توضیح انقلاب نسبت
بحث در جائی است که بیش از دو دلیل با یکدیگر تعارض کنند، مثلا سه دلیل، چهار دلیل با یکدیگر جنبه تعارض دارند، در اینجا چه باید کرد؟
ممکن است به ذهن آقایان بیاید مشکلهای در کار نیست، هرچند تا که باشند، میزانی که گفته شد بین دو دلیل، در میان سه دلیل و چهار دلیل هم همان میزان منظور میشود، این که ببینید کدام راجح است و کدام مرجوح است، به راجح أخذ کنید و مرجوح را طرح کنید، سه دلیل است یکی راجح است و دوتا مرجوح، راجح را أخذا کنید و دو مرجوح را طرح کنید، یکی مرجوح است و دوتا مساوی است، دو مساوی متکافئین محسوب هستند، مرجوح را طرح کنید و در آن دو مساوی هم إذاً فتخیر اجرا میشود، این اشکالی ندارد، در متعارضین هرچه گفتیم در متعارضات معلوم است.
اشکال از اینجا پیدا میشود وقتی سه دلیل با یکدیگر تعارض میکنند ابتداءً وقتی نسبت اینها را میسنجیم یک نسبتی بین آنها به نظر میآید که این دلیل با آن دلیل فلان نسبت را دارند، نسبت اولیه اینها را وقتی میسنجیم یک نوع نسبتی دارند، وقتی یکی را با دیگری معالجه میکنیم مثلا عام و خاص بود تخصیص زدیم، بعد که نسبت را با سومی میسنجیم میبینیم نسبت عوض شد یعنی نسبت اولیه با نسبت ثانویه تفاوت دارد، انسان معطل میماند که در متعارضین نسبت اولیه را در نظر بگیریم و طبق نسبیت اولیه معالجه کنیم؟ یا نسبت ثانویه را در نظر بگیریم و بر حسب مقتضای نسبت ثانویه معالجه کنیم؟ اشکال از این جهت که به آن انقلاب نسبت میگویند، انقلاب نسبت یعنی ابتداءً نسبتهایی با یکدیگر داشتند، وقتی دست به معالجه زدیم میبینیم نسبت عوض شود، طبق کدام نسبت در اینجا اینها را معالجه کنیم، نسبت اولیه یا نسبت ثانویه؟
انقلاب نسبت از عموم خصوص من وجه به عموم و خصوص مطلق
ممکن است نسبت دو دلیل عموم و خصوص من وجه بوده است، بعد از معالجه تبدیل شد به عموم و خصوص مطلق، مثلا أکرم العلماء، یستحب إکرام العدول، لاتکرم فساق العلماء، این سه دلیل چه نسبتی با یکدیگر دارند؟ العلماء با العدول چه نسبتی دارند؟ عموم و خصوص من وجه هستند، علماء با عدول چه نسبتی دارند؟ عموم و خصوص من وجه، أکرم العلماء با لاتکرم فساقهم چه نسبتی دارند؟ عموم و خصوص مطلق، خب دو دلیل دیگر هم با یکدیگر تباین دارند، یعنی یستحب إکرام العدول با لاتکرم فساق العلماء متباینین هستند، ربطی به یکدیگر ندارند، متباین یعنی دو موضوع، تعارضی با یکدیگر ندارند، به جهت این که إکرام عدول مستحب است، إکرام فاسق عالم حرام است، تعارض ندارند با یکدیگر.
شما اقرار کردید که حدیث اول با دوم عامین من وجه هستند، حدیث اول با سوم عام مطلق هستند. این نسبت اولیه بود. مقتضای قاعده چیست؟ اولی را با سومی باید تخصیص بزنیم، چرا که عام و خاص مطلق هستند، یخصّص العام بالخاص، فساق را از علماء استثناء میکنیم، اولی با دومی چه نسبتی داشتند؟ علماء با عدول؟ عامین من وجه، در عامین من وجه هم یک قول این بود که یتوقف فلان، یک قول هم این است که اینجا جای اخبار علاجیه است، یعنی به راجح أخذ کنید و مرجوح را طرح کنید، شیخ انصاری هم همین را اختیار کرده است یعنی در ماده اجتماع، عالم عادل، که واجب است یا مستحب، اینجا عقیده شیخ این است که به راجح أخذ کنید و مرجوح را طرح کنید، این مطلبی است که تا امروز شما یاد گرفتید، به حسب یاد گرفتههای شما از شما بپرسند این سه حدیث را با یکدیگر معالجه کنید، میگویید معالجه معلوم است، سومی با اولی عام و خاص مطلق هستند، یقدم الخاص علی العام، اولی با دومی عامین من وجه هستند و عامین من وجه در ماده اجتماع به عقیده شیخ انصاری اخبار علاجیه میگوید به راجح أخذ کن و مرجوح را طرح کن، اگر مساوی هستند فتخیر، اینطور میفرمایید، ولی ممکن است نظر دیگری پیش بیاید، میگوییم وقتی اولی را با سومی تخصیص زدیم چون عام و خاص بودند، أکرم العلماء، أکرم عدول العلماء میشود، وقتی تخصیص بزنیم و فساق را استثناء کنیم، از أکرم العلماء، فساق را استثناء کنی، میشود یجب إکرام عدول العلماء، حدیث دوم میگوید یستحب إکرام العدول، یجب إکرام عدول العلماء با یستحب إکرام العدول چه نسبتی دارد؟ عموم و خاص مطلق، یعنی اولی خاص مطلق است و دومی عام مطلق است، اولی میگوید واجب است إکرام عالم عادل، دومی میگوید اکرام هر عادلی مستحب است، از وجوب خبری نیست، خب چه نسبتی پیدا میکنند؟ أعم و أخص مطلق، اول این دو حدیث چه نسبتی داشتند؟ من و جه، الان چه نسبتی دارند؟ مطلق، اشکال اینجاست که چه کنیم، طبق نسبت اولیه اینها را معالجه کنیم یا طبق نسبت ثانویه اینها را معالجه کنیم؟ اگر طبق نسبت ثانویه باشد راحت است، سومی مخصص اولی میشود و اولی هم مخصص دومی میشود، همه مخصص همدیگر هستند اما اگر نسبت اولیه را ملاحظه کنیم دیدیم که تفاوت میکند، اشکال اینجاست.
انقلاب نسبت از عموم و خصوص مطلق به عموم و خصوص من وجه
دیدید که نسبت اولیه عام من وجه بود که تبدیل شد به عام مطلق، ممکن است بالعکس شود، نسبت اولیه عام مطلق باشد و تبدیل شود به عام من وجه، مثلا أکرم العلماء، لاتکرم الفساق النحاة، لاتکرم فساق العلماء، خب أکرم العلماء با لاتکرم فساق النحاة چه نسبتی دارند؟ أعم و أخص مطلق هستند، اولی میگوید إکرام تمام علماء واجب است، این یکی یک گوشهای را استثناء کرده است، یعنی نحوی فاسق را استثناء کرده است و میگوید اکرام نحوی فاسق جایز نیست، نسبت عموم و خصوص مطلق است، خیلی واضح است. اولی با سومی چه نسبتی دارند؟ أکرم العلماء با لاتکرم فساقهم چه نسبتی دارند؟ باز هم عموم و خصوص مطلق است.
به بیان سادهتر حدیث اول عام مطلق است، حدیث دومی و سومی هر دو خاص مطلق هستند، دومی که لاتکرم فساق النحاة بود و سومی هم لاتکرم فساق العلماء بود، خب اولی عام مطلق بود و این دوتا خاص مطلق هستند.
حالا ما اولی را با دومی تخصیص زدیم، چون دومی خیلی کوچک است، به آن میگویند أخص الخاصین، دومی با سومی هر دو أخص هستند، اما در میان این دو دومی أخص الاخص است، یک گوشه کوچکی از علماء را استثناء کرده است به نام فساق النحاة، به این میگویند أخص الخاصین. این لاتکرم فساق النحاة را مخصص أکرم العلماء قرار دادیم، معنی أکرم العلماء تبدیل شد به این که واجب است إکرام همه علماء به جز فاسق نحوی که إکرام او واجب نیست، این که واجب است اکرام علماء بجز فاسق نحوی، نسبت آن با لاتکرم فساقهم چیست؟ تبدیل شد، اول عموم و خصوص مطلق بود و الان تبدیل شده است به عمو م و خصوص من وجه، اولی میگوید إکرام عالم غیر فاسق نحوی واجب است، عادلاً کان أو فاسقاً کان، چه عادل باشند و چه فاسق باشند اکرام آنها واجب است، فقط یک گوشه را استثناء کردیم، فاسق نحوی، یعنی بجز فاسق نحوی اکرام هر عالمی واجب است، چه عادل باشد و چه فاسق باشد. حدیث سوم میگوید لاتکرم فساق العلماء، به فساق علماء إکرام نکن، فساق علماء نحویاً کان أو غیر نحوی، نحوی باشد یا غیر نحوی، اولی میگوید إکرام عالم واجب است عادلاً کان أو فاسقاً، دومی میگوید إکرام عالم واجب است نحویاً أو غیر نحوی، سومی میگوید اکرام عالم فاسق حرام است، در اینجا عموم و خصوص مطلق را تبدیل میکنیم به عموم و خصوص من وجه، سه مثال را ذکر کردیم، أکرم العلماء، لاتکرم فساق النحاة، لاتکرم فساقهم، اولی با این دو عموم و خصوص مطلق است، فاسق نحوی را از علماء استثناء میکنیم به نام أخص الخاصین، همه علماء واجب الإکرام هستند به جز فاسق نحوی، یعنی فاسق نحوی را کنار بگذارد، إکرام بقیه واجب است عادلاً کان أو فاسقاً، حدیث سوم میگوید إکرام عالم فاسق واجب نیست، نحویاً کان أو غیر نحوی، نسبت آنها عموم و خصوص من وجه میشود.
ماده افتراق اول العالم العادل است، إکرام عالم عادل واجب است به مقتضای دلیل اول.
ماده افتراق دوم فاسق نحوی است، دومی در آن تعارض ندارد، فاسق نحوی مسلماً باید کنار گذاشته شود، چه به مقتضای دلیل اول باشد، چون در دلیل اول هم فاسق نحوی کنار گذاشته شد و چه به مقتضای دلیل دوم، در نتیجه عالم عادل برای اولی است، فاسق نحوی برای دومی است.
فاسق غیر نحوی ماده اجتماع است، أکرم العلماء میگوید یجب إکرامه، لاتکرم فساقهم میگوید لایجب إکرامهم.
تکرار میکنم: لاتکرم فساق النحاة مخصص أکرم العلماء شود، چون أخص الخاصین است، وقتی مخصص أکرم العلماء شد، أکرم العلماء یعنی واجب است إکرام همه علماء نحوی یا غیر نحوی، عادل یا فاسق، عادل یا فاسق به جز فاسق نحوی، حدیث آخر میگوید لاتکرم فساق العلماء، إکرام عالم فاسق حرام است، چه نحوی باشد و چه غیر نحوی باشد، اولی أعم است از این جهت که چه عادل باشد و چه فاسق باشد، دومی أعم است از این جهت که چه نحوی باشد و چه غیر نحوی. ماده افتراق اول عالم عادل است، ماده افتراق دوم نحوی فاسق است، ماده اجتماع هر دو غیر نحوی فاسق است، فساق دیگر از علماء، أکرم العلماء میگوید یجب إکرامه، لاتکرم فساقهم میگوید یحرم إکرامه.
حدیث اول با سوم اولاً عام وخاص مطلق بودند ولی الان عامین من وجه شدند، اشکال در اینجاست که نسبت اولیه را حساب کنیم؟ اگر نسبت اولیه را حساب کنیم به این صورت است که یک عام است و دو خاص، هر دو را مخصص عام قرار میدهیم میگوییم أکرم العلماء عام است، یک مرتبه تخصیص میخورد با فاسق نحوی و یک مرتبه هم تخصیص میخورد با مطلق فاسق، یک عام را میشود دو تخصیص زد، سه تا تخصیص زد، ده تا تخصیص زد. اما اگر نسبت ثانویه را در نظر بگیریم عامین من وجه میشوند، در عامین من وجه در ماده اجتماع به راجح أخذ میکنیم و مرجوح را طرح میکنیم یا إذاً فتخیر. اشکال اینجاست که آیا نسبت اولیه منظور شود در مقام معالجه یا نسبت ثانویه منظور شود؟
انقلاب نسبت به متباینین
گاهی نسبت اولیه تبدیل میشود به تباین، نسبت اولیه هر چه بوده، بعد از معالجه تبدیل به تباین میشود، مثلا میگوید أکرم العلماء، بعد میگوید لاتکرم الفساق، نه فساقهم، بعد میگوید لاتکرم عدول العلماء، عدول علماء را إکرام نکن. حدیث اول با دوم چه نسبتی دارد، أکرم العلماء با لاتکرم الفساق عامین من وجه هستند، در عالم فاسق هر دو تعارض میکنند. حدیث اول با سوم چه نسبتی دارند، أکرم العلماء با تکرم عدول العلماء عام و خاص مطلق هستند، اولی میگوید إکرام همه علماء واجب است، سومی میگوید إکرام عالم عادل واجب نیست. اولی با سومی نه این که عام و خاص مطلق هستند، قاعده این است که یقدّم العام علی الخاص، عام را با این خاص تخصیص میزنیم، حالا عام اول را با عام دوم تخصیص میزنیم، أکرم العلماء لاتکرم الفساق عامین من وجه بودند، بگوییم چون افراد لاتکرم الفساق کم است أکرم العلماء را مخصص آن قرار ندهیم، این را مخصص أکرم العلماء قرار بدهیم، چون افراد آن کم است این را تخصیص میزنیم، اگر لاتکرم الفساق را مخصص أکرم العلماء قرار بدهیم، أکرم العلماء به چه معنایی خواهد شد؟ به معنای یجب إکرام عدول العلماء خواهد شد، وقتی فساق را استثناء کنیم یجب إکرام عدول العلماء میماند، أکرم عدول العلماء، سومی میگوید لاتکرم عدول العلماء، چه نسبتی شد؟ تباین، حال آن که اول عام و خاص مطلق بودند، أکرم العلماء با لاتکرم عدول العلماء عام و خاص مطلق بودند اما بعد از آن که فساق را استثناء کردیم یجب إکرام عدول العلماء میشود که با سومی متباین میشود، اشکال اینجاست که آیا نسبت اولیه را در نظر بگیریم؟ گفتیم أکرم العلماء با لاتکرم عدولهم أعم و أخص مطلق هستند، باید سومی را برای اولی مخصص قرار بدهیم اما نسبت ثانویه را اگر حساب کنیم متباینین هستند، در متباینین یؤخذ بالرجح و یطرح المرجوح أو یخیّر، اشکال اینجاست.
متوجه شدید که نحوه انقلاب نسبت به چه صورت است، عموم و خصوص مطلق تبدیل به عموم من وجه میشود، عموم من وجه تبدیل به عموم و خصوص مطلق میشود، عموم و خصوص مطلق تبدیل به تباین میشود، برای هر سه مورد مثال بیان شد.