بعد فرموده: «لكن ظاهر النصّ یوهم خلاف ما ذكرنا»، اما نص بر خلاف این چیزی است که گفتیم، عبارت شیخ (ره) در اینجا کمی مشوش است، تا به حال بین قاعدهی لاضرر و روایت یک جهت اختلاف را بیان کرده و این «لکن» جهت دوم اختلاف است، از روایت استفاده میشود که اول لیل اولین زمان فساد است، آن وقت میگوییم: اولین زمان فساد، وقتی که شروع به پلاسیده شدن کرد، خیار برای بایع به چه دردی میخورد؟ اما قاعدهی لاضرر میگوید: تا آن مقداری که صبر کردن متعارف است، بایع باید صبر کند و زائد بر آن خیار دارد، یعنی قبل از شروع به فساد و قبل از اینکه این جنس بخواهد فاسد شود خیار دارد، «لأنّ الموضوع فیه «ما یفسد من یومه»»، چون موضوع در نصّ «ما یفسد من یومه»، یعنی آنچه که با مضیئ یوم فاسد میشود، «و الحكم فیه بثبوت الخیار من أوّل اللیل»، در حالی که حکم به ثبوت خیار از اول لیل است، «فیكون الخیار فی أوّل أزمنة الفساد»، که نتیجهاش این میشود که خیار در اولین زمان فساد وجود دارد.
آن وقت شیخ (ره) فرموده: «و من المعلوم أنّ الخیار حینئذٍ لا یجدی للبائع شیئاً»، و حال آنکه در زمانی که مثلا سبزیها شروع به پلاسیده شدن کرد، بگوییم که: بایع از الان خیار دارد، این نفعی برای بایع ندارد، در حالی که قاعدهی لاضرر، زمان خیار را قبل از زمان شروع فساد قرار میدهد.
بعد شیخ (ره) از این اختلاف دوم جواب داده و فرموده: «لكن المراد من «الیوم»: الیوم و لیله»، توجیه برای روایت و اینکه این جهت خلاف از بین برود این است که مراد از یوم، روز و شب است«فالمعنى: أنّه لا یبقى على صفة الصلاح أزید من یوم بلیلته»، پس معنی روایت این است که آن چیزی که بیش از یک شبانه روز بر صفت صلاح باقی نماند، یعنی اگر یک شبانه روز گذشت فاسد است«فیكون المفسد له المبیتلا مجرّد دخول اللیل»، پس آنچه که مفسد این جنس است، مبیت میباشد، که گذشتن شب هم در آن وجود دارد، نه اینکه به مجرد اینکه اول شب آمد، فساد هم بیاید.
در نتیجه مراد روایت این است که در چیزی که اگر یک شبانه روز بگذرد فاسد میشود، اولین زمان خیار اول شب است و نه بعد از گذشتن یک شبانهروز.
«فإذا فسخ البائع أوّل اللیل أمكن له الانتفاع به و ببدله»، لذا اگر بایع در ابتدای شب فسخ کرد، انتفاء به آن مبیع و به بدلش برای بایع امکان دارد، یعنی هم میتواند خودش بخورد و هم به مشتری دیگر بفروشد و عوضش را بگیرد.
«و لأجل ذلك عبّر فی الدروس عن هذا الخیار ب»خیار ما یفسده المبیت»»، و به خاطر اینکه این ایهام در نصّ وجود دارد، شهید (ره) در دروس از این خیار، به خیار چیزی که گذشتن یک شبانهروز آن را فاسد میکند تعبیر کرده است، «و أنّه ثابتٌ عند دخول اللیل»، و اینکه این خیار وقتی که شب فرا رسید ثابت است.
«و فی معقد إجماع الغنیة: أنّ على البائع الصبر یوماً ثمّ هو بالخیار.»، ابن زهره (ره) در غنیه بر این خیار ادعای إجماع کرده و معقد إجماعش این است، بایع باید یک روز صبر کند، بعد از این یک روز خیار دارد.
«و فی محكی الوسیلة: أنّ خیار الفواكه للبائع»، و محکی از وسیله این است که خیار میوهها برای بایع است، «فإذا مرّ على المبیع یومٌ و لم یقبض المبتاع كان البائع بالخیار.»، که اگر یک روز گذشت و مشتری قبض نکند، بایع خیار دارد «و نحوها عبارة جامع الشرائع.»، یعنی مانند عبارت وسیله، عبارت جامع الشرایع ابن سعید (ره) است.
«نعم، عبارات جماعةٍ من الأصحاب لا یخلو عن اختلالٍ فی التعبیر»، بله عبارات جماعتی از فقهاء خالی از اختلال در تعبیر نیست، یعنی به گونهای تعبیر کردهاند که که از آن استفاده میشود که در روز هم بایع خیار دارد، «لكن الإجماع على عدم الخیار للبائع فی النهار»، اما إجماع بر عدم خیار برای بایع در روز قائم شده است، «یوجب تأویلها إلى ما یوافق الدروس.»، که موجب تأویل عبارات فقهاء به آنچه که موافق با دروس است میشود.
«و أحسن تلك العبارات عبارة الصدوق فی الفقیه التی أسندها فی الوسائل إلى روایة زرارة»، احست از عبارات فقهاء، عبارت مرحوم صدوق (ره) در من لایحضره الفقیه است، که در وسایل آن را به روایت زراره نسبت داده است، «قال: «العهدة فیما یفسد من یومه مثل البقول و البطّیخ و الفواكه یومٌ إلى اللیل»، عهده در آنچه که در روز فاسد میشود، مثل سبزیجات و حبوبات و میوهجات، از روز تا شب هست، یعنی تا شب باید صبر کند، «فإنّ المراد بالعهدة عهدة البائع.»، و مراد به عهده، عهدهی بایع است، یعنی اینکه بایع متعهد است و باید در روز تا شب صبر کند.
اینکه مرحوم شیخ (ره) فرموده: «فإنّ المراد بالعهدة عهدة البائع.»، برای این است که بعضی احتمال دادهاند که مراد از عهده در اینجا عهده تلف باشد، یعنی اگر بین روز تا شب تلف شد، این مربوط به بایع است و خسارتش هم بر عهدهی بایع است، که شیخ (ره) فرموده: مراد از عهده، عهدهی به معنای تلف نیست، بلکه مراد این است که بایع تعهد دارد که تا شب صبر کند و اگر مشتری تا شب ثمن را نیاورد، میتواند معامله را به هم بزند.
«و قال فی النهایة: و إذا باع الإنسان ما لا یصحّ علیه البقاء من الخُضَر و غیرها»، و شیخ طوسی (ره) در نهایه فرموده: اگر انسان چیزی را که بقاء بر آن صحیح نیست بفروشد، از سبزیجات و غیر آن، «و لم یقبض المبتاع و لا قَبَض الثمن كان الخیار فیه یوماً»، مشتری مبیع را قبض نکرد، و ثمن را هم تحویل نداد، خیار در آن یک روز است، «فإن جاء المبتاع بالثمن فی ذلك الیوم»، اگر مبتاع در آن یک روز ثمن را آورد، فبها، «و إلّا فلا بیع له، انتهى.»، و الا بیعی برای وی نیست، «و نحوها عبارة السرائر.»، و مانند آن عبارت سرائر است.
شیخ (ره) فرموده: «و الظاهر أنّ المراد بالخیار اختیار المشتری فی تأخیر القبض و الإقباض»، اینکه در نهایه فرموده: «کان الخیار فیه یوماً»، مراد از این خیار، خیار اصطلاحی نیست، بلکه مراد از آن، خیار به معنای لغوی یعنی اختیار است، که مشتری در تأخیر قبض و إقباض ثمن و مبیع إختیار دارد، «مع بقاء البیع على حاله من اللزوم.»، در حالی که بیع بر حال خودش که لزوم است باقی بماند.
«و أمّا المتأخّرون، فظاهر أكثرهم یوهم كون اللیل غایةً للخیار»، ظاهر اکثر متأخرین متوهم این است که لیل غایت خیار است، یعنی بایع از روز تا شب خیار دارد و اول لیل که میشود، این غایت برای خیار است، و «و إن اختلفوا بین من عبّر بكون الخیار یوماً»، اگرچه اختلاف دارند، که بعضی تعبیر کردهاند که: خیار روز است، یعنی به نحو مطلق و غایت را برایش معین نکردهاند، «و من عبّر بأنّ الخیار إلى اللیل.»، و بعضی هم غایت هم معین کرده و گفتهاند که خیار تا شب هست.
«و لم یعلم وجهٌ صحیحٌ لهذه التعبیرات مع وضوح المقصد»، در حالی که وجه صحیحی برای این تعبیرات نیست و حال آنکه مقصود روشن است، «إلّا متابعة عبارة الشیخ فی النهایة»، مگر اینکه اینها از عبارت شیخ طوسی (ره) در نهایه تبعیت کردهاند، «لكنّك عرفت أنّ المراد بالخیار فیه اختیار المشتری»، اما گفتیم که: مراد از خیار در کتاب نهایه، خیار اصطلاحی نیست، بلکه مراد خیار به معنای لغوی یعنی اختیار مشتری است، «و أنّ له تأخیر القبض و الإقباض.»، که مشتری اختیار دارد که تا شب پول را نیاورد و جنس را هم نگیرد.
«و هذا الاستعمال فی كلام المتأخّرین خلاف ما اصطلحوا علیه لفظ «الخیار»»، در حالی که این استعمال در کلام متاخرین که خیار را به معنای لغوی اراده کنند، خلاف آن چیزی است که کلمهی خیار بر آن اصطلاح شده، «فلا یحسن المتابعة هنا فی التعبیر»، لذا تبعیت از عبارت شیخ طوسی (ره) در نهایه که کلمهی خیار را به معنای اختیار اراده کرده، نیکو نیست.
(سؤال و پاسخ استاد محترم) دلیل قطعی و إجماع داریم که در روز بایع خیار ندارد و إجماع داریم که در روز معامله لازم است، شما اشکال صغروی به اجماع دارید و این اشکال خوبی است، که این اشکال را مرحوم شهیدی (ره) و بعضی دیگر هم کردهاند، که با وجود اینکه عبارات فقهاء، که بعضی هم ظهور در این دارد که در روز هم خیار هست و خیار اصطلاحی هم اراده کردهاند، پس چگونه ادعای إجماع میکنید؟
«و الأولى تعبیر الدروس كما عرفت.»، پس أولی همان تعبیری است که شهید (ره) در دروس کرده است، که به جای یوم به مبیت، یعنی شبانه روز تعبیر کرده است.