درس فرائد الاصول - تعادل و تراجیح

جلسه ۴۳: تعارض الدلیلین ۴۳

 
۱

خطبه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی أشرف الانبیاء و المرسلین سیدنا و نبینا محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الان إلی قیام یوم الدین.

۲

انقلاب نسبت در فرع «عاریه» و نظر مصنف

توضیح فرع عاریه (خلاصه مطلب جلسه سابق)

در باب عاریه عامی داریم دائر بر این است که مستعیر ضامن نیست، در مقابل این عام دو مخصص داریم، یک مخصص می‌گوید عاریه درهم و دینار ضمان دارد، مخصص دیگر می‌گوید عاریه مطلق ذهب و فضه ضمان دارد، یک عام که دو مخصص دارد.

از مباحث گذشته متوجه شدیم اگر این عام جداگانه بود و این دو خاص هر کدام جداگانه بودند، به عقید شیخ انصاری هر دو را مخصص عام قرار می‌دادیم و می‌گفتیم عاریه ضمانت ندارد مگر درهم و دینار، مگر طلا و نقره، هیچ اشکالی ندارد، چون به عقیده شیخ انصاری این مسائل مطرح نیست که ببینیم کدام خاص أخص از دیگری است، أخص الخاصین، أعم الخاصّین در نظر شیخ مطرح نیست، چنانچه لبی بودن و لفظی بودن هم مطرح نبود، وقتی شما یک عامی را دیدید که در مقابل چند خاص دارد، همه خاص‌ها را یکایک مخصص این عام قرار می‌دهید.

لکن این دو خاصی که در اینجا وجود دارد یکی متصل است و یکی منفصل است، بحث در اینجاست. درهم و دینار به صورت متصل استثناء شده است اما ذهب و فضه به صورت منفصل استثناء شده است، درهم و دینار به این صورت است که لاضمان فی العاریة إلا الدهم و الدینار، اما دیگری منفصل است مثلا فی عاریة الذهب و الفضة ضمان، در این صورت شیخ انصاری این عقیده را ندارد که هر دو مخصص را بر این عام وارد کنید به سادگی، چنین عقیده‌ای ندارد، بلکه در اینجا عقیده شیخ بر این است وقتی أحد مخصص به عام متصل شد این عام ظهور در مابقی دارد، وقتی ظهور در مابقی دارد شما این ظهور را باید با خاص دیگر بسنجید، مثلا لاضمان فی العاریة إلا الدرهم و الدینار، یعنی در عاریه غیر درهم و دینار ضمانت نیست، آنطرف هم می‌گوید فی عاریة الذهب و الفضة ضمان، عام من وجه هستند، طلا و نقره‌ای که به عنوان زیورآلات درست شده‌اند نه به عنوان درهم و دینار، این ماده اجتماع است که با یکدیگر تعارض می‌کنند، لا ضمان فی العاریة می‌گوید عاریه آن ضمانت ندارد، فی عاریة الذهب و الفضة می‌گوید ضمانت دارد.

نظر شیخ انصاری در فرع «عاریه»

وقتی به نسبت عامین من وجه تعارض کردند چون یکی متصل است، چه باید کرد؟

می‌فرماید در اینجا می‌توانیم از مرجح دلالی استفاده کنیم، مثلا دلالت لاضمان فی العاریة به طریق عموم است، نکره در سیاق نفی مثل لارجل فی الدار مفید عموم است، اما دلالت دیگری به صورت اطلاق است، فی عاریة الذهب و الفضة ضمان، این به عموم است و آن به اطلاق است، یا بر فرض هر دو به طریق عموم باشند، دلالت این صیغه قوی‌تر از دلالت مفرد معرفت باللام است، چون معلوم نیست مفرد معرف باللام به اطلاق دلالت دارد یا به عموم، بر فرض بر عموم دلالت کند قوه آن نمی‌رسد به نکره در سیاق نفی، لاضمان فی العاریة، فلذا ناچاریم أظهر را أخذ کنیم و ظاهر را تأویل کنیم، یعنی لاضمان فی العاریة را أخذ کنیم، عاریه ضمانت ندارد و این را مخصص فی عاریة الذهب و الفضة قرار می‌دهیم که ذهب و فضه منحصر در ذهب و فضه مسکوکین می‌شود، این که گفته است فی عاریة الذهب و الفضة ضمان أی فی عاریة الذهب و الفضة المسکوکین ضمان، عام قید زد بر مطلق، مثل أکرم العلماء، لاتکرم الشاعر، گفتیم این أکرم العلماء قید می‌زند به لاتکرم الشاعر، یعنی لاتکرم الشاعر الغیر العالم، یک قید غیر العالم می‌آید، عام مقدم بر این یکی می‌شود.

اگر چنانچه رجحان دلالی را قبول نکردید و گفتید هر دو عام است، یعنی لاضمان فی العاریة عام است، فی عاریة الذهب و الفضة هم عام است، هیچکدام هم ترجیح دلالی بر دیگری ندارند، اگر ترجیح دلالی را قبول نکردید، سراغ مرجح دیگر می‌رویم یا سراغ مرجع دیگر می‌رویم، مرجح را وقتی در نظر می‌گیریم می‌بینیم ما روایات دیگری داریم که هیچ ذهب و فضه و درهم و دینار در آنها مطرح نیست، لیس علی المستعیر ضمان، مستعیر ضامن نیست، اصلا استثناء هم ندارد، ما شک می‌کنیم این عام تخصیص خورده است یا نه، اصالة العموم جاری می‌کنیم، این اصالة العمومِ لیس علی المستعیر ضمان را مرجح قرار می‌دهید بر لاضمان فی العاریة إلا الدرهم و الدینار، وقتی مرجح قرار دادید در ماده اجتماع برنده می‌شود، وقتی مرجح داشت برنده می‌شود، در نتیجه زیورآلاتی که از طلا و نقره درست شده است عاریه آن ضمانت ندارد. یا این که از این دو یتوقف و یرجع إلی الاصل، در ماده اجتماع توقف می‌کنیم و رجوع می‌کنیم به اصالة العموم لیس علی المستعیر ضمان. قبلا بیان کردیم در تعارض عامین من وجه بعضی‌ها گفتند یتوقف و یرجع إلی الاصل. بعضی می‌گویند یرجع إلی المرجحات. اگر از مرجحات استفاده می‌کنید اصالة العموم لیس علی المستعیر ضمان را مرجح قرار بده برای این لاضمان فی العاریة إلا الدرهم و الدینار. اگر یتوقف را اختیار می‌کنید یتوقف و یرجع إلی اصالة العموم لیس علی المستعیر ضمان، اختیار با شماست.

خلاصه مطلب: این نظر مرحوم شیخ در این مسئله بود و حاصل این شد که اگر یک عام مواجه با دو مخصص منفصل شود، هر دو مخصص بر پیکر عام وارد می‌شوند، من دون فرق بین این که لبی باشند، لفظی باشند، أخص الخاصین باشد، أعم الخاصین باشد، اما وقتی أحد المخصصین متصل است و یکی منفصل است مثل محل بحث ما، در اینجا عام ظهور پیدا می‌کند در مابقی و وقتی با خاص آخر نسبت سنجی می‌کنیم در عامین من وجه هم یا از مرجح دلالی باید استفاده کنید و اگر مرجح دلالی نبود از چیز دیگری استفاده می‌کنید، إما مرجعاً و إما مرجحاً، اصالة العموم لیس علی المستعیر ضمان.

۳

حکایت شهید ثانی از کلمات علماء در مسأله

صاحب مسالک (شهید ثانی) در مسئله یک قول از محقق ثانی نقل می‌کند و یک قول از فخر المحققین.

نقل کلام محقق ثانی و تأیید آن در مسالک

از محقق ثانی نقل می‌کند که محقق ثانی می‌فرماید در اینجا ما یک عامی داریم و آن این است که عاریه ضمانت ندارد، دو مخصص داریم که یکی راجع به درهم و دینار است و یکی راجع به مطلق ذهب و فضه است، البته استثناء درهم و دینار قدر متیقن است، لأنّه أخص الخاصین، ولی قدر متقین بودن که اثبات شیء نفی ماعدا نمی‌کند، شما هم أخص الخاصین را به عام تخصیص بزنید و هم أعم الخاصین را تخصیص بزنید، هم درهم و دینار را استثناء کنید و هم مطلق ذهب و فضه را، شهید ثانی از محقق ثانی اینچنین نقل می‌کند که عام است و دو مخصص و هر دو را وارد بر عام می‌کنیم و هیچ منافاتی هم با یکدیگر ندارند. مسالک هم می‌فرماید عقیده من هم همین است یعنی هر دو مخصص را بر عام وارد می‌کنیم.

نمی‌دانیم چطور این توهم برای آنها پیش آمده است. شما مگر مخصص را متصل نمی‌دانید، مگر استثناء مخصص متصل نیست، یا مخصص متصل با منفصل فرقی ندارد، یا غفلت شده است از این که مخصص وقتی متصل شود ظهور در مابقی پیدا می‌کند، نمی‌دانیم محقق ثانی و شهید ثانی در کدام یک از نکاتی که شیخ به ما یاد داده است برای آنها کم لطفی پیش آمده است. استثناء را مخصص متصل نمی‌دانند یا فرقی بین متصل و منفصل نمی‌گذارند یا کم لطفی فرمودند به این که مخصص وقتی متصل شد عام ظهور در مابقی پیدا می‌کند.

علی أی حال محقق ثانی وشهید ثانی می‌فرمایند هر دو را مخصص عام قرار می‌دهیم، هم درهم و دینار را و هم ذهب و فضه را.

نقل کلام فخر المحققین در مسالک

شهید ثانی مطلبی را از فخر المحققین نقل کرده است که فخر المحققین فرموده است درهم و دینار چون أخص الخاصین است، هم با عام مبارزه می‌کند، لا ضمان فی العاریة، با آن مبارزه می‌کند و اصطکاک می‌کند، هم این که با خاص آخر مبارزه می‌کند، با هر دو دست به گریبان است، هم با عام دست به گریبان است و هم با مخصص آخر دست به گریبان است. با عام دست به گریبان است به این صورت که عام می‌گوید عاریه ضمانت ندارد، إلا الدرهم و الدینار می‌گوید ضمانت دارد، این اصطکاک او با عام. با مخصص آخر اصطکاک دارد، به این صورت که مخصص آخر می‌گوید عاریه مطلق الذهب و الفضه ضمانت دارد، إلا الدرهم و الدینار می‌گوید مطلق ذهب و فضه اینطور نیست، بلکه الذهب و الفضة المسکوکین ضمانت دارد. إلا الدرهم و الدینار هم با عموم لا ضمان فی العاریة دست به گریبان است و هم با عموم فی عاریة الذهب و الفضة ضمان دست به گریبان است، در این صورت اول آن خاص آخر را مقید می‌کند، یعنی إلا الدرهم و دینار آن خاص دیگر را مقید می‌کند، حمل المطلق علی المقید، در جائی مثلا گفته است أعتق رقبة و در جای دیگری می‌گوید أعتق رقبة مؤمنة، مطلق را حمل بر مقید می‌کنیم، فی عاریة الذهب و الفضة ضمان یعنی الذهب و الفضة المسکوکین ضمان، بعد از آن که آن را مقید کرد، مخصص لاضمان فی العاریة واقع می‌شود. نتیجه این است که فقط عاریه درهم و دینار ضمانت دارد و از درهم و دینار که بگذریم چیز دیگری ضمانت ندارد. چنین قولی از فخر المحققین نقل شده است که می‌فرماید این أخص الخاصین یعنی استثناء درهم و دینار است فی ما بین آن عام و آن خاص دیگر قرار گرفته است و با هر دو جانب در مبارزه است، اول خاص آخر را مقید می‌کند و بعد عام را تخصیص می‌زند، در نتیجه ضمانت منحصر به درهم و دینار می‌شود.

فرمایش فخر المحققین نتیجتاً با نظر شیخ انصاری یکی است. شیخ هم همین کار را کردند منتها ورود و خروج مطلب از نظر شیخ غیر از این است که فخر المحققین می‌گوید. طبق نظریه شیخ سراغ مرجح رفتیم و عام را بر مطلق ترجیح دادیم، بعد گفتیم اگر از رجحان دلالی نتوانستیم استفاده کنیم به چیز دیگری رجوع می‌کنیم إما مرجعاً و إما مرجحاً، اما بیان فخر المحققین بیان دیگری بود.

شهید ثانی بعد از آن که این دو نظر را از محقق ثانی و فخر المحققین نقل می‌کند، دوباره نظریه محقق را تأیید می‌کند و دلیل آن را توضیح می‌دهد که به این دلیل دو مخصص را وارد بر عام می‌کنیم و هیچ مانعی ندارد که یکی أعم الخاصین است و یکی أعم الخاصین، ذکر می‌کند، بعد می‌پردازد به دفع کلام فخر المحققین.

مناقشه صاحب مسالک در کلام فخر المحققین

در جواب کلام فخر المحققین می‌فرماید: وقتی ما یک عامی به نام لاضمان فی العاریة داریم و درهم و دینار را حتما حتما بایستی از آن استثناء کنیم علی کلا التقدیرین، چه مطلق ذهب استثناء بشود و چه استثناء نشود، درهم و دینار استثناء شدنی است، این منافاتی ندارد با این که ظهور عام را بعد از تخصیص خوردن مجدداً با مخصص آخر بسنجیم، لاضمان فی العاریة نسبت به درهم و دینار چه نسبتی از نسب اربعه را دارد؟ عام و خاص مطلق است، این را تخصیص زدیم، دوباره برمی گردیم ظاهر لا ضمان را با دیگری می‌سنجیم، چون با یک مرتبه تخصیص خوردن عام ظهور خودش را از دست نمی‌دهد، دوباره ظهور آن را با مخصص آخر می‌سنجیم، وقتی دوباره سنجیم باز عموم و خصوص مطلق است. می‌فرماید عام را یک مرتبه که تخصیص زدیم ظهور اولی خودش را از دست نمی‌دهد، دوباره با همان ظهور اولی مقایسه کنید با خاص آخر، لا ضمان با ظهور اول چه نسبتی با ذهب و فضه دارد؟ عام و خاص مطلق، پس باز هم بیاورید تخصیص بزنید، دوبار تخصیص زدید، یک مخصص سوم پیدا شد، باز هم ظهور اول لاضمان را بسنجید با مخصص ثالث، صد مرتبه تخصیص بزنید، مخصص آخر که پیدا شد باز ظهور اول را بسنجید و می‌بینید عام و خاص است.

مناقشه شیخ انصاری در کلام شهید ثانی

قبلا هم بیان شد که شیخ انصاری همین را قبول ندارد، اینجاست که فرقٌ بین المخصص المتصل و المخصص المنفصل، بله اگر مخصص منفصل باشد، صد تا مخصص منفصل هم که باشد ظهور اولی عام از بین نمی‌رود، آن عام را با ظهور اول آن می‌سنجیم با هر یک از این مخصص‌ها و نسبت عام و خاص مطلق می‌گیریم و تخصیص می‌زنیم، اما وقتی بعضی از مخصص‌ها متصل باشد عام ظهور اولی خودش را از دست می‌دهد و ظهور در مابقی پیدا می‌کند، اگر با خاص آخر بسنجیم مابقی را باید بسنجیم.

الغرض اعتراض شهید ثانی به فخر المحققین این است که خب عام را یک مرتبه تخصیص زدیم، درهم و دینار را استثناء کردیم، هذا لایمنع از این که دوباره عام را بسنجیم با خاص آخر و باز هم تخصیص بزنیم، اینجاست که غفلت پیش می‌آید که این مخصص متصل است و این وضع را بهم می‌زند.

نکته‌ای از شهید ثاین نسبت به کلام فخر المحققین

شهید ثانی در جواب فخر المحققین یک نکته دیگری را هم اضافه می‌کند و خلاصه آن نکته دیگر این است: از این استثناء درهم و دینار چیزی ساخته نیست، این نمی‌تواند با عموم لاضمان اصطکاک کند، همچنین نمی‌تواند با عموم فی عاریة الذهب و الفضة ضمان اصطکاک کند، استثناء درهم و دینار هیچ توانی ندارد، یک قدم نمی‌تواند بردارد. چرا إلا الدرهم و الدینار بی‌توان است که نه در مقابل عموم لاضمان می‌تواند کاری کند و نه در مقابل عموم فی عاریة الذهب و الفضة؟ فخر المحققین فرمود این إلا الدرهم و الدینار فی ما بین آن عام و فی ما بین آن خاص دیگر قرار می‌گیرد و با هر دو اصطکاک دارد و اول آن خاص آخر را کوچک‌تر می‌کند و بعد این عام را تخصیص می‌زند. هذا مع أنّ حدیث إلا الدرهم و الدینار هیچ کاری از آن ساخته نیست، چرا؟ علت آن این است که این دو استثناء در یکجا ذکر نشده است، این را ما به این صورت درست کردیم، لاضمان فی العاریة إلا الدرهم و الدینار چنین حدیثی نداریم، در یک حدیث داریم که می‌گوید لا ضمان فی العاریة إلا الدینار، حدیث دیگری داریم که می‌گوید لاضمان فی العاریة إلا الدرهم، قهراً این دو با یکدیگر تعارض می‌کنند، به این صورت که مفهوم لاضمان إلا الدینار یعنی از دینار بگذریم دیگر ضمانت نیست حتی در درهم، یعنی حتی در درهم هم ضمانت نیست و حال آن که خلاف اجماع است، دیگری می‌گوید لاضمان فی العاریة إلا الدرهم، از درهم که بگذریم دیگر ضمانتی نیست، یعنی حتی در دینار و حال آن که خلاف اجماع است، لم یقل به أحد، این دو استثناء از حیث مفهوم با همدیگر تعارض دارند، یکجا نیست، یک استثناء نیست که صاف بگوید إلا الدرهم و الدینار، هرکدام جداگانه است و قهراً با یکدیگر دست به گریبان می‌شوند، وقتی إلا الدرهم، إلا الدینار دست به گریبان شدند از اعتبار کاملا ساقط می‌شوند، نهایتاً این است که بگویید ما این دو را به منزله حدیث واحد قرار می‌دهیم. این که شما هر دو را حدیث واحد قرار می‌دهید که واقعاً حدیث واحد نمی‌شوند، دو حدیث است، هرکدام از یک امامی صادر شده است، هر کدام در یک مکان و زمانی جداگانه صادر شده است، شما وقتی یک حدیث در نظر می‌گیرید که واقعاً یک حدیث نمی‌شود. نهایت این که این دو حدیث هنر کنند و با یکدیگر آشتی کنند، به این حد می‌رسند که در درهم ضمانت است، در عاریه درهم و در عاریه دینار ضمانت است اما نه به صورت حصر، دیگر حصر را از بین می‌بریم چون هر دو با یکدیگر دست به گریبان می‌شوند حصر آنها از بین می‌رود، فقط این مقدار را می‌رسانند درهم که از مصادیق فضه است ضمان دارد، دینار که از مصادیق ذهب است ضمان دارد، اما این که چیز دیگری ضمان ندارد با این کاری ندارند، فإذاً هیچ مانعی ندارد، هم درهم مخصص شود و هم دینار مخصص شود و هم مطلق ذهب و هم مطلق فضه مخصص شود. در نتیجه مجالی برای فرمایش فخر المحققین باقی نماند.

۴

تطبیق «انقلاب نسبت در فرع «عاریه» و نظر مصنف»

من هنا یصح أن یقال: إنّ النسبة بین قوله لیس فی العاریة ضمان إلا الدینار و الدرهم و بین ما دل علی ضمان الذهب و الفضة، نسبت بین این دو عمومٌ من وجه است، چرا که أحد المخصصین مخصص متصل است، وقتی أحد المخصصین متصل شد نسبت عام و خاص مطلق را تبدیل به نسبت عام و خاص من وجه می‌کند، کما قوّاه غیر واحد من متأخری المتأخرین، عده زیادی از متأخرین هم این مطلب را تقویت کرده‌اند. وقتی عام و خاص مطلق تبدیل به عام و خاص من وجه شد یعنی در ماده اجتماع تعارض کردند، مثلا ذهب و فضه‌ای که به عنوان زیورآلات درست شده است، این ماده اجتماع است، اینجا تعارض می‌کنند، نمی‌دانیم به لاضمان عمل کنیم یا به ضمانٌ عمل کنیم.

شیخ انصاری می‌فرماید به عقیده من فیرجّح الاول، لا ضمان را ترجیح می‌دهیم بر فیه ضمان، لأنّ دلالته بالعموم و دلالة الثانی بالاطلاق، چون اولی نکره در سیاق نفی است و به طریق عموم دلالت دارد، لا ضمان فی العاریة، اما دومی به طریق اطلاق دلالت دارد، فی عاریة الذهب، الذهب مطلق است، الفضة مطلق است.

اگر این معنا را قبول نکردید و گفتید هر دو به طریق عموم دلالت دارند و هیچکدام در اینجا مطلق نیستند، از مرجح خارجی استفاده می‌کنیم إما مرجعاً و إما مرجحاً، رجوع می‌کنیم به اصالة العموم نفی ضمان، لیس علی المستعیر ضمان، در اینجا دو احتمال بود: إما مرجعاً و إما مرجحاً.

خلافاً لما ذکره بعضهم، محقق ثانی و شهید ثانی با ما مخالف هستند، آنها می‌گویند انقلاب نسبت نشده است و هر دو مخصص در عرض هم وارد بر عام خواهند شد، من أنّ تخصیص العموم بالدرهم و الدینار، عام را یک مرتبه تخصیص می‌زنیم با درهم و دینار و هذا لاینافی تخصیصه أیضاً بمطلق الذهب و الفضة، دوباره تخصیص بزنید با مطلق ذهب و فضه.

۵

تطبیق «حکایت شهید ثانی از کلمات علماء در مسأله»

و ذکره صاحب المسالک، شهید ثانی این مطلب را ذکر کرده است، و أطال الکلام فی توضیح ذلک، و کلام خودش را در توضیح این مطلب طول داده است که دو مخصص وارد بر عام می‌شوند، فقال ما لفظه:

لا خلاف ففی ضمانهما-یعنی الدراهم و الدنانیر- عندنا، مسلم است که درهم و دینار عاریه آن ضمانت آور است، و إنما الخلاف فی غیرهما من الذهب و الفضة کالحلیّ المصوغة، زینت آلاتی که از طلا و نقره درست می‌کنند، فإنّ مقتضی الخبر لأول و نحوه دخولها، مقتضای خبر اولی که شهید ثانی در مسالک ذکر کرده است که فی عاریة الذهب و الفضة ضمان، دخولها این است که مطلق ذهب و فضه داخل است فی ما یضمن، در چیزی که ضمانت دارد، و مقتضی تخصیص الثانی بالدراهم و الدنانیر، مقتضای تخصیص یافتن این که حدیث دوم که لاضمان فی العاریة إلا الدرهم و الدینار باشد به دراهم و دنانیر، مقتضای آن خروجها، این است که مطلق ذهب و فضه ضمانت ندارد.

فمن الاصحاب، بعد از آن که شهید ثانی این مطلب را ذکر می‌کند، عقیده علماء را نقل می‌کند و می‌فرماید و من الاصحاب من، من یعنی محقق ثانی، نظر إلی أنّ الذهب و الفضة مخصصان، ذهب و فضه جدا شده‌اند، من عدم الضمان مطلقاً، از عدم ضمان مطلقاً، یعنی حدیثی که می‌گوید لاضمان فی العاریة، حدیث دیگری آمده است ذهب و فضه را از لاضمان تخصیص زده است، استثناء کرده است، و لامنافاة بینهما و بین الدراهم و الدنانیر، منافاتی نیست که هم ذهب و فضه استثناء شوند و هم دراهم و دنانیر استثناء شوند، لأنّهما بعض افرادهما، چون درهم و دینار هم از مصادیق ذهب و فضه هستند، و یُستثنی الجمیع، هیچ عیبی ندارد که همه را از عام استثناء کنید، نتیجه این می‌شود که یثبت الضمان فی مطلق الجنسین، ضمانت ثابت می‌شود در عاریه مطلق طلا و نقره، کانا مسکوکین أو غیر مسکوکین.

و منهم من، فخر المحققین، إلتفت إلی أنّ الذهب و الفضة مطلقان أو عامان، ذهب و فضه خودشان به نوبه خود مطلق محسوب می‌شوند یا این که عام محسوب می‌شوند، الذهب معرف باللام است و یا مفید اطلاق و یا مفید عموم است، وقتی ذهب و فضه که استثناء شدند مطلق هستند، عام هستند، تردید از این جهت که -بحسب افادة جنس المعرف العموم و عدمه- جنس محلی باللام مفید عموم است یا مفید اطلاق است، بنابر این اساس، و الدراهم و الدنانیر مقیدان أو مخصصان، دراهم و دنانیر مقیّد آن مطلق هستند یا مخصص آن عام هستند، اگر آنها عام هستند این مخصص هستند، اگر آنها مطلق هستند اینها مقیِّد هستند، فیجمع بین النصوص، همه نصوص را با یکدیگر سازش می‌دهیم، بحمل المطلق علی المقید أو العام علی الخاص، مطلق را حمل بر مقید می‌کنیم، اگر عام است عام را بر خاص حمل می‌کنیم.

خلاصه مطلب: ذهب و فضه را مقید کنیم به ذهب و فضه مسکوکین، آنوقت ذهب و فضه مسکوکین را مخصص لاضمان فی العاریة قرار بدهیم نه مطلق ذهب و فضه را.

شهید ثانی این دو قول را وقتی نقل کردند، کدام را اختیار می‌کنند؟ و التحقیق فی ذلک أن نقول إنّ هنا نصوصاً علی ثلاثة أضرُب، ایشان فرمایش محقق ثانی را اختیار می‌کنند. ما در باب ضمانت سه نوع نصوص داریم:

أحدها عام فی عدم الضمان، یک قسمت عموماتی است که اصلا قیدی ندارد، مثلا لیس علی مستعیر العاریة و ضمان، لا ضمان فی العاریة، اصلا استثناء ندارد، عام به تمام معنا است، این همان صنفی است که شیخ انصاری درباره این صنف فرمود به این صنف مراجعه می‌کنیم، مرجعاً أو مرجحاً. أحدها عام فی عدم الضمان من غیر تقیید کصحیحة الحلبی عن الصادق عليه‌السلام: «ليس على مستعير عارية ضمان حدیث دیگر و صاحب العاریة و الودیعة مؤتمن» و قریبٌ منها صحیحة محمد بن مسلم عن الباقر علیه السلام.

و ثانیها بحکمها، صنف دوم هم در حکم همین است یعنی لاضمان فی العاریة، إلا أنّه استثنی مطلق الذهب و الفضة، ولی مطلق ذهب و فضه استثناء شده است.

و ثالثها بحکمها، باز هم لاضمان فی العاریة، إلا أنّه استثنی الدنانیر و الدراهم، فقط دنانیر و دراهم استثناء کرده است.

وحینئذ فلابد من الجمع، ناچاریم اینها را با یکدیگر جمع کنیم. فإخراج الدراهم و الدنانیر لازم، البته اخراج درهم و دینار متیقن است، لخروجهما علی الوجهین الاخیرین، صنف ثانی را أخذ کنید یا صنف ثالث را أخذ کنید، درهم و دینار مسلماً ضمانت دارد، فإذا خرجا من العموم، وقتی درهم و دینار از عموم لاضمان خارج شدند، بقی فی ما عداها بحاله، در ما عدای این دو به حال خودش باقی می‌ماند. تفاوت در اینجاست، به حال خودش می‌ماند یعنی باز هم لاضمان عام است و شما هر مخصصی که پیدا می‌کنید در مقابل آن خاص است.

اینجا بود که گفتیم نمی‌دانیم مخصص را متصل نمی‌دانند یا تفاوت نمی‌گذارند بین مخصص منفصل و متصل، یا کم لطفی شده است که مخصص منفصل ظهور را عوض و منقلب می‌کند.

فإذا خارجا من العموم بقی فی ما عداها بحاله، نسبت به سایر چیزها به همان عموم می‌ماند و وقتی به عموم خودش ماند، و قد عارضه التخصیص بمطلق الجنسین، ذهب و فضه مخصص آخر می‌شود، فلابد من الجمع بینهما، دوباره بینهما را جمع می‌کنیم بحمل العام علی الخاص، لاضمان را تخصیص می‌زنیم با ذهب و فضه، مطلق ذهب و فضه.

حالا می‌خواهند مقداری هم با فخر المحققین بحث کنند؛ فإن قیل، اگر فخر المحققین بفرمایند، لما کان الدراهم و الدنانیر لما کان الدراهم و الدنانیر أخص من الذهب و الفضة، چون أخص هستند از ذهب و فضه، وجب تخصیصهما بهما، باید ذهب و فضه را تخصیص بزنیم با درهم و دینار، عملاً بالقاعدة، قاعده معروف که در أعتق رقبة و أعتق رقبة مؤمنة حمل المطلق علی المقید است، در ما نحن فیه هم ذهب و فضه را حمل بر مسکوکین می‌کنیم و مسکوکین را مخصص لاضمان قرار می‌دهیم، فلاتبقی المعارضة بین العام الاول و الخاص الاخر، دیگر معارضه‌ای باقی نمی‌ماند بین لاضمان و بین ذهب و فضه، چون ذهب و فضه قید خوردند.

قلنا لا شک أنّ کلاً منهما مخصصٌ لذلک العام، جای شک نیست که هر یک از اینها مخصص عام است، هم درهم و دینار و هم ذهب و فضه، لأنّ کلاً منهما مستثنی، هم درهم و دینار استثناء شده است و هم ذهب و فضه استثناء شده است، و لیس هنا إلا، شما فقط یک بهانه می‌توانید بگیرید یعنی الخاصین بودن را می‌توانید بهانه بگیرید، و لیس هنا إلا، هیچ مسئولیتی، هیچ محذوری در اینجا نیست جز این که أن أحد المخصصین أعم من الاخر مطلقاً است، یکی از دیگری أعم مطلق است، و ذلک غیر مانع، این محذور نیست، فیخصّ العام الاول بکل منهما، لاضمان را با هر دو حدیث تخصیص می‌زنیم، اگر مطلق است أو یقیّد مطلقه، مطلق را با هر دو حدیث مقید می‌کنیم، لا أنّ أحدهما یخصص بالاخر، نه این که أخص الخاصین مقیِّد خاص دیگر می‌شود، نه این که ذهب و فضه مخصَّص می‌شود با درهم و دینار، لعدم المنافاة، چون هیچ منافاتی نیست بین إخراج الذهب و الفضة فی لفظ، و الدراهم و الدنانیر فی لفظ، در یک حدیث ذهب و فضه استثناء شود و در یک حدیث درهم و دینار استثناء شود، اینها منافاتی با یکدیگر ندارند، حتی یوجب الجمع بینهما بالتخصیص و التقیید، ما منافاتی نمی‌بینیم تا موجب جمع بینهما شود به تخصیص و تقیید.

و أیضاً: این إلا الدرهم و الدینار در یک حدیث ذکر نشده‌اند بلکه هرکدام در یک حدیث جداگانه ذکر شده‌اند و قهراً این دو حصر با یکدیگر تعارض می‌کنند در نتیجه از اعتبار ساقط می‌شوند. أیضاً فإنّ العمل بالخبرین الأخصّین، عمل به خبرین أخصین امکان ندارد، معقول نیست، با یکدیگر تعارض دارند، لأنّ أحدهما لم یخص إلا الدینار، یکی فقط دینار را استثناء کرده است، مفهوم آن این است که درهم ضمان ندارد، و أبقی الباقی علی حکم عدم الضمان صریحاً و الاخر لم یستثن إلا الدراهم و أبقی الباقی علی حکم عدم الضمان کذلک دیگری فقط دراهم را استثناء کرده است یعنی دینار ضمانت ندارد. یک حدیث دینار را استثناء کرده است یعنی دینار ضمان دارد (از لا ضمان استثناء کرده است) و دیگری ندارد، حدیث دیگر درهم را استثناء کرده است یعنی درهم ضمان دارد و دینار ضمان ندارد. فدلالتهما قاصرة، پس این دو حدیث هر دو قاصر الدلالة هستند، و العمل بظاهر کل منهما لم یقل به أحد، شما به ظاهر هر کدام اگر عمل کنید مرتکب خلاف اجماع شدید، بخلاف الخبر المخصص بالذهب و الفضة، اما حدیثی که ذهب و فضه را استثناء کرده است در یک جا استثناء کرده است و به قوت خود باقی است.

فإن قیل: اگر فخر المحققین بفرماید، التخصیص إنما جعلناه بهما، با آن دو أخص، معاً لابکل واحد منهما، ما آن دو حدیث أخص را دانه دانه مخصص قرار نمی‌دهیم تا خلاف اجماع شود، هر دو را به منزله حدیث واحد قرار می‌دهیم آنوقت یک مخصص می‌شود. فلایضر عدم دلالة أحدهما علی الحکم المطلوب منه، ایرادی که داشتید که هیچکدام حکم شرعی را بیانگر نیستند، این محذور از بین رفت چون هر دو را روی هم ریخیتم و حدیث واحد قرار دادیم.

قلنا: هذا أیضاً لایمنع قصور کل واحد من الدلالة، شما اینها را یک حدیث در نظر گرفتید ولی واقعاً و حقیقةً قصور دلالت آنها از بین نرفت، لأنّ کل واحد مع قطع النظر عن صاحبه قاصر، هرکدام به نوبه خود محال است به آن عمل کنیم، خلاف اجماع است، و قد وقعا فی وقتین، نمی‌شود یک حدیث حساب کنیم، در دو وقت واقع شدند، بلکه از دو امام، فی حالتین مختلفیتن.

نتیجه نهائی این اشکال: فظهر أنّ إرادة الحصر من کل منهما غیر مقصود، حصری که از إلا فهمیدیم، لا ضمان إلا، لا ضمان إلا، هر دو حدیث این حصر را از دست می‌دهند، و إنما المستثنی فیهما، چه می‌ماند وتقی حصر ار از دست دادند؟ وقتی حصر را از دست دادند مستثنی منه فیهما من جملة الافراد المستثناة است، به این معناست که از جمله مستثنیات درهم است، از جمله مستثنیات دینار است، نه این که فقط درهم و دینار است، از جمله درهم است و از جمله دینار است، پس لاینافی که مطلق ذهب و فضه را استثناء کنیم.

و علی تقدیر الجمع بینهما، بنابر این که این دو حدیث را در یک جا جمع کنید، به این صورت که -بجعل المستثنی، مستثنی را قرار بدهید مجموع ما استفید منهما- لایخرجان عن القصور فی الدلالة علی المطلوب، قاصر هستند از دلالت بر مطلوب، إذ لایعلم منهما إلا أنّ الاستثناء لیس مقصوراً علی ما ذکر فی کل منهما، از این دو حدیث آن که نهایتاً استفاده می‌کنیم این است که درهم از مستثنیات است نه این که مستثنی منحصر در درهم است، دینار از مستثنیات است، نه این که مستثنی منحصر در درهم است.

وضع له التركيب أو لفظ القرينة.

والظاهر أنّ التخصيص بالاستثناء من قبيل المتّصل ؛ لأنّ مجموع الكلام ظاهر في تمام الباقي ؛ ولذا يفيد الحصر. فإذا قال : «لا تكرم العلماء إلاّ العدول» ، ثمّ قال : «أكرم النحويّين» فالنسبة عموم من وجه ؛ لأنّ إخراج غير العادل من النحويين مخالف لظاهر الكلام الأوّل.

ومن هنا يصحّ أن يقال : إنّ النسبة بين قوله : «ليس في العارية ضمان إلاّ الدينار والدرهم» ، وبين ما دلّ على «ضمان الذهب والفضّة» عموم من وجه ـ كما قوّاه غير واحد من متأخّري المتأخّرين (١) ـ فيرجّح الأوّل ؛ لأنّ دلالته بالعموم ودلالة الثاني بالإطلاق ، أو يرجع إلى عمومات نفي الضمان.

خلافا لما ذكره بعضهم (٢) : من أنّ تخصيص العموم بالدرهم والدينار لا ينافي تخصيصه أيضا بمطلق الذهب والفضّة.

كلام صاحب المسالك في ضمان عارية الذهب والفضّة

وذكره صاحب المسالك ، وأطال الكلام في توضيح ذلك ، فقال ما لفظه :

لا خلاف في ضمانهما ـ يعني الدراهم والدنانير ـ عندنا ، وإنّما الخلاف في غيرهما من الذهب والفضّة كالحلّي المصوغة ، فإنّ مقتضى

__________________

(١) مثل المحقّق السبزواري في كفاية الأحكام : ١٣٥ ، وتبعه صاحب الرياض في الرياض (الطبعة الحجرية) ١ : ٦٢٥.

(٢) ذكره المحقّق الثاني في جامع المقاصد ٦ : ٧٨ ـ ٨٠ ، وأوضحه صاحب المسالك كما سيأتي ، وتبعهما السيّد العاملي في مفتاح الكرامة ٦ : ٧٠ ـ ٧٢ ، وصاحب الجواهر في الجواهر ٢٧ : ١٨٤ ـ ١٨٧.

الخبر الأوّل (١) ونحوه دخولها ، ومقتضى تخصيص الثاني (٢) بالدراهم والدنانير خروجها.

فمن الأصحاب (٣) من نظر إلى أنّ الذهب والفضّة مخصّصان من عدم الضمان مطلقا ، ولا منافاة بينهما وبين الدراهم والدنانير ؛ لأنّهما بعض أفرادهما ، ويستثنى الجميع ، ويثبت الضمان في مطلق الجنسين.

ومنهم (٤) من التفت إلى أنّ الذهب والفضّة مطلقان أو عامّان ـ بحسب إفادة الجنس المعرّف العموم وعدمه ـ والدراهم والدنانير مقيّدان أو مخصّصان ، فيجمع بين النصوص بحمل المطلق على المقيّد أو العامّ على الخاصّ.

والتحقيق في ذلك أن نقول : إنّ هنا نصوصا على ثلاثة أضرب :

أحدها : عامّ في عدم الضمان من غير تقييد ، كصحيحة الحلبيّ عن الصادق عليه‌السلام : «ليس على مستعير عارية ضمان ، وصاحب العارية

__________________

(١) وهو ما رواه زرارة في الحسن عن الصادق عليه‌السلام : «قال : قلت له : العارية مضمونة؟ فقال : جميع ما استعرته فتوي فلا يلزمك تواه ، إلاّ الذهب والفضّة فإنّهما يلزمان ...» الوسائل ١٣ : ٢٣٩ ، الباب ٣ من أحكام العارية ، الحديث ٢.

(٢) وهو رواية ابن مسكان في الصحيح عن الصادق عليه‌السلام : «لا تضمن العارية إلاّ أن يكون قد اشترط فيها ضمان ، إلاّ الدنانير فإنّها مضمونة وإن لم يشترط فيها ضمانا» ، وحسنة عبد الملك عنه عليه‌السلام : «ليس على صاحب العارية ضمان إلاّ أن يشترط صاحبها ، إلاّ الدراهم فإنّها مضمونة ، اشترط صاحبها أو لم يشترط».

الوسائل ١٣ : ٢٣٩ ـ ٢٤٠ ، الباب ٣ من أحكام العارية ، الحديث ١ و ٣.

(٣) هو المحقّق الثاني ، كما تقدّم في الصفحة السابقة.

(٤) هو فخر الدين في الإيضاح ٢ : ١٢٩ ـ ١٣٠.

والوديعة مؤتمن» (١) ، وقريب منها صحيحة محمّد بن مسلم عن الباقر عليه‌السلام (٢).

وثانيها : بحكمها إلاّ أنّه استثنى مطلق الذهب والفضّة.

وثالثها : بحكمها إلاّ أنّه استثنى الدنانير أو الدراهم.

وحينئذ فلا بدّ من الجمع ، فإخراج الدراهم والدنانير لازم ؛ لخروجهما على الوجهين الأخيرين ، فإذا خرجا من العموم بقي العموم في ما عداهما بحاله ، وقد عارضه التخصيص بمطلق الجنسين ، فلا بدّ من الجمع بينهما بحمل العامّ على الخاصّ.

فإن قيل : لمّا كان الدراهم والدنانير أخصّ من الذهب والفضّة وجب تخصيصهما بهما عملا بالقاعدة ، فلا تبقى المعارضة إلاّ بين العامّ الأوّل والخاصّ الأخير.

قلنا : لا شكّ أنّ كلاّ منهما مخصّص لذلك العامّ ؛ لأنّ كلاّ منهما مستثنى ، وليس هنا إلاّ أنّ أحد المخصّصين أعمّ من الآخر مطلقا ، وذلك غير مانع ، فيخصّ العامّ الأوّل بكلّ منهما أو يقيّد مطلقه ، لا أنّ أحدهما يخصّص بالآخر ؛ لعدم المنافاة بين إخراج الذهب والفضّة في لفظ ، والدراهم والدنانير في لفظ ، حتّى يوجب الجمع بينهما بالتخصيص أو التقييد.

وأيضا : فإنّ العمل بالخبرين الأخصّين لا يمكن ؛ لأنّ أحدهما لم يخصّ إلاّ الدنانير وأبقى الباقي على حكم عدم الضمان صريحا ، والآخر لم يستثن إلاّ الدراهم وأبقى الباقي على حكم عدم الضمان كذلك ، فدلالتهما

__________________

(١) الوسائل ١٣ : ٢٣٧ ، الباب ١ من أحكام العارية ، الحديث ٦.

(٢) الوسائل ١٣ : ٢٣٧ ، الباب ١ من أحكام العارية ، الحديث ٧.

قاصرة ، والعمل بظاهر كلّ منهما لم يقل به أحد ، بخلاف الخبر المخصّص بالذهب والفضّة.

فإن قيل : التخصيص إنّما جعلناه بهما معا ، لا بكلّ واحد منهما ، فلا يضرّ عدم دلالة أحدهما على الحكم المطلوب منه.

قلنا : هذا أيضا لا يمنع قصور كلّ واحد من (١) الدلالة ؛ لأنّ كلّ واحد مع قطع النظر عن صاحبه قاصر ، وقد وقعا في وقتين في حالتين مختلفتين ، فظهر أنّ إرادة الحصر من كلّ منهما غير مقصود ، وإنّما المستثنى فيهما من جملة الأفراد المستثناة. وعلى تقدير الجمع بينهما ـ بجعل المستثنى مجموع ما استفيد منهما ـ لا يخرجان عن القصور في الدلالة على المطلوب ؛ إذ لا يعلم منهما إلاّ أنّ الاستثناء ليس مقصورا على ما ذكر في كلّ واحد.

فإن قيل : إخراج الدراهم والدنانير خاصّة ينافي إخراج جملة الذهب والفضّة ، فلا بدّ من الجمع بينهما بحمل الذهب والفضّة على الدراهم والدنانير ، كما يجب الجمع بين عدم الضمان لمطلق العارية والضمان لهذين النوعين ؛ لتحقّق المنافاة.

قلنا : نمنع المنافاة بين الأمرين ؛ فإنّ استثناء الدراهم والدنانير اقتضى بقاء العموم في حكم عدم الضمان في ما عداهما ، وقد عارضه الاستثناء الآخر ، فوجب تخصيصه به أيضا ، فلا وجه لتخصيص أحد المخصّصين بالآخر.

وأيضا : فإنّ حمل العامّ على الخاصّ استعمال مجازيّ ، وإبقاءه على

__________________

(١) في المصدر : «عن».