قسم دوم: عقود محل خلاف
قسم دوم عقودی است که محل خلاف و اختلاف است، که آیا خیار شرط در آنها جریان دارد یا نه؟ که مرحوم شیخ (ره) حدود ۶ نمونه از این عقود را بیان کردهاند.
۱- وقف از عقود اختلافی
اولین مورد وقف است که فرموده: مشهور این است که خیار در وقف داخل نمیشود، البته بعضی مثل شهید ثانی (ره) در مسالک ادعای إجماع کردهاند، اما وقتی به کلمات علما مراجعه میکنیم، در آن مخالف وجود دارد، پس در اینجا إجماع یک چیز روشنی نیست، لذا میگوییم مشهور است که فقها قائلاند به اینکه در وقف خیار شرط جریان ندارد.
سه دلیل بر عدم جریان خیار شرط در وقف
بعد شیخ (ره) در اینجا غیر از مسئله شهرت، سه دلیل برای این مدعی اقامه کرده و هر سه را مورد مناقشه قرار دادهاند.
دلیل اول
دلیل اول این است که گفتهاند: وقف از عقودی است که در آن قصد قربت لازم است و هر چه که در آن قصد قربت لازم است، با خیار منافات دارد و نمیشود انسان قربه إلی الله ملک خودش را وقف کند، از آن طرف هم برای خودش خیار قرار داده و بگوید: اگر تا ده روز دیگر پشیمان شدم، بتوانم این وقف را به هم بزنم.
نقد و بررسی دلیل اول
شیخ (ره) فرموده: کبری را قبول نداریم، چه دلیلی بر این کبرای کلی داریم، که هر چه که در آن قصد قربت معتبر است، با جعل خیار منافات داشته باشد؟ ممکن است که انسان قصد قربت کند و مالی را برای خداوند وقف کند، اما چون موانع و مشکلاتی ممکن است برایش پیش آید، بگوید که: تا ده روز دیگر هم برای خودم خیار قرار میدهم که این اشکالی ندارد.
دلیل دوم:
دلیل دوم این است که وقف عبارت از فکّ ملک بدون هیچ عوضی است، یعنی انسان آنچه را که در ملکش بوده آزاد کرده و از قید ملکیت فکّ میکند. این صغری و کبری این است که هر چه که از قید ملکیت فکّ شد، قابل رجوع به ملک نیست.
به بیان دیگر در تعریف وقف گفتهاند: وقف فکّ ملک است، فکّ ملک یعنی اینکه این مال دیگر قابلیت تعلق ملکیت را ندارد، حال اگر بخواهید خیار قرار دهید، معنای جعل خیار این است که دوباره این مال را بتوانید به ملکیت برگردانید.
پس یک کبرای کلی هم در این دلیل دوم هست که هر چیزی که فکّ ملک باشد، دیگر با جعل خیار قابلیت رجوع به ملک را ندارد.
نقد و بررسی دلیل دوم
شیخ (ره) فرموده: این کبری را هم قبول نداریم و چه دلیلی داریم بر اینکه نمیتوانیم فکّ ملک را از اول مشروط به خیاری قرار داده و بگوییم که این فکّ الملک متزلزلاً هست، تا زمانی که این زمان خیار تمام شود؟ تا قبل از اتمام زمان خیار، هم میتواند فکّ را به حال خودش رها کند و هم میتواند به ملک خودش برگرداند، اما بعد از اینکه مدت خیار تمام شد، دیگر فکّ ملک تثبیت شده و دیگر راهی برای رجوع به ملک مالک ندارد.
دلیل سوم:
دلیل سوم برای مشهور یک مؤثقه است، که اگر کسی زمینی را وقف کرده و شرط کند که هر زمانی به آن احتیاج پیدا کردم، «أنا أحق بها» از دیگران به آن سزاوارتر باشم، در روایت دارد که بعد این واقف میمیرد و امام (علیه السلام) فرمودند: این زمین به عنوان ارث به ورثهی وارث منتقل میشود.
شاهد در این است و مشهور از این روایت استفاده کردهاند که اینکه امام (علیه السلام) میفرماید: این زمین به ارث به ورثه منتقل میشود، این دلیل و نشانهی این است که این وقف، وقف باطلی بوده است، چون واقف برای خودش جعل خیار کرده و گفته: هر زمانی احتیاج پیدا کردم این زمین مال خودم باشد.
وجه استدلال این شد که امام (علیه السلام) میفرمایند: این زمین به ارث به ورثه میرسد، که کشف از این میکند که این وقف باطل بوده، اما کجای روایت دارد که واقف برای خودش جعل خیار کرده، تا مدعای مشهور درست شود؟
در اینجا باید بگوییم که: در روایت، واقف گفته که: «إن احتجت إلیها فأنا أحق بها»، اگر خودم احتیاج به این زمین پیدا کردم، احق به آن هستم، پس واقف شرط کرده که در صورت احتیاج، این وقف باطل باشد.
حال باید این ضمیمه را اضافه کنیم که فرقی نمیکند که وقف با شرطی بنفسه باطل شود و یا بخواهیم آن را به سبب خیار باطل کنیم، که نتیجه این میشود که اگر وقفی تحقق پیدا کرد و واقف بخواهد برای خودش راهی قرار دهد که بتواند وقف را ابطال کند، مثلا جعل خیار کند، این وقف باطل است.
(سؤال و پاسخ استاد محترم) حال اگر در فرضی است که شرط محقق شود و احتیاجش هم باشد، امام (علیه السلام) بفرماید: «ترجع فی المیراث»، شکی نیست که این دلالت دارد براینکه این وقف باطل است، اما فرض این است که محتاج نشده و مُرده، پس چرا امام (علیه السلام) میفرمایند که این به ارث میرسد؟
امام (علیه السلام) فرموده: وقف صحیح نیست و این زمین بین ورثه تقسیم میشود و لذا اول عرض کردیم که در اینکه این وقف باطل است تردیدی نیست، چون امام (علیه السلام) فرموده: این زمین بین ورثه تقسیم میشود، منتهی دنبال این هستیم که چرا باطل است؟
مشهور این سوال را به گونهای جواب دادهاند که برمیگردد به اینکه اگر در وقف، کسی جعل خیار شرط برای خودش کرد، این موجب بطلان وقف است.
نقد و بررسی دلیل سوم
شیخ (ره) فرموده: «و فی دلالتها علی المدعی تأمل»، در دلالت این روایت بر این مدعی که در وقف خیار شرط جریان ندارد تأمل است، که وجه تأمل را در تطبیق توضیح میدهیم.
بعد شیخ (ره) فرموده: مشایخ ثلاثه، کلینی و شیخ طوسی و صدوق (قدس سرهم)، صاحبان کتب اربعه، از عباراتشان استفاده میشود که خیار را در وقف تجویز کردهاند.