الأمر التاسع
تنبيه نهم:
اين تنبيه در رابطه با اين مطلب است: آيا استصحاب در امور اعتقاديه جارى مىباشد؟
از بيانات گذشته معلوم مىشود كه در چهار مورد بلا شك استصحاب جارى است:
أ. موضوعات خارجية: مانند استصحاب حياة زيد و موت عمرو.
ب. موضوعات لغوية: مانند استصحاب عدم نقل.
ج. استصحاب احكام شرعية، حكم فرعى فقهى
ج. استصحاب احكام شرعية، حكم مربوط به اصول فقه
اگر مستصحب از اصول اعتقاديه باشد، آيا در اصول عقائد استصحاب جارى مىشود؟
مثال: يقين داشتيم كه در زمانهاى گذشته عصمت امام يقينى و محرز بوده است، حالا شك داريم. آيا مىتوانيم عصمت امام را استصحاب كنيم.
يقين داشتيم حضرت عيسى عليه السلام در ۲۰۰۰ سال قبل پيغمبر بوده است. آيا الان نبوت حضرت عيسى عليه السلام باقيست؟
شيخ انصارى مىفرمايند: در امور اعتقاديه به هيچ وجه استصحاب معتبر نمىباشد.
در حجية استصحاب دو مبنا داشتيم:
مبناى اول: استصحاب از باب اخبار حجة است. مفاد روايات در معناى استصحاب اين بود: طبق يقين سابقت عمل كن.
ما بر طبق اصول عقائد عمل خارجى نداريم، و صرف اعتقاد موجود است.
اگر استصحاب از باب اخبار حجة باشد و ما بخواهيم در اصول عقائد استصحاب جارى كنيم، مستلزم تناقض مىشود. زيرا در امور اعتقاديه تا يقين به امرى از بين رفت ديگر اعتقاد به آن امر نيز از بين مىرود، زيرا اعتقاد عبارة اخرى يقين است. از يك طرف با آمدن شك يقين از بين رفته است، يعنى اعتقاد نيز از بين رفته است و ديگر معنا ندارد با اصل استصحاب شارع بفرمايد تو اعتقاد پيدا كن به اين امرى كه اعتقاد ندارى. يعنى لازمهاش اين است كه هم به اين امر اعتقاد دارى و هم اعتقاد ندارى، و اين امر مستلزم تناقض است.
اگر استصحاب به حكم عقل حجة باشد، يعنى عقل حكم مىكند كه از باب استصحاب ظن به اين مسأله پيدا كرديم كه اين ظن حجة است. در باب اصول عقائد نظر ما اين است كه ظن حجة نمىباشد، بلكه انسان بايد علم و قطع به اصول دين پيدا كند. فعليه استصحاب مفيد ظن است و در اصول دين ظن معتبر نمىباشد و قطع و علم لازمه اصول دين است.
در باب اصول عقائد ظن به اصول عقائد از باب استصحاب به وجود نمىآيد، يعنى استصحاب حتى مفيد ظن نيز نمىشود. زيرا كليات عقائد با عقل قطعى قابل اثبات است، در احكام عقليه شك معنا ندارد تا بخواهيم استصحابش كنيم. پارهاى از جزئيات اصول عقائد نيز با نقل قطعى ثابت شده است، ولو ممكن است عقل نتواند اين مسائل را اثبات كند. مثلا براى معاد جسمانى نقل قطعى داريم ولو عقل ممكن است در اثبات اين مسأله عاجز باشد، ولى فردى مانند ابن سينا مىگويد من معاد جسمانى را به خاطر نقل قطعى مىپذيرم.
على أي حال اگر نقل قطعى پارهاى از مسائل اصول دين را اثبات كند ديگر جاى شكى باقى نمىماند تا انسان دست به اصل استصحاب بزند.
خلاصه: ولو بر فرض اصل استصحاب، اصلى از اصول دين فرض شود ولى چون مفيد ظن است ثمره و فايدهاى ندارد.