درس مکاسب - خیارات

جلسه ۱۷: خیار مجلس ۱۱

مرتضوی
استاد
مرتضوی
 
۱

خطبه

۲

صوت موجود نیست

دو مطلب در این مباحثه بیان شده است:

مطلب اوّل این است که در مراد از شرط سقوط خیار سه احتمال وجود دارد:

احتمال اوّل این است: مراد این باشد که در این بیع خیار مجلس نباشد، یعنی مراد از سقوط، عدم ثبوت باشد نه اسقاط بعد از ثبوت باشد. وقتی که زید زمین خودش را می‌فروشد به شرط این که خیار مجلس ساقط باشد در واقع مراد این است که می‌فروشم به شرط اینکه در این فرد از بیع خیار مجلس نباشد، حیار مجلس ثابت نباشد.

احتمال دوم این است که: مراد از شرط سقوط خیار این باشد که شرط شده است از حقّ خودش استفاده نکند و اینکه فروشنده فسخ را ترک بکند، خریدار فسخ را ترک بکند، یعنی با اینکه فروشنده و خریدار می‌توانند فسخ بکنند و می‌توانند ترک فسخ بکنند، از آنها التزام گرفته شده است که فسخ را ترک کنند، بعد از این التزام عمل به آن واجب می‌شود. یعنی بر فروشنده واجب است که فسخ را ترک بکند، بر فروشنده حرام است که فسخ بکند. پس احتمال دوم این است که مراد التزام به ترک فسخ باشد.

بنا بر این احتمال دوم بحث دیگری زنده شده است و آن بحث این است که اگر فروشنده و خریدار با التزامی که داده‌اند مخالفت کردند، یعنی عقد را به واسطۀ فسخ به هم زدند، آیا به این فسخ عقد به هم می‌خورد و باطل می‌شود یا نه؟ به عبارت دیگر آیا این فسخ مؤثّر و نافذ است یا لغو و بی‌اثر می‌باشد؟

دو احتمال در این مسأله وجود دارد:

احتمال اول این است که: به فسخ فروشنده عقد منحل شود، یعنی فسخ او مؤثّر و نافذ باشد.

دلیل بر این احتمال این است که در ما نحن فیه آنچه از ادلۀ شروط استفاده شده است این است که فسخ فروشنده حرام می‌باشد، یعنی فروشنده نهی از فسخ دارد و نهی از فسخ و حرمت فسخ دلالت بر فساد فسخ ندارد، و لذا اگر زید نذر کرده است که اگر بچّه‌اش خوب شد این گوسفند معیّن را به فقرا بدهد، اگر ناذر مخالفت با نذر کرد و این گوسفند منذور الصدقه را فروخت با اینکه نهی از فروش گوسفند دارد مع ذلک بیع آن صحیح می‌باشد. پس مجرّد نهی و حرمت دلالت بر بطلان بیع ندارد.

به عبارت دیگر فسخ فروشنده دو حکم دارد: یک حکم تکلیفی دارد که حرمت فسخ باشد و یک وضعی دارد که به هم خوردن معامله باشد. مجرّد حکم تکلیفی که حرمت فسخ باشد دلالت بر ارتفاع حکم وضعی که منحل شدن معامله باشد ندارد.

پس نتیجه این می‌شود که: اگر فروشنده مخالفت التزام خودش را کرد و فسخ نمود، فسخ او مؤثّر باشد.

احتمال دوم این است که: اگر فروشنده مخالفت التزام خودش را نمود و فسخ کرد، فسخ او مؤثّر نباشد و لغو باشد.

دلیل بر این احتمال این است که: بعد از آنکه فروشنده التزام داده است که فسخ را ترک کند، ترک فسخ بر او واجب می‌شود و لذا حاکم شرع و مسلمین می‌توانند او را الزام به ترک فسخ کنند. پس از اینکه می‌توانند فروشنده را الزام و اجبار به ترک فسخ بکنند، یعنی فروشنده در دائرۀ تشریع قدرت بر فسخ ندارد، یعنی فروشنده سلطنت بر فسخ ندارد. اگر سلطنت شرعیه ندارد پس تصرّف و فسخ کردن او باطل است.

بناء علی هذا از وجوب ترک فسخ، جواز الزام و اجبار را می‌فهمیم و از آن عدم سلطنت بر فسخ و حرمت تصرّف را استفاده می‌نماییم. و الذی یشهد لذلک بعضی از محقّقین گفته‌اند بیع منذور الصدقه باطل است.

مرحوم شیخ دلیل دیگری بیان می‌کنند و آن این است که: حود (المؤمنون عند شروطهم) دلالت دارد که فسخ فروشنده بی‌اثر بوده است چون مفاد این حدیث این است که: آنچه را که شرط شده است آثار شرط بر آن بار کنید. مثلاً اگر شرط خیاطت ثوب شده است فی کلّ زمان اثر شرط را بار کنید، در ما نحن فیه اگر شرط ترک فسخ شده است اثر شرط را بر آن بار کنید معنای ترتب اثر این است که فسخ لغو بوده است لذا ذکرنا در اوّل خیارات که مستفاد از آیۀ شریفۀ (أوفوا بالعقود) وجوب وفای عقد است مطلقاً قبل از فسخ، بعد از فسخ ومقارن با فسخ، در نتیجه فسخ فروشنده لغو می‌شود و اثری بر آن بار نمی‌شود.

در ما نحن فیه هم خود (المؤمنون عند شروطهم) دلالت دارد بر اینکه فسخی که واقع شده است بی‌اثر و لغو است و لذا مرحوم شیخ همین احتمال را اختیار می‌کنند.

بنا بر احتمال اول بحث سومی زنده می‌شود: لو قلنا که در این سال فسخ فروشنده مؤثر بوده است و بیع به هم خورده است، این سؤال پیش می‌آید که آیا مشروط له که مشتری باشد می‌تواند اثر تخلّف شرط فروشنده را بار کند یا نه؟

توضیح ذلک: اگر شما مکاسب را به زید فروخته‌اید ودر ضمن عقد شرط کرده‌اید که زید برای شما زیارت عاشورا بخواند، اگر زید مخالفت کرد و زیارت نخواند اثر تخلّف شرط چیست؟ این است که مشروط له استناداً به خیار تخلّف شرط می‌تواند عقد را به هم بزند. این یک اثر غالبی تخلّف شرط است. اثر دیگر آن که در بعض موارد است تحقّق معصیت می‌باشد.

در ما نحن فیه لو قلنا به اینکه فسخ مؤثر است و فروشنده می‌تواند عقد را به هم بزند کدامیک از این دو اثر مترتّب می‌شود؟ تبعاً اثر معروف که خیار تخلّف شرط باشد وجود ندارد، چون عقدی نمانده است که خریدار آن را بخواهد به هم بزند. عقدی نیست تا خریدار اعمال خیار کند، تنها فائدّ شرط این است که مشروط علیه فعل حرام انجام داده است.

احتمال سوم این است که: مراد از شرط سقوط خیار، اسقاط خیار بعد از عقد باشد به این معنا وقتی می‌گوید این زمین را فروختم به شرط اینکه خیار مجلس را ساقط کنی، یعنی خریدار بعد از عقد باید بگوید: (أسقطت خیاری). بنا بر این احتمال سوم چند مطلب اشاره شده است:

مطلب اوّل این است که: آیا بعد از عقد اسقاط بر فروشنده و خریدار واجب است یا خیر؟ تبعاً جواب این است که به واجب است.

مطلب دوم این است: اگر فروشنده (أسقطت) نگفت، بلکه فروشنده اعمال خیار مجلس کرد و عقد را به هم زد، آیا فسخ فروشنده موجب انحلال عقد می‌شود یا نه؟

دو احتمال دارد:

یک احتمال این است که فسخ فروشنده موجب انحلال عقد بشود که دلیل آن گذشت.

احتمال دیگر این است که موجب انحلال عقد نشود، تقدّم الکلام.

مطلب سوم این است: اگر فروشنده (أسقطت خیاری) نگفته است و فسخ هم نکرده است، آیا مشروط له که مشتری باشد خیار تخلّف شرط دارد یا نه؟

مرحوم شیخ دو احتمال ذکر می‌کند:

یک احتمال این است که خریدار حق فسخ داشته باشد، دلیل آن این است که فروشنده به شرط خودش عمل نکرده است و (أسقطت) نگفته است.

احتمال دوم این است که خریدار حق فسخ نداشته باشد. دلیل آن این است که مراد از این شرط این بوده است که عقد باقی بماند ودر این فرض عقد باقی مانده است، گرچه فروشنده (أسقطت) نگفته است و لکن عقد را هم منحل نکرده است.

غرض خریدار چه بوده است، اینکه عقد باقی باشد، الآن عقد باقی است، چون گرچه اسقاط نکرده است ولی فسخ هم ننموده است. پس در واقع تخلّف شرط نکرده، لذا خیار تخلّف شرط هم ندارد.

مرحوم شیخ می‌فرماید: در این مورد علی تقدیرٍ خریدار حقّ فسخ دارد و علی تقدیرٍ آخر حق فسخ ندارد. آن تقدیری که بنا بر آن خریدار حق فسخ دارد این است که ما در مطلب اوّلی که در احتمال سوم بود گفتیم اگر فروشنده تخلّف شرط کرد وفسخ کرد به فسخ او عقد به هم می‌خورد وخریدار خیار دارد برای اینکه مقصود از شرط خریدار ممکن است بقای عقد باشد و ممکن است لزوم عقد باشد. خریداری که با جواز عقد نمی‌تواند کار کند غرض او فقط بقای عقد نیست بلکه مقصود او لزوم العقد می‌باشد. بنابراین خریدار حق فسخ دارد چون عمل به شرط نشده است چون عقد را به حالت جواز نگه داشته است.

و اگر قائل شدیم که فسخ فروشنده لغو بوده است خریدار خیار ندارد چون تخلّف شرط نشده است ولو این شخص اسقاط نکرده است و لکن اسقاط او هم عقد را به هم نمی‌زند. مقصود این بود که عقد به هم نخورد که نخورده است.

پس مراد از شرط سقوط خیار عدم ثبوت، ترک فسخ یا اسقاط خیار بعد العقد شد.

مطلب دوم این است: این شرط سقوط خیار که موجب لزوم عقد می‌شود در چه زمانی این اثر را دارد؟

تارة این شرط قبل از عقد ذکر می‌شود و خود عقد مجرّد از این شرط خوانده می‌شود و أخری شرط در ضمن انشاء بیع ذکر می‌شود.

این قسم دوم که یقیناً آثار مذکوره را دارد. کلام در قسم اوّل است که شرط قبل از عقد نیز آثار را دارد یا خیر؟

عده‌ای می‌گویند مطلقاً آثار را دارد. عده‌ای می‌گویند مطلقاً آثار را ندارد و قول به تفصیل هم این است که اگر در ضمن عقد اشاره‌ای به آن شرط بشود آثار را دارد و الا حتّی اگر عقد مبنی بر آن شرط هم باشد آثار را ندارد.

مرحوم شیخ همین نظریه تفصیل را انتخاب می‌کنند.

ولی مرحوم شیخ طوسی می‌فرمایند: شرط قبل از عقد وجوب وفاء دارد که مراد از کلام ایشان چه می‌باشد و کدام یک از فروض است جای بحث دارد.

له ظهورٌ في العلّية التامّة ، إلاّ أنّ المتبادر من إطلاقه صورة الخلوّ عن شرط السقوط ؛ مع أنّ مقتضى الجمع بينه وبين دليل الشرط كون العقد مقتضياً ، لا تمام العلّة ليكون التخلّف ممتنعاً شرعاً.

نعم ، يبقى الكلام في دفع توهّم : أنّه لو بُني على الجمع بهذا الوجه بين دليل الشرط وعمومات الكتاب والسنّة لم يبقَ شرطٌ مخالفٌ للكتاب والسنّة ، بل ولا لمقتضى العقد. ومحلّ ذلك وإن كان في باب الشروط ، إلاّ أنّ مجمل القول في دفع ذلك فيما نحن فيه : أنّا حيث علمنا بالنصّ والإجماع أنّ الخيار حقٌّ ماليٌّ قابلٌ للإسقاط والإرث ، لم يكن سقوطه منافياً للمشروع (١) ، فلم يكن اشتراطه اشتراط المنافي ، كما لو اشترطا في هذا العقد سقوط الخيار [في عقد آخر (٢)].

و (٣) عن الثالث بما عرفت : من أنّ المتبادر من النصّ المثبت للخيار صورة الخلوّ عن الاشتراط وإقدام المتبايعين على عدم الخيار ، ففائدة الشرط إبطال المقتضي لا إثبات المانع.

صور اشتراط سقوط خيار المجلس :

١ ـ اشتراط عدم الخيار

ويمكن أن يستأنس لدفع الإشكال من هذا الوجه الثالث ومن سابقه بصحيحة مالك بن عطيّة المتقدّمة (٤).

ثمّ إنّ هذا الشرط يتصوّر على وجوه :

أحدها : أن يشترط عدم الخيار‌ وهذا هو مراد المشهور من‌

__________________

(١) كذا في «ق» ، وفي نسخة بدل «ش» : «للمشروط».

(٢) لم يرد في «ق».

(٣) في «ش» زيادة : «أمّا».

(٤) تقدّمت في الصفحة ٥٣.

اشتراط السقوط فيقول : «بعت بشرط أن لا يثبت بيننا خيار المجلس» كما مثّل به في الخلاف والمبسوط والغنية والتذكرة (١) ؛ لأنّ المراد بالسقوط هنا عدم الثبوت ، لا الارتفاع.

٢ ـ اشتراط عدم الفسخ

الثاني : أن يشترط عدم الفسخ‌ فيقول : «بعت بشرط أن لا أفسخ في المجلس» فيرجع إلى التزام ترك حقّه ، فلو خالف الشرط وفسخ فيحتمل قويّاً عدم نفوذ الفسخ ؛ لأنّ وجوب الوفاء بالشرط مستلزم لوجوب إجباره عليه وعدم سلطنته على تركه ، كما لو باع منذور التصدّق به على ما ذهب إليه (٢) غير واحد (٣) فمخالفة الشرط وهو الفسخ غير نافذةٍ في حقّه. ويحتمل النفوذ ، لعموم دليل الخيار ، والالتزام بترك الفسخ لا يوجب فساد الفسخ على ما قاله بعضهم : من أنّ بيع منذور التصدّق حِنثٌ موجبٌ للكفّارة ، لا فاسدٌ (٤).

وحينئذٍ فلا فائدة في هذا غير الإثم على مخالفته ، إذ ما يترتّب‌

__________________

(١) لم نعثر على المثال في الخلاف والتذكرة ، راجع الخلاف ٣ : ٩ و ٢١ ، والمبسوط ٢ : ٨٣ ، والغنية : ٢١٧ ، والتذكرة ١ : ٥١٦.

(٢) الظاهر رجوع الضمير إلى «بطلان البيع» المستفاد من فحوى الكلام.

(٣) لم نقف على موضع بحثهم عن المسألة بخصوصها ، نعم عدّ المحقّق التستري قدس‌سره السبب السادس من منقّصات الملك : تعلّق حقّ النذر وشبهه ، ونقل جملةً ممّا وقف عليه من كلمات الأصحاب في كتاب الزكاة والحجّ والعتق والنذر والصيد والذباحة وغير ذلك ممّا يرتبط بالمسألة ، لكن لم ينقل عن أحدٍ القول ببطلان بيع منذور التصدّق ، راجع المقابس : ١٩٠.

(٤) حكاه المحقّق التستري في المقابس : ١٩٤ عن الشهيد الثاني قدس‌سره في مسألتي منذور التدبير ومنذور الحرّية ، ولكن لم نعثر عليه في كتبه قدس‌سره.

على مخالفة الشرط في غير هذا المقام من تسلّط المشروط له على الفسخ لو خولف الشرط غير مترتّب هنا.

والاحتمال الأوّل أوفق بعموم وجوب الوفاء بالشرط الدالّ على وجوب ترتّب آثار الشرط ، وهو عدم الفسخ في جميع الأحوال حتّى بعد الفسخ ، فيستلزم ذلك كون الفسخ الواقع لغواً ، كما تقدّم نظيره في الاستدلال بعموم وجوب الوفاء بالعقد على كون فسخ أحدهما منفرداً لغواً لا يرفع وجوب الوفاء (١).

٣ ـ اشتراط إسقاط الخيار

الثالث : أن يشترط إسقاط الخيار ، ومقتضى ظاهره : وجوب الإسقاط بعد العقد ، فلو أخلّ به وفسخ العقد ، ففي تأثير الفسخ الوجهان المتقدّمان ، والأقوى عدم التأثير.

وهل للمشروط له الفسخُ بمجرّد عدم إسقاط المشترط الخيارَ بعد العقد وإن لم يفسخ؟ وجهان : من عدم حصول الشرط ، ومن أنّ المقصود منه إبقاء العقد ، فلا يحصل التخلّف إلاّ إذا فسخ.

والأولى : بناءً على القول بعدم تأثير الفسخ هو عدم الخيار ؛ لعدم تخلّف الشرط. وعلى القول بتأثيره ثبوت الخيار ؛ لأنّه قد يكون الغرض من الشرط عدم تزلزل العقد ويكون بقاء المشترط على سلطنة الفسخ مخالفاً لمصلحة المشروط له ، وقد يموت ذو الخيار وينتقل إلى وارثه.

حكم الشرط غير المذكور في متن العقد

بقي الكلام في أنّ المشهور : أنّ تأثير الشرط إنّما هو مع ذكره في متن العقد ، فلو ذكراه قبله لم يفد ، لعدم الدليل على وجوب الوفاء به. وصدق الشرط على غير المذكور في العقد غير ثابت ؛ لأنّ المتبادر عرفاً‌

__________________

(١) راجع الصفحة ١٨.

هو الإلزام والالتزام المرتبط بمطلبٍ آخر ؛ وقد تقدّم عن القاموس : أنّه الإلزام والالتزام في البيع ونحوه (١).

وعن الشيخ والقاضي تأثير الشرط المتقدّم.

قال في محكيّ الخلاف : لو شرطا قبل العقد أن لا يثبت بينهما خيارٌ بعد العقد صحّ الشرط ولزم العقد بنفس الإيجاب والقبول. ثمّ نقل الخلاف عن بعض أصحاب الشافعي. ثمّ قال : دليلنا : أنّه لا مانع من هذا الشرط والأصل جوازه وعموم الأخبار في جواز الشرط يشمل هذا الموضع (٢) ، انتهى. ونحوه المحكيّ عن جواهر القاضي (٣).

وقال في المختلف على ما حكي عنه بعد ذلك : وعندي في ذلك نظرٌ ، فإنّ الشرط إنّما يعتبر حكمه لو وقع في متن العقد ، نعم لو شرطا قبل العقد وتبايعا على ذلك الشرط صحّ ما شرطاه (٤) ، انتهى.

التفصيل بين الشرط المذكور قبل العقد المشار إليه فيه وبين غيره

أقول : التبايع على ذلك الشرط إن كان بالإشارة إليه في العقد بأن يقول مثلاً : «بعت على ما ذكر» فهو من المذكور في متن العقد ، وإن كان بالقصد إليه والبناء عليه عند الإنشاء ، فهذا هو ظاهر كلام الشيخ.

نعم ، يحتمل أن يريد الصورة الاولى (٥) ، وهذا هو المناسب للاستدلال‌

__________________

(١) تقدّم في الصفحة ٢٢.

(٢) الخلاف ٣ : ٢١ ، المسألة ٢٨ من كتاب البيوع.

(٣) جواهر الفقه : ٥٤ ، المسألة ١٩٥.

(٤) المختلف ٥ : ٦٣.

(٥) في «ش» زيادة : «وأراد بقوله : قبل العقد ، قبل تمامه» ، ووردت هذه العبارة في هامش «ف» بلفظ : «ويراد بقوله .. إلخ».