درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۴۸: نهی مقتضی فساد از ضدش ۲

 
۱

خطبه

۲

جزوه اشکال در مقدمه دوم

اشکال: محل نزاع، اثباتا و نفیا در ملازمه عقلیه بین حرمت و فساد است، اگرچه حرمت مستفاد از لفظ نباشد، پس مسئله عقلیه است نه لفظیه.

جواب: این کلام منافاتی با لفظیه بودن مسئله ندارد، چون نزاع در مطلق دلالت لفظیه است، اگرچه التزامیه باشد و دلالت التزامیه فرع بر ثبوت ملازمه است، لذا علماء هنگام بحث از ملازمه در مقام بحث از وجود شرط دلالت التزامیه هستند.

۳

جزوه مقدمه سوم

مقدمه سوم: نهی دارای تقسیماتی است که به برخی اشاره می‌شود:

۱. نهی تحریمی و نهی کراهتی، کلمه نهی در عنوان بحث، اگرچه ظهور در نهی تحریمی دارد، ولی عمومیت جهت بحث (آیا بین مرجوحیت و صحت تنافی است یا خیر) شامل نهی کراهتی نیز می‌شود.

۲. نهی نفسی و غیری.

۳. نهی غیری اصلی (خطابی مستقل و علی حده دارد مثل لا تصل فی المسجد لاجل الازاله) و نهی غیر تبعی (خطابی مستقل و علی حده ندارد و لذا از مقوله معنا است نه لفظ مثل ازل النجاسة عن المسجد نسبت به صلات) کلمه نهی در عنوان، شامل نهی نفسی و نهی غیری اصلی و عمومیت جهت بحث شامل نهی غیری تبعی است.

۴. نهی مولوی و نهی ارشادی (ارشاد به فساد مثل آن نهی که در مقام بیان شرائط و موانع است، مثل نهی از نکاح عبد بدون اذن مولا)، از این دو قسم، قسم دوم مورد بحث نیست، چون دلالتش بر فساد بدیهی است.

۴

تطبیق ادامه مقدمه سوم

فإن (علت است برای فیعم الغیری. سوال می‌کنیم چرا نهی غیری محل بحث است؟ نهی غیری، نهی است که شارع امر کرده به یک چیزی، از این امر شارع یک نهی زائیده می‌شود مثل این که شارع امر کرده به ازاله نجاست از مسجد، از این امر شارع نهی از صلاه هم زائیده می‌شود. به این نهی از صلاه، نهی غیری می‌گویند حال بحث می‌کنیم این نهی ای که به صلاه خورده، موجب فساد صلاه هست یا نیست. چرا نهی غیری داخل در بحث است؟ می‌فرماید چون دال بر حرمت است و هر چیزی که دال بر حرمت و کراهت بود، داخل در محل بحث هست. میرزای قمی فرموده است که نهی غیری داخل در محل بحث نیست چون می‌فرماید آن نهی ای داخل در محل بحث است که مخالفتش عقاب داشته باشد و نهی غیری مخالفتش عقاب ندارد. صاحب کفایه می‌فرماید کلام میرزای قمی باطل است و ما کاری به عقاب و عدم عقاب نداریم) دلالته (نهی) على الفساد على القول به (بنا بر قائل شدن به فساد – یعنی ما هنوز به این بحث نرسیدیم که ایا نهی موجب فساد هست یا نیست حالا فرض کنید موجب فساد هست چرا موجب فساد است چون دال بر حرمت یا کراهت است و نهی غیری هم دال بر حرمت و کراهت است پس داخل در بحث می‌شود) فيما (صاحب کفایه با این فیما دارد تقسیم چهارم را بیان می‌فرماید و می‌گوید آن نهی هم از محل بحث خارج شد) لم يكن للإرشاد إليه (در موردی که نبوده باشد نهی برای ارشاد به فساد یعنی بحث ما در موردی که نهی ارشاد به فساد است نیست) إنما يكون (دلالت بر فساد) لدلالته (نهی) على الحرمة من غير (این من غیر، رد بر میرزای قمی است که ایشان می‌گفت نهی ای این جا مورد بحث قرار می‌گیرد که اگر مکلف آن نهی را مورد مخالفت قرار داد، عقاب شود) دخل لاستحقاق العقوبة على مخالفته (در مقابل مخالفت با نهی) في ذلك (در دلالت بر فساد) كما توهمه (توهم کرده است دخل را، دخل استحقاق عقاب در فساد) القمي قدس سره. و (صاحب کفایه یک مویدی می‌آورد که نهی غیری هم داخل در محل بحث است. ایشان می‌فرماید: علما در بحث ایا امر به شی مقتضی نهی از ضد آن است، ثمره‌ی این مساله را فساد عبادت قرار داده‌اند یعنی گفته‌اند که اگر کسی قائل شود که امر به شی مقتضی نهی از ضد است، اگر آن ضد عبادت باشد، آن عبادت فاسد می‌شود. شارع امر کرده به یک چیزی و بگوییم این امر مقتضی نهی از ضدش است. این نهی، نهی غیری است و از این جا روشن می‌شود که نهی غیری هم موجب فساد است – چرا یوید فرموده است؟ چون احتمال دارد فساد عبادت بخاطر عدم امر باشد لوجود النهی و معتقد است که عبادیت عبادت به امر است نه به ملاک) يؤيد ذلك (تعمیم نزاع به نهی غیری) أنه جعل ثمرة النزاع في أن الأمر بالشي‏ء (امر به ازاله) يقتضي النهي عن ضده (نهی از صلاه) فساده (فساد ضد – صلاه) إذا كان (ضد) عبادة فتدبر جيدا.

۵

مقدمه چهارم

این رابع یک اشکال است و با یک جواب و یک نکته و بهترین کسانی که توضیح داده‌اند، میرزای قمی، شیخ انصاری و صاحب فصول است لذا این حرف‌ها از صاحب کفایه نیست. اما بیان اشکال:

  • صغری: عبادت چیزی است که امر به آن تعلقه است
  • کبری: چیزی که امر به آن تعلق گرفته است، متعلق نهی قرار نمی‌گیرد
  • نتیجه: پس عبادت متعلق نهی قرار نمی‌گیرد. حالا که متعلق نهی قرار نمی‌گیرد، جای این بحث نیست که آیا نهی از عبادت موجب فساد هست یا نیست. یعنی همین که می‌گویید نهی از عبادت این تناقض دارد.

جواب صاحب کفایه: می‌خواهد امر را از عبادت جدا بکند یعنی می‌گوید عمل عبادت هست اما در حال حاظر امر ندارد پس اگر نهی به آن خورد اشکالی وارد نیست. ایشان می‌فرماید: مراد از عبادت یکی از دو چیز است و هر کدام را که بگیرید بالفعل امر ندارد تا حرف شمای مستشکل لازم بیاید:

  • عملی که ذاتا (بدون احتیاج به امر) عبادت است. یعنی عملی که خودش عبادت است و عبادت بودنش از ناحیه‌ی امر نیست مثل سجده برای رضای الهی یا مثل ذکر و تسبیح. اگر مراد این شد بالفعل امر ندارد چون اصلا عبادتش متوقف بر امر نیست و بدون امر هم عبادت است. اگر نهی به این عمل و عبادت بخورد مثلا نهی به سجده‌ای خورد که ریائی باشد، این سبب نمی‌شود که عمل، عبادت نباشد بلکه باعث تقرب به خدا نمی‌شود یعنی نهی تقرب را خراب می‌کند.
  • عبادت لولایی یا تعلیقی یعنی مراد از عبادت این است که عبادت عملی است که اگر امر به آن تعلق بگیرد، آن امر، عبادی است یعنی شما باید آن عمل را به قصد قربت انجام بدهی تا سبب سقوط آن امر شود. اگر مراد از عبادت این معنی باشد، تعلق نهی به آن صحیح است یا غلط؟ درست است زیرا ما که نگفتیم بافعل امر دارد بلکه گفتیم اگر امر بخورد به آن، مثل صوم العیدین که ما بحث می‌کنیم نهی از صوم العیدین سبب فساد صوم می‌شود یا خیر لکن این صوم اگر امر به آن تعلق بگیرد این امر امری عبادی است و مکلف باید آن را به قصد قربت انجام دهد.

نکته: ۳ تعریف برای عبادت شده است که صاحب کفایه هر ۳ تعریف را رد می‌کند. چون صاحب کفایه عبادت را این گونه تعریف کرد که یا عملی است که ذاتا عبادت است یا عملی است که اگر امر به آن بخورد باید آن امر، امر عبادی است یعنی آن عمل را به قصد قربت باید انجام دهد.

  1. عبادت یعنی ما امر به لاجل تعبد به، عبادت به عملی گفته می‌شود که امر به آن شده است تا این عمل را به عنوان عبادت انجام بگیرد.
  2. عملی که برای ما معلوم نیست که مصلحت آن منحصر در یک چیز باشد.
  3. عملی که صحت آن عمل محتاج به قصد قربت است.

صاحب کفایه می‌فرماید هر ۳ تعریف غلط است اما دلیل غلط بودن آنها را بیان نمی‌کند [۱].

______________

[۱] بعضی از اشکالات این تعاریف را بیان می‌کنیم:

اشکال تعریف اول: ظاهر این عبارت این است که عبادت امر فعلی دارد، یعنی بالفعل امر رفته روی آن، اشکال این است که اگر بالفعل امر رفته روی آن دیگر نمی‌شود نهی به آن بخورد.

اشکال تعریف دوم: این تعریف نه جامع الافراد است و نه مانع الاغیار. جامع الافراد نیست چون مصالح بعضی از عبادات را کاملا می‌دانیم مثلا معصوم علیهم السلام مشخص کرده که مصلحت این عبادت چیست مثل وضو که روایت مشخص کرده است که مصالح وضو چیست و مانع اغیار هم نیست زیرا بعضی از توصلیات هم مصالحشان مشخص و معلوم نیست مثل توجیه المیت الی القبله.

اشکال تعریف سوم: دور حاصل می‌شود چون عبادت متوقف است بر شناختن صحت، صحت عبادت هم متوقف است بر شناختن عبادت یعنی شما اول باید عبادت را بشناسید تا بعد بگوییم صحیح است یعنی مسقط القضاء است.

۶

تطبیق مقدمه چهارم

الرابع [تعيين المراد من العبادة في المسألة] (ما این جا به صورت اشکال و جواب وارد شدیم – چون اساس این رابع، جواب به اشکال است لذا مثل شیخ و صاحب فصول، صاحب کفایه در جواب به اشکالی که به ایشان شده مطرح کرده‌اند)

ما يتعلق به النهي (چیزی که نهی رفته روی آن) إما أن يكون عبادة أو غيرها (غیر عبادت مثل معامله) و المراد بالعبادة هاهنا (در مساله‌ی نهی از عبادت) ما يكون بنفسه (عمل) و بعنوانه (عمل) عبادة له تعالى (چیزی است که می‌باشد خود ان چیز و عنوان عمل عبادت برای واجب تعالی) موجبا (گفتیم که اگر به این عمل که خودش عبادت است نهی بخورد، این عمل را از عبادیت نمی‌اندازد بلکه از تقرب می‌اندازد) بذاته (یعنی خود آن عمل، نه با امر) للتقرب حضرته لو لا (قید تقرب، یعنی موجب تقرب است البته اگر نباشد حرمت ان عمل) حرمته كالسجود و الخضوع و الخشوع له و تسبيحه و تقديسه أو ما (عملی که) لو تعلق الأمر به (عملی است که اگر امر به آن عمل تعلق بگیرد) كان أمره أمرا عباديا (یعنی باید این عمل را با قصد قربت انجام بدهید تا امر ساقط شود) لا يكاد يسقط (ساقط نمی‌شود آن امر) إلا إذا أتى به (امر) بنحو قربي كسائر أمثاله (مثل آن اعمالی که) نحو صوم العيدين و الصلاة في أيام العادة.

 (بیان نکته – رد ۳ تعریف عبادت) لا (عبادت این نیست) ما أمر به‏ لأجل التعبد به (عملی که مولا به آن امر کرده تا مکلف این عمل را به عنوان عبادت انجام دهد – مراد از عبادت این نیست)‏ و (تعریف دوم) لا ما يتوقف صحته على النية (قصد قربت) و (تعریف سوم) لا ما لا يعلم انحصار المصلحة فيها («ما») في شي‏ء كما عرف بكل منها العبادة (همان طور که عبادت به هر یک از این ۳ تعریف، تعریف شده است). (علت است برای این که مراد از عبادت فقط دو تعریف اول است و ۳ تعریف بعدی نیست) ضرورة أنها (عبادت) بواحد منها (زیرا عبادت به واسطه‌ی هیچ یکی از این ۳ تعریف، امکان ندارد که نهی به آنها تعلق بگیرد) لا يكاد يمكن أن يتعلق بها النهي مع ما (اشکالی که) أورد عليها بالانتقاض طردا (مانع اغیار نیست) أو عكسا (جامع افراد نیست) أو بغيره (غیر انتقاض طردی و عکسی مثل دور) كما يظهر (ایراد) من مراجعة المطولات (فصول و مطارح) ‏و إن (صاحب کفایه می‌فرماید این اشکالات صحیح نیست زیرا این تعریف‌ها شرح الاسمی است و کسی به تعاریف شرح الاسمی اشکال نمی‌گیرد) كان الإشكال بذلك (انتقاض و غیر انتفاض) فيها (در این تعریفات) في غير محله (اشکال) لأجل كون مثلها (مثل این تعریفات) من التعريفات ليس بحد و لا برسم بل من قبيل شرح الاسم [۲] كما نبهنا عليه (از قبیل شرح الاسم بودن) غير مرة فلا وجه لإطالة الكلام بالنقض و الإبرام في تعريف العبادة و لا في تعريف غيرها كما هو العادة.

________________

[۲] هرجا صاحب کفایه اول یک بحثی می‌آید، تعریف شرح الاسم یا تعریف لفظی را یک چیز می‌داند لذا محقق اصفهانی اشکال گرفته است که خلاف اصطلاح حکماست و تعریف لفظی غیر از تعریف شرح الاسمی است. حکما به حد و رسم می‌گویند تعریف شرح الاسمی و تعریف لفظی این است که شما طالب یک تصور اجمالی از معنای یک لفطی هستید یعنی یک لفظی به گوشتان می‌خورد طالب این هستید که اجمالا بدانید معنای این لفط چیست. سوال می‌کنید معنای اجمالی این لفظ چیست؟ به جواب این سوال می‌گویند تعریف لفظی.

ومعه لا وجه لتخصيص العنوان (١). واختصاص عموم ملاكه بالعبادات لا يوجب التخصيص به ، كما لا يخفى (٢).

كما لا وجه لتخصيصه بالنفسيّ (٣) ، فيعمّ الغيريّ إذا كان أصليّا (٤). وأمّا إذا كان تبعيّا (٥) فهو وإن كان خارجا عن محلّ البحث ـ لما عرفت أنّه (٦) في دلالة النهي ، والتبعيّ منه (٧) من مقولة المعنى ـ ، إلّا أنّه داخل فيما هو ملاكه ، فإنّ دلالته على الفساد ـ على القول به فيما لم يكن للإرشاد إليه ـ إنّما يكون لدلالته على الحرمة

__________________

(١) تعريض للشيخ الأنصاريّ ، حيث خصّ عنوان المسألة بالنهي التحريميّ وقال : «ظاهر النهي المأخوذ في العنوان هو النهي التحريميّ. وإن كان مناط البحث في التنزيهيّ موجودا. وذلك لا يوجب التعميم». مطارح الأنظار : ١٥٧.

والمحقّق النائينيّ اختصّ النزاع في المقام بالنهي التحريميّ والنهي التنزيهيّ المتعلّق بذات العبادة. ووافقه تلميذه المحقّق الخوئيّ. فراجع فوائد الاصول ٢ : ٤٥٥ ، والمحاضرات ٥ : ٥ ـ ٦.

(٢) إشارة إلى دفع توهّم.

أمّا التوهّم ، فحاصله : أنّ ملاك البحث وإن كان عامّا ، إلّا أنّ عموم الملاك تختصّ بالعبادات. وأمّا في المعاملات فملاك البحث ـ أي التنافي بين ما يقتضيه النهي وبين الصحّة ـ لا يعمّ التنزيهيّ ، ضرورة أنّه لا تنافي بين الكراهة والصحّة. واختصاص عموم الملاك بالعبادات يقتضي أن يكون المراد من النهي خصوص النهي التحريميّ ، حيث إنّ الصحّة في العبادات ينافي ما يقتضيه النهي من طلب الترك ، سواء كان لزوميّا أو لا ، لتضادّ الأحكام.

وأمّا الدفع ، فتوضيحه : أنّ عدم عموم الملاك في المعاملات لا يقتضي تخصيص النهي بالتحريميّ مع عموم الملاك بالنسبة إلى العبادات ، لأنّ التحفّظ على عموم العنوان الساري في جميع الأقسام ممكن بملاحظة طبيعيّ النهي من دون التقييد بمرتبة خاصّة.

(٣) بخلاف المحقّق النائينيّ وتلميذه السيّد الخوئيّ ، حيث ذهبا إلى أنّ لفظ «النهي» في مسألتنا هذه يختصّ بالنهي التحريميّ النفسيّ ، ولا يعمّ الغيريّ.

(٤) وهو ما يكون مدلولا للخطاب المستقلّ الصادر من الشارع بالدلالة المطابقة. كالنهي عن الصلاة في غير المأكول.

(٥) وهو ما لا يكون مدلولا للخطاب بالدلالة المطابقة ولا يكون مقصودا من اللفظ ، بل يكون لازما للمدلول باللزوم العقليّ ، كالصلاة الّتي تتوقّف على تركها إزالة النجاسة عن المسجد الّتي تعلّق بها الأمر.

(٦) أي : البحث.

(٧) أي : من النهي.

من غير دخل لاستحقاق العقوبة على مخالفته في ذلك ، كما توهّمه القميّ قدس سرّه (١).

ويؤيّد ذلك (٢) أنّه جعل ثمرة النزاع في أنّ الأمر بالشيء يقتضي النهي عن ضدّه فساده إذا كان عبادة ، فتدبّر جيّدا.

الرابع : [المراد من العبادة في محلّ النزاع]

ما يتعلّق به النهي إمّا أن يكون عبادة أو غيرها. والمراد بالعبادة هنا ما يكون بنفسه وبعنوانه عبادة له تعالى ، موجبا بذاته للتقرّب من حضرته لو لا حرمته ، كالسجود والخضوع والخشوع له وتسبيحه وتقديسه ؛ أو ما لو تعلّق الأمر به كان أمره أمرا عباديّا لا يكاد يسقط إلّا إذا اتي به بنحو قربيّ ، كسائر أمثاله ، نحو صوم العيدين والصلاة في أيّام العادة. لا ما امر به لأجل التعبّد به (٣) ؛ ولا ما تتوقّف صحّته على النيّة (٤) ؛ ولا ما لا يعلم انحصار المصلحة فيه في شيء (٥) ـ كما عرّفت بكلّ منها العبادة ـ. ضرورة أنّها بواحد منها لا يكاد يمكن أن يتعلّق بها النهي (٦) ؛ مع ما اورد عليها بالانتقاض طردا أو عكسا ، أو بغيره ـ كما يظهر من مراجعة المطوّلات (٧) ـ.

__________________

(١) حيث قال ـ ذيل المقدّمة السادسة من مقدّمات بحث مقدّمة الواجب ـ : «إنّ النهي المستلزم للفساد ليس إلّا ما كان فاعله معاقبا». ثمّ قال في المقدّمة السابعة : «لعدم ثبوت العقاب على الخطاب التبعيّ». راجع قوانين الاصول ١ : ١٠٢.

(٢) أي : تعميم النزاع للنهي الغيريّ التبعيّ.

(٣) هكذا عرّفها الشيخ الأعظم الأنصاريّ على ما في مطارح الأنظار : ١٥٨.

(٤) هكذا عرّفها المحقّق القميّ في قوانين الاصول ١ : ١٥٤.

(٥) هذا تعريف آخر من المحقّق القميّ في المصدر السابق.

(٦) لأنّ المفروض وجود الأمر الفعليّ فيها ، ومعه يستحيل تعلّق النهي بها ، لامتناع اجتماع الأمر والنهي في شيء واحد.

(٧) راجع الفصول الغرويّة : ١٤٠ ، ومطارح الأنظار : ١٥٤.

وإن كان الإشكال بذلك (١) فيها في غير محلّه ، لأجل كون مثلها من التعريفات ليس بحدّ ولا برسم ، بل من قبيل شرح الإسم ، كما نبّهنا عليه غير مرّة ، فلا وجه لإطالة الكلام بالنقض والإبرام في تعريف العبادة ، ولا في تعريف غيرها كما هو العادة.

الخامس : [تحرير محلّ النزاع]

إنّه لا يدخل في عنوان النزاع إلّا ما كان قابلا للاتّصاف بالصحّة والفساد ، بأن يكون تارة تامّا يترتّب عليه ما يترقّب عنه من الأثر ، واخرى لا كذلك ، لاختلال بعض ما يعتبر في ترتّبه.

أمّا ما لا أثر له شرعا ، أو كان أثره ممّا لا يكاد ينفكّ عنه ـ كبعض أسباب الضمان(٢) ـ فلا يدخل في عنوان النزاع ، لعدم طرو الفساد عليه كي ينازع في أنّ النهي عنه يقتضيه أولا.

فالمراد بالشيء في العنوان هو العبادة بالمعنى الّذي تقدّم ، والمعاملة بالمعنى الأعمّ ممّا يتّصف بالصحّة والفساد ، عقدا كان أو إيقاعا أو غيرهما (٣) ، فافهم.

السادس : [المراد من الصحّة والفساد]

إنّ الصحّة والفساد وصفان إضافيّان يختلفان بحسب الآثار والأنظار. فربما يكون شيء واحد صحيحا بحسب أثر أو نظر ، وفاسدا بحسب آخر.

__________________

(١) أي : بالانتفاض طردا وعكسا.

(٢) كالإتلاف والغصب وغيرهما. وكالملاقاة في تحقّق الطهارة أو النجاسة.

(٣) العقد كالبيع ، والإيقاع كالطلاق ، وغيرهما كالتحجير والحيازة في ثبوت الحقّ أو الملكيّة.

وخالفه المحقّق النائينيّ ، فاختصّ النزاع بالعقود والإيقاعات ، وأخرج غيرهما. فوائد الاصول ٢ : ٤٥٦.

ولا يخفى : أنّ الملاك الّذي يقتضي الفساد في العقود والإيقاعات ـ كما مرّ ـ يقتضيه في مثل الحيازة والتحجير وغيرهما.