درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۴۷: نهی مقتضی فساد از ضدش ۱

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

خلاصه‌ی درس دیروز: از دیروز این بحث را شروع کردیم که آیا نهی از عبادت، دلالت بر فساد عبادت می‌کند یا خیر. مثلا شارع فرموده لا تصل فی دار المغصوبه، شارع نهی کرده است از صلاه و صلاه هم که عبادت است آیا این نهی از صلاه، موجب فساد صلاه هست یا موجب فساد صلاه نیست. یا مثل این که شارع فرموده لا تبع بالبیع الربوی، این جا شارع از یک معامله نهی کرده است می‌خواهیم ببینیم نهی از معامله موجب فساد معامله هست یا خیر.

صاحب کفایه فرمودند قبل از این که وارد بحث اصلی بشویم، ۶ نکته بیان می‌کنیم و بعد وارد بحث اصلی می‌شویم.

  • نکته‌ی اول: چه فرقی بین این مساله یعنی نهی از عبادت و معامله با مساله‌ی اجتماع امر و نهی است.

صاحب کفایه در اوایل مساله‌ی اجتماع امر و نهی فرق این دو مساله را مطرح کردند. و ان این است که در این مساله بحث روی مفسدیت این نهی ساری است یعنی نهی به عبادت و معامله سرایت کرده و بعد بحث می‌کنیم حالا این نهی سرایت کرده، موجب فساد معامله و عبادت می‌شود یا خیر پس در این مساله اصل سرایت مسلم است اما در مساله اجتماع امر و نهی بحث ما در اصل سرایت است که آیا نهی سرایت به متعلق امر که عبادت است می‌کند یا سرایت نمی‌کند. اگر بگوییم تعدد عنوان موجب تعدد معنون می‌شود، این جا امر رفته روی متعلق خودش و نهی هم رفته روی متعلق خودش و نهی سرایت به متعلق امر نمی‌کند اما اگر بگوییم تعدد عنوان موجب تعدد معنون و عمل خارجی نیست و عمل خارجی یک دانه است این یک عمل هم عبادت است و هم نهی به آن تعلق گرفته است.

۳

مقدمه دوم

  • نکته‌ی دوم: مساله‌ی نهی از عبادت و یا معامله از مسائل لفظیه‌ی علم اصول است نه از مسائل عقلیه. سوال: چگونه بحث از صیغه‌ی امر از مسائل لفظیه‌ی علم اصول است این مساله هم همین گونه است. دلیل صاحب کفایه چیست؟ صاحب کفایه می‌فرماید یکی قولی در این مساله هست که می‌گویند نهی از معامله موجب فساد معامله هست ولکن همین فردی که می‌گوید نهی از معامله موجب فساد معامله هست، می‌گوید که از نظر من بین حرمت که مفاد نهی است و فساد ملازمه نیست. حالا صاحب کفایه می‌فرماید دلیل ما این است که:

صغری: اگر بحث در این مساله (نهی از عبادت و معامله) بحث از ملازمه باشد (اگر بگوییم بحث در این مساله بحث از ملازمه است مساله عقلی می‌شود) لازمه‌اش این است که این قول (نهی از معامله موجب فساد است اما بین حرمت و فساد ملازمه نیست) قول به نفی شمره شود نه قول به اثبات.

توضیح: صاحب کفایه می‌فرماید اگر بحث ما در این مساله، بحث از ملازمه باشد باید بگوییم این قول قائل به نفی است چون ملازمه را قبول ندارند چون ایشان می‌گوید بین حرمت که مفاد نهی است و فساد ملازمه‌ای وجود ندارد. پس باید بگوییم قائلین به این نظریه، قائل به نفی هستند نه اثبات.

کبری: والازم باطل یعنی تمام علما می‌گویند این قول، قول به اثبات است. یعنی این قائل از قائلین به اثبات است.

نتیجه: فلملزوم مثله. پس معلوم می‌شود در این مساله، بحث از ملازمه نیست [۱].

اشکال [۲]: یک نفر می‌گوید (هدف این مستشکل این است که این مساله را یک مساله‌ی عقلی بکند) علما بحث از ملازمه می‌کنند یعنی می‌گویند بیایید بحث کنیم که آیا بین مفاد نهی و فساد ملازمه هست یا ملازمه نیست. شیخ می‌فرماید علما بحث از ملازمه می‌کنند یعنی یک گروهی می‌گویند ملازمه هست و گروه دیگری می‌گوید ملازمه نیست. بنابراین بحث، بحثی عقلی است.

جواب صاحب کفایه: ایشان می‌فرماید این که علما بحث از ملازمه می‌کنند، تنافی با لفظی بودن مساله ندارد چون کلمه‌ی دلالتی که در عنوان بحث است (البته صاحب کفایه در عنوان بحث از دلالت استفاده نکرده بلکه کلمه‌ی یقتضی را آورده است که بیان شد که یقتضی دو معنی دارد که یک به معنای اقتضا و علیت و دیگری به معنای دلالت است) که آیا نهی از معامله دلالت بر فساد معامله دارد یا ندارد، مراد از دلالت اعم از این است که دلالت تطابقی باشد یا التزامی. و شرط دلالت التزامی لزوم است یعنی اگر نهی بخواهد دلالت التزامی بر فساد داشته باشد لازمه‌اش این است که بین مفاد نهی و فساد ملازمه باشد. و اگر علما بحث از ملازمه می‌کنند بخاطر این است که و در مقام بیان این نکته هستند که بیایند اول بحث بکنند که آیا شرط دلالت التزامی این جا هست یا نیست چون اگر بین حرمت و فساد ملازمه باشد، شرط دلالت التزامی هست و اگر نباشد شرط دلالت التزامی نیست و بعد بروند سراغ بحث اصلی در مساله.

_______________

[۱] با این بیانی که ما بیان کردیم، اشکالات مرحوم فیروزآبادی باطل می‌شود چون ایشان فکر کرده‌اند صاحب کفایه می‌خواهد بفرماید که مساله، لفظی است چون یک قولی در مساله است که می‌گوید نهی دال بر فساد است بعد ایشان فرموده که صرف این که یک قولی در مساله هست که می‌گوید نهی دال بر فساد است سبب نمی‌شود که مساله لفظی شود.

[۲] این اشکال از کلام شیخ انصاری ظاهر می‌شود

۴

مقدمه سوم

  • نکته سوم: اول اقسام نهی مطرح می‌شود بعد از هر اقسامی بحث می‌کنیم که این که علما بحث می‌کنند نهی دلالت بر فساد دارد یا خیر، بحثشان در کدام یک از اقسام نهی است.

تقسیم اول: نهی بر دو نوع است: تحریمی و کراهتی: صاحب کفایه می‌فرماید هر دو داخل در بحث است و لو عنوان بحث ظهور دارد در نهی تحریمی لکن جهت بحث عام است. جهت بحث این است که بین مرجوحیت و صحت، تنافی هست یا تنافی نیست. اگر گفتی تنافی هست معنایش این است که نهی دال بر فساد است و اگر گفتی تنافی نیست معنایش این است که نهی دال بر فساد نیست. حالا که جهت بحث این است می‌گوییم که نهی کراهتی هم دال بر مرجوحیت هست پس داخل در محل بحث می‌شود.

تقسیم دوم: نهی بر دو نوع است: نهی نفسی و نهی غیری. صاحب کفایه می‌فرماید هر دو محل بحث است چون جهت بحث عام است و نهی غیری هم دال بر مرجوحیت است.

تقسیم سوم: نهی غیری دو قسم است: نهی غیری اصلی و نهی غیری تبعی. نهی غیری اصلی به آن نهی می‌گویند که خطاب علی حده دارد یعنی شارع مستقلا درباره‌ی آن خطاب دارد و نهی غیر تبعی به آن نهی ای می‌گویند که خطاب مستقل و علی حده ندارد. مثلا امام معصوم (علیه السلام) وارد مسجد شد و دید مسجد نجس است، خطاب می‌کند به افراد در مسجد و می‌فرماید: لاتصل این نهی نهی غیری است زیرا ترک صلاه مقدمه است برای ازاله نجاست. اما هرچند که نهی غیری است اما نهی غیر اصلی است چون خطاب مستقل و علی حده دارد. یا مثلا امام معصوم (علیه السلام) می‌فرماید: ازل النجاسه عن المسجد. می‌دانیم که ترک صلاه مقدمه است برای ازاله. این جا صلاه نهی دارد، نهی غیری که این نهی از امر به ازاله ناشی شده است. لکن این نهی غیری تبعی است یعنی خطاب مستقل ندارد. صاحب کفایه می‌فرماید هر دو داخل در بحث است.

تقسیم چهارم: نهی بر دو نوع است: نهی مولوی و نهی ارشادی (این ارشادی، منظور ارشاد به هر چیزی نیست بلکه مقصود، ارشاد به فساد است، مثل این که مولا عبدش را نهی می‌کند از نکاح بدون اذن خودش، و این جا در مقام بیان این است که اذن مولا شرط صحت نکاح است لذا اگر این شرط نبود، مشروط هم منتفی می‌شود.) در این جا فقط نهی مولوی محل بحث است زیرا نهی ارشادی دلالتش بر فساد بدیهی است و احتیاجی به بحث ندارد.

۵

جزوه ادامه تنبیه سوم

الف: مشهور در بحث اجتماع، امتناعی شده‌اند.

ب: در مجمع (اکرام عالم فاسق) مناط احد الحکمین وجود دارد.

نکته: مشهور این امثله را داخل در باب تعارض می‌دانند، چون جهت و حیثیت در اینها تعلیلی است، نه داخل در باب اجتماع تا صاحب کفایه محتاج به توجیه عملکرد مشهور (اجرا قواعد باب تعارض بر این امثله) باشد.

۶

مقدمه اول نهی مقتضی فساد از ضدش

نکته اول: در مسئله اجتماع بحث در این است که تعدد عنوان موجب تعدد معنون می‌شود یا خیر، به بیان دیگر آیا امر به متعلق نهی و نهی به متعلق امر سرایت می‌کند یا خیر، پس بحث در اصل سرایت است. ولی در مسئله نهی در عبادت و معامله بحث در مفسدیت نهی ساری است با فراغ از اصل سرایت.

۷

جزوه مقدمه دوم

نکته دوم: مسئله دلالت نهی بر فساد از مسائل لفظیه علم اصول است (ظاهرا). چون برخی معتقدند که نهی در معاملات، دال بر فساد است در عین حال می‌گویند در معاملات بین حرمت و فساد ملازمه نیست، با حفظ این نکته:

صغری: اگر بحث در این مسئله، بحث از ملازمه باشد (نه از دلالت که از احوال لفظ است) لازمه‌اش این است که قول قول به نهی شمرده شود نه قول به اثبات.

کبری: و اللازم باطل (علماء این قول را قول به اثبات شمرده‌اند).

نتیجه: فالملزوم مثله.

۸

تطبیق مقدمه دوم

الثاني: أنه لا يخفى أن عد هذه المسألة (دلالت نهی بر فساد) من مباحث الألفاظ إنما هو (این شمردن) لأجل أنه في الأقوال قول بدلالته (نهی) على الفساد في المعاملات مع إنكار (با این که این قول انکار می‌کند) الملازمة بينه (فساد) و بين الحرمة (یعنی این قول می‌گوید نهی دال بر فساد هست اما بین محتوای نهی و فساد ملازمه نیست و علما بر اساس، است در این مساله بحث کرده‌اند بنابراین روشن می‌شود که نزاع در نیست، نیست) التي هي مفاده (حرمتی که آن حرمت مفاد نهی است) فيها (معاملات) و (بیان اشکال – یک نفر اشکال می‌گیرد که بحث را برده‌اند روی ملازمه و این با عقلی بودن این مساله سازگاری دارد که مرحوم اخوند جواب می‌دهد که این که علما بحث را برده‌اند روی ملازمه تنافی ای با این که این بحث یک بحث لفظی باشد منافاتی ندارد) لا ينافي ذلك أن الملازمة على تقدير ثبوتها (ملازمه) في العبادة إنما تكون بينه (فساد) و بين الحرمة و لو لم تكن (حرمت) مدلولة بالصيغة و على تقدير عدمها (ملازمه) تكون منتفية بينهما لإمكان أن يكون البحث معه (بحث از ملازمه) في دلالة الصيغة بما (دلالتی که) تعم دلالتها («ما») بالالتزام فلا تُقاس بتلك المسألة (مساله اجتماع) التي لا يكاد يكون لدلالة اللفظ بها مساس فتأمل جيدا.

۹

تطبیق مقدمه سوم

الثالث [شمول ملاك البحث للنهي التنزيهي و التبعي‏]

ظاهر لفظ النهي و إن كان هو (نهی) النهي التحريمي إلا أن ملاك (جهت) البحث يعم التنزيهي و معه (عموم ملاک) لا وجه لتخصيص العنوان (به نهی تحریمی)‏ و اختصاص عموم (نهی تنزیهی را) ملاكه (بحث) بالعبادات لا يوجب التخصيص به كما لا يخفى.

كما لا وجه لتخصيصه (نهی) بالنفسي فيعم (لفظ نهی) الغيري إذا كان (نهی) أصليا و أما إذا كان (نهی) تبعيا فهو و إن كان خارجا عن محل البحث لما عرفت أنه في دلالة النهي و التبعي منه من مقولة المعنى إلا أنه داخل فيما هو ملاكه (بحث)

فصل

في أنّ النهي عن الشيء هل يقتضي فساده أم لا؟

[تقديم امور]

وليقدّم امور :

الأوّل : [الفرق بين هذه المسألة ومسألة الاجتماع]

انّه قد عرفت في المسألة السابقة الفرق بينها وبين هذه المسألة ، وأنّه لا دخل للجهة المبحوث عنها في إحداهما بما هو جهة البحث في الاخرى ، وأنّ البحث في هذه المسألة في دلالة النهي ـ بوجه يأتي تفصيله ـ على الفساد ، بخلاف تلك المسألة ، فإنّ البحث فيها في أن تعدّد الجهة يجدي في رفع غائلة اجتماع الأمر والنهي في مورد الاجتماع أم لا (١).

الثاني : [الوجه في عدّ المسألة من المسائل اللفظيّة]

انّه لا يخفى أنّ عدّ هذه المسألة من مباحث الألفاظ إنّما هو لأجل أنّه في الأقوال قول بدلالته على الفساد في المعاملات مع إنكار الملازمة بينه وبين

__________________

(١) وذكرت في الفصل السابق ما أفاده بعض المتأخّرين في الفرق بين المسألتين ، فراجع التعليقة (٣) من الصفحة: ١٤ من هذا الجزء.

الحرمة الّتي هي مفاده فيها (١). ولا ينافي ذلك أنّ الملازمة على تقدير ثبوتها في العبادة إنّما تكون بينه وبين الحرمة ولو لم تكن مدلولة بالصيغة ، وعلى تقدير عدمها تكون منتفية بينهما ، لإمكان (٢) أن يكون البحث معه في دلالة الصيغة بما تعمّ دلالتها بالالتزام ، فلا تقاس بتلك المسألة الّتي لا يكاد يكون لدلالة اللفظ بها مساس ، فتأمّل جيّدا (٣).

الثالث : [دخول النهي التنزيهيّ والغيريّ في محلّ البحث]

ظاهر لفظ النهي وإن كان هو النهي التحريميّ ، إلّا أنّ ملاك البحث (٤) يعمّ التنزيهيّ(٥).

__________________

(١) والحاصل : أنّ الوجه في عدّ هذه المسألة من المسائل اللفظيّة هو وجود القول بدلالة النهي على الفساد في المعاملات مع إنكار الملازمة العقليّة بين الفساد والحرمة الّتي هي مفاد النهي في المعاملات. فلو جعل البحث عقليّا لا تشمل هذا القول. بخلاف ما إذا جعل البحث لفظيّا فتشمله.

(٢) تعليل لعدم المنافاة. وحاصله : أنّه يمكن جعل البحث في دلالة الصيغة على الفساد بما يعمّ الدلالة الالتزاميّة الّتي ترجع في الحقيقة إلى البحث عن ثبوت الملازمة البيّنة الموجبة لدلالة اللفظ.

(٣) اعلم أنّهم اختلفوا في أنّ هذه المسألة هل تكون لفظيّة ، أو تكون عقليّة أو تكون لفظيّة عقليّة؟ ذهب المصنّف رحمه‌الله إلى الأوّل ، لأجل ما ذكر ، وتبعه المحقّق العراقيّ مستدلّا بأنّ المراد من «الاقتضاء» في عنوان البحث هو الاقتضاء بحسب مقام الإثبات باعتبار كشف النهي عن عدم ملاك الأمر في متعلّقه ، لا الاقتضاء بحسب مقام الثبوت ، ضرورة أنّه لا ملازمة عقلا بين حرمة الشيء وانتفاء ملاك الأمر في متعلّقه. نهاية الأفكار ٢ : ٤٥٢.

وذهب المحقّق النائينيّ إلى الثاني. وتبعه تلميذه المحقّق الخوئيّ. فراجع فوائد الاصول ٢ : ٤٥٥ ، والمحاضرات ٥ : ٣ ـ ٤.

وذهب السيّد الإمام الخمينيّ إلى الثالث. ولذا غيّر عنوان البحث من الدلالة والاقتضاء إلى الكشف ، فقال : «إنّ النهي عن الشيء هل يكشف عن فساده؟» كي يعمّ الدلالات اللفظيّة واللوازم العقليّة. مناهج الوصول ٢ : ١٥٠.

(٤) وهو التنافي بين ما يقتضيه النهي ـ من المرجوحيّة ـ وبين الصحّة.

(٥) أي : الكراهة. ووافقه السيّد الإمام الخمينيّ في مناهج الوصول ٢ : ١٥١.

ومعه لا وجه لتخصيص العنوان (١). واختصاص عموم ملاكه بالعبادات لا يوجب التخصيص به ، كما لا يخفى (٢).

كما لا وجه لتخصيصه بالنفسيّ (٣) ، فيعمّ الغيريّ إذا كان أصليّا (٤). وأمّا إذا كان تبعيّا (٥) فهو وإن كان خارجا عن محلّ البحث ـ لما عرفت أنّه (٦) في دلالة النهي ، والتبعيّ منه (٧) من مقولة المعنى ـ ، إلّا أنّه داخل فيما هو ملاكه ، فإنّ دلالته على الفساد ـ على القول به فيما لم يكن للإرشاد إليه ـ إنّما يكون لدلالته على الحرمة

__________________

(١) تعريض للشيخ الأنصاريّ ، حيث خصّ عنوان المسألة بالنهي التحريميّ وقال : «ظاهر النهي المأخوذ في العنوان هو النهي التحريميّ. وإن كان مناط البحث في التنزيهيّ موجودا. وذلك لا يوجب التعميم». مطارح الأنظار : ١٥٧.

والمحقّق النائينيّ اختصّ النزاع في المقام بالنهي التحريميّ والنهي التنزيهيّ المتعلّق بذات العبادة. ووافقه تلميذه المحقّق الخوئيّ. فراجع فوائد الاصول ٢ : ٤٥٥ ، والمحاضرات ٥ : ٥ ـ ٦.

(٢) إشارة إلى دفع توهّم.

أمّا التوهّم ، فحاصله : أنّ ملاك البحث وإن كان عامّا ، إلّا أنّ عموم الملاك تختصّ بالعبادات. وأمّا في المعاملات فملاك البحث ـ أي التنافي بين ما يقتضيه النهي وبين الصحّة ـ لا يعمّ التنزيهيّ ، ضرورة أنّه لا تنافي بين الكراهة والصحّة. واختصاص عموم الملاك بالعبادات يقتضي أن يكون المراد من النهي خصوص النهي التحريميّ ، حيث إنّ الصحّة في العبادات ينافي ما يقتضيه النهي من طلب الترك ، سواء كان لزوميّا أو لا ، لتضادّ الأحكام.

وأمّا الدفع ، فتوضيحه : أنّ عدم عموم الملاك في المعاملات لا يقتضي تخصيص النهي بالتحريميّ مع عموم الملاك بالنسبة إلى العبادات ، لأنّ التحفّظ على عموم العنوان الساري في جميع الأقسام ممكن بملاحظة طبيعيّ النهي من دون التقييد بمرتبة خاصّة.

(٣) بخلاف المحقّق النائينيّ وتلميذه السيّد الخوئيّ ، حيث ذهبا إلى أنّ لفظ «النهي» في مسألتنا هذه يختصّ بالنهي التحريميّ النفسيّ ، ولا يعمّ الغيريّ.

(٤) وهو ما يكون مدلولا للخطاب المستقلّ الصادر من الشارع بالدلالة المطابقة. كالنهي عن الصلاة في غير المأكول.

(٥) وهو ما لا يكون مدلولا للخطاب بالدلالة المطابقة ولا يكون مقصودا من اللفظ ، بل يكون لازما للمدلول باللزوم العقليّ ، كالصلاة الّتي تتوقّف على تركها إزالة النجاسة عن المسجد الّتي تعلّق بها الأمر.

(٦) أي : البحث.

(٧) أي : من النهي.

من غير دخل لاستحقاق العقوبة على مخالفته في ذلك ، كما توهّمه القميّ قدس سرّه (١).

ويؤيّد ذلك (٢) أنّه جعل ثمرة النزاع في أنّ الأمر بالشيء يقتضي النهي عن ضدّه فساده إذا كان عبادة ، فتدبّر جيّدا.

الرابع : [المراد من العبادة في محلّ النزاع]

ما يتعلّق به النهي إمّا أن يكون عبادة أو غيرها. والمراد بالعبادة هنا ما يكون بنفسه وبعنوانه عبادة له تعالى ، موجبا بذاته للتقرّب من حضرته لو لا حرمته ، كالسجود والخضوع والخشوع له وتسبيحه وتقديسه ؛ أو ما لو تعلّق الأمر به كان أمره أمرا عباديّا لا يكاد يسقط إلّا إذا اتي به بنحو قربيّ ، كسائر أمثاله ، نحو صوم العيدين والصلاة في أيّام العادة. لا ما امر به لأجل التعبّد به (٣) ؛ ولا ما تتوقّف صحّته على النيّة (٤) ؛ ولا ما لا يعلم انحصار المصلحة فيه في شيء (٥) ـ كما عرّفت بكلّ منها العبادة ـ. ضرورة أنّها بواحد منها لا يكاد يمكن أن يتعلّق بها النهي (٦) ؛ مع ما اورد عليها بالانتقاض طردا أو عكسا ، أو بغيره ـ كما يظهر من مراجعة المطوّلات (٧) ـ.

__________________

(١) حيث قال ـ ذيل المقدّمة السادسة من مقدّمات بحث مقدّمة الواجب ـ : «إنّ النهي المستلزم للفساد ليس إلّا ما كان فاعله معاقبا». ثمّ قال في المقدّمة السابعة : «لعدم ثبوت العقاب على الخطاب التبعيّ». راجع قوانين الاصول ١ : ١٠٢.

(٢) أي : تعميم النزاع للنهي الغيريّ التبعيّ.

(٣) هكذا عرّفها الشيخ الأعظم الأنصاريّ على ما في مطارح الأنظار : ١٥٨.

(٤) هكذا عرّفها المحقّق القميّ في قوانين الاصول ١ : ١٥٤.

(٥) هذا تعريف آخر من المحقّق القميّ في المصدر السابق.

(٦) لأنّ المفروض وجود الأمر الفعليّ فيها ، ومعه يستحيل تعلّق النهي بها ، لامتناع اجتماع الأمر والنهي في شيء واحد.

(٧) راجع الفصول الغرويّة : ١٤٠ ، ومطارح الأنظار : ١٥٤.