل مباح را نذر کند، فایده ندارد. کسی نذر کند که در خیابان صفائیه راه برود، وفای به این نذر واجب نیست، چون راه رفتن در خیابان صفائیه از ترکش بهتر نیست. کسی اگر نذر کند که به امامزاده برای زیارت برود، چون زیارت امامزاده از ترکش بهتر است ولو ارجح از او وجود دارد، اما ارجح میزان نیست.

۳

تطبیق: تمسک به احکام عناوین ثانویه برای دخول فرد مشکوک در عمومات

وهمٌ (شبهه) وإزاحةٌ (برطرف کردن شبهه):

ربما يظهر من بعضهم (ظاهر می‌شود از بعضی): التمسّك بالعمومات في ما إذا شكّ في فردٍ (در جایی که شک شود در فردی) لا من جهة احتمال التخصيص (نه به جهت اینکه احتمال می‌دهیم عام تخصیص خورده باشد. گاهی شخصی شک می‌کند در وضو با آب متعفّن بد بو به جهت اینکه احتمال می‌دهد «فاغسلوا» تخصیص خورده باشد در این جا می‌توان تمسک کرد بدون اشکال)، بل من جهةٍ أُخرى (یعنی مثلا اصلا من شک دارم آیا غَسل به گلاب «غَسل» صدق می‌کند یا نه، یعنی شبهه مفهومیه «غسل» است. نمی‌دانم به شستن به گلاب هم «فاغسلوا» گفته می‌شود یا خیر) كما إذا شكّ في صحّة الوضوء أو الغسل بمائع مضاف (نگویید که اگر احتمال تخصیص نیست پس چرا شک می‌کنیم در صحت این وضو؟ چون عنوان غسلی که در آیه شریفه است نمی‌دانیم به غسل ماء مضاف هم صدق می‌کند یا خیر. شبهه مفهومیه است) فيستكشف صحّته (صحت وضو) بعموم مثل: « أوفوا بالنذور » (در کجا؟) في ما إذا وقع متعلّقاً للنذر (زمانی که این وضوی با گلاب متعلق نذر باشد. پس زمانی که وضو با گلاب در هنگام نذر صحیح باشد ما می‌دانیم که فرقی نیست بین اینکه نذر کرده باشد یا خیر. چون اگر صحیح است، هر دو صحیح است و اگر صحیح نیست، هر دو باطل است. وقتی از خارج می‌دانیم با نذر صحیح می‌شود، پس یقینا در همه جا صحیح می‌شود) بأن يقال (به اینکه گفته شود): وجب الإتيان بهذا الوضوء (واجب است با آب گلاب وضو بگیری. چرا؟) وفاءً للنذر (چون نذر کردیم)؛ للعموم (چون عموم «افوا بالنذور» می‌گوید عمل کن) وكلُّ ما يجب الوفاء به (هر چیزی که واجب باشد وفا به آن چیز یعنی وفای به آن نذر) لا محالة يكون صحيحاً (پس لامحاله این نذر صحیح است. اگر نذر باطل بود، نذر باطل که وجوب وفا ندارد) للقطع بأنّه لولا صحّته (اگر صحیح نبود این وضو) لما وجب الوفاء به. (وضو باطل که نذر شود وجوب وفا ندارد. پس معلوم می‌شود این وضو صحیح است که نذرش صحیح است و وفای به آن صحیح است) 

(پرسش و پاسخ: شاگرد صغرای قضیه که هنوز ثابت نشده است. استاد: چرا؟ شاگرد: وجب الاتیان بهذا الوضو که هنوز ثابت نشده است. استاد: «اوفوا بالنذور» دیگر. شاگرد: «اوفوا بالنذور» می‌گوید وفای به نذر کن. یعنی نذر به وضوی سالم. استاد: نگفته به وضوی سالم بلکه می‌گوید به هر چه نذر کردی. شاگرد: پس چطور می‌خواهد ثابت کند که وضو در اینجا سالم است؟ چون اگر صحیح نبود وفای به نذر هم واجب نبود. این که دور است چون ما داریم می‌گوییم از کجا صحت وضو را اثبات می‌کنیم؟ از وضوی سالم. وضو را چه کسی سالم کرده؟ نذر سالم کرده است. استاد: خلط نشود. در نذر مشکوک تمسک می‌کنیم به «اوفوا بالنذور» از او کشف می‌کنیم صحت نذر را با غمض عین از «اوفوا» شک داشتم که این نذر وجوب وفا دارد یا خیر، پس وجوب وفا متوقف بر شک است حال آنکه چیزی که متوقف شده بر وجوب وفا قطع به صحت است)

۴

تایید جواز تمسک به عمومات احکام ثانویه

وربما يؤيَّد (آنچه گفتیم تایید می‌شود به اینکه اگر کسی در سفر روزه بگیرد روزه‌اش باطل است ولی اگر نذر کند که در سفر روزه بگیرد، روزه‌اش صحیح است یا کسی قبل از میقات احرام ببندد احرامش باطل است ولی اگر نذر کرد که از فرودگاه مهر آباد احرام ببندد، گفته‌اند احرام باید ببندد و احرامش صحیح است. این هم می‌شود مؤیّد.

چرا می‌شود مؤیّد و دلیل نمی‌شود؟ چون این موارد منصوص است، لذا ممکن است کسی بگوید چه ربطی دارد به وضویی که دلیلی ندارد. در جواب گفته می‌شود با این مطلب نمی‌خواهیم بگوییم ولو روزه در سفر باطل است با نذر صحیح می‌شود. درست است که دلیل دارد ولی این به این جهت است که یعنی چیز مشکوک با نذر صحیح می‌شود. متفاهم عرفی از این خطاب این است که چیز مشکوک با نذر صحیح می‌شود. به این جهت یؤیّد میگوید.

همیشه در یؤیّد دو وجه باید ذکر شود یکی اینکه چرا یؤیّد گفته یدّل نگفته است. یکی اینکه چه مناسبت داشته که گفته یؤیّد. مثل اینکه بفرماید ربما یؤیّد به وجوب الخمس. گفته می‌شود چه ربطی دارد؟

چرا یدّل نفرموده است؟ چون دلیل داریم.

چرا مثل وجوب خمس نیست؟ چون به هر صورت این صوم این طور نیست که باطل باشد و نذرش واجب باشد. به عنوان مثال ممکن کسی بگوید متفاهم عرفی این است که هر شیء مشکوکی با نذر صحیح می‌شود) ذلك («ذلک یعنی جواز تمسک به عموم برای اثبات صحت) بما ورد من صحّة الإحرام والصيام قبل الميقات (قبل از میقات می‌خورد به احرام) وفي السفر (می‌خورد به صیام) إذا تعلّق بهما (به این احرام و به این صوم) النذر كذلك (کذلک یعنی نذر کند که روزه بگیرد در سفر؟ یعنی اگر کسی نذر کند فردا را روزه بگیرد، به درد نمی‌خورد. باید نذر کند فردا را در سفر روزه بگیرد. اگر نذر مطلق کند، فایده ندارد. «کذلک» یعنی نذر کند روزه در سفر را نه اینکه نذر کند فردا را روزه بگیرد بعد بگوید در سفر روزه می‌گیرم.)

۵

تطبیق: اشکال به تمسک به احکام عناوین ثانویه برای دخول فرد مشکوک در عمومات

والتحقيق أن يقال (تا اینجا وهم بود. ازاحه‌اش این است): إنّه لا مجال لتوهّم الاستدلال بالعمومات المتكفّلة لأحكام العناوين الثانويّة (وجهی و مجالی نیست که کسی توهم کند جایز است استدلال به عموماتی که متکفل برای احکام عناوین ثانویه است. مثلا «اوفوا بالنذور» عمومی است که متکفل است حکمی برای عنوان ثانوی را. حکم، وجوب است و عنوان ثانوی، نذر است. یا مثل وجوب اطاعت والدین که حکم وجوب است و عنوان ثانوی، اطاعت والدین است. جایز نیست تمسک شود به این عمومات) في ما شكّ (در آن چیزهایی که شک شود) من غير جهة تخصيصها (ما شک نداریم در تخصیص مثل «فالغسلوا». دقت کنید عبارت آخوند تذبب و پیچی دارد.) إذا أُخذ في موضوعاتها (وقتی اخذ شود در احکام عناوین ثانویه) أحد الأحكام المتعلّقة بالأفعال بعناوينها الأوّليّة (ما الان اینجا یک حکمی داریم وجوب نذر. این حکم موضوعش عنوان ثانویه است. در این حکم چه اخذ شده است؟ وجوب وفا به نذر به شیئی که آن شیء یا مستحب باشد یا واجب باشد. اخذ شده در موضوع این احکام عناوین ثانویه. موضوع حکم، وفاء به نذر و حکم، وجوب است. در موضوع وجوب وفاء به نذر چه اخذ است؟ یکی از احکامی که تعلق می‌گیرد به عنوان اولی اخذ شده است. وجوب وفاء به نذری که تعلق گرفته باشد به شیء مباح، مستحب. در موضوع وجوب وفاء، استحباب آن شیء اخذ شده است. استحباب رفته است روی عنوان اولی. اگر شما نذر می‌کنید خیاطت را، خیاطت عنوان اولی است. یک حکم عمنوان اولی در موضوع حکم عنوان ثانوی اخذ شده است که این خیاطت یا مستحب باشد یا واجب باشد) كما هو الحال في وجوب إطاعة الوالد (اطاعت پدر واجب است در فعلی که آن فعل حرام نباشد. پس عدم حرمت که حکم عنوان اولی است اخذ شده در موضوع وجوب اطاعت) والوفاء بالنذر وشبهه في الامور المباحة أو الراجحة؛ (چرا لامجال؟ از اینجا معلوم شد که این وضو با گلاب بخواهید تمسک کنید به عموم اوفوا بالنذور می‌شود تمسک به عام در شبهه مصداقیه) ضرورة أنّه (شأن چنین است) - معه - («معه» یعنی با این اخذ) لا يكاد يتوهّم عاقلٌ (عاقلی توهم نمی‌کند) أنّه إذا شَكّ في رجحان شيءٍ أو حلّيّته (اگر شک شود در رجحان شیئی یا حلیت شیئی. رجحان شیء مثل وفاء به نذر که باید فعل راجح باشد، حلیت مثل اطاعت والد که فعل باید مباح باشد) جوازَ التمسّك بعموم دليل وجوب الإطاعة أو الوفاء (تمسک کند به این عموم) في رجحانه أو حلّيّته (که رجحان یا حلیت را ثابت کند. چون می‌شود تمسک به عام در شبهه مصداقیه)

نعم، لا بأس بالتمسّك به في جوازه (در یک صورت تمسک به این عمومات عناوین ثانویه جایز است) - بعد إحراز التمكّن منه (مثلا فرض کنید قسم خوردید طلبه‌ای که درس نمی‌خواند سرش را به دیوار بزنید. و فرض کنیم در وجوب وفای به نذر هم رجحان و یا حلیت اخذ نشده باشد. گفته باشد «فِ بنذرک» اینجا خوب است) والقدرة عليه (فرض این است که این کار می‌توانم بکنم و قدرت هم دارم چون اگر قدرت نداشته باشد معلوم است حکم ندارد چون هر حکمی منوط به قدرت است. یک قید دیگر هم دارد) في ما لم يؤخذ في موضوعاتها حكم أصلاً (به شرطی که در موضوع حکم وفاء به نذر مباح و رجحان اخذ نشده باشد)، فإذا شكّ في جوازه (اگر شک شود در جواز این فعل) صحّ التمسّك بعموم دليلها (صحیح است تمسک شود به عموم دلیل احکام ثانویه مثل اطاعت و نذر و...) في الحكم بجوازها (در اینکه بخواهیم حکم کنیم به جواز این فعل). وإذا كانت محكومةً بعناوينها الأوّليّة بغير حكمها بعناوينها الثانويّة (تا اینجا مربوط به زمانی بود که در عنوان ثانویه هیچ حکمی از عنوان اولی اخذ نشده بود، اما اگر اخذ شده بود، مثل اینکه یک نفر می‌گوید پدرم دستور داده با زدن فلانی مالش را از او بگیرم. چنین فردی نمی‌تواند به استناد وجوب اطاعت از پدر این عمل را انجام دهد. چرا که شارع همان طور که اطاعت از پدر را واجب کرده غصب را هم حرام می‌داند. «لاتغصب» اطلاقش می‌گوید این کار حرام است و اطاعت از پدر واجب نیست. «أطعهما» می‌گوید وجوب اطاعت دارد و این کار جایز است. این افعال زمانی که محکوم است به یک حکمی به عنوان ثانوی -وجوب اطاعت از پدر- به حکمی به غیر از حکم اولی- حرمت غصب-) وقع المزاحمة بين المقتضيين (مزاحمت بین دو مقتضی ایجاد می‌شود. یعنی دلیلی که می‌گوید لاتغصب مزاحمت می‌کند با دلیلی که می‌گوید والدین را اطاعت کن. معارضه نیست بلکه تزاحم ملاکین است و تزاحم در مقام امتثال هم نیست. یک معارضه داریم یک تزاحم در مقام امتثال داریم و یک تزاحم ملاکین داریم. تزاحم در مقام ملاکات یعنی حکم بر طبق یک ملاک فعلی می‌شود ولی مقتضی هر دو ملاک وجود دارد.) ويؤثّر الأقوى منهما (تاثیر می‌گذارد اقوی از این دو ملاک) لو كان في البين (اگر اقوایی باشد)، وإلّا (اگر اقوی نباشد) لم يؤثّر أحدهما (هیچ کدام تاثیر نمی‌گذارند.) وإلّا (اگر قرار باشد یکی تاثیر بگذارد) لزم الترجيح بلا مرجّح (ترجیح بلامرجح لازم می‌آید)، فليحكم عليه حينئذٍ بحكم آخر (نه این وجوب نه آن حرمت بلکه یک حکم ثالثی) - كالإباحة -، إذا كان أحدُهما مقتضياً للوجوب، والآخر للحرمة مثلاً.

مثلاً: إذا شُكّ أنّ امرأة تكون قرشيّة، - فهي وإن كانت وُجدت (١) إمّا قرشيّةً أو غيرها - فلا أصل (٢) يُحرز به (٣) أنّها قرشيّة أو غيرها، إلّا أنّ أصالة عدم تحقّق الانتساب بينها وبين قريش، تُجدي في تنقيح أنّها ممّن لا تحيض إلّا إلى خمسين ؛ لأنّ المرأة الّتي لا يكون بينها وبين قريش انتسابٌ أيضاً، باقيةٌ تحت ما دلّ على: أنّ المرأة إنّما ترى الحمرة إلى خمسين (٤)، والخارج عن تحته هي القرشيّة، فتأمّل تعرف.

توهّم جواز التمسّك بالعامّ في غير الشك في التخصيص

وهمٌ وإزاحةٌ (٥):

ربما يظهر من بعضهم (٦): التمسّك بالعمومات في ما إذا شكّ في فردٍ لا من جهة احتمال التخصيص، بل من جهةٍ أُخرى، كما إذا شكّ في صحّة الوضوء أو الغسل بمائع مضاف، فيستكشف صحّته بعموم مثل: « أوفوا بالنذور » في ما إذا وقع متعلّقاً للنذر، بأن يقال: وجب الإتيان بهذا الوضوء وفاءً للنذر ؛ للعموم، وكلُّ ما يجب الوفاء به لا محالة يكون صحيحاً ؛ للقطع بأنّه لولا صحّته لما وجب الوفاء به.

وربما يؤيَّد ذلك بما ورد من صحّة الإحرام والصيام قبل الميقات وفي السفر، إذا تعلّق بهما النذر كذلك (٧).

__________________

(١) في « ر »: إذا وجدت.

(٢) في « ق »: إذا شكّ أنّ امرأةً تكون قرشيّة أو غيرها، فلا أصل.

(٣) أثبتنا « به » من « ش ».

(٤) راجع وسائل الشيعة ٢: ٣٣٥ باب حدّ اليأس من المحيض.

(٥) هذا الوهم وجوابه مذكوران في مطارح الأنظار ٢: ١٤٨ - ١٤٩.

(٦) في غير « ر »: عن بعضهم.

(٧) راجع وسائل الشيعة ١١: ٣٢٦ - ٣٢٧، الباب ١٣ من أبواب المواقيت، الأحاديث ١ - ٣ و١٠: ١٩٦، الباب ١٠ من أبواب من يصحّ منه الصوم، الحديث الأول.

إزاحة الوهم

والتحقيق أن يقال: إنّه لا مجال لتوهّم الاستدلال بالعمومات المتكفّلة لأحكام (١) العناوين الثانويّة في ما شكّ من غير جهة تخصيصها، إذا أُخذ في موضوعاتها أحد الأحكام المتعلّقة بالأفعال بعناوينها الأوّليّة، كما هو الحال في وجوب إطاعة الوالد، والوفاء بالنذر وشبهه في الامور المباحة أو الراجحة ؛ ضرورة أنّه - معه - لا يكاد يتوهّم عاقلٌ أنّه (٢) إذا شَكّ في رجحان شيءٍ أو حلّيّته، جوازَ التمسّك بعموم دليل وجوب الإطاعة أو الوفاء في رجحانه أو حلّيّته.

نعم، لا بأس بالتمسّك به في جوازه - بعد إحراز التمكّن منه والقدرة عليه - في ما لم يؤخذ في موضوعاتها حكم أصلاً، فإذا شكّ (٣) في جوازه صحّ التمسّك بعموم دليلها في الحكم بجوازها (٤). وإذا كانت محكومةً بعناوينها الأوّليّة بغير حكمها بعناوينها الثانويّة، وقع (٥) المزاحمة بين المقتضيين، ويؤثّر الأقوى منهما لو كان في البين، وإلّا لم يؤثّر أحدهما، وإلّا لزم الترجيح بلا مرجّح، فليحكم عليه حينئذٍ بحكم آخر - كالإباحة -، إذا كان أحدُهما مقتضياً للوجوب، والآخر للحرمة مثلاً.

الكلام في صحّة الصوم في السفر والإحرام قبل الميقات بالنذر

وأمّا صحّة الصوم في السفر بنذره فيه - بناءً على عدم صحّته فيه بدونه -

__________________

(١) كذا، والأنسب: بأحكام.

(٢) لا توجد « أنّه » في بعض الطبعات.

(٣) هذا كأنّه تكرار غير مناسب ( حقائق الأُصول ١: ٥٠٩ ).

(٤) الأولى: تذكير ضمير « بجوازها » لرجوعه إلى « شيء ». راجع منتهى الدراية ٣: ٥٥٥.

(٥) في الأصل و « ر »: فتقع. وفي سائر الطبعات مثل ما أثبتناه.