«و أمّا المناقشة فی تحدید مبدأ الخیار بالردّ بلزوم جهالة مدّة الخیار»، اما در مناقشه صاحب جواهر (ره) که به طباطبایی (ره) فرموده: اگر مبدأ خیار را رّد قرار بدهیم، لازم میآید که مدت خیار مجهول باشد، شیخ (ره) اشکال کرده و فرموده: چون اصل زمان تسلط بر رّد مشخص است، لذا در این که در کدام یک از اجزاء رّد میکند، این لازم نیست معین باشد و مثل اینکه بگوییم: دو روز خیار داشته باشم، که در این روز ممکن است در روز اول فسخ کنم و یا در روز دوم، که باید اصل زمان تسلط بر رّد مشخص باشد «ففیه: أنّها لا تقدح مع تحدید زمان التسلّط على الردّ و الفسخ بعده إنشاء.»، این ضرر نمیزند، وقتی که زمان تسلط مشخص و معین است، اگر بعد از رّد بخواهد فسخ کند.
بعد شیخ (ره) فرموده: مرحوم علامه (ره) در تذکره مطلبی داشته، که اگر بخواهیم آن را در اینجا بیاوریم، مؤید صاحب جواهر (ره) میشود، ایشان در تذکره فرموده: مبدأ خیار شرط را نمیتوانیم از زمان تفرق متعاقدین قرار دهیم، چون زمان تفرق مجهول است، پس مبدأ خیار هم مجهول میشود.
شیخ (ره) فرموده: طبق این حرف علامه (ره) بگوییم که: زمان رّد هم مثل زمان تفرق است، همانطوری که زمان تفرق مجهول است و نمیشود مبدأ خیار شرط را بعد از زمان تفرق قرار داد، زمان رّد هم که مجهول است، نمیشود زمان خیار را بعد از زمان رّد قرار داد.
«نعم، ذكر فی التذكرة: أنّه لا یجوز اشتراط الخیار من حین التفرّق»، بله علامه (ره) در تذکره فرموده: خیار شرط را نمیتوانیم از حین تفرق قرار دهیم، «إذا جعلنا مبدأه عند الإطلاق من حین العقد.»، اگر قرار بود مبدأ خیار شرط را، هنگامی که به صورت مطلق گفته میشود، از حین عقد قرار دهیم.
اگر گفتیم که: عند الإطلاق مبدأ خیار از این عقد نیست، آن یک مطلب دیگری است و چارهای نداریم که یک زمانی غیر از حین عقد به عنوان مبدأ خیار قرار دهیم، اما وقتی که گفتیم: عند الإطلاق مبدأ خیار از حین عقد است، دیگر نمیتوانیم از حین تفرق قرار دهیم، چون حین تفرق مجهول است.
بعد فرموده: «لكن الفرق یظهر بالتأمّل.»، این حرف هست، لکن اگر دقت کنید بین رّد و تفرق فرق وجود دارد، که از خارج توضیح دادیم، که تفرق یک امر غیر اختیاری است، اما رد اختیاری است.
«و أمّا الاستشهاد علیه بحكم العرف»، صاحب جواهر (ره) به حکم عرف، بر این مطلب که زمان خیار از حین رّد نیست، استشهاد کرده و گفته: در بیع خیاری عرف مجموع مدت را زمان خیار میداند، اما شیخ (ره) فرموده: «ففیه: أنّ زمان الخیار عرفاً لا یراد به إلّا ما كان الخیار متحقّقاً فیه شرعاً أو بجعل المتعاقدین»، عرفا مراد از زمان خیار در ما نحن فیه چیزی نیست، جز آن زمانی که خیار در آن زمان، شرعاً یا به جعل یکی از متعاقدین متحقق است.
«و المفروض أنّ الخیار هنا جعلی»، یعنی در بیع خیاری، خیار جعلی است، یعنی به جعل یکی از متعاقدین است، «فالشكّ فی تحقّق الخیار قبل الردّ بجعل المتعاقدین.»، و آن وقت شک داریم که متعاقدینی که چنین خیاری که قرار دادند، آیا قبل از رّد خیار هست یا بعد از رد؟ یعنی نمیدانیم عرفاًاین خیاری که منشأ آن جعل متعاقدین است، آیا قبل از رّد هست یا بعد از رد؟ لذا استشهاد به عرف درست نیست.
صاحب جواهر (ره) استشهاد دومی هم داشته و فرموده: اصحاب شیخ طوسی (ره) را تضعیف کردهاند، که فرموده: ملکیت به نفس عقد حاصل نمیشود و در عقدی که خیار وجود دارد، ملکیت بعد از انقضاء خیار است.
حال مرحوم صاحب جواهر (ره) فرموده: اصحاب این کلام شیخ طوسی (ره) را، با این روایاتی که در بیع خیاری آمده، رد کردهاند، که معلوم میشود اصحاب در بیع خیاری از این روایات فهمیدهاند که ملکیت از حین عقد است، و لو در حین عقد خیار هم هست، چون اگر در حین عقد خیار نباشد، این روایات رّد بر شیخ طوسی (ره) نمیتواند باشد.
شیخ (ره) فرموده: این هم حرف درستی نیست، برای اینکه اشکال اصحاب به شیخ طوسی (ره) این است که از کلام وی اطلاقی را فهمیدهاند که در عقدی که خیار وجود دارد، ملکیت حاصل مطلقا نمیشود، یعنی اعم از اینکه خیار متصل به عقد باشد یا منفصل.
لذا اصحاب برای رد این اطلاقی که فهمیدهاند، به این روایات استدلال کرده و فرمودهاند: جایی داریم که خیار، خیاری منفصل است، در حالی که ملکیت هم هست، مثل بیع خیاری، که بعد از عقد ملکیت میآید، در حالی که قبل از رّد هنوز خیار نیامده است.
«و أمّا ما ذكره بعض الأصحاب فی ردّ الشیخ من بعض أخبار المسألة»، اما آنچه که بعضی از اصحاب در رّد شیخ طوسی (ره) به بعضی از اخبار مسئله بیع خیاری تمسک کردهاند، «فلعلّهم فهموا من مذهبه توقّف الملك على انقضاء زمان الخیار مطلقاً حتّى المنفصل»، مطلقا یعنی حتی در خیار منفصل، یعنی اصحاب گفتهاند: شیخ چنین ادعای کلی دارد که ملکیت نمیآید، و لو در جایی که خیار منفصل از عقد است.
شیخ هم فرموده: «كما لا یبعد عن إطلاق كلامه و إطلاق ما استدلّ له به من الأخبار.»، کما اینکه این فهم اصحاب از اطلاق کلام شیخ (ره) و اطلاق آنچه به آن از اخبار استدلال کرده بعید نیست.