«السابع إذا أطلق اشتراط الفسخ بردّ الثمن لم یكن له ذلك إلّا بردّ الجمیع، فلو ردّ بعضه لم یكن له الفسخ. و لیس للمشتری التصرّف فی المدفوع إلیه؛ لبقائه على ملك البائع.»
امر سابع: رد بعض ثمن
امر هفتم در بیع خیاری، پیرامون سه مطلب و فرع بحث میکند؛
فرع اول: عدم جواز فسخ در صورت رد بعض ثمن بر فرض اطلاق در متن عقد
مطلب اول این است که اگر بایع که شرط رّد ثمن کرده، نسبت به اینکه جمیع ثمن را رد کند و یا بعض آن را، به صورت مطلق گذاشته و تنها به همین مقدار گفته که: اگر ثمن را رد کنم، بتوانم معامله را فسخ کنم، اما مشخص نکرده که مرادش از رّد ثمن، رّد جمیع ثمن است یا رّد بعض ثمن.
شیخ (ره) فرموده: در این فرض، تنها در صورتی میتواند فسخ کند که جمیع ثمن را رّد کند، اما اگر بعض ثمن را رد کرد، حق فسخ ندارد.
عدم جواز تصرف مشتری در بعض ثمن مدفوع
حال که بایع بعض ثمن را به مشتری رّد کرده و میگوییم حق فسخ ندارد، آیا مشتری در این بعض ثمن که به وی داده شده حق تصرف دارد یا نه؟
شیخ (ره) فرموده: حق تصرف ندارد و این بعض ثمن، هنوز بر ملک بایع باقی است، چون میگوییم که: اگر بعض ثمن را رّد کرد، حق فسخ ندارد و حتی اگر بعد از رد بعض ثمن «فسخت» هم بگوید، هیچ تأثیری ندارد، لذا این بعض ثمن در ملک خود بایع باقی است و مشتری حق تصرف در آن را ندارد.
تلف بعض ثمن مدفوع در ید مشتری
حال اگر این بعض ثمن در ید مشتری تلف شد، آیا مشتری ضامن است یا نه؟ شیخ (ره) فرموده: دو صورت دارد؛ اگر بایع این بعض ثمن را به عنوان ثمنیت به مشتری دفع کرده، در این صورت اگر تلف شد، مشتری ضامن است.
اما اگر آن را بر وجه امانت به مشتری داده و گفته: این مقدار از ثمن نزدت باشد، تا بعد بقیه ثمن را آورده و در اختیارت قرار میدهم و فسخ میکنم، به گونهای که آن بعض ثمنی را که اول به مشتری داده، بر وجه امانت در اختیار مشتری قرار داده، که در این صورت ید مشتری، ید امانی میشود، لذا اگر بدون تعدی و تفریط مال در ید امانی تلف شود، ضمانی در کار نیست.
فرع دوم: توافق بر رد بعض ثمن و برگشت مقابل آن از مبیع
فرع دوم در این امر سابع این است که اگر بایع با مشتری این گونه توافق کند که: هر مقدار از ثمن را که رد کردم، به همان مقدار، در مقابلش از مبیع فسخ میکنم، یعنی فرض کنید اگر نصف ثمن را رد و بعد فسخ کردم، نصف مبیع به ملک من برگردد و اگر یک سوم ثمن را رد و بعد فسخ کردم، یک سوم از مبیع داخل در ملک من شود، آیا چنین شرطی درست است یا نه؟
شیخ (ره) فرموده: این شرط اشکالی ندارد و «المؤمنون عند شروطهم» شامل چنین شرطی هم میشود، لکن اگر خواست بر طبق شرط عمل کند، مثلاً یک سوم ثمن را به مشتری داد و در مقابل یک سوم مبیع را فسخ کرد، نتیجه این میشود که یک سوم از این مبیع در ید مشتری، مال بایع است و دو سومش مال مشتری است.
حال اگر قبل از آنکه مدت معینی که توافق کردند، تمام شود و بایع دو سوم دیگر ثمن را به مشتری رد و بعد فسخ کرد، بحثی نیست و مبیع کلاً مال بایع میشود.
اما اگر این بایع که اول در ازای دادن یک سوم ثمن، یک سوم مبیع را فسخ کرده، تا انتهای مدت بقیهی ثمن را به مشتری رد نکرد، بعد از مدت دیگر رد ثمن به درد نمیخورد و در نتیجه مبیع مشترک بین بایع و مشتری میشود.
شیخ (ره) در اینجا فرموده: مشتری خیار تبعض صفقه دارد و میتواند به عنوان خیار تبعض صفقه معامله را فسخ کند.
حال آیا قبل از اتمام مدت هم مشتری به عنوان خیار تبعض صفقه میتواند معامله را به هم بزند یا نه؟ که شیخ (ره) فرموده: به دلیل اینکه علت که عبارت از تبعض صفقه است، در اینجا موجود است، لذا قبل از انتهای مدت هم، مشتری میتواند از خیار تبعض صفقه استفاده کند.
فرع سوم: شرط رد بعض ثمن و فسخ کل
فرع سوم در این امر سابع این است که اگر بایع به مشتری بگوید: در ازای رّد جزئی از ثمن، بتوانم کل معامله را فسخ کنم، آیا چنین شرطی درست است یا نه؟ شیخ (ره) فرموده: اشکالی ندارد، مثلاً اگر ثمن معامله هزار تومان است و بایع به مشتری بگوید: چنانچه جزئی از این هزار تومان، اعم از جزء معین یا غیرمعین را رد کردم، بتوانم معامله را فسخ کنم.
گاهی میگوییم: مثلاً اگر دویست تومانش را دادم، بتوانم فسخ کنم، که این جزء معین میشود و گاهی هم معین نمیکند که آن جزء چه مقداری باشد؟
پس اگر شرط رد جزئی از ثمن را در مقابل فسخ کل بکند، این مانعی ندارد، منتهی بعد از آنکه جزء را داد و معامله را فسخ کرد، مبیع ملک بایع میشود و بقیه ثمن در ذمّه بایع باقی میماند و باید بعد از فسخ باید بقیه ثمن را به عنوان یک دینی به این مشتری بپردازد.