بنا شد در خبرین متعارضین متکافئین قائل به تخییر شویم، به حسب اصل ثانوی که ائمه علیهم السلام دستور دادند إذاً فتخیر، به حسب اصل اولی هم که شیخ انصاری بنابر سببیت قائل به تخییر عقلی شدند ولی عدهای مطلقاً قائل به تخییر بودند، من دون فرق بین السببیة و الطریقیة، بنا به حسب اصل اولی.
اشتراط حکم تخییر به فحص از مرجحات
علی أی حال وقتی بنا شد در متکافئین حکم تخییر را اجرا کنیم، مشروط بر این است که اول کاملا فحص کنیم، وقتی مطمئن شدیم که أحد الخبرین بر دیگری مزیت ندارد، بعد از اطمینان است که حکم به تخییر میشود و إلا به محض این که به دو خبر برخورد کردیم، به نظر ما چیزی نیامد که یکی بر دیگری ترجیح دارد یا نه، فوراً إذاً فتخیر را اجرا کنیم، نه، بلکه یجب الفحص التام، واجب است اول فحص تام انجام بگیرد، وقتی مطمئن شدیم متکافئین هستند و یکی بر دیگری ترجیح ندارد در این صورت قانون تخییر را اجرا میکنیم.
دلیل اشتراط تخییر به فحص فحص
ما الدلیل علی ذلک؟ یحب الفحص التام، دلیل آن چیست؟ میفرماید چند دلیل میتوانیم برای این مطلب ذکر کنیم:
دلیل اول بر لزوم فحص
آیا این قانون تخییر را شرع گذاشته است یا عقل؟ عقل میگوید تخیّر؟ چنانچه به حسب اصل اولی عقل گفته بود تخیّر، منتها بنابر عقیده شیخ علی السببیة و بنابر عقیده بعضیها مطلقاً إذاً فتخیر، یا شرع این قانون إذاً فتخیر را گذاشته است؟ اگر این قانون تخییر را عقل گذاشته باشد، عقل وقتی اجازه تخییر میدهد که انسان مطمئن باشد که یکی بر دیگری مزیت ندارد، تا این اطمینان حاصل نشود عقل اجازه اختیار أحدهما را نخواهد داد، الحمدلله همه عقل دارید، به عقل رجوع کنید که دو خبر متعارض که وقتی احتمال میدهید یکی بر دیگری مزیت داشته باشد، با دادن این احتمال عقل شما اجازه میدهد که أحدهما را اختیار کنید؟ نه، عقل جرأت نمیکند، عقل میترسد از دادن چنین اجازهای. علت این که عقل میترسد و جرأت نمیکند چیست، چرا عقل باید بترسد؟ علت آن این است که شارع برای خبرین متعارضین مرجحاتی ذکر کرده است، وقتی شارع مرجحات را ذکر کرد باعث میشود عقل در حکم خودش محتاطانه حرکت کند، آن عقلی که به شما اجازه تخییر میدهد وقتی جرأت میکند بر اجازه تخییر که مطمئن باشد أحد الخبرین بر دیگری ترجیح ندارد، این نگرانی از ناحیه شرع برای عقل بوجود آمده است، چون عقل میبیند شارع به مرجحات ارزش داده است، لذا در خبرین متعارضین میگوید اجازه تخییر نمیدهم تا مطمئن شوید یکی بر دیگری مزیت ندارد. این برای تخییر عقلی بود. اگر چنانچه دستور تخییر را شرع داده است و إلا اگر با عقل بود به حسب اصل اولی عقل حکم به تساقط میکرد، یا حکم به توقف میکرد، یا حکم به احتیاط میکرد، تخییر از ناحیه عقل نیست بلکه اصل ثانوی است و از ناحیه شرع به ما رسیده است. شارع در چه صورتی اجازه تخییر داده است، در بعضی روایات وقتی سؤال شده است که یأتی عنکم الخبران المتعارضان چه کنیم؟ فرمودند موسع علیکم أیهما أخذتَ، میدان برای شما وسیع است که به هرکدام خواستید أخذ کنید و عمل کنید، اسمی از مرجحات را نبرده است، تا از متعارضین سؤال شده است فوراً إذاً فتخیر را فرموده است. اما بعضی دیگر را روایات باب اول مرجحات را گفته است، عند فقد المرجحات فرموده است إذاً فتخیّر، خب قاعده چیست؟ بعضی از روایات مطلق است و از اول میگوید إذاً فتخیر، بعضی از روایات اول مرجحات را گفته است و بعد میگوید إذاً فتخیر، قانون در اینجا حمل المطلق علی المقید است، باید مطلق را حمل بر مقید کنیم و بگوییم تخییر بعد از ترجیح است، اگر دست ما از مرجحات کوتاه شد نوبت به تخییر میرسد. وقتی شارع مرجحات را از ما خواسته است، چه وظیفهای بر گردن ما است در خبرین متعارضین؟ الفحص، چون انسان علم غیب ندارد، انسان احاطه معصومی ندارد، تا به دو خبر برخورد کرد فوراً بفهمد یکی راجح است بر دیگری یا نه، انسان باید فحص کند تا ببیند راجح و مرجوحی در کار است یا نیست.
خلاصه کلام: ائمه تخییر را بعد از ترجیح قرار دادهاند و ما احاطه به ترجیح به صورت علم لدنّی نداریم و لابد باید فحص کنیم که کجا راجح است و کجا مرجوح است.
عدم اختصاص فحص به مرجحات منصوصه
ممکن است به ذهن آقایان بیاید که ائمه ما همه مرجحات را بیان نکردند، چند مورد از مرجحات را ذکر کردند، این که میگوییم مرجحات منصوصه نیاز به فحص دارد یا مرجحات غیر منصوصه هم نیاز به فحص دارد؟ میفرماید المتمم فی سائر المرجحات بعدم القول بالفصل، علماء فاصله ندادهاند بین مرجحات منصوصه و مرجحات غیر منصوصه، همانطوری که فحص در اینجا واجب است، در آنجا هم واجب است، فثبت این که قانون تخییر چه از عقل گرفته شود و چه از شرع گرفته شود بعد از ترجیح است و نسبت به ترجیح علم لدنی نداریم و باید فحص کنیم تا ببینیم آیا راجح و مرجوحی است یا نیست، فحص میکنیم و اگر مطمئن شدیم که نیست، در این صورت قانون تخییر را اجرا میکنیم.
تعیین مقدار فحص و عدم جریان اصل عدم ترجیح
فحص چه مقدار باید باشد؟ مقدار آن فرقی نمیکند، آنقدر فحص کنید تا برای شما یقین حاصل شود که راجح و مرجوحی در کار نیست، یقین هم نبود ظن کفایت میکند، برای شما اطمینان بیاید که راجح و مرجوحی در کار نیست، اطمینان کفایت میکند، در تمام موارد فحص گفتند اطمینان کفایت میکند، چون اگر مقید به تحصیل علم باشیم نمیتوانیم در همه جا فحص کنیم، تمام وقت خودمان را بر سر دو متعارض باید بگذرانیم و به بقیه متعارضین نمیرسیم، فلذا به قدر اطمینان فحص کنیم کفایت میکند.
ممکن است به ذهن آقایان بیاید این نیاز به فحص ندارد، وقتی شک کردیم آیا این دو خبر با یکدیگر تعارض کردند، یکی راجح و یکی مرجوح است یا متساوی هستند، الاصل عدم الترجیح، اصل این است که هیچکدام بر دیگری ترجیحی ندارند. یجب الفحص التام إلی حصول القطع أو الاطمینان لازم نیست، اصالة عدم الترجیح، اصالة عدم المرجح جاری میکنیم. میفرماید این فایده ندارد از دو جهت:
- یکی این که اصالة العدم یعنی استصحاب عدم وجود ترجیح، خب استصحاب یکی از اصول عملیه است و تمام اصول عملیه (غیر از احتیاط که فحص نیاز ندارد) در شبهات حکمیه بعد الفحص جاری میشوند، اصل برائت باشد یا استصحاب باشد یا تخییر باشد، اجرای هر اصلی در شبهات حکمیه نیاز به فحص دارد، کسی نگفته است شما استصحاب را بدون فحص میتوانید جاری کنید و محل بحث ما همین شبهات حکمیه است، خبرین متعارضین مربوط به احکام و از شبهات حکمیه است.
- جهت دوم این است که عقل وقتی اجازه تخییر میدهد، میگوید من اجازه تخییر نمیدهم مادامی که فحص تام نکنید، اصل عدم و اینها به نظر من ارزشی ندارد، وقتی عقل به اصالة العدم ارزش قائل نشد اجازه تخییر نخواهد داد، فلذا یجب الفحص التام إلی حصول القطع أو الاطمینان بعدم وجود المرجح و لایجری اصالة العدم.
دلیل دوم بر لزوم فحص
دلیل دو بر وجوب فحص تام: این است که اگر در خبرین متعارضین فحص نکنیم، ابتداءً وقتی برخورد کردیم اگر چیزی به نظر ما آمد که این راجح است و آن مرجوح است فهو، اگر چیزی به نظر ما نیامد خودت را معطل نکن، إذاً فتخیر، اگر این کار بکنیم و فحص نکنیم، هرج و مرج در فقه لازم میآید، هر کجا که فحص را واجب دانستهاند دلیل آن همین بوده است که اگر فحص واجب نشود هرج و مرج لازم میآید. وقتی مبحث اصل برائت تمام شد وارد این بحث شدیم که شرائط اجرای اصل برائت چیست، فرمود عمده شرط اجرای اصل برائت الفحص عن الادلة است، ادله را فحص کنید و وقتی دلیلی بر تکلیف پیدا نکردیم اصالة البرائت را جاری میکنیم، علت آوردند که ما الدلیل بر وجوب فحص در شبهات حکمیه؟ تا فحص نکنیم برائت، استصحاب جاری نمیشود؟ گفتند لزم الهرج و المرج، بیشتر تکالیف را تا فحص نکنیم به دست ما نمیرسد، اگر فحص نکنیم و اصل برائت جاری کنیم، لازم میآید بیشتر احکام خدا پایمال شود، بیشتر تکالیف الهی تعطیل شود، اینها به برکت فحص بدست میآید. همچنین در اصول لفظیه میگویند شما وقتی میخواهید اصالة الحقیقة، اصالة العموم، اصالة الاطلاق را جاری کنید، بعد الفحص التام این اصول لفظیه را باید جاری کنید، علت آن این است که اگر اصول لفظیه را بدون فحص اجرا کنید یلزم مخالفاتٌ کثیرة، چون فإنّا نعلم بأنّ أکثر العمومات قد خصّص و أکثر المطلقات قد قیّد و أکثر الظواهر اُرید منها خلاف الظاهر، من دون نصب قرینة متصلة، اجمالا میدانیم اراده خلاف ظاهر در این کلمات زیاد است و به آنها نمیرسیم مگر با فحص، اگر فحص نکنیم و به هر عامی که رسیدیم به ظاهر آن عمل کنیم، خواهیم دید که ما به یک عامی تمسک کردیم و حال آن که دهها مخصص داشته است، بیخبر به عام عمل کردیم، تمام مخصصات آن ترک شده است، به مطلق عمل کردیم در حالی که دهها قید داشته است، تمام قیدها تعطیل شده است، به ظواهر أخذ کردیم و حال آن که دهها قرینه صارفه داشته است، قرینه صارفهها تعطیل شده است. همانطور که اجرای اصول عملیه نیاز به فحص دارد، اجرای اصول لفظیه نیاز به فحص دارد، اجرای قانون إذاً فتخیر هم در متعارضین نیاز به فحص دارد و إلا هرج و مرج لازم میآید.
دلیل سوم بر لزوم فحص از مرجحات
دلیل سوم بر وجوب فحص: اجماع علماء است. اجماع تقدیری البته، نه اجماع تنجیزی. اجماع تقدیری یعنی قسمتی از علماء اصلا ترجیحات را واجب نمیدانند یعنی اصلا از ریشه میگویند ترجیح دادن راجح بر مرجوح در خبرین متعارضین واجب نیست، بعضیها واجب میدانند و میگویند ترجیح واجب است. کسانی که ترجیح را واجب میدانند فحص را هم واجب میدانند، کسانی هم که ترجیح را واجب نمیدانند، اگر از آنها بپرسیم که اگر ترجیح را واجب میدانستید آیا فحص را هم واجب میدانستید؟ میگویند بله فحص را واجب میدانستیم، پس فحص بالاجماع واجب شد، منتها در نظر یک عدهای تنجیزاً و در یک نظر یک عدهای تقدیراً و تعلیقاً. کسی از علماء نیست که بگوید ترجیح واجب است و الفحص لیس بواجب.
به اثبات رسید وقتی ترجیح واجب شد، فحص هم واجب است و بدون فحص حق اجرای تخییر را نداریم.
بحمدلله حساب مقام اول تمام شد، المقام الاول فی المتکافئین، بحث متکافئین تمام شد.