درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۲۳: اجتماع امر و نهی ۲۱

 
۱

خطبه

۲

خلاصه مباحث گذشته

نظریه اول در اجتماع امر و نهی: صاحب کفایه معتقد است که اجتماع امر و نهی در شی واحد محال است و دلیل آن بیان شد.

نظریه دوم: اجتماع امر و نهی در شیء واحد جایز است. چون:

دلیل اول: متعلق احکام، ماهیت و طبایع کلیه است نه افراد. المتعلق متعدد فلا یلزم اجتماع الضدین.

صاحب کفایه شروع می‌کند به توضیح این نظریه و بعد رد می‌کنند.

دلیل دوم:

مرحله‌ی اول: این مرحله مربوط به متعلق امر و نهی است

مرحله‌ی دوم: این مرحله مربوط به مجمع است.

مرحله‌ی سوم: ولا اشکال که مقدمه‌ی واجب، حرام باشد چون این مجمع مقدمه‌ی واجب است زیرا امر رفته روی صلاه و مجمع هم مقدمه‌ی این ماهیت واجبه است. پس این مجمع می‌شود مقدمه‌ی مامور به.

صاحب کفایه این دلیل را هم رد کردند.

دلیل سوم مجوزین اجتماع:

  • صغری: اگر اجتماع امر و نهی در شی واحد جایز نباشد لازمه‌اش این است که نظیر اجتماع امر و نهی در شرع مقدس واقع نشود
  • کبری: والازم باطل (نظیرش واقع نشدن باطل است یعنی یک عالمه مثال داریم که نظیر اجتماع امر و نهی واقع شده است مثل اجتماع کراهت و وجوب در صلاه در حمام – صلاه در حمام هم واجب است و هم مکروه این جا اجتماع وجوب و کراهت شده است و وجوب و کراهت مثل وجوب و حرمت است زیرا قبلا بیان شد که تمامی احکام باهم تضاد دارند لذا اگر اجتماع امر و نهی جایز نیست لازمه‌اش این است که اجتماع وجوب و کراهت هم واقع نشود و حال آنکه واقع شده است)
  • نتیجه: فلملزوم مثله

جواب‌های صاحب کفایه به دلیل سوم:

  • جواب اول: ما با برهان عقلی ثابت کردیم که اجتماع وجوب و حرمت در شی واحد محال است زیرا لازمه ش اجتماع ضدین است، لذا تمامی این موارد را باید توجیه کنیم زیرا تمامی این موارد ظهور دارد در اجتماع امر و نهی، و ظهور زورش به برهان عقلی نمی‌رسد. البته دیگر بیان نمی‌کند که چگونه باید توجیه کرد.
  • جواب دوم: این دلیل رد بر امتناعی‌ها نیست بلکه رد بر امکانی‌ها هم هست چون کسانی که می‌گویند اجتماع امر ونهی جایز است در صورتی است که عمل دارای دو عنوان باشد اما در خیلی از این مثال‌ها عمل یک عنوان دارد و امر و نهی روی همین یک عنوان رفته است.
  • جواب سوم: این جواب بسیار مفصل است.
۳

تطبیق دلیل سوم

ثم إنه قد استدل‏ على الجواز (امکان اجتماع امر و نهی در شی واحد) بأمور.

منها أنه (صغری) لو لم يجز اجتماع الأمر و النهي لما وقع نظيره (واقع نمی‌شد نظیر اجتماع امر ونهی) و (کبری) قد وقع (نظیر اجتماع) كما في العبادات المكروهة كالصلاة في مواضع التهمة و في الحمام و الصيام في السفر و في بعض الأيام (مثل روزه‌ی روز عاشورا).

بيان الملازمة (بین مقدم و تالی) أنه لو لم يكن تعدد الجهة (عنوان) مجديا (اگر تعدد عنوان نافع نباشد) في إمكان اجتماعهما (امر و نهی) لما جاز اجتماع حكمين آخرين (غیر وجوب و حرمت چون همان طور که وجوب و حرمت باهم تضاد دارند دو حکم دیگر هم باهم تضاد دارند) في مورد مع تعددها (جهت) لعدم (علت برای لما جاز – می‌فرماید این طور نیست که از بین احکام خمسه فقط وجوب و حرمت باهم تضاد داشته باشند بلکه هر حکمی با بقیه‌ی احکام تضاد دارد) اختصاصهما (چون اختصاص ندارد وجوب و حرمت) من بين الأحكام بما (به تضادی که) يوجب الامتناع من التضاد بداهة (علت برای لعدم اختصاصهما) تضادها بأسرها و التالي (عدم وقوع نظیر اجتماع امر و نهی) باطل لوقوع اجتماع الكراهة و الإيجاب أو الاستحباب (یا جمع شده کراهت و استحباب) في مثل الصلاة في الحمام (اگر صلاه، صلاه واجب باشد، جمع بین وجوب و کراهت شده و اگر نماز مستحبی می‌خوانی جمع بین استحباب و کراهت شده) و الصيام في السفر و في عاشوراء و لو في الحضر (روزه‌ی روز عاشورا هم کراهت دارد و هم مستحب) و اجتماع الوجوب أو الاستحباب مع الإباحة أو الاستحباب (از این عبارت ۴ صورت در می‌آید: وجوب و اباحه، وجوب با استحباب – استحباب با اباحه، استحباب با استحباب که این صورت آخر اجتماع مثلین است) في مثل الصلاة في المسجد (اگر نماز واجب در مسجد می‌خوانید این نماز هم واجب است و هم مستحب و اگر نماز مستحب در مسجد می‌خوانید این نماز می‌شود مستحبین - اگر نماز واجب در خانه می‌خوانید اجتماع وجوب و اباحه است و اگر نماز مستحبی در خانه می‌خوانید می‌شود اجتماع استحباب و اباحه) أو الدار.

۴

تطبیق جواب از دلیل سوم

و الجواب عنه أما إجمالا (جواب اول) فبأنه لا بد من التصرف و التأويل فيما وقع في الشريعة مما (بیان ماوقع - از مواردی که ظاهر انها اجتماع امر و نهی است) ظاهره الاجتماع بعد قيام الدليل (برهان قطعی) على الامتناع ضرورة (علت برای لابد) أن‏ الظهور لا يصادم البرهان مع (جواب دوم – این دلیل فقط رد بر امتناعی‌ها نیست بلکه رد بر همه است) أن قضية ظهور تلك الموارد (موارد مذکوره) اجتماع الحكمين فيها (موارد) بعنوان واحد و لا يقول الخصم (جوازی‌ها) بجوازه (اجتماع) كذلك (قائل نیستند جوازی به جواز این چنینی یعنی به عنوان واحد) بل (عطف بر بجوازه است) بالامتناع (بلکه خصم هم قائل به امتناع است) ما لم يكن بعنوانين و بوجهين (زمانی که نباشد اجتماع با دو عنوان) فهو (خصم یعنی جوازی‌ها) أيضا (مثل قائلین به امتناع) لا بد [له‏] من التفصي عن إشكال الاجتماع فيها (موارد یک عنوانی) لا سيما (صلاه در حمام را در نظر بگیرید، یک نفر می‌خواهد نماز واجبش را در حمام بخواند، صلاه در حمام بدل دارد یا ندارد؟ یعنی می‌تواند این نماز را برود و جای دیگری بخواند؟ بله می‌تواند. لذا می‌گویند صلاه در حمام بدل دارد اما صوم یوم عاشورا بدل ندارد زیرا اگر بخواهد یک روز دیگر روزه بگیرد، آن روزه‌ی روز دیگر جای خودش است نه جای روزه‌ی روز عاشورا زیرا صوم کل یوم مستحب نفسا الا ما خرج بالدلیل پس این صوم یوم عاشورا کراهت دارد و بدل هم ندارد. صلاه در حمام بدل دارد یعنی مندوحه دارد یعنی می‌تواند در جای دیگری نماز را بخواند اما صوم یوم عاشورا مندوحه و راه فرار ندارد. حالا می‌فرماید کسانی که قائل به جواز هستند باید جوابگوی این موارد باشند مخصوصا اگر مندوحه نباشد چون جوازی‌ها در جائی می‌گویند اجتماع جایز است که مندوحه باشد لکن این موارد مندوحه ندارند و اشکال این موارد برای جوازی‌ها خیلی بدتر است و دلیل دیگر این که اگر عبادت مکروه بدل داشته باشد، مثل صلاه در حمام جوازی‌ها می‌توانند این جواب را بدهند که صلاه در حمام امر ندارد بلکه امر رفته روی طبیعتی که در ضمن صلاه در حمام محقق نشود اما اگر بدل نداشت دیگر این توجیه را نمی‌توانند بکنند. صاحب کفایه در این عبارت می‌خواهد بگوید اگر بدل و مندوحه وجود نداشت اشکال تشدید می‌شود) إذا لم يكن هناك (در عبادت) مندوحة (چون اگر مندوحه باشند را فرار و توجیه دارند اما اگر مندوحه نباشد راه فرار و توجیه ندارند) كما (مثال برای جائی که مندوحه نیست) في العبادات المكروهة التي لا بدل لها (عبادت مکروه). فلا يبقى له (جوازی‌ها) مجال للاستدلال بوقوع الاجتماع فيها (موارد) على (متعلق به استدلال است) جوازه (اجتماع) أصلا كما لا يخفى.

۵

تطبیق دلیل سوم

[أقسام العبادات المكروهة]

و أما تفصيلا فقد أجيب عنه بوجوه‏ يوجب ذكرها بما (همراه آن چیزی که در این وجوه است) فيها من النقض (اشکال این وجوه) و الإبرام (دفع اشکال از این وجوه) طول الكلام بما (به مقداری که) لا يسعه المقام فالأولى الاقتصار على ما هو التحقيق في حسم (از بین بردن) مادة الإشكال فيقال و على الله الاتكال إن العبادات المكروهة على ثلاثة أقسام. (عبادات مکروه بر ۳ قسم هستند:

الف: عبادات مکروه‌ای که بدل دارند مثل صلاه در حمام، در این قسم نهی رفته است روی خود عنوان عبادت و بدل هم دارد.

ب: عبادات مکروه‌ای که بدل ندارند مثل صوم یوم عاشورا در این قسم نهی رفته روی خود عنوان عبادت و بدل ندارد.

ج: عبادت مکروه‌ای که در لسان دلیل نهی رفته روی خود عبادت اما از خارج می‌دانیم که در حقیقت نهی رفته است روی چیز دیگری که ان چیز دیگر یا متحد با عبادت یا ملازم عبادت است مثلا لا تصل فی مواضع التهم، در این جا در لسان دلیل نهی ظاهرا رفته روی خود عبادت یعنی روی خود نماز رفته است لکن ما از خارج می‌دانی که در این جا نهی روی خود نماز نرفته است بلکه رفته روی الکون فی موضع التهمه یعنی بودن در جایی که موضع تهمت است. حالا این کون فی موضع التهمه یا متحد با صلاه است (اگر بگوییم الکون از اجزاء صلا است) یا ملازم با صلاه است (در صورتی که بگوییم الکون از اجزاء صلاه نیست))

أحدها ما (عبادتی است که) تعلق به النهي (نهی کراهتی) بعنوانه (عبادت) و ذاته و لا بدل له كصوم يوم عاشوراءو النوافل المبتدأة (در مقابل نوافل ذات الاسباب) في بعض الأوقات (هنگام طلوع شمس یا غروب شمس)‏.

ثانيها ما تعلق به النهي كذلك (بعنوانه و ذاته) و يكون له البدل كالنهي عن الصلاة في الحمام.

ثالثها ما تعلق النهي به لا بذاته (نه به خود ان عبادت – این را از خارج می‌فهمیم) بل بما (بلکه به چیزی که ان چیز جمع می‌شود با عبادت – آن چیز الکون فی موضع التهمه است) هو مجامع معه (عبادت) وجودا أو ملازم له (بلکه به آن چیزی که ان چیز ملازم با عبادت است) خارجا كالصلاة في مواضع التهمة بناء (این قید برای مجامع معه وجودا است – می‌خواهد بگوید این مثال، مثال برای مجامع معه وجودا می‌شود بنابر این که کون جزء صلاه باشد) على كون النهي عنها (صلات) لأجل اتحادها مع الكون في مواضعها.

بما لا مزيد عليه (١) أنّه بحسبها أيضا واحد.

[القول بالجواز ودليله]

ثمّ إنّه قد استدلّ على الجواز بامور :

[الأمر الأوّل والجواب عنه]

منها : أنّه لو لم يجز اجتماع الأمر والنهي لما وقع نظيره ، وقد وقع ، كما في العبادات المكروهة ، كالصلاة في مواضع التّهمة (٢) وفي الحمّام ، والصيام في السفر وفي بعض الأيّام(٣).

بيان الملازمة : أنّه لو لم يكن تعدّد الجهة مجديا في إمكان اجتماعهما لما جاز اجتماع حكمين آخرين (٤) في مورد مع تعدّدها ، لعدم اختصاصهما من بين الأحكام بما يوجب الامتناع من التضادّ ، بداهة تضادّها بأسرها ، والتالي (٥) باطل ، لوقوع اجتماع الكراهة والإيجاب أو الاستحباب في مثل الصلاة في الحمّام ، والصيام في السفر وفي العاشوراء ـ ولو في الحضر ـ ، واجتماع الوجوب أو الاستحباب مع الإباحة أو الاستحباب في مثل الصلاة في المسجد أو الدار (٦).

__________________

(١) في المقدّمة الرابعة.

(٢) كالمعاطن والمزابل.

(٣) كصوم يوم عاشوراء.

وهذا الدليل هو الدليل الثاني من الأدلّة الّتي استدلّ بها المحقّق القميّ على الجواز. فراجع القوانين ١ : ١٤٢.

(٤) غير الوجوب والحرمة.

(٥) وهو عدم وقوع اجتماع حكمين غير الوجوب والحرمة.

(٦) الصلاة الواجبة في المسجد مثال لوقوع اجتماع الوجوب والاستحباب. والصلاة الواجبة في الدار مثال لوقوع اجتماع الوجوب والإباحة. والصلاة النافلة في المسجد مثال لوقوع اجتماع الاستحباب مع مثله. والصلاة النافلة في الدار مثال لوقوع اجتماع الاستحباب والإباحة.

والجواب عنه :

أمّا إجمالا : فبأنّه لا بدّ من التصرّف والتأويل فيما وقع في الشريعة ممّا ظاهره الاجتماع بعد قيام الدليل على الامتناع ، ضرورة أنّ الظهور لا يصادم البرهان. مع أنّ قضيّة ظهور تلك الموارد اجتماع الحكمين فيها بعنوان واحد ، ولا يقول الخصم بجوازه كذلك ، بل بالامتناع ما لم يكن بعنوانين وبوجهين. فهو أيضا لا بدّ له من التفصّي عن إشكال الاجتماع فيها ، لا سيّما إذا لم يكن هناك مندوحة ، كما في العبادات المكروهة الّتي لا بدل لها (١). فلا يبقى له مجال للاستدلال بوقوع الاجتماع فيها على جوازه أصلا ، كما لا يخفى.

وأمّا تفصيلا : فقد اجيب عنه بوجوه يوجب ذكرها بما فيها من النقض والإبرام طول الكلام بما لا يسعه المقام (٢).

فالأولى الاقتصار على ما هو التحقيق في حسم مادّة الإشكال ، فيقال ـ وعلى الله الاتّكال ـ :

إنّ العبادات المكروهة على ثلاثة أقسام :

أحدها : ما تعلّق به النهي بعنوانه وذاته ولا بدل له ، كصوم يوم العاشوراء والنوافل المبتدأة (٣) في بعض الأوقات (٤).

ثانيها : ما تعلّق به النهي كذلك (٥) ويكون له البدل ، كالنهي عن الصلاة في الحمّام.

ثالثها : ما تعلّق النهي به لا بذاته ، بل بما هو مجامع معه وجودا أو ملازم له

__________________

(١) كصوم يوم عاشوراء.

(٢) وعلى الطالب المحقّق أن يرجع مطارح الأنظار : ١٣٠ والفصول الغرويّة : ١٢٨.

(٣) وهي النوافل الّتي لم يرد فيها نصّ بالخصوص بناء على استحبابها.

(٤) كما بين صلاة الصبح وطلوع الشمس ، وبين صلاة العصر وغروبها ، وعند طلوعها ، وحين غروبها.

(٥) أي : بذاته.

خارجا ، كالصلاة في مواضع التّهمة ، بناء على كون النهي عنها لأجل اتّحادها مع الكون في مواضعها.

أمّا القسم الأوّل : فالنهي تنزيها عنه ـ بعد الإجماع على أنّه يقع صحيحا (١) ، ومع ذلك يكون تركه أرجح كما يظهر من مداومة الأئمّة عليهم‌السلام على الترك (٢) ـ إمّا (٣) لأجل انطباق عنوان ذي مصلحة على الترك ، فيكون الترك ـ كالفعل ـ ذا مصلحة موافقة (٤) للغرض ، وإن كان مصلحة الترك أكثر ، فهما حينئذ يكونان من قبيل المستحبّين المتزاحمين ، فيحكم بالتخيير بينهما لو لم يكن أهمّ في البين ، وإلّا فيتعيّن الأهمّ ، وإن كان الآخر يقع صحيحا حيث إنّه كان راجحا وموافقا للغرض ، كما هو الحال في سائر المستحبّات المتزاحمات بل الواجبات. وأرجحيّة الترك من الفعل لا توجب حزازة ومنقصة فيه أصلا (٥) ، كما يوجبها ما إذا كان فيه مفسدة

__________________

(١) ذكر الإجماع عليه في الغنية (الجوامع الفقهيّة : ٥٧٣) ، وجواهر الكلام ١٧ : ١٠٨.

(٢) راجع الوسائل ٧ : ٣٣٩ ، الباب ٢١ من أبواب الصوم المندوب.

(٣) خبر لقوله : «فالنهي تنزيها عنه» ، وشروع في بيان الجواب عن القسم الأوّل من العبادات المكروهة.

وقد أجاب عنه المصنّف رحمه‌الله بوجوه ثلاثة. وهذا أوّلها. وحاصله : أنّ الوجه في النهي التنزيهيّ عن صوم يوم عاشوراء هو انطباق عنوان راجح ذي مصلحة على تركه ـ كعنوان مخالفة بني اميّة ـ ، فيكون تركه ذا مصلحة كما كان فعله ذا مصلحة. غاية الأمر أنّ مصلحة تركه أكثر من مصلحة الفعل ، ولذا يرجّح عليه. وعندئذ يكون الفعل والترك من قبيل المستحبّين المتزاحمين ، فيحكم بالتخيير بينهما لو لم يكن أحدهما أهمّ من الآخر ، وإلّا فيقدّم الأهمّ مع بقاء الآخر على مصلحته اللازمة في صحّة العبادة ؛ فلو صام يوم العاشوراء صحّ.

(٤) هكذا في جميع النسخ. والصحيح إمّا أن يقول : «ذا مصلحة وموافقة ...» ، فيكون قوله : «موافقة» معطوفا على قوله : «مصلحة» ، ومعناه : ويكون الترك ذا موافقة للغرض. وإمّا أن يقول : «ذا مصلحة وموافقا للغرض» كي يكون معطوفا على قوله : «ذا مصلحة» ، ومعناه : ويكون الترك موافقا للغرض.

(٥) ربّما يقال : إنّ أرجحيّة الترك وإن لم توجب منقصة وحزازة في الفعل أصلا ، إلّا أنّه توجب المنع منه فعلا والبعث إلى الترك قطعا ، كما لا يخفى. ولذا كان ضدّ الواجب ـ بناء على ـ