اسقاط قبل از علم به غبن
اما اگر مغبون خیار غبنش را قبل از علم به غبن اسقاط کند، آیا این درست است یا نه؟
شیخ (ره) فرموده: ظاهر این است که این هم اشکالی ندارد و مغبون میتواند قبل از آن که علم به غبن داشته باشد، به غابن بگوید که: اگر در این معاملهای که انجام دادم مغبون شدم، خیار خودم را إسقاط میکنم و این صحیح و نافذ است.
اشکال إسقاط ما لم یجب و پاسخ شیخ (ره)
دو اشکال هم در اینجا وجود دارد، که شیخ (ره) این دو اشکال را هم جواب داده است.
اشکال اول اینکه این إسقاط ما لم یجب است، چون در واقع مغبون چیزی را إسقاط میکند، که هنوز واجب نشده و إسقاط ما لم یجب هم باطل است.
مرحوم شیخ (ره) فرموده این اشکال وارد نیست، اینکه خیار قبل از علم به غبن هنوز واقع نشده، بنا بر این است که قول اول در مسئله سابق را اختیار کنیم، که علم به غبن سببیت شرعیه برای ثبوت خیار دارد، در حالی که قبل از علم به غبن به حسب واقع خیار وجود ندارد، اما سبب خیار هست.
خیار مسبب از غبن واقعی است، لذا غبن سبب میشود، لذا درست است خود مسبب وجود ندارد، اما سبب وجود دارد و لذا شیخ (ره) فرموده: در اسقاط همین مقدار که سبب خیار موجود باشد، کفایت میکند.
بیان دو مثال برای تنقیح بحث
بعد شیخ (ره) در اینجا دو مثال زده و فرموده: اگر مالک مالش را نزد ودعی به ودیعه بگذارد و به ودعی بگوید که: اگر در نگهداری این مال إفراط کردی و از بین رفت، تو را إبراء از ضمان میکنم، همه گفتهاند که: این درست است و در اینجا فقهاء این إبراء را صحیح میدانند، در حالی که هنوز ضمان نیامده و إفراطی واقع نشده است.
مثال دوم جایی است که در یک معامله، بایع از عیوبی که برای مشتری حق فسخ میآورد برائت بجوید، مثلا بایع به مشتری میگوید که: این جنس را به تو میفروشم و اگر در این جنس عیبی وجود داشت، دیگر حق فسخ این معامله را نداشته باشی، که در اینجا هم فقهاء گفتهاند که: اشکالی ندارد، در حالی که هنوز نه عیبی ظاهر شده و نه خیاری آمده است.
شیخ (ره) فرموده: در برائت و إسقاط ما لم یجب، همین مقدار که مقتضیاش قبلاً موجود باشد، اشکال ندارد و مسئله إسقاط ما لم یجب إشکالش برطرف میشود.
اشکال دوم: إسقاط ما لم یتحقق
اشکال دوم این است که بعضی گفتها ند که: اگر مغبون قبل از علم به غبن، خیار غبن را إسقاط کند، این إسقاط ما لم یتحقق میشود.
إشکال اول إسقاط ما لم یجب بود و إشکال دوم إسقاط ما لم یتحقق است، که اشکال اول مبتنی بود بر قول اول که بگوییم: ظهور غبن سببیت شرعیه برای ثبوت خیار دارد، اما در این إشکال دوم بین قول اول و قول دوم که کاشفیت عقلیه بود فرقی نمیکند.
مستشکل میگوید: این إسقاط مغبون إسقاط ما لم یتحقق نزد مسقط است، یعنی إسقاط چیزی است که نزد مسقط محقق نشده است، ولو اینکه در واقع محقق باشد، اما چون مسقط هنوز علم به غبن و خیار پیدا نکرده، ولو در واقع هم خیار وجود داشته باشد، نمیتواند إسقاط کند.
اسقاط ما لم یجب، یعنی ما لم یجب به حسب واقع و لذا گفتیم که: آن اشکال مبتنی بر قول اول است که ظهور غبن را شرعاً سبب برای حدوث خیار قرار دهیم، چون بنا بر قول اول اصلاً قبل از علم به غبن به حسب واقع هم خیار وجود ندارد، که این إسقاط ما لم یجب هم مبتنی بر همین نظریه است.
اما در إسقاط ما لم یتحقق، یعنی لم یتحقق عند المسقط، ولو اینکه خیار به حسب واقع هم موجود باشد، اما چون از آن خبر ندارد، در نزد مسقط خیار محقق نشده، حال چیزی را که محقق نشده، چگونه میتواند إسقاط کند.
نقد و بررسی اشکال دوم
مرحوم شیخ (ره) فرموده: این اشکال هم قابل جواب است و از راه مسئله تعلیق آن را حل میکنیم.
مغبون میتواند بگوید: اگر به حسب واقع خیار غبنی برای من ثابت باشد، آن را اسقاط میکنم، اما این مستلزم تعلیق و عدم تنجزیت است، که تعلیق در عقود و ایقاعات به طور کلی مضر است.
الان این شخص میخواهد إسقاط کند، حال اگر در مقال عوض باشد، عقد میشود و اگر بدون عوض باشد، اسقاط و إبراء میشود، علی ای حال میگویید که: اگر در واقع خیاری باشد، آن را إسقاط میکنم، که این تعلیق میشود و تعلیق در عقد و ایقاع باطل است.
مرحوم شیخ جواب داده و فرموده: این تعلیق اشکالی ندارد، قبلاً در کتاب البیع در بحث صیغهی بیع گفتیم که: تعلیقاتی که خود إنشاء عقد به حسب واقع بر آنها معلق است، ولو متکلم در کلامش نیاورد، آن تعلیقات اشکالی ندارد، مثلاً مردی به زنش بگوید که: اگر زوجهی من هستی مطلقه هستی، یا مولایی به عبدش بگوید که: اگر عبد من هستی آزاد هستی، که اگر این مرد این شرط را هم نیاورد و بخواهد صیغهی طلاق را جاری بکند، صیغهی طلاق در صورتی صحیح است که واقعاً این زن، زوجهی این مرد باشد.
لذا اموری که به حسب واقع خود صیغه بر آن معلق است، تعلیق بر آن امور به حسب ظاهر هم اشکالی ندارد و متکلم هم میتواند در کلامش بیاورد، لذا در اینجا هم متکلم میتواند بگوید که: اگر به حسب واقع خیاری دارم، خیار غبنم را إسقاط میکنم.
مثلا فرض کنید که مردی نمیداند که این زن، آیا زنش هست یا نه؟ بعضی هستند که ازدواج میکنند، منتهی بعد از مدتی برایشان شبهه میشود، که آیا این ازدواج درست است یا نه؟ مثلاً به آنها میگویند که: شما خواهر و برادر رضایی هستید و ازدواجتان باطل است و اینها هم تردید میکنند که واقعاً آیا این رضایی بودن محقق است یا نیست؟ حال مرد به زنش میگوید که: اگر واقعاً زوجهی من هستی، تو را طلاق دادم، که این تعلیق اشکالی ندارد.