«مسألة یسقط الأرش دون الردّ فی موضعین»، در دو جا ارش ساقط میشود، اما رّد به حال خودش باقی است، «أحدهما: إذا اشترى ربویاً بجنسه فظهر عیبٌ فی أحدهما»، اول در جایی که مال ربوی را به هم جنسش بخرد، مثلا گندم را که در آن ربا جریان دارد، با گندم معامله کند، بعد عیبی در یکی از آن دو ظاهر شد، «فلا أرش حذراً من الربا.»، برای اینکه ربا به وجود نیاید، ارشی در کار نیست.
(سؤال و پاسخ استاد محترم) این حرف مشهور است و اگر زیادی مثلا از غیر جنس گندم هم باشد، باز همین طور است، مثلا اگر یک کیلو گندم را با یک شاخهی نبات در مقابل یک کیلو گندم معاوضه کنید، در اینجا هم گفتهاند ربا هست.
«و یحتمل جواز أخذ الأرش»، و در مقابل مشهور احتمال داده میشود که اخذ ارش جایز باشد، «نفى عنه البأس فی التذكرة بعد أن حكاه وجهاً ثالثاً لبعض الشافعیة»، مرحوم علامه (ره) در تذکره بعد از اینکه جواز اخذ ارش را به عنوان وجه سوم از بعضی از شافعیها حکایت کرده، از آن نفی باس و اشکال کرده است.
بعضی از شافعیها در مسئله سه احتمال دادهاند؛ که احتمال سوم همین جواز اخذ ارش است، «موجِّهاً له بأنّ المماثلة فی مال الربا إنّما یشترط فی ابتداء العقد و قد حصلت»، علامه (ره) هم این وجه را توجیه کرده و فرموده: مماثلت در باب ربا، در ابتدای عقد شرط است، که این هم حاصل شده و در ابتدای عقد مماثلت بوده است.
این مبنا و فتوای مرحوم علامه (ره) فتوای خیلی خوبی است و خیلی از مشکلات امروز را حل میکند، مثلاً در بعضی از موارد، معاملهای انجام میشود، که در تاریخ معین ثمن معامله هم نقد بوده، که مشتری میبایست بلافاصله آن را به بایع میداده، اما تحویل نداده، حال که زمانی گذشته بگوییم: بایع میتواند در مقابل این تأخیر زیادهای را بگیرد، چون اینجا زیاده در حین عقد به وجود نیامده، بلکه بعد از عقد به وجود آمده است.
اما مرحوم علامه (ره) فقط مسئله را در ربای معاوضی مطرح کرده، چون در این موردی که عرض کردیم، ربای قرضی میشود، یعنی پولی بر ذمّهی مشتری است، که ذمّهاش را مشغول کرده، حال یکسال نیاورده، که اگر بایع بتواند زیاده را ادعا کند، در اینجا عنوان ربای قرضی پیدا میکند.
«و الأرش حقٌّ ثبت بعد ذلك لا یقدح فی العقد السابق، انتهى.»، و ارش هم حقی است که بعد از عقد ثابت شده است، لذا ضرری به عقد سابق نمیرساند.
«ثمّ ذكر أنّ الأقرب أنّه یجوز أخذ الأرش من جنس العوضین»، بعد که اصل فتوی را داده فرموده: اقرب این است که از خود جنس عوضین هم میتواند ارش را بگیرد، که مثلا مشتری یک نیم کیلو گندم دیگر را بگیرد، «لأنّ الجنس لو امتنع أخذه لامتنع أخذ غیر الجنس»، برای اینکه اگر اخذ هم جنس ممتنع شود، اخد غیر جنس هم ممتنع میگردد، برای اینکه در اینجا در باب ربا یک ملازمهای وجود دارد، اما مسئلهی اولویت در کار نیست.
در باب ربا گفتهاند: آن زیاده که موجب ربا میشود، اگر از جنس مثمن باشد یا از جنس غیر مثمن، در هر صورت موجب ربا میشود و این ملازمه در باب ربا وجود دارد که هر زیادهای در آنجا موجب رباست.
«لأنّه یكون بیع مال الربا بجنسه مع شیءٍ آخر، انتهى.»، این استدلال و دلیل ملازمه است که بیع مال ربوی در مقابل جنسش، همراه با شیء دیگر ربای معاوضی میشود، که آن اضافه از جنسش باشد یا نباشد.
«و عن جامع الشرائع حكایة هذا الوجه عن بعض أصحابنا المتقدّم على العلّامة»، ظاهراً جامع الشرایع از ابن سعید (ره) است که این وجه جواز اخذ ارش در آن از بعضی از علمای امامیه قبل از علامه (ره) حکایت شده است، «و حاصل وجهه: أنّ صفة الصحّة لم تُقابل بشیءٍ من الثمن»، و حاصل وجه این وجه و دلیل دوم این است که صفت صحت مقابل چیزی از ثمن قرار نمیگیرد، که این یک قانون کلی در باب معاوضات است، که همه فقهاء هم قبول دارند، «حتّى یكون المقابل للمعیب الفاقد للصّحة أنقص منه قدراً»، تا اینکه بگوییم: آنچه که مقابل معیبی که فاقد وصف صحت است، از جهت غبن کمتر از او میباشد، «بل لم تُقابل بشیءٍ أصلًا»، بلکه اصلا چیزی در مقابل وصف صحت قرار نمیگیرد، «و لو من غیر الثمن»، ولو از غیر ثمن باشد.
«و إلّا لثبت فی ذمّة البائع»، این یک استدلال خوبی است که اگر گفتیم که: بایع وصف صحت را ضامن است، باید آنچه که در مقابل وصف صحت است، در ذمّهی بایع باشد، «و إن لم یختر المشتری الأرش»، ولو مشتری ارش را اختیار نکند.
ما میگوییم: اگر مشتری ارش را اختیار کرد، آن وقت ذمّهی بایع مشغول میشود، در حالی که اگر گفتیم: جزئی از ثمن هم در مقابل این وصف صحت قرار میگیرد و مشتری در مقابل این وصف جزئی از ثمن را داده است، پس اگر این وصف مفقود شد، آن جزء از ثمن را که بایع گرفته، در ذمّهاش باقی میماند، لذا اگر مشتری ارش را هم اختیار نکند، بایع باید آن مقدار اضافه را که در مقابل وصف صحت بود برگرداند.
«بل الصحّة وصفٌ التزمه البائع فی المبیع من دون مقابلته بشیءٍ من المال»، بلکه صحت وصفی است که بایع در مبیع ملتزم شده، بدون اینکه این وصف در مقابله چیزی از مال قرار گیرد، «كسائر الصفات المشترطة فی المبیع»، مانند سائر صفاتی که در مبیع شرط شده است.
مثلا وقتی که عبد کاتبی را در مقابل هزار تومان میخرید، البته در جای خودش گفتهاند که: عبد بدون کتابت یک قیمتی دارد و با کتابت قیمت دیگری دارد، که کتابت سبب ازدیاد قیمت میشود، حال بگوییم که: مقداری از این هزار تومان در مقابل این وصف کتابت است، که این چنین نیست که وصف صحت هم مانند وصف کتابت است.
«إلّا أنّ الشارع جوّز للمشتری مع تبین فقده»، مگر اینکه شارع برای مشتری تجویز کرده باشد که در صورتی که روشن شود که این وصف را ندارد، «أخذ ما یخصّه بنسبة المعاوضة من الثمن أو غیره»، آنچه را که نسبت به معاوضه اخذ کد از ثمن یا غیر ثمن این وصف اختصاص دارد میگیرد، «و هذه غرامةٌ شرعیةٌ حكم بها الشارع عند اختیار المشتری لتغریم البائع.»، و این یک غرامت شرعی است که شارع به آن حکم کرده است، البته در جایی که مشتری غرامت دادن بایع را اختیار کند.