عدم جریان خیار شرط در ایقاعات
اولین بحث در ایقائات است که فرموده: ظاهراً در بین فقهاء اختلافی نیست که در ایقاعات خیار شرط جریان ندارد، ایقاع یعنی التزامی که متقوم به یک طرف واحد است، یعنی متقوم به ایجاب است و نیاز به قبول ندارد.
بحث در این است که دلیل این مسئله چیست و چه دلیلی داریم بر اینکه در ایقاعات، مثلاً در باب طلاق خیار شرط جریان ندارد؟ مردی زنش را طلاق میدهد و میگوید: ده روز خیار شرط قرار دهم، که اگر در این ده روز پشیمان شدم طلاق خودم را فسخ کنم و اگر پشیمان نشدم طلاق به قوت خودش باقی بماند.
دلیل ابن ادریس (ره) بر عدم جریان خیار شرط در ایقاعات
ابن ادریس حلّی (ره) در سرائر استدلالی را بیان کرده فرموده: اصلاً مفهوم شرط متقوم به ایجاب و قبول است، شرط در جایی است که یک نفر ایجاب و طرف دیگر هم قبول را بگوید، که یکی مشروط له و دیگری مشروط علیه شود، اما چون ایقاع متقوم به طرف واحد است، انسان که نمیتواند بر خودش شرطی را قرار دهد، که هم مشروط له و هم مشروط علیه باشد.
بنابراین ابن ادریس (ره) فرموده: چون شرط متقوم به دو طرف هست، پس در اموری جریان دارد که دو طرف دارد و آن امور عبارت از عقود است، اما ایقاع که طرف واحد دارد، شرط در آن جریان ندارد.
نقد و بررسی دلیل ابن ادریس (ره)
مرحوم شیخ (ره) فرموده: این استدلال مخدوش است، قبول داریم که شرط نیاز به دو طرف دارد، اما دو طرف داشتن، ملازمه ندارد با اینکه دو طرف، یکی ایجاب و دیگری قبول باشد.
بله شرط دو طرف میخواهد؛ یکی مشروط له و یکی مشروط علیه، اما لازم نیست که این مشروط له حتماً عنوان موجب و مشروط علیه عنوان قابل را داشته باشد.
بعد مؤیدی برای این معنا آورده و فرموده: فقهاء فتوا دادهاند که اگر مولا عبدش را، به شرط اینکه مثلا ۱۰ روز برای این مولا کار کند آزاد کرد، این شرط درست است و «المؤمنون عند شروطهم» شامل آن میشود و مولا هم میتواند مشروط به این شرط عبدش را آزاد کند، در حالی که عتق یکی از ایقاعات است.
پس نتیجه این میشود که شرط هم مشروط له و هم مشروط علیه میخواهد و شرط در جایی است که مشروط علیه شرط را قبول کند، اما نیاز به دو طرف و اینکه مشروط علیه باید شرط را قبول کند، ملازمه ندارد با اینکه حتماً این دو طرف، دو طرف برای یک التزام واحد باشند، که یکی موجب و دیگری قابل باشد.
به عبارت دیگر در عقود قبول به همان ایجاب میخورد، یعنی بایع میگوید: «ملکتک» و مشتری هم میگوید: «قبلت التملیک»، اما در جایی که شرط هست، مشروط علیه میخواهد که باید قبول بکند، اما قبول مستقیماً به ایجاب بایع ارتباطی ندارد، بلکه مستقیماً به آن شرطی که مشروط له کرده ارتباط دارد.
سه دلیل بر عدم جریان خیار شرط در ایقاعات
مرحوم شیخ (ره) این استدلال ابن ادریس (ره) را با این بیان مورد مناقشه قرار داده و بعد فرموده: سه دلیل محکم داریم بر اینکه در ایقاعات خیار شرط جریان ندارد.
یک دلیل عبارت از إجماع است، که ایشان به حسب ترتیب عبارت، به عنوان دلیل سوم نقل کردهاند.
دلیل دوم اینکه وقتی به معنای لغوی شرط و به آنچه که در روایات، پیرامون شرط وارد شده مراجعه میکنیم، میبینیم که از حیث مفهوم، صدق شرط در باب ایقاعات برای ما مشکوک است.
در لغت قاموس اللغة گفته: «الشرط التزام و الزام فی البیع و نحوه»، که بیع از عقود است و نحو بیع، یعنی آنچه که از عقود است و نیاز به ایجاب و قبول دارد.
دلیل سوم -به حسب عبارت دلیل دوم شیخ (ره) است و مهمترین دلیل است- اینکه معنای خیار شرط تسلط بر فسخ است، خیار شرط یعنی اشتراط تسلط بر فسخ معامله، پس موضوع خیار شرط جایی است که فسخ مشروعیت داشته باشد، اما در ایقاعات یقین داریم به اینکه فسخ مشروعیت ندارد، یا لااقل در مشروعیت فسخ در ایقاعات شک داریم.
در ایقاعات وقتی به ادله مراجعه میکنیم، دلیلی بر مشروعیت اینکه اگر ایقاعی واقع شد، بعد از وقوع موجب بتواند آن را فسخ کند نداریم، لذا این شرط باطل میشود، چون شرط غیر مشروع میشود.
دفع شبهه وجود فسخ در طلاق رجعی
در باب طلاق رجعی، رجوع مرد در زمان عده به منزلهی فسخ و از بین بردن طلاق نیست، شیخ (ره) فرموده: رجوع با فسخ فرق دارد، فرقش هم این است که در باب فسخ، و لو از حین فسخ، فسخ عقد را کأن لم یکن قرار میدهد، یعنی ولو آثار عقد تا زمان فسخ امضاءمیشود، اما از حین فسخ این عقد یا إیقاع هر چه که هست کأن لم یکن میگردد.
اما در باب رجوع در طلاق مسئله این چنین نیست و مرد اگر رجوع کرد و بعد دوباره طلاق داد، دوباره رجوع کرد و برای بار سوم طلاق داد، طلاق سوم میشود و برای ازدواج دوباره با این زن، نیاز به محلل دارد، که این کشف از این میکند که رجوع اصل آنچه را که واقع شده، کأن لم یکن قرار نمیدهد، بلکه آن طلاقی که اول بود، بعد از رجوع، آن طلاق یک اثری دارد که این طلاق، طلاق اول است و طلاق بعدی، طلاق دوم میشود، که اگر رجوع کرد، بعد از آن طلاق سوم میآید، که زن سه طلاقه میشود.
پس این دلیل بر این است که رجوع با فسخ فرق دارد، چون اگر مسئله، مسئلهی فسخ بود، نباید اختصاص به یک طلاق داشته باشد، بلکه باید در همهی اقسام طلاق جریان پیدا کند، در حالی که میبینیم رجوع فقط در طلاق رجعی جریان دارد اما در طلاق بائن جریان ندارد.
مؤید دیگر اینکه اگر رجوع حقیقتاً فسخ باشد، باید زن بتواند در طلاق شرط عدم رجوع بکند، یعنی همان طور که در خیار مجلس، متعاقدین در ضمن عقد میتوانند سقوط خیار مجلس را شرط کنند، اگر واقعاً رجوع مرد هم از مصادیق فسخ است، زن باید بتواند بگوید که: شرط میکنم حال که میخواهی من را طلاق ده، ی به شرط اینکه رجوع نکنی و یا خود مرد بگوید که: طلاق میدهم به شرط اینکه حق رجوع نداشته باشم، در حالی که همهی فقهاء گفتهاند این شرط باطل است و اسقاط حق رجوع مشروعیت ندارد.
پس خلاصه این شد که در باب ایقاعات یقین به عدم مشروعیت فسخ داریم و یا لااقل در مشروعیت فسخ شک داریم و همین مقدار کافی است در اینکه بگوییم: خیار شرط در باب ایقاعات جریان ندارد چون خیار به معنی شرط تسلط بر فسخ معامله است.
امکان تسلط بر فسخ در عقود
بعد شیخ (ره) فرموده: در باب عقود دلیل داریم بر اینکه فسخ مشروعیت دارد و به حسب روایات دیدیم که در عقود اقاله، خیار مجلس و خیار حیوان و... جریان دارد، که اینها کاشف از این است که ماهیت عقود، ماهیتی است که فسخ در آن مشروعیت دارد، لذا در عقود میگوییم که: خیار شرط جاری است.