دومین معنا که برای جمله (إلا شرطاً حرّم حلالا وحلّل حراماً) شده است، تفصیلی است که مرحوم نراقی برای این جمله کرده است و آن تفصیل قبلاً بیان شده است. حاصل آن این است که: تارة وجوب وفای به شرط موجب تحلیل حرام و تحریم حلال میشود. مثلاً اگر زید شرط کرده است که عمر گوشت نخورد یا پیراهن زید را بدوزد. در این مورد عمر اگر خواسته باشد به مقتضای المؤمنون عند شروطهم وفای به این شرط بکند باید گوشت که بر او حلال بوده نخورد. لذا وجوب وفای به شرط موجب حرمت حلالی میشود که خوردن گوشت باشد. پس در مثال میگوییم وجوب وفای به شرط موجب تحریم حلال شده است. یا اگر زید با عمر شرط کرده است که عمر شرب خمر بکند در این مورد وجوب وفای به شرط موجب حلیّت حرام که خمر باشد شده است. پس احتمال دارد که مراد از این روایات این باشد که وجوب وفای به شرط اگر موجب تحلیل حرام و تحریم حلال باشد باطل است.
احتمال دوم این است که مراد این باشد که: اگر شرط با قطع نظر از وجوب وفاء محرّم حلال یا محلّل حرام باشد باطل است. مثل اینکه زید با عمر شرط کرده است که خمر در شریعت اسلام حلال باشد که به نفس این شرط خمر حرام از محلّلات شرعیه باشد یا اگر زید شرط کرده است که گوشت در اسلام یکی از محرّمات باشد که به نفس این شرط گوشت حرام شرعی باشد، تبعاً این شرط اگر این اثر را داشته باشد محرّم حلال شده است که به وسیلۀ شرط حلال حرام شده است بالعکس.
مرحوم نراقی ادّعا میکند احتمال اول به واسطه سه دلیل باطل میباشد:
اولاً در روایات حلیّت و حرمت نسبت به شرط داده شده است، نسبت به وجوب وفاء داده نشده است.
و ثانیاً اگر مراد احتمال اول باشد با روایاتی که میگوید اگر شرط کرده است که طلاق ندهد، وفای به این شرط لازم است. اگر شرط کرده است عیال نگیرد وفای به این شرط لازم است. یعنی در این مورد وجوب وفاء دارد لذا طلاق نباید بدهد، عیال نباید بگیرد. اگر مراد احتمال اول است باید بگوییم این دو شرط باطل است. پس اراده احتمال اول منافات با استشهاد امام علیه السلام به وجوب ترک طلاق و تزوّج که هر دو شرط فعل بوده است دارد.
و ثالثاً اگر مراد احتمال اول باشد باید یگوییم اگر شرط کرده است نماز بخواند وجوب وفاء دارد. دائره المؤمنون عند شروطهم اختصاص پیدا بکند به مواردی که شرط واجبات و ترک محرّمات شده است. شرط فعل مستحبات و ترک مکروهات و مباحات از دائره باید خارج شود.
در این بیان مرحوم نراقی به خودش اشکالی کرده است و آن اشکال این است: بنا بر احتمال اول بعد از آنکه شرط شده است گوشت نخورد، تبعاً وجوب وفاء دارد، یعنی راضی به خوردن گوشت نمیباشد. این یعنی گوشت را بر خودش حرام کرده است. پس بنا بر احتمال اول هم شرط موجب حرمت شده است. پس خلاف ظاهر روایات نمیباشد.
جواب این است که: شرط حرمت دو احتمال دارد:
یک احتمال این است اگر شرط کرده است گوشت نخورد یعنی ترک گوشت خوردن را لازم کرده است.
احتمال دوم این است که: مراد از اینکه شرط محرّم حلال باشد به معنای ترک الفعل نباشد بلکه به معنای این باشد که به وسیلۀ شرط یک حرام داخل در محرّمات الهیه اضافه بشود. یک حلال در دائره محلّلات الهیه قرار بگیرد که به وسیلۀ شرط خمر حلال اسلامی باشد. به وسیلۀ شرط گوشت خوردن از محرمات اسلامی باشد.
مرحوم نراقی میفرماید: تبعاً احتمال دوم مراد است که گوشت خوردن بعد از شرط حرمت ذاتی داشته باشد، کسی بخورد یا نه. این احتمال دوم با احتمال اول بحث تطبیق نمیکند.
محقق نراقی اشکال دیگری کرده است که: چگونه میتواند شرط بر عدد محرمات الهیه اضافه بکند؟ چگونه میتواند شرط بر عدد محللات الهیه با قطع نظر از وجوب وفاء اضافه کند؟ تبعاً باید احتمال اول مراد باشد که وجوب وفاء محرّم حلال و محلّل حرام باشد.
جواب این است که ظاهر روایات این است که شرط با قطع نظر از وجوب وفاء این کار از او ساخته است.
نتیجه این است که اساساً این استثناء تخصیصی نخورده است و لذا اگر پولی است مشتبه، سیگار کشیدن مشتبه است، نذر میکند که سیگاری که حکم آن مشتبه است نکشد، قطعاً این نذر منعقد است. و اگر نذر کند پول مشتبه حرام شرعی باشد قطعاً باطل است چون نذرش محرّم حلال است.
از این بیان نتیجه میگیریم که در باب نذر هم نذر محرّم حلال این است که نذر حلال را حرام بکند. با فعل ناذر که سیگار کشیدن باشد کاری نداریم و لذا نذر اینکه سیگار نکشد صحیح است.