درس کفایة الاصول - نواهی

جلسه ۳: اجتماع امر و نهی ۱

 
۱

خطبه

۲

معصیت یکبار نهی

مطلب اول: اگر مکلف یک فرد از افراد منهی عنه را انجام داد، آیا نهی سقوط می‌کند یا به حال خودش باقی است؟

مثال: شارع فرموده لاتشرب الخمر، در این مثال منهی عنه شرب الخمر است. حالا اگر مکلف آمد یکبار شرب الخمر کرد ایا با این یک بار شرب الخمر کردن، نهی ساقط می‌شود یا به حال خودش باقی است. اگر ساقط بشود، شرب الخمر برای بار دوم و سوم و.... حرام نیست چون نهی ساقط شده است و اگر گفتیم باقی است، شرب خمر برای بارهای بعدی نیز حرام است.

در این جا دو بحث وجود دارد که یک بحث، بحث ثبوتی است که این بحث را مرحوم صاحب کفایه مطرح نکرده است و یک بحث اثباتی. بحث ثبوتی یعنی می‌خواهیم ببینیم در واقع چند احتمال است و بحث اثباتی یعنی می‌خواهیم ببینیم دلیل دلالت بر کدام یک دارد.

  • بحث ثبوتی (این بحث را مرحوم نائینی خوب مطرح کرده است)

در نهی دو احتمال وجود دارد (استاد حیدری: در کلام نائینی ۴ احتمال ذکر شده است که ما فقط دوتا ی ان را بیان کردیم و بقیه را خودتان مراجعه کنید):

  1. یحتمل هر فردی از افراد ترکش مطلوب مولا باشد به نحو عام استغراقی یعنی ترک شرب خمر برای اولین بار، دومین بار، سومین بار و.... هر کدام را مولا به طور جداگانه می‌خواهد. اگر در واقع این احتمال باشد، بعد از این که عبد برای اولین بار شرب خمر کرد، شرب خمر برای دومین بار حرام است چون مولا تک تک هر یک از این افراد را می‌خواهد به نحو عام استغراقی.
  2. یحتمل مولا ترک مجموع این افراد را می‌خواهد به نحو عام مجموعی یعنی شرب خمر برای اولین بار و دومین بار و..... مولا ترک همه‌ی این افراد را می‌خواهد به نحو عام مجموعی یعنی مولا یک خواسته دارد و ان عبارت است از ترک این مجموع.

اگر مولا بخواهد به خواسته‌ی خودش برسد، عبد باید اصلا شرب خمر نکند، حالا فرض این است که عبد یک بار شرب خمر کرده است، در این صورت دیگر مولا هرگز به خواسته‌اش نمی‌رسد در نتیجه نهی ساقط می‌شود زیرا سقوط نهی گاهی به اطاعت است و گاهی به معصیت و این جا به معصیت است.

اگر ثابت بشود که در واقع قضیه این گونه است. اگر عبد برای اولین بار شرب خمر کرد، شرب خمر دومین بار و سومین بار و.....، حرام نیست.

  • بحث اثباتی:

اگر ما باشیم و خود نهی، خود نهی نه دلالت بر احتمال اول دارد و نه بر احتمال دوم. یعنی لاتشرب الخمر نه دلالت بر احتمال اول نه دلالت دارد بر احتمال دوم. لذا احتیاج داریم به دلیل خارج از نهی. دلیل خارج از نهی مثل اطلاق متعلق یعنی مطلق بودن متعلق که این مطلق بودن متعلق دلیل می‌شود بر احتمال اول (مولا ترک هر فردی را می‌خواهد به نحو عام استغراقی).

مثلا مولا فرموده است التشرب الخمر، در این جا متعلق نهی شرب الخمر است، این شرب الخمر اطلاق دارد یعنی هیچ قیدی ندارد، یعنی لاتشرب الخمر معنایش این است که شرب الخمر نهی دارد مطلقا (چه مخالفتی شده باشد یا نشده باشد) این اقای عبد اولین بار شرب الخمر را انجام داده، حالا می‌خواهد برای بار دوم شرب الخمر را انجام دهد، ان متعلق اطلاق دارد (یعنی چه نهی مخالفت شده باشد یا مخالفت با آن نشده باشد این شرب الخمر نهی دارد) در نتیجه شرب الخمر برای بار دوم هم حرام است.

اگر شرب الخمر بخواهد برای بار دوم حرام نباشد، مولا باید قید بزند و این گونه بیان کند که شرب الخمر نهی دارد اگر مخالفت نشده باشد.

کار صاحب کفایه بر خلاف میرزای قمی است که میرزای قمی از طریق اطلاق نهی وارد شده است اما صاحب کفایه از طریق اطلاق متعلق وارد شده است.

حالا آمدیم دستمان از اطلاق کوتاه شد (مثلا شرایط تمسک به اطلاق وجود نداست) این جا باید برویم سراغ اصل عملی، و این جا برائت جاری می‌شود زیرا شک ما برای بار دوم، شک در تکلیف است و شک در تکلیف مجرای برائت است.

۳

اجتماع امر و نهی

مطلب دوم: اجتماع امر و نهی

بحث اول: آیا اجتماع امر و نهی در شی واحد ممکن است یا ممکن نیست. یعنی شارع به یک چیز امر بکند و از همان چیز نهی بکند. در این مساله ۳ نظریه‌ی معروف وجود دارد (در حقیقت ۴ نظریه است):

  • نظریه‌ی مشهور و صاحب کفایه و کمی از اشاعره: اجتماع امر و نهی در شی واحد محال است.
  • نظریه جمعی از متاخرین و اکثر اشاعره: اجتماع امر و نهی در شی واحد ممکن است.
  • نظریه‌ی منسوب به مقدس اردبیلی: عقلا ممکن است و عرفا محال است.

مثل صلاه در دار غصبی، همین شخصی که در دار غصبی می‌خواهد نماز بخواند، همین ایستادنش هم غصب است و هم صلاه است لذا هم امر دارد و هم نهی.

۴

مراد از واحد

بحث دوم: مراد از واحد در عنوان مساله چیست؟

صاحب کفایه می‌فرماید مراد از واحد، یک عمل است که دو عنوان در ان جمع شده است. مثل همین صلاه در دار غصبی. این یک عملی که دو عنوان در آن جمع شده است، دو حالت دارد:

  1. حالت اول: گاهی شخصی و جزئی است.

این صلاه در این دار غصبی که یک عمل است که دو عنوان در آن جمع شده و جزئی هم هست.

  1. حالت دوم: گاهی کلی است مثل صلاه در دار غصبی که کلی است و هزاران مصداق دارد.

از این مطالبی که عرض شد؛ ما به دو نتیجه می‌رسیم:

  • نتیجه‌ی اول: کلام عضدی باطل است. عضدی گفته است که در مساله‌ی اجتماع امر و نهی بحث ما در عمل واحدی است که دو عنوان در آن جمع شده و جزئی است در حالی که ما گفتیم بحث اعم است و کلی را نیز شامل می‌شود.
  • نتیجه‌ی دوم: دو چیز از محل نزاع خارج است:
  1. واحد بالجنس (در مقابل واحد جنسی): به دو چیز یا بیشتر که جنسشان یکی است واحد بالجنس می‌گویند مثلا الانسان و الفرس که این‌ها دو چیزند و به این‌ها واحد بالجنس می‌گویند زیرا جنس هردو حیوان است.
  2. واحد بالنوع (در مقابل واحد نوعی): به دو چیز یا بیشتر که نوعشان یکی است مثلا می‌گویند زید و بکر واحد بالنوع هستند زیرا هردو انسان هستند.

حالا صاحب کفایه می‌فرماید این دو، از محل بحث خارج است زیرا بحث ما در یک عمل است اما واحد بالجنس و بالنوع دو چیز و دو عمل هستند.

۵

جزوه معصیت یکبار نهی

اگر مکلف یک فرد از افراد منهی عنه را انجام داد، آیا نهی نسبت به بقیه افراد، به حال خود باقی است یا نهی ساقط می‌شود و در نتیجه بقیه افراد حرام نخواهند بود؟

در اینجا دو مقام از بحث وجود دارد:

مقام اول: بحث ثبوتی: در نهی دو احتمال است:

الف: یحتمل مطلوب مولا ترک هر فردی از افراد به نحو عام استغراقی باشد، طبق این احتمال، بقیه افراد به حرمت خود باقی هستند.

ب: یحتمل مطلوب مولا ترک مجموعه افراد به نحو عام مجموعی باشد، طبق این احتمال، نهی سقوط کرده و بقیه افراد، حرام نیستند.

مقام دوم: بحث اثباتی: خود نهی دلالت ندارد که نهی به نحو الف است یا به نحو ب، بنابراین باید دلیلی خارج از نهی دال بر تعیین باشد. دلیل مثل اطلاق متعلق نهی که معین نحو الف است، با این بیان که متعلق (مثل شرب الخمر در لا تشرب الخمر) اطلاق دارد چه مخالفتی باشد یا نباشد، نهی دارد.

اگر شرائط تمسک به اطلاق فراهم نباشد، به اصول عملیه مراجعه می‌شود.

۶

جزوه اجتماع امر و نهی

بحث در این است که آیا اجتماع امر ونهی در شیء واحد ممکن است یا محال؟

در این زمینه سه نظریه معروف وجود دارد:

۱. مشهور و مصنف: محال است.

۲. برخی از متاخرین: ممکن است.

۳. منسوب به محقق اردبیلی: عقلا ممکن و عرفا محال است.

۷

تطبیق مراد از واحد

در عنوان بحث، کلمه واحد به کار رفته است. مراد از واحد عمل واحدی است که در آن دو عنوان اجتماع کرده‌اند. چنین عملی دو صورت دارد:

۱. گاهی شخصی و جزئی است، مثل این صلات در این دار غصبی.

۲. گاهی کلی است، مثل صلات در دار غصبی.

از این مطلب، به دو نتیجه زیر می‌رسیم:

۱. اینکه عده‌ای مثل عضدی متعقدند نزاع در مساله اجتماع امر و نهی در واحد شخصی و جزئی است، کلامشان باطل است.

۲. امور زیر از محل نزاع خارج است:

۸

تطبیق معصیت یکبار نهی

ثم إنه (بیان مقام اثبات) لا دلالة للنهي (نیست دلالتی برای خود نهی) على إرادة الترك (ترک بقیه‌ی افراد) لو خولف (اگر مخالفت شده باشد نهی) أو (عطف بر اراده است) عدم إرادته (دلالت ندارد بر عدم اراده‌ی ترک) بل لا بد في تعيين ذلك (اراده یا عدم اراده) من دلالة (دلیل خارج از نهی) و لو كان (اگر چه بوده باشد ان دلالت) إطلاق المتعلق (مطلق بودن متعلق – شرب الخمر) من هذه الجهة (مخالفت و عدم مخالفت) و لا يكفي (برای منهی بودن بقیه‌ی افراد) إطلاقها (متعلق) من سائر الجهات (حیث استفاده با حیث اطلاق باید هم سنخ باشند – متعلق باید از حیث مخالفت یا عدم مخالفت اطلاق داشته باشد تا بدرد ما بخورد، و اگر از جهات دیگر اطلاق داشته باشد بدرد ما نمی‌خورد – یعنی اگر بخواهد بقیه‌ی افراد حرام و منهی باشند، متعلق باید از جهت مخالفت یا عدم مخالفت مطلق باشد نه از جهت دیگر) فتدبر جيدا.

۹

تطبیق اجتماع امر و نهی

فصل اختلفوا في جواز اجتماع (امکان) الأمر و النهي في واحد و امتناعه‏ (اجتماع) على أقوال ‏ثالثها (اقوال) جوازه (اجتماع) عقلا و امتناعه (اجتماع) عرفا.

۱۰

تطبیق مراد از واحد

و قبل الخوض في المقصود يقدم أمور.

الأول [بيان المراد بالواحد الذي تعلق به الأمر و النهي‏]

المراد بالواحد مطلق ما (عملی است که) كان ذا وجهين (دارای دو عنوان است) و مندرجا تحت عنوانين بأحدهما (به سبب یکی از این دو عنوان - صلاه) كان (بوده است آن عمل) موردا للأمر و بالآخر (غصب) للنهي و (می‌خواهد بگوید که این عملی که دو عنوان در آن جمع شده است دو حالت دارد یا جزئی است یا کلی) إن كان كليا مقولا (حمل می‌شود بر) على كثيرين كالصلاة في المغصوب و إنما ذكر (ذکر شده است واحد – صاحب کفایه فقط واحد بالجنس را بیان کرده است) لإخراج ما إذا تعدد متعلق الأمر و النهي و لم يجتمعا (متعلق امر و نهی) وجودا (یعنی هردو موجود به یک وجود نیستند یعنی دو عمل هستند که جنسشان یکی است) و لو جمعهما (دو متعلق را) واحد مفهوما كالسجود لله تعالى و السجود للصنم مثلا لا (واحد برای اخراج واحد بالجنس است نه برای) لإخراج الواحد الجنسي (زیرا واحد جنسی و نوعی یک عمل هستند و لکن کلی هستند) أو النوعي كالحركة و السكون الكليين المعنونين بالصلاتية و الغصبية.

ثمّ إنّه لا دلالة للنهي على إرادة الترك لو خولف أو عدم إرادته ، بل لا بدّ في تعيين ذلك من دلالة ولو كان (١) إطلاق المتعلّق من هذه الجهة ، ولا يكفي إطلاقها (٢) من سائر الجهات (٣) ، فتدبّر جيّدا.

__________________

(١) هكذا في النسخ. ولكن الصواب أن يقول : «ولو كانت» ، فيكون المعنى : ولو كانت الدلالة إطلاق المتعلّق من جهة شموله ما بعد العصيان.

(٢) أي : إطلاق الطبيعة. والاولى أن يقول : «إطلاقه» ، كي يرجع الضمير إلى المتعلّق.

(٣) كالإطلاق من حيث الزمان والمكان والفور والتراخي وغيرها.

فصل

[في اجتماع الأمر والنهي]

اختلفوا في جواز اجتماع الأمر والنهي في واحد وامتناعه (١) على أقوال ،

__________________

(١) لا يخفى : أنّ المتقدّمين عنونوا النزاع في المقام هكذا : «هل يجوز اجتماع الأمر والنهي في شيء واحد أم لا؟». راجع القوانين ١ : ١٤٠ ، الفصول الغرويّة : ١٢٤.

والمصنّف رحمه‌الله وإن وافقهم في التعبير ولكن ما يأتي منه ـ من أنّ النزاع في سراية كلّ من الأمر والنهي إلى متعلّق الآخر ـ صريح في أنّه لم يرد ظاهر هذا العنوان ، فإنّ ظاهر هذا العنوان أنّ النزاع كبرويّ ، وما يأتي منه صريح في أنّ النزاع في المقام صغرويّ.

والمحقّق النائينيّ ناقش في العنوان المذكور بما حاصله : أنّ عنوان النزاع على ما حرّره الأصحاب يوهم كون النزاع في المسألة كبرويّا ، بمعنى أنّهم اتّفقوا على الصغرى ـ وهي لزوم اجتماع الأمر والنهي في شيء واحد وسراية أحدهما إلى متعلّق الآخر إذا اجتمع متعلّقهما وجودا ـ واختلفوا في الكبرى ، فمنهم من ادّعى أنّه لا مانع من اجتماعهما في شيء واحد بدعوى عدم المضادّة بينهما ، ومنهم من ادّعى استحالة اجتماعهما فيه بدعوى وجود المضادّة بينهما. ولكن التحقيق : أنّ تضادّ الأحكام بأسرها أمر مفروغ عنه غير قابل للنزاع ، فلا شبهة في استحالة اجتماعهما في شيء واحد حتّى عند القائل بجواز الاجتماع ، فلا نزاع في الكبرى ، بل إنّما النزاع في الصغرى ، فيبحث عن أنّه إذا اجتمع متعلّق الأمر والنهي من حيث الإيجاد والوجود هل يلزم من الاجتماع كذلك أن يتعلّق كلّ من الأمر والنهي بعين ما تعلّق به الآخر ، فيلزم اجتماعهما حقيقة ، وهو ممتنع ـ كما هو مقالة القائل بالامتناع ـ ، أو لا يلزم ذلك ، فلا يلزم الاجتماع حقيقة ـ كما هو مقالة القائل بالجواز ـ؟

وبالجملة : فلا نزاع بينهم في الكبرى ، بل اتّفقوا على امتناع استحالة الاجتماع ، وإنّما ـ

ثالثها جوازه عقلا وامتناعه عرفا (١).

[تقديم مقدّمات]

وقبل الخوض في المقصود يقدّم امور :

الأوّل : [المراد بالواحد في عنوان النزاع]

المراد بالواحد مطلق ما كان ذا وجهين ومندرجا تحت عنوانين ، بأحدهما

__________________

ـ النزاع بينهم في الصغرى ـ أي لزوم الاجتماع حقيقة وعدمه ـ. فوائد الاصول ٢ : ٣٩٦ ـ ٣٩٧.

والتحقيق : أنّ النزاع في جواز اجتماع الأمر والنهي في واحد لا يرجع إلى النزاع في مضادّة الأحكام وعدمها حتّى يقال : «إنّ مضادّة الأحكام أمر مفروغ عنه غير قابل للنزاع» ، بل النزاع في المقام يرجع إلى أنّه هل يجوز اجتماع الأمر والنهي في واحد ذي عنوانين أم لا؟ فإن قلنا بأنّ الواحد ذا العنوانين واحد حقيقة يمتنع اجتماعهما ـ كما قال القائل بالامتناع ـ ، وإن قلنا بأنّه متعدّد حقيقة يجوز الاجتماع ـ كما قال القائل بالجواز ـ.

وعليه فلا نزاع في الصغرى ـ أي اجتماع الأمر والنهي في الواحد ذي العنوانين ـ ، وإنّما النزاع في الكبرى وجواز الاجتماع وامتناعه.

ولعلّه قال السيّد الإمام الخمينيّ ـ بعد اعترافه بلزوم تغيير العنوان المذكور في كلمات المتقدّمين ـ : «إنّ الأولى أن يقال : هل يجوز اجتماع الأمر والنهي على عنوانين متصادقين على واحد أو لا؟ ويكون النزاع حينئذ كبرويّا». مناهج الوصول ٢ : ١١٠.

(١) وأوّلها : القول بالجواز. واختاره صاحب القوانين ونسبه إلى الأشاعرة وقال : «وهو الظاهر من كلام السيّد في الذريعة. وذهب إليه جلّة من فحول متأخّرينا ، كمولانا المحقّق الأردبيليّ وسلطان العلماء والمحقّق الخوانساريّ وولده المحقّق والفاضل المدقّق الشيروانيّ والفاضل الكاشانيّ والسيّد الفاضل صدر الدين وأمثالهم». قوانين الاصول ١ : ١٤٠.

وذهب إليه أيضا بعض المعاصرين ، كالمحقّق النائينيّ في فوائد الاصول ٢ : ٣٩٨ ، والسيّد البروجرديّ في نهاية الاصول : ٢٣٢ ، والإمام الخمينيّ في المناهج ٢ : ١٢٨.

وثانيها : القول بالامتناع. وهذا منسوب إلى أكثر المعتزلة. وذهب إليه كثير من الإماميّة ، كصاحب الفصول في الفصول الغرويّة : ١٢٥ ، وصاحب المعالم في معالم الدين : ١٠٧ ، وصاحب الجواهر في جواهر الكلام ٨ : ١٤٣.

وذهب المحقّق الخوئيّ إلى التفصيل بين ما إذا كان المجمع واحدا وجودا وماهيّة فيمتنع الاجتماع وبين ما إذا كان المجمع متعدّدا كذلك فيجوز الاجتماع. المحاضرات ٤ : ٢٩٣ ـ ٢٩٤.

كان موردا للأمر وبالآخر للنهي (١) ، وإن كان كلّيّا مقولا على كثيرين ، كالصلاة في المغصوب (٢).

وإنّما ذكر (٣) لإخراج ما إذا تعدّد متعلّق الأمر والنهي ولم يجتمعا وجودا ـ ولو جمعهما واحد مفهوما ، كالسجود لله تعالى والسجود للصنم مثلا ـ ، لا لإخراج الواحد الجنسيّ أو النوعيّ (٤) ، كالحركة والسكون الكلّيّين المعنونين بالصلاتيّة والغصبيّة (٥).

الثاني : [الفرق بين هذه المسألة ومسألة النهي عن العبادة]

الفرق بين هذه المسألة ومسألة النهي في العبادة (٦) هو أنّ الجهة المبحوث عنها فيها ـ الّتي بها تمتاز المسائل ـ هي أنّ تعدّد الوجه والعنوان في الواحد يوجب تعدّد متعلّق الأمر والنهي ـ بحيث يرتفع به غائلة استحالة الاجتماع في الواحد بوجه واحد ـ أو لا يوجبه ، بل يكون حاله حاله؟ فالنزاع في سراية كلّ من الأمر والنهي إلى متعلّق الآخر ، لاتّحاد متعلّقيهما وجودا ، وعدم سرايته ، لتعدّدهما

__________________

(١) فالمراد من الواحد هو الواحد بالوجود ، الذي يقابل المتعدّد ، لا ما يقابل الكلّي. فلا فرق بين أن يكون واحدا شخصيّا أو واحدا جنسيّا أو نوعيّا.

(٢) فإنّ الصلاة في الأرض المغصوبة واحدة في الوجود ، وإن لم يكن واحدة شخصا ، بل هي واحدة نوعا وكلّيّ مقول على كثيرين ، فإنّها كما تصدق على الصلاة قائما في المغصوبة تصدق على الصلاة قاعدا فيها وعلى الصلاة مع فتح العينين ومع غمضهما وعلى الصلاة في هذا الآن وعلى الصلاة في الآن الثاني وهكذا.

(٣) أي : ذكر قيد «في واحد».

(٤) هذا تعريض بالمحقّق القميّ وصاحب الفصول ، فإنّهما خصّصا النزاع بالواحد الشخصيّ.

راجع قوانين الاصول ١ : ١٤٠ ، والفصول الغرويّة : ١٢٤.

(٥) فإذا أمر المولى بالصلاة ونهى عن الحركة فبما أنّ العنوانين يتصادقان على الصلاة يقع المجمع موردا للنزاع ، وإن كانت الحركة كلّيّ ينطبق عليه عنوان الصلاة والغصب. وكذا السكون.

(٦) وفي بعض النسخ «في العبادات».