مسأله پنجم این است که: در فرض گذشته خالد میتواند عمر را قسم بدهد و حق مطالبۀ قسم از عمر موکّل دارد یا نه؟
دو احتمال در فرع پنجم وجود دارد:
احتمال اول این است که: خالد یعنی مشتری میتواند از عمر یعنی موکّل مطالبۀ قسم بکند. دلیل این است که عمرموکّل اقرار دارد که زید از طرف او در فروش ماشین وکیل بوده است، به مقتضای اقرار عمر خالد میتواند از عمر مطالبۀ قسم بکند.
احتمال دوم این است که در این فرض خالد نمیتواند از عمر مطالبۀ قسم بکند. دلیل بر همین احتمال که مختار شیخ است این میباشد که مطالبۀ خالد قسم از عمر تناقض دارد برای اینکه خالد من ناحیه مطالبه قسم از زید میکند. معنای آن این است که مالک را زید میداند و عمر هیچ کاره است و من ناحیه أخری اگر بگوید خالد حق مطالبه قسم از عمر داشته باشد، معنای آن این است که عمر را فروشنده میداند، مالک میداند، مطالبۀ قسم از عمر تناقض دارد با اعتقاد خالد که فروشنده زید بوده است، مالک زید بوده است، فإذن مشتری خالد حق مطالبۀ یمین از موکّل ندارد.
فرع ششم این است که: اگر در فرض گذشته زید وکیل امتناع از قسم بکند و رد قسم به خالد مشتری بکند و خالد مشتری قسم بر تقدّم عیب بر زمان عقد بخورد، پس از قسم خالد آیا میتواند ماشین را به عمر موکّل ردّ بکند یا نه؟ دو نظریه در این فرض گفته شده است:
نظریه اولی این است که در این فرض خالد میتواند ماشین را به عمر بدهد.
نظریه دوم این است که در این فرض خالد حقّ ردّ ماشین به موکّل یعنی عمر ندارد.
منشأ این احتمال این است که یمین مردوده کالبیّنه است یا یمین مردوده کالاقرار باشد، خالد نمیتواند به عمر برگرداند. توضیح ذلک در باب قضا یکی از موازین حلّ مشکله یمین مردوده است که در رتبۀ ثالثه قرار دارد: اولاً قاضی به وسیلۀ بیّنه مدّعی مشکله را حل میکند، اگر از این راه ممکن نبود قاضی با یمین منکر مشکل را حل میکند، اگر این راه نشد قاضی با یمین مردوده مشکله را حل میکند. مراد از یمین مردوده این است: قسمی که منکر امتناع از آن میکند و قسم را متوجّه مدّعی میکند در این فرض اگر مدّعی قسم خورد مشکله حل میشود.
در این یمین مردوده مباحثی وجود دارد:
یکی از آنها این است که یمین مردوده به منزلۀ بیّنه مدّعی میباشد، یعنی قسم مدّعی به منزلۀ این است که مدّعی بر دعوای خودش اقامۀ بیّنه کرده باشد و عدهای میگویند یمین مردوده به منزلۀ اقرار منکر میباشد، و جماعتی میگویند نه به منزلۀ اقرار و نه بیّنه میباشد.
این بحث ثمراتی در فقه دارد. در ما نحن فیه علامه فرموده است: اگر قائل شدیم یمین مردوده به منزلۀ بیّنه است، خالد میتواند ماشین را به عمر موکّل بدهد چون در بیّنه مطلق الآثار ثابت میشود، تفکیک بین آثار معنا ندارد و اگر آن را اقرار بدانیم در ما نحن فیه اگر زید اقرار میکرد عیب قبل از عقد بوده است، اقرار زید نسبت به عمر فایدهای ندارد چون اقرار العقلاء علی غیرهم لیس بنافذ. اقرار زید نسبت به عمر نافذ نیست. حال اگر یمین مردوده به منزلۀ اقرار شد، خالد حقّ ردّ ماشین به عمر ندارد.
محقق ثانی در جامع المقاصد در فرمایش علامه اشکال کرده است که این ابتناء صحیح نمیباشد چون یمین مردوده به منزلۀ بیّنه یا اقرار باشد، خالد نمیتواند ماشین را به عمر برگرداند، چون زید منکر تقدّم عیب علی العقد است، به عقیدۀ او بیّنه کاذبه است، اثری بر جواز ردّ ماشین به عمر نخواهد داشت. مگر اینکه انکار زید مستند به اصل باشد تا منافاتی با صدق بیّنه نداشته باشد.
صاحب مفتاح الکرامه اشکال کرده است که محقق خیال کرده یمین مردوده به منزلۀ بیّنه منکر و رادّ است، در این صورت اشکال وارد است و لکن اشتباه میباشد، مراد بیّنه مدّعی است نه بیّنه رادّ، فإذن اشکال جامع المقاصد بر علامه وارد نیست.
مرحوم شیخ بر کلام مفتاح الکرامه اشکال دارد که: مراد از بیّنه، بیّنه مدّعی است و مراد جامع المقاصد هم همان بوده است و این منافات ندارد که خالد ردّ نداشته باشد، برای اینکه دلیل بر اینکه بیّنه کاذبه بر حسب اعتقاد زید نسبت به عمر نداریم.