مرحوم فخر المحققین و مرحوم شهید در این دو فرض مثل مرحوم علامه تفصیل دادهاند، یعنی در فرض اول میگویند قول فروشنده مقدّم است، در فرض دوم میگویند قول خریدار مقدّم است. جهت تقدیم قول بایع در فرض اول موافقت قول بایع با اصول ثلاثه میباشد، أصالة عدم حدوث عیب و صحّت قبض و عدم الخیار.
در فرض دوم میفرمایند: قول مشتری تقدم دارد، جهت آن این است که قول مشتری در فرض دوم موافق با اصل است و قول بایع در فرض دوم مخالف با اصل است. پس در فرض دوم بایع مدعی میباشد، در فرض دوم مشتری منکر میباشد.
بیان ذلک: در فرض دوم اختلاف از دو جهت ممکن است واقع شده باشد، یعنی در دو نقطه اختلاف تثبیت میشود:
نقطه اولی اختلاف در این است که مشتری خیانت به بایع کرده است یا نه؟ بایع میگوید: شمای مشتری به من خیانت کردهاید، جهت آن این است که ماشین مرا به من ندادهای و ندادن شما ماشین مرا به من خیانت است. مشتری میگوید من به شما خیانت نکردهام، ماشینی را که به شما دادهام ماشین خود شما میباشد. پس در این نقطه اختلاف است. بایع ادعای خیانت مشتری، مشتری ادعای عدم خیانت را دارد، اصل موجود چه میباشد؟ و قول کدامیک موافق و مخالف با اصل است؟ تبعاً ما شک داریم که مشتری خیانت به فروشنده کرده است یا نه؟ مقتضای اصل این است که مشتری خیانت به بایع نکرده است. پس اصل موجود در اینجا عبارت است از اصل عدم خیانت مشتری به بایع. مشتری میگوید به شما خیانت نکردم. تبعاً قول او موافق با اصل است، پس مشتری منکر میباشد و بایع مدّعی میشود. فعلیه یتمّ ما أفاده العلامه از تقدیم قول مشتری در فرض دوم.
نقطه دوم اختلاف در این مورد، در واقع به این برمیگردد که آیا خیاری که مشتری داشته است، ساقط شده است یا خیاری که مشتری داشته است باقی میباشد، چرا؟ جهت آن این است: اختلاف بایع با مشتری فی نفس الأمر از این جهت است که بایع میگوید مشتری ماشین را تلف کرده است و ماشینی که برای من آورده بدل و عوض آن میباشد. بنابراین اگر مشتری ماشینی را که خریده تلف کرده است، تقدّم الکلام که یکی از مسقطات خیار عیب تلف مبیع میباشد. پس حرف فروشنده در این مورد این است که خیاری که مشتری داشته ساقط شده است. مشتری میگوید ماشین شما تلف نشده است، همین ماشینی که به شما دادهام ماشین خود شما میباشد. اگر مبیع تلف نشده است، خیار عیب من باقی میباشد.
جمع بین این دو کلام این میشود که روح اختلاف در این است که خیار مشتری از ناحیه عیب ثابت است یا ساقط؟ اصل موجود تبعاً استصحاب بقای خیار مشتری میباشد. در نتیجه قول بایع مخالف با اصل است، پس بایع مدّعی میشود و مشتری منکر میشود. پس ما أفاده العلامه از تقدّم قول مشتری صحیح میباشد.
پس در فرض دوم دو نظریه وجود دارد:
نظریه مرحوم شیخ که این فرض مثل فرض اول است و قول فروشنده مقدّم است.
نظریه دوم که تقدیم قول مشتری میباشد.
مرحوم شیخ در فرمایشات فخر المحققین و شهید چندین اشکال دارد:
اولاً میفرماید: تارة ما قائلیم که اصل بر عدم وقوع عقد بر این ماشین، یا اصل نبود این ماشین ممّا وقع علیه العقد به تنهایی اثبات خیانت مشتری را میکند، در نتیجه در ما نحن فیه مجالی برای أصالة عدم خیانت نمیباشد.
و اگر قائل شدیم که اصل عدم وقوع عقد بر ماشین موجود کفایت در اثبات خیانت مشتری نمیکند، بناء علی هذا أصالة عدم الخیانه زنده میشود، ولی تفصیل بین فرض اول و دوم که از فخر المحققین بیان شد، اساسی ندارد چون أصالة عدم الخیانه مدرک آن ظهور حال مسلم در عدم خیانت میباشد. پس از امارات میباشد و قد ذکرنا که امارات تقدّم بر اصول دارند، پس در فرض اول أصالة عدم الخیانه داریم.
شمای فخر المحققین برای تقدیم قول بایع در فرض اول سه اصل ذکر کردید و اگر صد اصل هم ذکر میکردید با امارات قدرت تعارض ندارند و محکوم امارات میباشند، لذا اصل وحید، اصل عدم خیانت است. لذا آن اصول میزان در شناخت مدعی از منکر نخواهند بود. لذا در فرض اول هم قول مشتری تقدّم دارد.
و ثانیاً أصالة صحّت قبض که شما فرمودید، فایدهای ندارد چون ما لزوم قبض احتیاج داریم تا قول مشتری مقدّم شود.
و ثالثاً اینکه استصحاب بقای خیار میکنید، اولاً در خیار عیب احتیاج به این اصل داریم، در سائر خیارات با تلف مشکلی ندارند و خیار باقی میباشد، احتیاج به استصحاب نداریم.
و رابعاً استصحاب بقای خیار اثبات اینکه بر فروشنده تحویل گرفتن ماشین واجب باشد نمیکند چون اصل مثبت است. لازمه عقلی بقای خیار وجوب قبول بر فروشنده میباشد.