درس کفایه الاصول - جلد اول

جلسه ۹۰: مقدمه واجب ۱۰

 
۱

خطبه

۲

ان قلت و قلت

در اینجا بر مرحوم آخوند اشکال شده که شما می‌گویید وجوبِ صلاة بعد از اذان ظهر می‌آید، امّا این وجوب چه موقع انشاء شده؟ می‌فرماید: در الآن و قبل از اذان، یعنی مثلاً ساعت ۹ صبح مولا وجوبِ بعد از اذان ظهر را انشاء می‌کند، اشکال می‌کنند که در این صورت تفکیک انشاء از مُنشَأ لازم می‌آید و حال آن که وَزانِ انشاء و مُنشأ، وَزان ایجاد و وجود است یعنی همان طوری که عقلاً ایجاد و وجود انفکاکش محال است و باید در یک زمان باشد زیرا تغایر ایجاد و وجود، تغایر اعتباری است یعنی یک شئ است که به لحاظِ فاعل اگر بسنجیم می‌شود ایجاد و به لحاظ خودش اگر نگاه کنیم، می‌شود وجود، پس این شئ اگر هست پس ایجاد شده و اگر نیست پس ایجاد نشده، لذا انفکاک ایجاد و وجود عقلاً محال است، در انشاء و مُنشأ نیز همین طور است، انشاء یعنی ایجاد و مُنشَأ یعنی وجود و چطور ممکن است که ساعتِ ۹ انشاء و ایجاد باشد و ساعتِ ۱ مُنشَأ و وجود باشد؟! این عقلاً محال است.

مرحوم آخوند اصلِ جوابِ این اشکال و این عویصه را در کفایه مفروغٌ عنه می‌گیرد و متعرِّضِ حلّش نمی‌شود و فقط ادّعا می‌کند، جوابِ از این اشکال این است که: وَزان انشاء و مُنشأ از وَزان ایجاد و وجود خارج است، انشاء و مُنشأ، ایجاد اعتباری و وجود اعتباری است ولی آن ایجاد و وجود، ایجاد تکوینی و وجود تکوینی است، در امور تکوینی عقلاً محال است که ایجاد در الآن باشد ولی وجود و موجود در بعد باشد، ولی در امور اعتباری اشکال ندارد، زیرا اعتبار یعنی فرض و از قدیم هم گفته‌اند که فرضِ محال، محال نیست، بنده الآن فرض می‌کنم بارانِ سال دیگر را، حالا این بارانِ مفروض در سال دیگر، الآن بعد از فرضِ من ایجاد می‌شود، پس فرض در الآن است ولی مفروض در سال دیگر است، در ما نحن فیه نیز اشکال ندارد، یعنی انشاء در الآن است ولی مُنشأ در بعد است و امر اعتباری است، مرحوم آخوند می‌فرماید: بلکه اگر قرار باشد که وجوبِ ساعتِ ۱ در ساعت ۹ صبح انشاء شود، یعنی بنده که وجوبِ ساعتِ ۱ را انشاء می‌کنم، اگر قرار باشد که این وجود در الآن موجود شود، این تفکیک انشاء از مُنشأ است و این تخلُّفِ انشاء از مُنشأ است، زیرا من الآن وجوب برای ۴ ساعتِ دیگر را انشاء کرده ام و اگر قرار باشد که این وجود در الآن موجود شود، این تخلُّفِ انشاء از مُنشأ خواهد بود.

پس تفکیک و تخلُّفِ انشاء از مُنشأ در صورتی است که وجوب، قبل از تحقُّقِ شرط محقَّق شود، کما این که الآن شما خبر می‌دهی و می‌فرمایی که من سال دیگر انشاء الله معمّم می‌شود، در اینجا شما امروز إخبار می‌دهی ولی مخبرٌ به در سال آینده است، پس همان طوری که تفکیک إخبار و مخبرٌ به عقلاً ممکن است، در انشاء و مُنشأ نیز همین طور است، پس مرحوم آخوند، آن برهانِ عقلی مرحوم شیخ را ردّ نمود

۳

اشکال بر لزوم رجوع شرط به ماده لبا

امّا برهانِ لُبّی:

مرحوم شیخ فرمود: انسان وقتی شیئی را لحاظ می‌کند، تارةً می‌بیند که در آن شئ مصلحت نیست و متعلِّقِ غرضش نمی‌باشد، و تارةً می‌بیند که مصلحت دارد، حالا که مصلحت دارد، یا بر جمیعِ تقادیر مصلحت دارد و یا بر یک تقدیرِ خاصّی مصلحت دارد، اگر بر یک تقدیرِ خاصّ مصلحت دارد، مثلاً می‌بیند که سفر کاشان مصلحت دارد منتهیٰ سفرِ کاشان در روز جمعه نه در ایام درسی، پس قید را در مادّه أخذ می‌کند، حالا وقتی که قید را در مادّه أخذ کرد اگر بخواهد دوباره آن را در وجوب أخذ کند، این لغو است؛ مرحوم آخوند می‌فرماید: الآن جنابعالی که پول نداری، آیا خانه برای شما مصلحت دارد یا ندارد؟ می‌گویی مصلحت دارد، می‌فرماید اگر مصلحت دارد پس آن را بخر، می‌گویی که پول نیست و مانع وجود دارد؛ در طلب هم این گونه است، مثلاً آقای زید نزد مولا می‌آید و می‌گوید که وضعم خراب شده و من حاضرم برای شما کار کنم و اُجرت بگیرم، فردا صبح عدّه‌ای از شاگردانِ زید نزد برای صرف صبحانه نزد مولا می‌آیند و الآن برای مولا مصلحت دارد که به زید بگوید که برای او نان بخرد ولی می‌بیند اگر به او بگوید نان بخر، آبروی او در نزد شاگردانش از بین می‌رود، حالا آقای شیخ انصاری! آیا مصلحت در نان خریدن وجود دارد یا ندارد؟ می‌فرماید دارد، حالا آیا می‌تواند نان خریدن را طلب کند؟ نه، چرا؟ زیرا مانع وجود دارد، پس چه بسا ممکن است که یک قیدی در مصلحت دخیل نباشد ولی مانع از این وجوب و طلب وجود داشته باشد، خوب در اینجا مجبوریم که وجوب را به نحو مشروط جَعل کنیم.

ممکن است شما بگویید یک اختلافی هست که آیا احکام، تابعِ مصالح و مفاسد در متعلَّق است یا تابعِ مصالح و مفاسد در احکام است؟ مثلاً الآن مولا می‌فرماید که نماز جمعه واجب است یا می‌فرماید نمازِ ظهر واجب است، در اینجا آیا نمازِ ظهر است که مصلحت دارد که آن را واجب می‌کند یا خودِ وجوب است که مصلحت دارد، قاطبهٔ علمای شیعه می‌فرمایند که احکام تابعِ مصالح و مفاسد در متعلَّق است امّا عدّهٔ قلیلی هم می‌فرمایند که تابعِ مصالح و مفاسد در احکام است، این جوابِ مرحوم آخوند، بنا بر آن مسلک عدهٔ قلیل درست می‌شود، زیرا ایشان می‌فرماید که چه بسا مصلحت در متعلَّق هست ولی مانع از حکم وجود دارد، حالا اگر کسی بگوید که احکام تابعِ مصالح در احکام است، پس الآن این حکم مانع دارد و نمی‌شود، امّا اگر کسی قولِ اکثر را بگوید که احکام تابعِ مصالح و مفاسد در متعلَّق است، آن وقت جوابِ مرحوم آخوند درست نمی‌شود.

مرحوم آخوند می‌فرماید: حکم، یک مرحلهٔ إنشاء دارد و یک مرحلهٔ فعلیت دارد، مرحلهٔ إنشاء، تابعِ مصالح و مفاسد است، یعنی الآن مصلحت دارد و لذا جَعل می‌کند، امّا این حکمی که مصلحت دارد و انشاء شده، مانع از فعلیتش وجود دارد؛ مثلاً شما الآن می‌بینی که نان می‌خواهی، در اینجا نان خریدن مصلحت دارد و لذا وجوبِ نان خریدن را انشاء می‌کنی، حالا می‌خواهد فعلی شود یعنی مکلَّف می‌خواهد این را امتثال کند، (مانند این که بگویند مجلس سهمیه بندی بنزین را تصویب کرد امّا از ۱۵ فروردین به اجراء گذاشته می‌شود یعنی فعلی می‌شود)، مرحوم آخوند می‌فرماید که حکم در الآن انشاء شده ولی ممکن است که الآن مانع از فعلیتش وجود داشته باشد و چون مانع از فعلیتش وجود دارد لذا الآن إراده نمی‌کند، پس آقای شیخ! شما می‌گویید که قید به مادّه بر می‌گردد امّا این طور نیست زیرا مادّه مصلحت دارد ولی مانع از فعلیت وجود دارد.

مرحوم شیخ می‌فرماید، آقای آخوند! یعنی ما احکامی داریم که الآن انشاء شده ولی فعلی نیستند؟! مرحوم آخوند می‌فرماید بله تا دلت بخواهد، این که امام زمان عجّ الله تعالیٰ فرجه الشریف وقتی تشریف بیاورند « جاء بأمرٍ جدید »[۱]، به این معنا نیست که تا حالا هرچه که بوده اشتباه بوده، بلکه یعنی یک احکامی هست که خداوند سبحان جَعل کرده منتهیٰ الآن مانع از فعلیتشان وجود دارد به خاطر این که وقتی حضرت تشریف بیاورند، عقولِ مردم کامل می‌شود، لذا خیلی از احکام را مردم ظرفیتش را دارا می‌شوند ولی الآن ظرفیتش را ندارند، پس الآن حکم هست ولی فعلی نیست؛ پس اشکال ندارد با این که احکام تابعِ مصالح و مفاسد است، حکمِ انشائی جَعل شده ولی به خاطِرِ مانعی آن حکم فعلی نشود.


عَنْ أَبِى عَبْدِ الله علیه السلام قَالَ: إِذا قَامَ الْقَائِقمُ علیه السلام جَاءَ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ کمَا دَعَا رَسُولُ اللهِ فِی بَدْوِ الْإسْلَامِ إِلَی أَمْرٍ جَدِید.

بحار / ۵۲ / ۳۳۸

۴

تطبیق ان قلت و قلت

(فإن قلت: علیٰ ذلک)، پس اگر بگویی: بنا بر مسلکِ شما که وجوب بعد از شرط بیاید، (یلزمُ تفکیکُ الإنشاء مِن المُنشَأ، حیث لا طلبَ قبل حصول الشرط)، بنا بر این مسلک، تفکیک انشاء از مُنشَأ لازم می‌آید زیرا قبل از حصولِ شرط، هیچ طلبی وجود ندارد ولی إنشاء هست؛ پس إنشاء قبل از حصول شرط شده ولی مُنشَأ بعد از حصولِ شرط است و این سبب تفکیک إنشاء از مُنشَأ می‌شود که وَزانش وَزان ایجاد و وجود است که عقلاً محال است از هم جدا شوند.

(قلتُ: المُنشَأ إذا کان هو الطلب علیٰ تقدیرِ حصولِه، فلابدّ أن لا یکون قبل حصوله طلبٌ وبعث وإلّا لَتَخلَّفَ عن إنشائه)، قبل از ترجمهٔ متن، نکته‌ای را باید توضیح داد:

تفکیک إنشاء از مُنشَأ به دو معناست: یک تفکیک به معنای تخلُّفِ انشاء از مُنشأ است مثلاً بگوید که مرغ تخم کرد و شتر در آمد، این را می‌گویند که انفکاک شده یعنی تخلُّف شده، امّا یک تفکیک انشاء از مُنشأ هست که از زمان حاصل می‌شود، مرحوم آخوند هر دو را در این ‹قلتُ› جواب می‌دهد، منتهیٰ اول تفکیک به معنای تخلُّف را جواب می‌دهد، در ما نحن فیه مرحوم آخوند تفکیک را به معنای تخلُّف گرفته و می‌فرماید که هیچ تخلُّفی نیست بلکه اگر بر عکس شود، آن وقت تخلُّف می‌شود یعنی اگر بنده الآن بخواهم وجوبِ ۴ ساعتِ دیگر را إنشاء کنم، وقتی وجوب الآن موجود شود، آن وقت تخلُّف می‌شود ولی اگر ۴ ساعتِ دیگر محقَّق شود که تخلُّفی نیست، مثل این می‌ماند که بگوییم چرا شعله را کم کردی؟ می‌گوید به خاطر این که یک ساعتِ دیگر جوش بیاید، در اینجا اگر یک ساعتِ دیگر جوش بیاید که علیٰ القاعده است ولی اگر الآن جوش بیاید، آن وقت تخلُّف می‌شود، لذا مرحوم آخوند در قلتُ می‌فرماید:

مُنشأ اگر وجوبِ بر تقدیرِ حصولِ شرط باشد، (یعنی وجوبِ هنگام ظهر) پس باید قبل از حصولِ شرط (یعنی قبل از ظهر) طلب و بعثی نباشد و إلّا اگر قرار باشد که قبل از ظهر این وجوب باشد، پس تخلُّفِ مُنشأ از انشاء لازم می‌آید (امّا این تخلُّف بنا بر مسلک مرحوم شیخ انصاری می‌باشد ولی بنا بر مسلکِ مرحوم آخوند، علیٰ القاعده می‌باشد زیرا می‌گوییم که وجوب در ۴ ساعتِ دیگر محقَّق می‌شود).

امّا اگر بگوییم که تفکیک به معنای تخلُّف نیست بلکه به معنای فاصلهٔ زمانی است، در این صورت مرحوم آخوند می‌فرماید: (وإنشاءُ أمرٍ علیٰ تقدیرٍ کالإخبار به بمکانٍ مِن الإمکان، کما یشهد به الوجدان)، این که بخواهد امری را انشاء بکند بر یک تقدیری یعنی یک زمانی فاصله شود، همانند این که بر یک تقدیری إخبار بکند (مثلاً بگوید که من به شما خبر می‌دهم که اگر فردا برف آمد، مدرسه تعطیل است، در اینجا إخبار در الآن است ولی مخبرٌ به در بعد می‌باشد) پس چنین انشائی همانند چنین إخباری ممکن است، کما این که وِجدان انسان به چنین مطلبی شهادت می‌دهد؛ ایشان دیگر واردِ حلِّ اشکال نمی‌شود که آنچه که محال است، ایجاد و وجودِ تکوینی است ولی اینجا ایجاد و وجودِ اعتباری است و اعتبار هم یک امر قلیل المؤونه است و هر گونه که خواستی می‌توانی اعتبار کنی، (فتأمَّل جیداً).

۵

تطبیق اشکال بر لزوم رجوع شرط به ماده لبا

(وأمّا حدیثُ لزوم رجوع الشرط إلیٰ المادّةِ لُبّاً، ففیه:) امّا اشکالِ رجوعِ شرط به مادّه به مقتضای مقدّمات حکمت این است که: (أنّ الشىء إذا تُوُجِّهَ إلیه وکان موافقاً للغرض بحسب ما فیه مِن المصلحة أو غیرها)، همانا یک شیئی زمانی که شخصِ عاقل به آن توجّه کند و به حسب مصلحتی که در آن هست (بنا بر نظر شیعه) یا به حسب نکتهٔ دیگری غیر از مصلحت که در آن هست (بنا بر نظر اشعری)، آن شئ موافق با غرضِ او باشد، پس (کما یمکن أن یبعَثَ فعلاً إلیه ویطلُبَه حالاً ـ لعدمِ مانعٍ عن طلبه ـ کذلک یمکن أن یبعث إلیه معلَّقاً ویطلُبهُ استقبالاً علیٰ تقدیرِ شرطٍ متوقَّعِ الحصول)، پس همان طوری که ممکن است الآن آن شئ را واجب کند و الآن آن را طلب کند ـ چون الآن مانعی از طلبش نیست ـ همین طور ممکن است که به طور معلَّق به آن شئ امر کند و آن شئ را در آینده طلب کند به شرطِ امری که متوقّعُ الحصول باشد (یعنی شرطِ مُحال نباشد)؛ امّا چرا به نحو معلَّق امر می‌کند؟ (لأجلِ مانعٍ عن الطلب والبعث فعلاً قبلَ حصوله)، زیرا الآن مانعی از طلب وجود دارد و قبل از حصولِ آن شرط، الآن مانعی از امر کردن به آن شئ وجود دارد؛ بنا بر این (فلا یصحُّ منه) أى مِن المولیٰ (إلّا الطلب والبعث مُعلَّقاً بحصوله، لا مطلقاً ولو) کان الوجوب (متعلّقاً بذاک علیٰ التقدیر)، بنا بر این از چنین مولایی صحیح نیست مگر این که طلب و امرش به آن شئ، معلَّق به حصولِ آن شرط باشد، نه به نحو مطلق و لو این که آن شرط حاصل نشود؛ یعنی نمی‌تواند واجب بکند حتّیٰ مثلِ مرحوم شیخ که بگوید الآن واجب است نان بخری منتهیٰ نان خریدنِ بعد از رفتنِ این‌ها، زیرا مانع از جَعْلِ وجوب وجود دارد نه مانع از واجب، پس مطلقاً نمی‌تواند واجب بکند ولو این که وجوبش متعلِّق به آن شئ باشد بنا بر شرطی، یعنی نمی‌تواند بگوید که نان خریدنِ بعد از رفتنِ این آقایان را الآن واجب کردم زیرا اگر این حرف را بزند، آبروی زید می‌رود، پس مانع از طلب وجوب دارد ولو آن طلبی که مثلِ قولِ شیخ انصاری باشد، بنا بر این (فیصحُّ منه طلبُ الإکرام بعدَ مجىء زید)، پس می‌تواند بعد از آمدنِ زید، آن وقت طلبِ إکرام کند که می‌گوید ‹إن جاءکَ زیدٌ فأکرِمْهُ›، (ولا یصحُّ منه الطلبُ المطلقُ الحالى للإکرام المقید بالمجىء)، و صحیح نیست که الآن طلب بکند منتهی طلبی که برای إکرامِ مقید به مجىء باشد یعنی نمی‌تواند بگوید که الآن إکرامِ زیدِ جائى واجب است، زیرا الآن از چنین وجوبی مانع وجود دارد.

(هذا بناءً علیٰ تبعیةِ الأحکام لمصالحٍ فیها، فى غایةِ الوضوح)، این حرفِ ما در صورتی درست است که احکام تابعِ مصالحِ در خودِ أحکام باشد، (وأمّا بناءً علیٰ تبعیتها للمصالح والمفاسد فى المأمور به والمنهىّ عنه فکذلک)، امّا بنا بر این که احکام تابع مصالح و مفاسد در متعلَّق یعنی در مأمورٌ به و منهی عنه باشند، باز هم همین طور است یعنی ممکن است که مانعی وجود داشته باشد و وجوب، مشروط شود، (ضرورةَ أنّ التبعیة کذلک إنّما تکون فى الأحکام الواقعیة بما هى واقعیة، لا بما هى فعلیة)، زیرا تبعیت نمودنِ احکام از مصالح و مفاسدِ موجود در متعلَّقِ حکم، این در احکامِ واقعی یعنی إنشائی می‌باشد نه در احکام فعلی، پس احکام انشائی تابعِ مصالح و مفاسد در متعلَّقِ حکم می‌باشند، نه احکام فعلیه؛ چرا؟ (فإنّ المنع عن فعلیةِ تلک الأحکام، غیرُ عزیزٍ)، زیرا این که مانع از فعلیتِ احکام انشائی وجود داشته باشد، این کم نیست، (کما فى موارد الاُصول والأمارات علیٰ خلافها)، مانند آنچه که در موارد اصول و امارات وجود دارد؛ مثلاً این مایع قبلاً سرکه بوده و نمی‌دانیم که خمر شده یا نشده و استصحاب می‌کنیم و می‌گوییم که سرکه است و در غذا می‌ریزیم ولی در نزد خدا معلوم است که خمر است، حالا که الآن خمر است پس حرمت واقعی دارد امّا حرمتِ واقعی اش فعلی نیست، این بنا بر اصول بود، امّا بنا بر امارات مانند این که بینه‌ای بیاید یا خبر ثقه بیاید که نماز جمعه واجب است و مردم نماز جمعه بخوانند ولی ملائکه در بالا به آن‌ها بخندند و بگویند که نماز ظهر واجب است، در اینجا وجوب نماز ظهر در الآن قطعاً فعلی نیست، این در موارد اصول و امارات بود که بر خلاف احکام واقعیه باشند، (وفى بعضِ الأحکام فى أوّل البعثة، بل إلیٰ یوم قیام القائم ـ عجّل الله فرجه ـ)، و در بعضی از احکامِ موجود در اوائلِ بعثت نیز این گونه است، یعنی آن روزِ اوّلی که پیامبر تشریف آوردند و فرمودند ‹قولوا لا إله إلّا الله تفلحوا› در آن روز قطعاً وجوبِ صلاة و وجوب صوم و سایر واجبات هم بوده منتهیٰ مانعی از بیان این احکام بوده پس این احکام بوده‌اند ولی فعلی نبوده‌اند، بلکه اصلاً ممکن است احکامی تا زمان ظهورِ امام زمان فعلی نشوند و حال آن که (مع أنّ « حلالُ محمّدٍ ـ صلّی الله علیه وآله ـ حلالٌ إلیٰ یوم القیامة وحرامُهُ حرامٌ إلیٰ یوم القیامة »([۱])، ومع ذلک ربما یکون المانع عن فعلیة بعض الأحکام باقیاً مرّ اللیالى والأیام إلیٰ أن تطلع الشمس الهدایة ویرتفع الظلام، کما یظهر مِن الأخبار المرویة ([۲]) عن الأئمّة علیهم السلام)، وحال آن که بنا بر روایتِ مذکور، حلال و حرامِ حضرتِ رسول تا روز قیامت حلال و حرام خواهد بود ولی با این حال چه بسا ممکن است که مانعی از فعلیتِ بعضی از احکام وجود داشته باشد تا زمان ظهور امام زمان؛ پس این گونه نیست که یک فعلی در این زمان حلال باشد ولی بعداً حرام شود و انسان را عِقاب کنند بلکه آن حرمت در این زمان بوده ولی فعلی نبوده، پس منافات ندارد که حکمی انشائی باشد ولی فعلیتش معلَّق بر یک شرطی باشد که الآن مانع از فعلیتِ آن حکم وجود داشته باشد، بنا بر این اختصاص داشتنِ احکامی به زمان ظهور امام زمان به این معناست که آن احکام الآن در این زمان نیز وجود دارند و انشائی محض هستند ولی الآن فعلی نیستند و به این معنا نیست که احکام در آن زمان عوض شوند زیرا در این صورت با روایتِ ‹حلال محمدٍ.... › منافات خواهد داشت.


کافی / ۱ / ۵۸، کافی / ۲ / ۱۷ _ ۱۸

عَنِ ابْنِ تَغْلِبَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِالله علیه السلام: دَمَانِ فى الْإسْلَامِ حَلَالٌ مِنَ الله عَزَّ وجَلَّ لَا یقْضِی فِیهِمَا أَحَدٌ بِحُکمِ الله عَزَّ وجَلَّ حَتَّی یبْعَثَ الله الْقَائِمَ مِنْ أَهْلِ الْبَیتِ فَیحْکمُ فِیهِمَا بِحُکمِ الله عَزَّ وجَلَّ لَا یرِیدُ فِیهِ بَینَةً، الزَّانِى الْمُحْصَنُ یرْجُمُهُ وَ مانِعُ الزَّکاةِ یضْرِبُ رَقَبَتَهُ.

بحار / ۵۲ / ۳۲۵ / ح ۳۹

۶

ان قلت

إن قلت: آقای آخوند! این مولایی که می‌خواهد بفرماید که نماز در چهار ساعتِ دیگر واجب است، پس برای چه الآن می‌گوید و چرا در همان چهار ساعتِ دیگر نمی‌فرماید؟ (فإن قلت: فما فائدةُ الإنشاء إذا لم یکن المُنشَأ به طلباً فعلیاً وبعثاً حالیاً؟)، اگر گفته شود: پس فایدهٔ انشاء چیست زمانی که مُنشأ، طلبِ فعلی و بعثِ حالی نباشد؟؛ پس خدایا این احکامی که تو جعل کردی و تا زمان ظهور امام زمان هم فعلی نمی‌شوند، فایدهٔ جعلشان در این زمان چیست؟

۷

قلت

قلتُ: مرحوم آخوند از این اشکال دو جواب می‌دهد: جواب اوّل این است که، آن جاهایی که در طبیعی شئ مصلحت وجود دارد و افراد با یکدیگر فرقی نمی‌کنند مانند این که الآن من مهمانی دارم و باید نان بخرم، در اینجا اصلِ نان خریدن، مصلحت دارد، حالا اگر من بخواهم این نان را بخرم باید یکی از چهار نانوایی محلّه این نان را بخرم، و این نانوایی‌ها نیز با هم فرقی نمی‌کنند، پس در جاهایی که اصل فعل، مصلحت دارد و مواردش هم یکسان است، در اینجا لازم نیست اگر من مثلاً نانوایی فلان کوچه را انتخاب کردم، این نانوایی مصلحت داشته باشد، بلکه اگر این نانوایی هم مصلحت نداشته باشد، همین که اصلِ نان خریدن مصلحت دارد، همین کفایت می‌کند، می‌گوید که اگر من از این فلان کوچه نخرم پس باید از نانوایی کوچهٔ یگر بخرم و فرقی نمی‌کند، پس از این جهت که این‌ها با هم فرقی ندارند، این که می‌گویند ترجیحِ بلا مرجّح عقلاً قبیح است، مقصود در این موارد نیست، بلکه مقصود در آن جاهایی است که اصلِ فعل، مصلحت نداشته باشد و آن اطراف هم یکسان نباشند.

۸

تطبیق قلت

دهد (قلتُ: کفیٰ فائدةً له) أى للإنشاء (أنّه) أى أنّ الإنشاء (یصیرُ بعثاً فعلیاً بعد حصول الشرط، بلا حاجةٍ إلیٰ خطابٍ آخر، بحیث لولاه) أى لولا هذا الخطاب، (لما کان ـ فعلاً ـ متمکناً مِن الخطاب)، می‌فرماید: همین مقدار فائده برای إنشاء در الآن کفایت می‌کند که بعد از حصول شرط، آن حکم بدون نیاز به خطابی دیگر، فعلی می‌شود، به گونه‌ای که اگر الآن این خطاب نباشد، در آن زمان ـ که حکم می‌خواهد فعلی شود ـ متمکن از این خطاب نمی‌شود (مانند این که الآن برای دوم فروردین بخشنامه می‌کنند به خاطر این که در آن زمان ادارات تعطیل است و نمی‌توان چنین بخشنامه‌ای ترتیب داد).

والأمرِ به، من غير فرق في ذلك بين القول بتبعيّة الأحكام للمصالح والمفاسد، والقول بعدم التبعيّة، كما لا يخفى.

هذا موافق لما أفاده بعض الأفاضل المقرِّر لبحثه بأدنى تفاوت (١).

الإشكال في ما أفاده الشيخ من عدم الإطلاق في مفاد الهيئة

ولا يخفى ما فيه:

أمّا حديث عدم الإطلاق في مفاد الهيئة: فقد حقّقناه سابقاً (٢): أنّ كلّ واحد من الموضوع له والمستعمل فيه في الحروف يكون عامّاً كوضعها، وإنّما الخصوصيّة من قِبَلِ الاستعمال كالأسماء، وإنّما الفرق بينهما أنّها وضعت لتستعمل وقُصد (٣) بها المعنى بما هو هو، والحروف وُضعت لتستعمل وقصد بها معانيها بما هي آلة وحالة لمعاني المتعلّقات.

فلحاظ الآليّة - كلحاظ الاستقلاليّة - ليس من طوارئ المعنى، بل من مشخِّصات الاستعمال - كما لا يخفى على اولي الدراية والنُهى -، فالطلب (٤) المفاد من الهيئة المستعملة فيه مطلقٌ قابلٌ لأنّ يقيّد.

مع أنّه لو سلّم أنّه فردٌ، فإنّما يمنع عن التقييد لو أُنشئ أوّلاً غيرَ مقيّد، لا ما إذا انشئ من الأوّل مقيّداً، غاية الأمر قد دلّ عليه بدالّين، وهو غير إنشائه أوّلاً ثمّ تقييده ثانياً، فافهم.

فإن قلت: على ذلك يلزم تفكيك الإنشاء عن (٥) المُنشأ ؛ حيث لا طلبَ قبل حصول الشرط.

__________________

(١) مطارح الأنظار ١: ٢٦٧.

(٢) في الأمر الثاني من الامور المذكورة في المقدّمة.

(٣) في « ش » ومنتهى الدراية هنا وفي المورد الذي يليه: وتقصد.

(٤) في « ن »، « ش » وحقائق الأُصول: والطلب.

(٥) أثبتنا ما أُدرج في الأصل، « ر »، حقائق الأُصول ومنتهى الدراية، وفي غيرها: من المنشأ.

قلت: المُنشأ إذا كان هو الطلب على تقدير حصوله، فلابدّ أن لا يكون قَبْلَ حصوله طلبٌ وبعثٌ، وإلّا لتخلّف عن إنشائه، وإنشاءُ أمرٍ على تقديرٍ - كالإخبار به - بمكانٍ من الإمكان، كما يشهد به الوجدان، فتأمّل جيّداً.

الإشكال في ما أفاده الشيخ من لزوم رجوع الشرط إلى المادّة

وأمّا حديث لزوم رجوع الشرط إلى المادّة لُبّاً ففيه: أنّ الشيء إذا تُوُجِّه إليه، وكان موافقاً للغرض بحسب ما فيه من المصلحة أو غيرها، كما (١) يمكن أن يبعث فعلاً إليه ويطلبه حالاً ؛ لعدم مانع عن طلبه، كذلك يمكن أن يبعث إليه معلّقاً، ويطلبه استقبالاً، على تقدير شرطٍ متوقَّعِ الحصول، لأجل مانع عن الطلب والبعث فعلاً قبل حصوله، فلا يصحّ منه إلّا الطلبُ والبعث معلّقاً بحصوله، لا مطلقاً ولو متعلّقاً بذاك (٢) على التقدير، فيصحّ منه طلب الإكرام بعد مجيء زيد، ولا يصحّ منه الطلب المطلق الحالي للإكرام المقيّد بالمجيء.

هذا بناءً على تبعيّة الأحكام لمصالح فيها في غاية الوضوح.

وأمّا بناءً على تبعيّتها للمصالح والمفاسد في المأمور به والمنهيّ عنه (٣) فكذلك ؛ ضرورةَ أنّ التبعيّة كذلك إنّما تكون في الأحكام الواقعيّة بما هي واقعيّة، لا بما هي فعليّة، فإنّ المنع عن فعليّة تلك الأحكام غير عزيز، كما في موارد الأُصول والأمارات على خلافها، وفي بعض الأحكام في أوّل البعثة، بل إلى يوم قيام القائم - عجّل الله فرجه -، مع أنّ حلال محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله حلالٌ إلى

__________________

(١) الصواب أن يقال: « فكما » بالفاء ؛ لأنّه جواب الشرط، وهو قوله: « إذا توجّه »، فإنّه من موارد لزوم اقتران جواب الشرط بالفاء. ( منتهى الدراية ٢: ١٦٩ ).

(٢) في « ر »: ولو معلّقاً بذلك. انظر لتوضيح الفرق بين العبارتين شرح كفاية الأُصول للشيخ عبد الحسين الرشتي ١: ١٣٥.

(٣) أدرجنا ما أثبته في منتهى الدراية نقلاً عن بعض النسخ، وفي غيره: المأمور بها والمنهي عنها.

يوم القيامة، وحرامه حرامٌ إلى يوم القيامة (١). ومع ذلك ربما يكون المانع عن فعليّة بعض الأحكام باقياً مرّ الليالي والأيّام، إلى أن تطلع شمس الهداية ويرتفع الظلام، كما يظهر من الأخبار المرويّة عن الأئمّة عليهم‌السلام (٢).

فائدة إنشاء الوجوب المشروط

فإن قلت: فما فائدة الإنشاء إذا لم يكن المُنشأ به طلباً فعليّاً وبعثاً حاليّاً ؟

قلت: كفى فائدةً له أنّه يصير بعثاً فعليّاً بعد حصول الشرط، بلا حاجةٍ إلى خطابٍ آخر، بحيث لولاه لما كان فعلاً متمكّناً من الخطاب، هذا.

مع شمول الخطاب كذلك للإيجاب فعلاً بالنسبة إلى الواجد للشرط، فيكون بعثاً فعليّاً بالإضافة إليه، وتقديريّاً بالنسبة إلى الفاقد له، فافهم وتأمّل جيّداً.

دخول المقدّمات الوجوديّة في النزاع

ثمّ الظاهر دخول المقدّمات الوجوديّة للواجب المشروط في محلّ النزاع أيضاً، فلا وجه لتخصيصه بمقدّمات الواجب المطلق، غاية الأمر تكون في الإطلاق والاشتراط تابعةً لذي المقدّمة، كأصل الوجوب، بناءً على وجوبها من باب الملازمة.

خروج مقدّمات الوجوب عن النزاع

وأمّا الشرط المعلّق عليه الإيجاب في ظاهر الخطاب، فخروجه ممّا لا شبهة فيه ولا ارتياب:

أمّا على ما هو ظاهر المشهور والمنصور (٣)، فلكونه (٤) مقدّمة وجوبيّة.

وأمّا على المختار لشيخنا العلّامة - أعلى الله مقامه - فلأنّه وإن كان من المقدّمات الوجوديّة للواجب، إلّا أنّه أُخذ على نحوٍ لا يكاد يترشّح عليه

__________________

(١) راجع الكافي ١: ٥٨.

(٢) راجع بحار الأنوار ٥٢: ٣٢٥.

(٣) في « ق » و « ش »: المشهور المنصور.

(٤) أثبتناها من « ق »، « ش »، حقائق الأُصول ومنتهى الدراية. وفي الأصل، « ن » و « ر »: لكونه.