درس کفایه الاصول - جلد دوم

جلسه ۶۸: عام و خاص ۱۳

 
۱

تمسک به عام برای احراز عدم فردیت مشتبه

اگر عامی داریم و فردی است که یقین داریم محکوم به حکم عام نیست، مثلا زید اکرامش حرام است، منتها نمی‌دانیم عالم است و اکرامش حرام است که اکرم العلماء تخصیص خورده یا نه اصلا این زید اصلا عالم نیست و تخصصا از موضوع خارج است، آیا می‌توانیم تمسک بکنیم به عموم «اکرم العلماء» و بگوییم چون شک داریم که از عموم «اکرم العلماء» فردی خارج شده است یا خیر، اصالة العموم می‌گوید «اکرم العلماء» تخصیص نخورده است؟ اگر بتوان چنین سخنی گفت لازمه‌اش این است که زید که اکرامش حرام است عالم نباشد. چون اگر زید عالم باشد، در عین حال اکرامش حرام باشد معنایش این است «اکرم العلماء» تخصیص خورده باشد، پس به عموم «اکرم العلماء» تمسک می‌کنیم و می‌گوییم «اکرم العلماء» تخصیص نخورده است، پس در نتیجه زید عالم نیست. چون اگر عالم باشد، قطعاً اگر بخواهد اکرامش حرام باشد، باید تخصیص خورده باشد یا نمی‌توانیم تمسک بکنیم.

۲

اشکال تمسک به اصالة العموم برای احراز عدم فردیت مشتبه

مرحوم آقای آخوند فرموده نمی‌توانیم تمسک کنیم. چون اصالة العموم درجایی حجت است که فردی قطعاً از افراد عموم هست و حکمش را شک داریم. مثل عالم فاسق. عالم فاسق قطعاً داخل «اکرم العلماء» است. حکمش را نمی‌دانیم تخصیص خورده تا وجوب اکرام نداشته باشد یا تخصیص نخورده و وجوب اکرام داشته باشد.

اما اگر یک جایی حکم یک فردی را قطع و یقین داریم می‌دانیم زید اکرامش حرام است و شک داریم که موضوعا داخل در عام هست و تخصیص خورده است یا داخل عام نیست که تخصص باشد، در سیره عقلا اصالة العموم در اینجا حجت نیست. اگر زید را قطع دارم عالم است حکمش را نمی‌دانم، نمی‌دانم وجوب اکرام دارد یا نه، اصالة العموم جاری می‌شود. ولی اگر قطع دارم زید حکم عام را ندارد و وجوب اکرام ندارد، شک دارم که آیا تخصیص خورده است یا خیر، یعنی عالم است و تخصیص خورده یا اصلا عالم نیست و جاهل است و تخصصا خارج است، اینجا جای تمسک به عموم عام نیست.

۳

عدم جواز تمسک به مثبات اصول لفظیه برای احراز فرد مشتبه

ممکن است کسی بگوید ما در اصول خوانده‌ایم که مثبتات امارات حجت است و مثبتات اصول عملیه حجت نیست. ما به اصالة العموم تمسک می‌کنیم، می‌گوییم عام تخصیص نخورده است. لازمه عدم تخصیص این است که این زید که اکرامش حرام است عالم نباشد بلکه جاهل باشد و سایر احکام جاهل را براو بار می‌کنیم.

 آخوند می‌فرماید اینکه گفته‌اند مثبتات امارات حجت است و مثبتات اصول حجت نیست، آیه که نیست بلکه تابع دلیل است. ما آن مقداری از مثبتات اماره را می‌پذیریم که دلیل بر آن قائم شده باشد و در ما نحن فیه سیره عقلا بر حجیت مثبتات نیست. یعنی نمی‌توانیم به اصالة العموم تمسک کنیم و بگویم اصل این است که تخصیص نخورده است. لازمه عقلیه عدم تخصیص این است که زیدی که یحرم اکرامه قطعاً عالم نباشد و آثار غیر عالم را بر آن بار کنیم.

۴

تطبیق: تمسک به عام برای احراز عدم فردیت مشتبه

بقي شيء، وهو: أنّه (آن شیء این است که) هل يجوز التمسّك بأصالة عدم التخصيص (آیا جایز است تمسک کنیم به اصالت عدم تخصیص بگویم اصل این است که تخصیص نخورده است تمسک کنیم به آن برای) في إحراز عدم كون ما شُكّ في أنّه من مصاديق العامّ (برای اینکه احراز کنیم عدم آن چیزی که شک می‌شود به اینکه آن چیز از مصادیق عام هست یا خیر زید را شک داریم از مصادیق علما هست یا خیر) مع العلم (با اینکه علم داریم) بعدم كونه محكوماً بحكمه (علم داریم زید چه از مصادیق آن باشد و چه نباشد قطعاً محکوم به حکم عام نیست. زید را قطع داریم وجوب اکرام ندارد، حرمت اکرام دارد، فقط نمی‌دانیم اینکه حرمت اکرام دارد عالم بوده است و تخصیص خورده یا اصلاً عالم نبوده است، آیا می‌شود در احراز فی ما شک) - مصداقاً له (مصداق برای عام است به اصالت عدم تخصیص اثبات کنیم که زید مصداق عام نیست؟)، مثل ما إذا عُلم (مثل هنگامی که دانسته شود) أنّ زيداً يحرم إكرامه (می‌دانیم زید اکرامش حرام است پس قطعاً داخل «اکرم العلماء» نیست)، وشكّ (شک می‌شود) في أنّه عالم (عالم است و تخصیص خورده یا نه عالم نیست)، فيحكم عليه (پس حکم شود بر این زید) - بأصالة عدم تخصيص « أكرم العلماء » (به چه حکم شود؟) - أنّه ليس بعالم (که بگوییم این زیدی که قطعاً حرمت اکرام دارد شک در اینکه عالم است یا خیر به اصالت عدم تخصیص حکم کنیم که غیر عالم است)، بحيث يحكم عليه (حکم شود بر این زید) بسائر ما لغير العالم من الأحكام (مثلاً اگر جاهل چند حکم دارد. یک حکمش این است که لا یجوز تعلیمه و یک حکمش این است که لا یجوز الاقتداء به. ما بیاییم به اصالت عدم تخصیص «اکرم العلماء» اثبات کنیم که اصلاً زید عالم نیست. وقتی که عالم نشد، آن احکام دیگری که برای غیر عالم است مثل عدم جواز تعلیم و اقتدا را بر او بار کنیم؟)

۵

تطبیق: اشکال تمسک به اصالة العموم برای احراز عدم فردیت مشتبه

فيه إشكال (نمی‌شود تمسک کرد)؛ لاحتمال (محتمل است) اختصاص (مختص باشد) حجّيّتها (حجیت عدم تخصیص عام) بما إذا شكّ في كون فرد العامّ محكوماً بحكمه (ممکن است کسی بگوید اصالت عدم تخصیص برای جایی است که شک در حکمی از افراد عام باشد. یعنی زید قطعاً عالم است، نمی‌دانیم وجوب اکرام دارد یا نه، اینجا تمسک می‌شود کرد. اما اگر زید قطعاً وجوب اکرام ندارد، نمی‌دانیم عالم هست یا نه نمی‌شود تمسک کرد. چون محتمل است حجیت اختصاص داشته باشد به آنجایی که شک شود فرد عام محکوم هست به حکم عام یا خیر) كما هو قضيّة عمومه (مقتضای عموم «اکرم العلماء» این است که این زید قطعاً محکوم به حکم عام هست. وقتی می‌گوید «اکرم العلماء» و زید قطعاً عالم است و شک دارم در وجوب اکرامش، مقتضای عموم این است که وجوب اکرام دارد. شک داریم تخصیص خورده است یا نه، اینجا محل اصالت عدم تخصیص است. اما اگر فردی یقیناً محکوم به حکم عام نیست، حکم را می‌دانیم، نمی‌دانیم آیا این فرد تخصیصا خارج شده یا تخصصا، اینجا دلیل نداریم در حجیت اصالة العموم)

۶

عدم جواز تمسک به مثبات اصول لفظیه برای احراز فرد مشتبه

(نگویید ما در اصول خوانده‌ایم که مثبتات امارات حجت است مثبتات اصول عملیه حجت نیست) والمثبِت من الأُصول اللفظيّة (مثبتات اصول لفظیه) وإن كان حجّة (حجت است)، إلّا أنّه لابدّ من الاقتصار على ما يساعد عليه الدليل (الا اینکه مثبتات اصول لفظیه حجت است، آیه قرآن و حکم عقل که نیست ما تابع دلیل هستیم. این طور نیست که هرجا اصل لفظی باشد، مثبتاتش هم حجت باشد. خیر ما به مقدار دلیل توجه می‌کنیم. این مطلب به چه درد ما نحن فیه می‌خورد؟ جوابش این است که اگر مثبتات اصول لفظی حجت بود، اینجا ثابت می‌شود زید عالم نیست. چون لازمه عدم تخصیص وجوب اکرام علماء عقلا این بود که زید عالم نیست و لکن) ولا دليل هاهنا (دلیلی نیست در اینجا) إلّا السيرة وبناء العقلاء (یعنی در اصالة العموم و در مثبتات دلیلی نیست مگر سیره و بنای عقلا. اصالت عدم تخصیص دلیلش سیره و بنای عقلا است)، ولم يعلم استقرار بنائهم على ذلك (ثابت نیست بناء عقلا مستقر است بر اصالت عدم تخصیص حتی در اینجا. «ذلک» یعنی در جایی که قطع داریم محکوم به حکم عام نیست، شک داریم از باب تخصیص یا تخصص است. وقتی دلیل نبود نمی‌توانیم تمسک کنیم)، فلا تغفل.

۷

عمل به عام قبل از فحص

این فصل درباره این است که اگر ما عامی داریم مانند «اوفوا بالعقود» و شک کردیم که عقد هبه صحیح است یا خیر، آیا بلافاصله تمسک می‌کنیم به «اوفوا بالعقود» یا اینکه عام حجیتش منوط به فحص است؟ یعنی باید برویم فحص کنیم در آیات و روایات که آیا این عام مخصص و مقید دارد یا ندارد. آیا به مجرد شک، تمسک به اصالت عدم تخصیص صحیح است مطلقاً -یعنی ولو مع عدم الفحص- یا مشروط به فحص است؟

۸

تحدید محل بحث

آخوند می‌فرماید این بحث محلش کجاست؟ بعضی‌ها از دلیل‌هایی که در ما نحن فیه ذکر کرده‌اند، معلوم می‌شود که محل نزاع را گم کرده‌اند. آن مواردی که بعضی‌ها اشکال کرده‌اند اصلاً داخل در محل نزاع نیست. اصل یک مطلب ثابت است. یک مطلب را ما بحث نمی‌کنیم عموم حجت است از باب ظن خاص -ظن خاص یعنی در مقابل انسداد- به شرط اینکه مخصص تفصیلی یا مخصص اجمالی نداشته باشیم. یعنی اگر عامی است که علم داریم به تخصیص آن حجت نیست. علم داریم به مخصص اجمالی مثل اینکه می‌دانیم «اوفوا بالعقود» یک تخصیص اجمالا به آن خورده است، نمی‌دانیم عقد وکالت است یا عقد هبه. این ازمحل بحث خارج است. ما چه چیزی را در اینجا بحث می‌کنیم؟ یک عامی داریم، مخصّصِ معلوم تفصیلی نداریم، مخصّصِ معلوم به اجمال هم نداریم، آیا تمسک به عموم عام جایز است مطلقا -یعنی چه فحص بکنیم چه نکنیم- یا تمسک به عام جایز نیست الا بعد از فحص و یأس از مخصص؟

۹

عدم تمام بودن بعضی از ادله برای وجوب فحص

آخوند می‌فرماید از این بیان ما روشن شد بعضی از ادله‌ای که برای لزوم فحص ذکر کرده‌اند ناتمام و عقیم است.

گفته‌اند ما یقین داریم به عموم عام مخصصاتی وارد شده است. یعنی علم اجمالی داریم به مخصصاتی نسبت به عام پس باید فحص کنیم تا علم اجمالی از بین برود.

آخوند می‌فرماید این دلیل ناقص است چون بحث در آن جایی است که علم اجمالی به تخصیص نداشته باشیم این فرضی که شما می‌کنید از محل بحث خارج است، چون فرض این است که ما علم اجمالی داریم به مخصص.

۱۰

تحقیق: تفصیل در وجوب فحص از مخصص

آخوند می‌فرماید باید تفصیل دهیم به اینکه:

تارة عامی هست که در معرض و مظان تخصیص است. معرض تخصیص یعنی متکلمی است که معمولاً عام که می‌گوید مخصص هم پشت سرش دارد مانند عموماتی که در کتاب و سنت وارد شده است که معمولاً مخصص دارد.

و گاهی عامی است که در معرض تخصیص نیست. مانند عموماتی که در محاورات روزمره گفته می‌شود. مثلاً فردی به همسرش می‌گوید تمام فرش‌ها را جمع کن تا بدهیم به قالیشویی و دید که همسرش تمام فرش‌ها را جمع کرده است. اگر او را بازخواست کند که چرا همه فرش‌ها را جمع کردی و چرا فحص نکردی که آیا فرش اتاق‌ها را جمع کنم یا خیر، چنین حقی نخواهد داشت. چرا که این از عموماتی است که در محاورات روزمره به کار می‌رود. لذا آخوندی می‌فرماید عام‌هایی که در معرض تخصیص است باید فحص کنند و عموماتی که در معرض تخصیص نیست، فحص نیاز ندارد.

دلیل این مطلب آن است که دلیل بر حجیت عموم، سیره عقلاست. بنای عقلا در عام‌هایی است که در معرض تخصیص نباشد. عموماتی که در معرض تخصیص است با وجود احتمال مخصص بعد از فحص اصالة العموم جاری می‌شود.

بله عام‌هایی که در محاورات روزمره است، آنها در معرض تخصیص نیست و احتیاج به فحص ندارد.

پرسش و پاسخ: شاگرد: روات چگونه عمل می‌کردند؟ آیا آنها هم فحص می‌کردند؟ استاد: آنها دو قسم هستند. یک قسم این است که رواتی که اول کار یک عام را شنیده‌اند آنها اصلا نمی‌دانستند این عام‌ها در معرض تخصیص هستند. و یک قسم هم می‌دانستند که در معرض تخصیص هستند آنها فحص می‌کردند. وقتی که برای ما این عام‌ها و خاص‌ها جمع شد، فهمیدیم اینها در معرض تخصیص است. ولی کسی که تازه ده تا عام صادر شده بوده است و یک عام از امام سجاد علیه السلام شنیده است، او نیاز به فحص نداشته است. شاگرد: از طریقه آنها فهمیده می‌شود فحص لازم نیست انجام دهند و الا اهل بیت به خود آنها می‌گفتند بروید فحص کنید. استاد: لازم نیست بفرمایند. شاگرد: اگر سیره را قبول کنیم چه؟ استاد: سیره در آنجایی است که احراز شود که عام در معرض تخصیص است. آنها که احراز نمی‌کردند. هر وقت احراز می‌کردند، فحص می‌کردند و اگر احراز نمی‌کردند فحص نمی‌کردند. شاگرد: زمان امام صادق علیه السلام فحص می‌کردند مگر؟ استاد: شاید فحص می‌کردند. از کجا می‌دانید فحص نمی‌کردند؟! یا فحص می‌کردند و یا غافل بودند و احتمال نمی‌دادند مخصص داشته باشد. زمان امام صادق علیه السلام هم کسی که دو دفعه خدمت امام صادق علیه السلام رسیده است که ملاک نیست. مثل زراره شاید فحص می‌کردند.

۱۱

تطبیق: عمل به عام قبل از فحص

فصل [العمل بالعامّ قبل الفحص عن المخصّص]

هل يجوز العمل بالعامّ قبل الفحص عن المخصّص؟ (جواز در اینجا جواز تکلیفی نیست بلکه جواز طریقی است یعنی اگر کسی فحص نکرد و سپس به خطا رفت و فهمید که مخصص داشته است معذور است. یجوز یعنی آیا معذور است اگر به آن تمسک کند یا معذور نیست.)

فيه خلاف (در عمل به عام خلاف است)، وربما نُفي الخلاف عن عدم جوازه (چه بسا نفی شده است خلاف از عدم جواز. یعنی گفته‌اند مسلم است جایز نیست عمل به عام قبل از فحص)، بل ادّعي الإجماع عليه. (بر عدم جواز. نفی خلاف یک پله پایین‌تر از اجماع است. اگر یک عده ساکت هم باشند می‌گویند مخالفی نیست، ولی اجماع یعنی همه سخن گفته‌اند.)

۱۲

تطبیق: تحدید محل بحث

والّذي ينبغي أن يكون محلّ الكلام في المقام (آن چیزی که سزاوار است محل کلام باشد در مقام چیست؟)، أنّه هل يكون أصالة العموم متّبَعةً مطلقاً (این است که آیا اصالة العموم مطلقاً متبع است؟ «مطلقا» یعنی چه قبل از فحص چه بعد از فحص)، أو بعد الفحص عن المخصّص واليأس عن الظفر به (یا بعد از آنکه فحص کنیم از مخصص و یأس از ظفر به مخصص پیدا کنیم، اصالة العموم حجت است؟ محل بحث گم نشود) بعد الفراغ عن اعتبارها بالخصوص في الجملة (بعد از اینکه ثابت کردیم اصالة العموم معتبر است بالخصوص. یعنی نه از باب ظن عام و انسداد، بلکه از باب اینکه دلیل خاص دارد. «في الجملة» یعنی کاری به وجوب فحص نداریم چه قبل از فحص و چه بعد از آن)، من باب الظنّ النوعيّ للمشافه وغيره («للمشافه وغيره» یعنی اگر کسی برای وجوب فحص چنین استدلال کرد:

«عموم حجت است فقط برای مشافه، غیر مشافه اینجا قطعاً باید فحص کند. چون خودش بخواهد به عموم تمسک کند، می‌گویند برای تو که حجت نیست باید فحص کند تا ببیند مشافه از عموم چه فهمیده است که بعد با قاعده اشتراک حکم را برای خودش ثابت کند. مثلاً آیه شریفه «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود» اگر گفتید این آیه مختص مشافهین است، اگر شک کنید که هبه تخصیص خورده است یا خیر و بگویید من به عموم عام تمسک می‌کنم. چنین چیزی امکان ندارد چون عام برای شما حجت نیست. اگر بگویید مشافه از عام عموم فهمیده است و با قاعده اشتراک احکام پس حکم برای من هم هست، گفته می‌شود از کجا فهمیده‌اید که مشافه عموم فهمیده است؟ شاید به او خاصی رسیده بوده است. پس باید فحص کنید تا حکم مشافه را بفهمید بعد از اینکه فهمیدید با قاعده اشتراک حکم خود را به دست آورید.»

اگر کسی اینطور استدلال کند، این استدلال غلط است. چون می‌فرماید «بعد الفراغ». فرض این است که ما ثابت کردیم عموم حجت است چه برای مشافه و چه برای غیر مشافه. پس کسی که این دلیل را بیاورد باید آن را کنار بگذارد. و نکته دوم:) ما لم يعلم بتخصيصه تفصيلاً، ولم يكن من أطراف ما عُلم تخصيصه إجمالاً. (یک بحث دیگر هم ثابت کردیم که اصالة العموم در جایی حجت است که علم تفصیلی یا علم اجمالی به تخصیص در کار نباشد. بعضی‌ها آمده‌اند گفته‌اند باید فحص کرد و اصالة العموم بعد فحص حجت است. چون علم اجمالی داریم به وجود مخصصاتی در شریعت. آخوند می‌فرماید این به درد نمی‌خورد. چون بحث ما این است عامی که قطع به مخصصش نداریم و آن عامی که هم برای مشافه و هم برای غیر مشافه حجت است، برای حجیت چنین عامی باید دلیل بیاوریم و آیا چنین عامی قبل از فحص حجت است یا خیر؟)

۱۳

تطبیق: عدم تمام بودن بعضی از ادله برای وجوب فحص

وعليه (بنابر این که محل نزاع گفتیم چیست) فلا مجال لغير واحدٍ ممّا استدلّ به على عدم جواز العمل به قبل الفحص واليأس. (هیچ مجالی نیست برای غیر واحد از آن چیزهایی که استدلال شده است به آن چیزها بر عدم جواز استدلال به عام قبل از فحص و یأس. یعنی این دو دلیلی که بعضی برای عدم جواز تمسک به عام قبل از فحص ذکر کرده‌اند.

این دو دلیل این بود که:

یک. علم اجمالی به وجود مخصص

دو. حجیت عام مختص مشافهین است. باید بفهمیم مشافه چه می‌فهمیده که برای ما هم حجت باشد.

با تحدید محل نزاع معلوم شده این دو دلیل به درد نمی‌خورد و درست نیست)

۱۴

تطبیق تحقیق: تفصیل در وجوب فحص از مخصص

فالتحقيق: عدم جواز التمسّك به قبل الفحص (جایز نیست عمل به عام قبل از فحص. کجا جایز نیست؟) في ما إذا كان (در جایی که عام) في معرض التخصيص (معرض تخصیص یعنی متکلم عام‌هایش را تخصیص می‌زند)، كما هو الحال في عمومات الكتاب والسنّة (کما اینکه عمومات کتاب و سنت این گونه است که نوعا تخصیص دارد. به چه دلیل؟) وذلك (یعنی عدم جواز تمسک در جایی که در معرض تخصیص است) لأجل أنّه (شأن چنین است) لولا القطع باستقرار سيرة العقلاء (اگر نگوییم قطع داریم به استقرار سیره عقلا) على عدم العمل به (بر عدم عمل به عام) قبله (قبل از فحص. آخوند می‌فرماید سرِّ اینکه این عام حجت نیست چون دلیل حجیت عام سیره عقلاء است و اگر ادعا نکنیم که قطع داریم سیره در این عمومات قبل از فحص حجت نیست)، فلا أقلّ من الشكّ (حداقل این است که شک داریم که سیره هست یا خیر و عقلاء عمل می‌کنند یا خیر. باید دلیل و حجیت باید احراز شود. همین قدر که شک داریم در بنا عقلا بر عمل به این عام قبل از فحص از مخصص برای عدم حجیت کافی است)، كيف؟ (اگر گفته شود که قطع داریم بر استقرار سیره بر عمل. آخوند می‌فرماید اگر این حرف را خواسته باشی بزنی باید خیلی مجنون باشی! چطور می‌توانی بگویی من قطع دارم و شک هم ندارم) وقد ادّعي الإجماع على عدم جوازه (چطور می‌توانی ادعای قطع کنی؟! و حال آنکه اجماع قائم شده است بر عدم جواز) فضلاً عن نفي الخلاف عنه (چه برسد به نفی خلاف)، وهو كافٍ في عدم الجواز، (همین مقدار کافی است. چون این همه علماء اجماع دارند که عمل نمی‌کنند، بعد شما می‌گویید که من قطع دارم که عمل می‌کنند. خلاصه اگر اجماع علماء اگر موجب قطع به عدم عمل نشود، حداقل موجب شک می‌شود) كما لا يخفى.

هذا لو لم نقل بتخصيص عموم دليل اعتبار الرجحان في متعلّق النذر بهذا الدليل، وإلّا أمكن أن يقال بكفاية الرجحان الطارئ عليهما من قِبَل النذر في عباديّتهما، بعد تعلّق النذر بإتيانهما عباديّاً ومتقرّباً بهما منه - تعالى -، فإنّه وإن لم يتمكّن من إتيانهما كذلك قبله، إلّا أنّه يتمكّن منه بعده، ولا يعتبر في صحّة النذر إلّا التمكّن من الوفاء ولو بسببه، فتأمّل جيّداً.

الكلام في التمسّك بأصالة العموم لإحراز عدم فرديّة المشتبه

بقي شيء، وهو: أنّه هل يجوز التمسّك بأصالة عدم التخصيص في إحراز عدم كون ما شُكّ في أنّه من مصاديق العامّ - مع العلم بعدم كونه محكوماً بحكمه - مصداقاً له، مثل ما إذا عُلم أنّ زيداً يحرم إكرامه، وشكّ في أنّه عالم (١)، فيحكم عليه - بأصالة عدم تخصيص « أكرم العلماء » - أنّه ليس بعالم، بحيث يحكم عليه بسائر ما لغير العالم من الأحكام (٢) ؟

فيه إشكال ؛ لاحتمال اختصاص حجّيّتها بما إذا شكّ في كون فرد العامّ (٣) محكوماً بحكمه، كما هو قضيّة عمومه. والمثبِت من الأُصول اللفظيّة وإن كان حجّة، إلّا أنّه لابدّ من الاقتصار على ما يساعد عليه الدليل، ولا دليل هاهنا إلّا السيرة وبناء العقلاء، ولم يعلم استقرار بنائهم على ذلك، فلا تغفل.

__________________

(١) في « ر » زيادة: أو ليس بعالم.

(٢) الذي يظهر من غير واحد من المقامات من طهارة شيخنا الأعظم رحمه‌الله ( انظر كتاب الطهارة للشيخ الأنصاري ١: ٣٤٦ )، وكذا من التقريرات ( مطارح الأنظار ٢: ١٥٠ ) جواز الرجوع إليها، وعليه بنى بعض من تأخّر عنه من المحقّقين. بل قيل ( كما في مطارح الأنظار ٢: ١٥٠ ) إنّه جرى عليه ديدنهم في الاستدلالات الفقهية ( حقائق الأُصول ١: ٥١٤ ).

(٣) في « ر » زيادة: المحقّق فرديّته.

فصل
[ العمل بالعامّ قبل الفحص عن المخصّص ]

هل يجوز العمل بالعامّ قبل الفحص عن المخصّص ؟

فيه خلاف، وربما نُفي الخلاف عن عدم جوازه (١)، بل ادّعي الإجماع عليه (٢).

تحديد محلّ البحث

والّذي ينبغي أن يكون محلّ الكلام في المقام، أنّه هل يكون أصالة العموم متّبَعةً مطلقاً، أو بعد الفحص عن المخصّص واليأس عن الظفر به ؟ بعد الفراغ عن اعتبارها بالخصوص في الجملة، من باب الظنّ النوعيّ للمشافه وغيره ما لم يعلم بتخصيصه تفصيلاً، ولم يكن من أطراف ما عُلم تخصيصه إجمالاً.

وعليه فلا مجال لغير واحدٍ ممّا استدلّ به على عدم جواز العمل به قبل الفحص واليأس (٣).

التحقيق: عدم جواز التمسّك في العمومات المعرّضة للتخصيص

فالتحقيق: عدم جواز التمسّك به قبل الفحص، في ما إذا كان في معرض التخصيص، كما هو الحال في عمومات الكتاب والسنّة ؛ وذلك لأجل أنّه لولا القطع باستقرار سيرة العقلاء على عدم العمل به قبله، فلا أقلّ من الشكّ، كيف ؟ وقد ادّعي الإجماع على عدم جوازه فضلاً عن نفي الخلاف عنه، وهو كافٍ في عدم الجواز، كما لا يخفى.

وأمّا إذا لم يكن العامّ كذلك - كما هو الحال في غالب العمومات الواقعة في

__________________

(١) حكي ذلك في مطارح الأنظار ٢: ١٥٦٧ عن الغزالي والآمدي.

(٢) نقله في القوانين ١: ٢٧٢.

(٣) هذا تعريض بجماعة من القائلين بعدم جواز العمل بالعام قبل الفحص، حيث استدلّوا بوجوه كلّها خارجة عن محلّ الكلام. راجع للتفصيل: مطارح الأنظار ٢: ١٦١ - ١٧٠.

ألسنة أهل المحاورات - فلا شبهة في أنّ السيرة على العمل به بلا فحص عن مخصّص.

الكلام في مقدارالفحص اللازم

وقد ظهر لك بذلك: أنّ مقدار الفحص اللازم، ما به يخرج عن المعرضيّة له. كما أنّ مقداره اللازم منه (١) - بحسب سائر الوجوه الّتي استدلّ بها، من العلم الإجماليّ به (٢)، أو حصولِ الظنّ بما هو التكليف (٣)، أو غيرِ ذلك - رعايتُها، فيختلف مقداره بحسبها، كما لا يخفى.

عدم لزوم الفحص عن المخصّص المتصل

ثمّ إنّ الظاهر: عدم لزوم الفحص عن المخصّص المتّصل، باحتمال أنّه كان ولم يصِل، بل حاله حال احتمال قرينة المجاز، وقد اتّفقت كلمتهم (٤) على عدم الاعتناء به مطلقاً، ولو قبل الفحص عنها، كما لا يخفى (٥).

الفرق في الفحص بين الأُصول اللفظيّة والعمليّة

إيقاظ:

لا يذهب عليك الفرق بين الفحص هاهنا، وبينه في الأُصول العلميّة ؛ حيث إنّه هاهنا عمّا يزاحم الحجة (٦)، بخلافه (٧) هناك، فإنّه بدونه لا حجّة ؛

__________________

(١) كلمة « منه » زائدة ؛ لأنّه بمنزلة أن يقال: مقدار الفحص اللازم من الفحص. ( منتهى الدراية ٣: ٥٧٣ ).

(٢) وهو الذي جعله العمدة في مطارح الأنظار ٢: ١٦٨.

(٣) كما جاء في زبدة الأُصول: ٩٧.

(٤) أثبتناها من الأصل. وفي طبعاته: كلماتهم.

(٥) قال في المعالم: ١٢٠: احتجّ مجوّز التمسّك به ( العام ) قبل البحث، بأنّه لو وجب طلب المخصص في التمسّك بالعام، لوجب طلب المجاز في التمسّك بالحقيقة... لكن اللازم - أعني طلب المجاز - منتفٍ، فإنه ليس بواجب اتفاقاً. انظر أيضاً مطارح الأنظار ٢: ١٧٣.

(٦) في « ن »، « ق » و « ش » وبعض الطبعات الأُخرى: الحجيّة. وفي الأصل وبعض طبعاته مثل ما أثبتناه.

(٧) في الأصل: « بخلاف »، وفي طبعاته مثل ما أدرجناه.