.... و آنچه را که داده است دفعه واحده تصرّف بکند که در مثال مرحوم شیخ آن تصرف، عتق فرض شده است، آیا هر دو تصرّف صحیح است یا هر دو باطل است یا یکی صحیح میباشد و دیگری باطل میباشد؟
مرحوم شیخ سه فرض بیان کرده است:
فرض اول این است که: فقط مشتری خیار داشته باشد، یعنی مشتری در زمان خیار خودش آن تصرّف را انجام داده است. مثلاً فرض کنید زید از عمر عبدی خریده است، عوض آن عبد را جاریه خودش قرار داده است و تا ده روز برای زید حق فسخ گذاشته شده است. زید در بین آن ده روز عبد و جاریه را آزاد میکند دفعه واحده. با توجّه به اینکه معنای عتق عبد این است که خرید عبد به جاریه را امضاء کرده است و با توجّه به اینکه معنای عتق جاریه این است که خرید عبد به جاریه را فسخ کرده است، چون اگر فسخ نکرده است حق عتق جاریه را ندارد.
پس با توجه به ما ذکرنا در این فرض سه احتمال وجود دارد:
احتمال اول این است که: عتق جاریه صحیح باشد لما ذکرنا که با این عتق خرید عبد به جاریه را فسخ کرده است و جاریه به واسطه فسخ به ملک زید برگشته است پس عتق زید جاریه را صحیح میباشد. عتق عبد باطل است برای اینکه علی ما ذکرنا عبد ملک عمر بوده است، عتق عبد عمر را فضولی میباشد و باطل است. پس در مثال باید گفت عتق جاریه صحیح است و عتق عبد باطل است.
و اگر بگوییم معنای عتق عبد امضای خرید عبد به جاریه میباشد و لکن عتق جاریه فسخ خرید عبد به جاریه میباشد پس از زید در این مثال اجازه آن بیع صادر شده است که به وسیله عتق عبد بوده است و از زید فسخ آن بیع حاصل شده است که به وسیله عتق جاریه باشد و قد ذکرنا إذا دار الأمر بین تقدیم الفسخ علی الاجازه أو بالعکس حق این است که فسخ بر اجازه مقدم است، یعنی عتق جاریه صحیح است و عتق عبد باطل میباشد من غیر فرق که این تصرّف از شخص واحد صادر شده باشد یا این تصرّف از دو وکیل زید صادر شده باشد.
مرحوم شیخ این احتمال را نمیپسندد، برای اینکه دلیل بر این احتمال باطل میباشد، جهت بطلان آن این است که جای تقدیم الفسخ علی الاجازه در این مثال نمیباشد. اینکه میگویند الفسخ مقدم علی الاجازه، قدر متیقن از این قاعده موردی است که فسخ از أحد الطرفین انجام شده باشد و اجازه از طرف دیگر حاصل شده باشد مثلاً زید قالی خودش را به عمر فروخته است برای زید جعل خیار شده است برای عمر جعل خیار شده است دفعه واحده عمر میگوید (أمضیت) زید میگوید (فسخت). در اینجا میگوییم فسخ مقدم بر اجازه است. چون فسخ منافاتی با اجازه طرف ندارد، چون از قبیل لا اقتضاء و مقتضی میباشد. این سرّ در ما نحن فیه تطبیق نمیکند چون فاسخ و مجیز در ما نحن فیه شخص واحد است. پس دلیل بر تقدّم فسخ بر اجازه در ما نحن فیه نداریم.
احتمال دوم این است که عتق عبد صحیح باشد و عتق جاریه باطل باشد. دلیل بر این احتمال این است معنای عتق عبد این میشود که خرید عبد به جاریه را امضاء کردهام. معنای امضای خرید این است که در حال موجود محفوظ مانده است و این مطابق با أصالة الاستمرار در عقود است، لذا عتق العبد صحیح است و عتق الجاریه باطل است.
مرحوم شیخ این احتمال دوم را قبول ندارد، میفرماید: ما دو مطلب اینجا داریم:
یک مطلب این است که عتق العبد صحیح أو لا؟ اگر عتق عبد صحیح شد موافق با أصالة الاستمرار فی العقود است. اینکه عتق عبد صحیح باشد اول کلام است چون صحت عتق عبد در زمینهای است که عتق جاریه باطل باشد. کما اینکه صحت عتق جاریه متوقف است بر عدم صحت عتق عبد. لذا شما میتوانید صحت عتق عبد را مفروغ عنه بگیرید.
مطلب دوم این است که: أصالة الاستمرار صحیح است یا نه؟
مرحوم شیخ میفرماید: این حرف خوبی است که اصل در عقود استمرار است و هنگام شک میگوییم عقد باقی است، ولی از آن صحّت عتق عبد حاصل نمیشود معنای آن این است که عقد باقی است، دخول عبد در ملک او مساوی با خروج جاریه از ملک اوست، هر دو را نمیشود مالک باشد، أحدهما معین دلیلی نداریم. با تمسّک به الصاله الاستمرار میگوییم عتق عبد و جاریه هر دو باطل است.
پس قول سوم این است که عتق عبد و جاریه هر دو باطل باشد، چون عتق هر دو نمیشود صحیح باشد، أحدهما را نمیشود گفت.